خانه > گزارش ويژه > کوچ روزنامهنگار > «احساس میکنید همیشه یک نفر بالای سرتان است» | |||
«احساس میکنید همیشه یک نفر بالای سرتان است»نیکآهنگ کوثرnikahang@radiozamaneh.com
وقتی خوانندگان مجلات تایم و نیوزویک و روزنامهای مثل نیویورکتایمز بتوانند صدای معترضان ایرانی را از دل عکسها بشنوند، مقامهای ارشاد چارهای ندارند جز اینکه مجوز کار عکاسانی مثل حسن سربخشیان را تمدید نکنند. به نظر میرسید میدانستند که حوادثی بعد از انتخابات در شرف وقوع است و هر چه تعداد عکاسان خبری بینالمللی کمتر، بهتر. سربخشیان که از زمان اعتراضات کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷۸ تا دو هفته پیش از انتخابات، از طرف خبرگزاری اسوشیتدپرس تصویرگر صحنهها و وقایع مهم در ایران بود، چندی پس از انتخابات مجبور شد از ایران خارج شود. بعضی از همکاران سربخشیان به اتهام انجام کار حرفهای خود و همکاری با آژانسهای خبری بینالمللی به زندان افتادند و وقتی کسی مجوز کار نداشته باشد، عکاسی از فضای بحرانی و امنیتی بعد از انتخابات تبدیل به نوعی خودکشی میشود. سربخشیان این هفته در نیویورک بود. سه ماه پیش با دوربینی کوچک، به طور پنهانی در نبود مجوز از راهپیماییهای مردم علیه احمدینژاد عکس میانداخت و در روزهای گذشته از ایرانیان معترض به حضور محمود احمدینژاد در سازمان ملل تصویر میگرفت. چند روز پیش نیز در کنگره آمریکا برای نمایندگان مردم آمریکا به تشریح فضای سیاسی و اطلاعرسانی در داخل ایران پرداخت. با سربخشیان گفت و گوی کوتاهی در باره تجربیات گذشته و جدیدش کردم. او میگوید:
با توجه به سابقه مطبوعاتی و حرفهای من در سالهای گذشته و نوع کارهای من، فکر میکنم حساسیت ویژهای بابت تصاویری که من میگرفتم، به وجود آمده بود و با عدم تمدید کارت، امکان فعالیت را از من گرفتند. با ایجاد محدودیت و عدم صدور کارت برای فعالیت حرفهای، شما نمیتوانید به راحتی کار کنید و ترجیح میدهید هر چه زودتر از آن محیط خارج شوید. شرایط در چهار سال گذشته تدریجاً سختتر شد و من عملاً خروجم را تا همین چند ماه پیش به تاخیر انداختم. آیا شما زیر بار این محدودیت بعد از عدم صدور مجوز رفتید؟ یک ماه و نیم آخر قبل از خروج از کشور، روزهای بسیار سختی را داشتم؛ اما این دلیل نمیشد که من دوربین همراه خودم نداشته باشم. بالاخره با دوربین کوچکی به محلهای تظاهرات و شلوغیها و جاهایی که مورد نیاز میرفتم و تصاویر خودم را تهیه میکردم. از نظر حرفهای مقید بودم که یک مرزی را نگه دارم. به جهت اینکه وقتی شما تعهد دارید برای آژانس کار کنید، نباید مشکلی برای دفتر آژانس به وجود بیاورید و نباید مشکلی برای خودتان هم ایجاد کنید. همه اینها باعث میشد که همیشه ترمزی جلوی خودم داشته باشم. این از همه چیز بدتر است. احساس میکنید که یک نفر همیشه بالای سرتان است. آیا حس کردید که تحت نظر هستید؟ این بستگی دارد که حس کردن را چهطور تعریف کنید؟ قطعاً حس کردم. وقتی از شما خواسته میشود که کار نکنید، به معنی این است که اولتیماتوم را به شما دادهاند؛ و این دو هفته پیش از انتخابات بود. این مسأله برای خود من بسیار عجیب بود که آن روز هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود. تازه دو - سه روز بعد از انتخابات که شلوغیها شروع شد، من از بعضی صحبتهای این دوستانی که بالاخره با ما تماس میگرفتند، متوجه شدم که موضوع از چه قرار هست.
