خانه > انديشه زمانه > مقالات > ملت ایران و صهیونیسم وارونه اسلامی | |||
ملت ایران و صهیونیسم وارونه اسلامیامیر حسین گنج بخش۱ یکی از عجایب ملت سازی در دو قرن گذشته پیدایش ملت یهود بوده است که با سعی و کوشش صهیونیستها در اروپا ممکن شد. این حرکت معتقدین به دین یهود را که از کشورهای مختلف و در اقصی نقاط دنیا پراکنده بودند و با شکل و شمایل بسیار متفاوت (سیاه، سفید یا سبزه) با زبانهای گوناگون، فراخواند تا در سرزمینی که زمانی قوم یهود در آن حکم رانده بود، ملتی واحد شکل بدهند. از نظر زبانی هم با نبش قبر زبان عبری، ارتباط معنوی این ملت را ممکن کرد. جنبش صهیونیستی و سپس موفقیت آن در ایجاد کشور اسرائیل دو ویژگی مهم داشت: الف- بنیانگذاران آن همگی از صاحبان علم و ثروت بودند و از زمرهٔ پیشرفتهترین شخصیتهای جوامع غربی محسوب میشدند. ب - جریانی که کشور اسرائیل را پایه گذاشت حقوق برابر شهروندی را برای تمام کسانی که به ملت یهود تعلق داشتند در نظر گرفت و آنان را زیر چتر حکومت قانون گردآورد. دیگر یهودی بودن ربطی به اعتقادات دینی یا سیاسی نداشت تا جایی که یهودی کمونیست (بی خدا) و یهودی مذهبی افراطی را با حقوق برابر کنار هم قرار داد. امروز برخی از نسل سومی ها خود را حتی یهودی نمیدانند، بلکه اسرائیلی معرفی میکنند. ۲ چارچوب ایرانی که ما امروز میشناسیم وامدار خاندان صفویه است که بر پایهٔ مذهب تشیع مفهوم ایران را دوباره جان داد. مشروطیت بود که ملت ایران را ساخت این سازندگی مصنوعی نبود. بلکه بر پایههای تاریخی یک سرزمین و یک زبان مشترک استوار بود، زبانی که حوزهٔ تمدنی آن از دربار عثمانی تا هند را میپوشاند، زبانی که پایهٔ مشترک نظام آموزش قرار گرفت و مبنای ارتباط اقتصادی در سطح کشور و یکی شدن بازار داخلی بود. مهمترین اتفاق در نهضت مشروطیت این بود که نمایندگان مردم به ویژه نمایندگان آذربایجان فارسی را به عنوان زبان رسمی برگزیدند. وطنپرستی تقی زادهها و کسرویها را در اینجا میتوان محک زد. ایرانیان در چارچوب ایران همسرنوشت شدند. این همسرنوشت شدن فرصتی برای ایجاد دستگاه دولتی سر تا سری فراهم آورد که در دوران رضا شاه ساخته و پرداخته شد. اما به جای آنکه این همسرنوشت شدن گوناگونی ایرانیان را به رسمیت بشناسد، کوشید ایرانیان را زیر یک نژاد همرنگ کند، و گوناگونی محلی ایرانیان را ندیده بگیرد. چندین علت را میتوان برای چنین رویکردی برشمرد، که مهمترین آن گسترش اندیشههای نژاد پرستانه در اروپا بود. جستجو برای یک تبار ویژه برای رضا شاه که اساسا بی اصل و نسب بود، نیز نقش در خوری ایفا کرد. دستگاه استبدادی هم از ابراز هر گونه اعتراض و ایرادی جلوگیری میکرد و این فرصتی به اندیشههای بیوطن داد تا به این بهانه با ایران و ایرانیت بستیزنند. ۳ در کنار پدیداری ذهنیت ملی ایرانی ، تقویت روحیه وطنخواهی و وطندوستی، دو جریان اندیشگی بی وطن شکل گرفت. نخست بیوطنان اسلامی که نظیر سید جمال اسد آبادی و سپس علی شریعتی در پی بازسازی امپراطوری اسلامی شبیه عثمانی بودند (بی جهت نبود که برخی از روحانیون شیعه شریعتی را سنّی میخواندند). برای این اندیشه نه ملت ایران که مسلمانان هم سرنوشت اند. این آن جریانی است که درخت بیوطنی و ایرانستیزی را در انقلاب اسلامی آبیاری کرد. جریان دومیکه بیوطنی را تبلیغ کرد، کمونیستهای شوروی پرست بودند. باید توجه داشت که با وجود جنبهی جهان وطنی اندیشه چپ، چپهای ایرانی پس از مشروطیت خصوصیت ملی خود را حفظ کردند ولی با برآمد اردوگاه سوسیالیسم، همکاری و همراهی به اطاعت و سرسپردگی بدل شد.
عامل اصلیاین بیوطنی حزب توده بود که نه تنها دشمن اصلی را از میان مردم ایران (سرمایه داران و زمینداران) برمیگزید، بلکه منافع ایران را هم در خارج از مرزها معرفی و در چارچوب منافع شوروی تعریف میکرد. بدینسان به دو فساد دامن میزد. نخست پراکندن کینه میان مردم ایران در زیر لوای مبارزه طبقاتی (دشمن اصلی امپریالیسم بود و مصدق زیر این عنوان دشمن بود. مبارزه طبفاتی هم از حد سندیکایی فراتر نرفت) و دوم تبلیغ بیوطنی بر این اساس که منافع ملیایران، نه در همکاری بین المللی، بلکه با سرسپردگی و حتی دادن اطلاعات نظامی به اردوگاه حاصل میشود. حزب توده برای تکمیل این مفاسد، همزیستی تاریخی اقوام گوناگون ایرانی را هم برنمیتافت. جنگ طبقاتی را با جنگ قومی آراسته می کرد تا از بیخ و بن ملت ایران را بشکافد (بی جهت نیست که بخش مهمی ازسرجنبانان جدایی طلبی قومی بازماندگان توده ای-فدایی جریانات شوروی پرست هستند). این حزب، در این راه چپ مستقل و ملیگرای ایرانی همچون نیروی سوم خلیل ملکی یا سوسیالدمکراتهای جبهه ملی را از تهمت وناسزا بی نصیب نمی گذاشت. اکثریت جنبش چریکی هم که اساسا جمعی جوان ماجراجو و کم سواد را شامل میشد در آستانه انقلاب، طعمهی حزب توده و همراه با آن پشتیبان جریان بیوطن اسلامی شد. ۴ با به قدرت رسیدن جریان اسلامی به رهبری آیتالله خمینی، صهیونیسم وارونه در ایران شکل عملی پیدا کرد. این وارونگی را چنین میتوان برشمرد: نخست بانیان صهیونیسم وارونه اسلامی عقب افتادهترین بخشهای فرهنگی و هنجاری و سیاسی جامعه ایران بودند. به معنی واقعی کلمه مستضعف بودند. دوم، کوشیدند منافع ملت ایران را، که ذهنیتی ساخته داشت، با امّت مسلمانی پراکنده در اقصی نقاط دنیا همسرنوشت کنند. در عین حال بخش مهمی از ملت ایران را وادار به پراکنده شدن در دنیا کردند. سعی کردند آن حقوق ناکامل مدنی و اجتماعی را نیز، که نشانه آغاز همبستگی ملی است، از میان ببرند و درجه بندی جنسی، قومی، مذهبی را جایگزین آن کنند. اگر صهیونیسم ، کشور اسرائیل را با تمام ایرادات به پیشرفتهترین کشور در حوزهٔ علمی در خاور میانه بدل کرد، صهیونیستهای وارونه اسلامی هر آنچه توانستند بلا بر سر علم و دانش آوردند. خوشبختانه دیر پایی ایران و ایرانیت به صهیونیسم وارونه اسلامی اجازه نداده است، ملیگرائی را از میان بردارد. واماندگی صهیونیسم وارونه اسلامی موجب گردید که بخشی از متصدیان این اندیشه به فکر رفرم در آن بیفتند و به زعم خود عنصر ایرانیت را وارد دستگاه مسلکی خود بکنند. در حوزهٔ سیاسی دمکراسی دینی اختراع شد، مفاهیمی نظیر ملی-مذهبی باب شد، نظریه خودی-غیر خودی همراه با با شعار ایران برای همه ایرانیان طرح شد. هر مفهوم که مستقیما به یک واحد کشوری یا یک دولت- ملت مربوط بود به مسلک و مذهب اسلامی آغشته شد. بیوطنان اوایل انقلاب هنوز حاضر نشده اند ایرانی را همچون یک شهروند و بدون تعلقات مسلکی و مذهبی تعریف کنند. ۵ امروز تردید نباید کرد که سه جریان در فضای سیاسی ایران وجود دارند که برای مردم ایران سرنوشتهای گوناگونی را آرزو میکنند: جریان نخست، صهیونیستهای وارونه اسلامی هستند که پس از ۳۰ سال شکست به این باورند که با وارد کردن عنصر ملی گرائی در ذهنیت بیوطنشان بخشی از مردم را به حمایت از خود وادارند تا جایی که کورش را هم بسیجی میکنند. جریان دوم در واکنش به نگاهی که تیره و تبار همه ایرانیان را یکسان میبیند اقوام و تبارهایی را تعریف میکنند که نه در همزیستی با یکدیگر و یافتن راه حلهای مشترک، بلکه جنگ و ستیز را شیوه حل و فصل معضل قومی میشناسد. در نتیجه سرنوشتی جز پاره پاره شدن ایران، یا زمینهسازی برای یک دیکتاتور که هرج و مرج حاصل از این ستیز را پایان دهد تدارک نمیبینند. جریان سوم، اما، در جستجوی همزیستی ایرانیان است. این همزیستی امروز داده نیست، محتاج این است که اقوام ایرانی کنار هم بشنینند، مذاهب مختلف ایران زمین با یک دیگر گفتوگو کنند، احزاب سیاسی همدیگر را به رسمیت بشناسند، و بپذیرند که با حقوق برابر و بدون تبعیض سرنوشت مشترکشان راپای صندوق رای رقم بزنند. فقط این چنین است که ایران وطن ما میشود. در همین زمینه • حسن شریعتمداری: ضمیر ناخودآگاه جمعی و لزوم شناخت کارکرد و تأثیر آن • منصور کوشان: ارزشهای پیوسته و وابسته ایران و ایرانیت • منصور کوشان: ایران، ایرانیت، کدام ارزشها؟ • امین حصوری: ایرانیت و خصلتهای آن • پویا حقشناس: در باب جمهوری اسلامی ناسیونالیستی • محمدرضا نیکفر: ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
...مختصر و بسيار مفيد بود...