شما سه ماه پیش در تهران شاهد فضای اعتراضی مردم بودید. الان در نیویورک شاهد اعتراض مردم در کنار سازمان ملل به احمدینژاد بودید. چه تفاوتی در فضای این دو رویداد برایتان ملموستر بوده است؟ همین که اینجا من دغدغهای برای حمل دوربین ندارم، هیچ ترسی از پلیس نیست و من با راحتی از همه چیز عکاسی میکنم، این تمام آن مشکلاتی را که قبلاً داشتهام، یک مقداری تسکین میدهد. الان بسیاری از دوستان ما در ایران، از این دست مشکلات، کم ندارند. اگر اینجا در نیویورک موقعیتی برای عکاسی به وجود بیاید، همه تصویرشان را میگیرند و کسی هم یقه عکاس را نمیگیرد. عکاس این وسط هیچ کاره است. حال آنکه در ایران، مثلاً بیایند دستگیرش هم بکنند و متهمش کنند که اینترنت پرسرعت داشته است. شما این اینترنت پرسرعت را از بقالی سر کوچهتان که نگرفتهاید؛ از وزارت پست و تلگراف گرفتهاید. عکس و عکاسی در این وضعیت از حوزه خبر برای حکومتهایی مثل جمهوری اسلامی خطرناکتر هم میتواند باشد. هر تصویری که از آن کشور بیرون میآید، شاید مسؤولان خوششان نیاید و قطعاً با عکاس برخورد میکنند و شما میترسید که دوربینتان را در ماشینتان بگذارید؛ مبادا بخواهند بیایند و بگردند. در این شرایط نمیشود نفس کشید. نکتهای که خیلیها شاید از آن غافل باشند، این است که اگر کسی به کار در شرایط سخت و پرفشار عادت کرده باشد و به فضای جدیدی بیاید که آزاد است، کار کردن برایش بسیار دشوار میشود و شاید به حد و مرز افسردگی هم نزدیک شود. شما خودتان را با فضای جدید چگونه میخواهید وفق بدهید؟ این شرایط جدید بعضی موقعها اذیت میکند. زندگی اینجا خیلی مرتب و روتین است؛ البته دلمشغولیهای خاص خودش را دارد. البته من هنوز در فضای ایران هستم. امروز داشتم به این فکر میکردم که انگار این راهپیماییها دست از سر من بر نمیدارد. همهاش در ایران من توی راهپیمایی بودم؛ امروز هم همین طور.
یک سری یهودیانی که طرفدار احمدینژاد هستند و ضد اسراییل، مقابل ایرانیهای معترض به حکومت قرار گرفته بودند؛ بدون اینکه مشکلی پیش آید و درگیر شوند. همه اینها دارد در یک شهری اتفاق میافتد که هزاران کیلومتر از کشورم دور است. این فضا را تجربه کردن با توجه به نوع تجربیات گذشته من در ایران، خیلی سخت است. چون دو تا گروه معترض با دو متر فاصله با هم ایستادهاند و به هم اعتراض میکنند و هیچ اتفاق خاصی هم نمیافتد. توی ایران باید دائم به این فکر باشی که حالا دوربین را چه کار کنی؛ آدمهایی که به سراغت میآیند، چه میگویند؛ ولی اینجا آن فضا - که به آن عادت کرده بودم - وجود ندارد. چند روز پیش در کنگره آمریکا برای نمایندگان آمریکایی صحبت کردید. موضوع بحث چه بود؟ عمدتاً بحث سانسور مطبوعاتی و شرایطی که در ایران وجود دارد، مطرح شد. وقتی بیش از ۲۰۰ روزنامه در کشوری در طول سالها تعطیل شود، میشود حدس زد که فضا چگونه است. من هم دیدگاههای خودم را در باره آن فضا بیان کردم. نمایندگان کنگره چه سؤالهایی مطرح کردند؟ تمام سؤالها پیرامون این بود که مردم در این فضا چگونه اطلاعرسانی میکردند. درباره کارکرد شبکههای اجتماعی مثل فیس بوک و بیشتر اطراف ارتباطات و اطلاع رسانی بحث شد. یکی از سؤالها در باره وضعیت مردم در صورت وقوع جنگی دیگر در منطقه بود. بسیاری از مردم اصلاً تصوری از جنگ ندارند؛ البته مردم ما آن را از نزدیک لمس کردهاند. من مناطق جنگی عراق و افغانستان و جاهای دیگر را از نزدیک دیدهام. این یک ترس عجیب را در دل آدم میاندازد که اگر چنین اتفاقی دوباره در ایران بیفتد، چه خواهد شد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|