-- dad ، Nov 22, 2010پراکندگی قوم عبری زبان در دنیا و نقش موثر و مخفی که در سیاست، اقتصاد و فرهنگ(دینها،فرقه ها) با هم در مقابل گویها (غیر یهودی،ابله،احشام) داشتند، نخبگان قوم را بفکر واداشت تا ایجاد یک شورای رهبری در میان خود، یک مرکز اطلاعات جهانی برای تاکتیکها و استراتژی ها و یک هویت ملی را در چهارچوب یک کشور برای خود بنا سازند چون آنها نه به دیگران (دولتها،ملتها)اعتماد داشتند و نه دیگران به آنها. پروژه اسطوره سازی آمریکا هم در سناریو نبود شاید چون لقمهای بزرگ آنزمان بود.این مهم اولین بار بصورت جدی در کنفرانس باسل در سوئیس از طرف تئودور هرتزل پایه گذاری شد.برلین در آلمان،فلسطین،اوگاندا در آفریقا و شیراز در ایران،مناطق پیشنهادی برای تاسیس این کشور نوپا بود. امروزه، نقش اسرائیل آنچنان است که کاندیدهای ریاست جمهوری آمریکا قبل از مطرح شدن باید سفری به آن دیار داشته باشند و به اصطلاح OK شوند و حتی شیخهای فلسطین دوست بلاد نفتخیز، روابط بسیار حسنهای با دشمن ظاهری در خفا دارند. باقی داستان بماند.
-- ایراندوست ، Nov 22, 2010جای بسی تعجب است فردی که عمری مدعی خدمت به مستضعفان و پرولتاریا بوده است، حال جماعتی را به استضعاف فکری منتسب می کند.! چنین نگرشی که از واژه های تحقیر آمیر برای مخالفانش استفاده می کند ، خود نشانگر نوعی مدرنیته عقب مانده و عقب ماندگی شبه مدرن است. با هر ملاک و میزانی عقب ماندگی و مستضعف فکری تعریف شود قطعا نویسنده که در طول عمر سیاسی اش چرخش های متعدد داشته است ؟ خود در این دسته قرار می گیرد. سئوال من از مسئول صفحه اندیشه رادیو زمانه این است که چه تناسبی این مطلب با اندیشه دارد؟ مطلبی که اکنده از غرض ورزی ، سطحی نگری و ترکیب مطالب مخدوش و خلاف واقع است چرا باید تحت عنوان اندیشه به خورد مخاطب داده شود؟ آیا این فریب خواننده نیست؟ جای این مطلب در بخش سیاسی است.
-- حسن صبوری ، Nov 22, 2010حسن صبوری کاملاْ حق دارند. مقاله وحشتناک است. معلوم نیست اشتباه کیست که اصلا چاپ شده است. توهین تند به احزاب سیاسی و استفاده از لغت پوچ و تحریک آمیز صهیونیسم به اعتبار مقاله ضربه ای جدی زده است. رادیو زمانه جان خودت یک کاری بکن تا بشتر آبروی ما ایرانی ها نرود.
-- Homayoun ، Nov 23, 2010در پاسخ به همایون. صبوری.خانم آقای ایراندوست.
من احمق رو بگو .. برای چه کسانی میشینم و شعر میگم...
راستی راستی که خرم من...
_کی بود میگفت خرم من..؟
_شما بودین..؟
_نه ایشان...
شما بودین..؟
_نه ایشون...
بیزن مفید..شهر قصه
-- بهزاد ، Nov 24, 2010