تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

جامعه‌شناسی عواطف

حمید پرنیان

جامعه‌شناسی وقتی به وجود آمد که احساساتِ منفی‌ای درباره‌ی مدرنیته پیدا شد. برای نمونه، کارل مارکس ادعا می‌کند که کاپیتالیسم یا سرمایه‌داریْ فردیتِ انسان‌ها را شکل می‌دهد؛ یا گئورگ زیمل می‌گوید «کلان‌شهرها» فردیتِ افراد جامعه را ازشان می‌گیرد؛ یا ماکس وبر درباره‌ی تاثیراتی نوشته است که عقلانی‌کردنِ مدرنیته بر افراد جامعه داشته است.

Download it Here!

قواعد و هنجارهای اجتماعی که در زندگی روزمره‌ی ما، در تعاملات اجتماعی ما، در گفتمان‌های جامعه یا در ایدئولوژی‌ها و نهادهای اجتماعی جریان دارند، ‌عواطف انسانی ما را شکل می‌دهند. مثلن به جنگ یا به نهادهای سیاسی نگاه کنید؛ هیچ جنگی خالی از حسِ نفرت نیست، هیچ سیاستی خالی از ترس نیست، هیچ‌کدام از نظام‌های تعلیم و تربیت خالی از اجبار و تحمیل نیستند.

معمولن رهبرانِ مذهبی و استادان اخلاق بلندبلند نمی‌خندند یا شادی خود را زیاد بروز نمی‌دهند؛ گریه‌کردن بزرگسال‌ها امری عجیب و غیرعادی است؛ اگر پیرمرد یا پیرزنی در جمعی برقصد و شادمانی کند موجب می‌شود که تحسین‌اش کنیم و از وی به‌عنوان پیری یاد کنیم که با دیگر هم‌سن و سال‌های خویش فرق دارد. یا حتی وقتی کسی بی‌دلیل بخندند یا بگرید ما فکر می‌کنم حتمن مشکلِ روانی دارد یا موقتن دچار اختلالات روانی شده است. اما چرا عواطف این‌همه اجتماعی هستند و چرا ما نمی‌توانیم در هر وضعیتی هر عاطفه‌ای را از خودمان نشان دهیم؟


ما در زندگی و در تعاملاتی که با افراد دیگر جامعه داریم تلاش می‌کنیم که احساسات و عواطف‌مان را با هنجارها تطبیق دهیم، هنجارهای اجتماعی‌ای که یک‌سری «باید و نباید»های سفت و سختی را به ما تحمیل می‌کنند. مثلن بازیگر یا پهلوانی را تصور کنید که یکی از هنجارهای اجتماعی را زیر پا می‌گذارد؛ اگر یکی از همین آوازخوان‌های لس‌آنجلسی بگوید که آمریکا را وطن خویش می‌داند، مردم ایران چه قضاوتی درباره‌ی وی خواهند کرد؟

عواطف بروز داده می‌شوند تا جایگاه و قدرتِ اجتماعیِ فرد را تغییر دهد یا که حفظ کند. برای مثال، عواطفِ عاشقانه معمولن زمانی نشان داده می‌شوند که بخواهیم کسی را تمجید و ستایش کنیم. البته از دست‌دادنِ جایگاه و قدرتِ اجتماعی هم موجب بروز عواطف خاصی می‌شود.

مردم وادار می‌شوند که عواطف خودشان را متناسب با استانداردها و هنجارهای ایدئولوژیک و فرهنگی بروز دهند. البته ما می‌توانیم از عواطفِ کاری و حرفه‌ای هم صحبت کنیم؛ مثلن چون تکنولوژی پروازْ رابطه‌ی چهره‌به‌چهره‌ی بین خدمه با مسافران را به حداقل رسانده است، بنابراین آن‌ها همیشه باید لبخند به لب داشته باشند تا بتوانند عواطفِ کاری و حرفه‌ای خود را نسبت به مسافران نشان دهند.

برخی از روان‌شناس‌ها می‌گویند ما باید حواس‌مان به عواطف‌مان باشد. آن‌ها می‌گویند عواطفِ ما هم‌چون نشانه‌هایی هستند که به ما خبر می‌دهند چه چیزی در درون ما می‌گذرد. برخی هم می‌گویند خودِ عواطف نه خوب هستند و نه بد؛ بل‌که عواطف را باید در موقعیت‌ها و زمینه‌های اجتماعی‌ای که به کار گرفته می‌شوند ارزیابی و قضاوت کرد.


ما حتی می‌توانیم از عواطف‌مان استفاده کنیم تا دیگران را وادار به کاری کنیم. مثلن وقتی گریه می‌کنیم در واقع داریم نشان می‌دهیم که از تنهایی و ناامیدی رنج می‌بریم؛ کسی که ما را در این وضعیت می‌بیند ممکن است توجه و مراقبت بیش‌تری به ما نشان دهد.

عواطفی مانند خشم و عشق و سرخوردگی و انزوا دارای انرژی‌هایی هستند و همین قدرت‌شان برانگیزاننده و هدایت‌کننده‌ی نیروهای اجتماعی است. این انرژی‌ها باید در آداب و رسوم و آیین‌های فرهنگی خود را نشان دهند تا از نظر اجتماعی موجه به نظر برسند؛ مثلن خشم در تظاهرات مردمی توجیه می‌شود و حسِ انزوا در مشاغلی موجه می‌شود که منزوی‌بودنِ کارمند یا کارگر دقیقن یکی از شرایطِ کاری باشد. زندگی اجتماعی محلی برای تولید و توزیعِ انرژی‌های عاطفی است.

عواطف حتی می‌توانند هویتِ انسان‌ها را فاش سازد؛ جامعه‌شناسان می‌گویند عواطف مانند نشانه‌هایی هستند که می‌توانند هویتِ انسان‌ها را در موقعیت‌ها و رخ‌دادهای مختلف نشان دهند؛ ما می‌توانیم با مشاهده‌ی عواطفی که فرد در یک موقعیتِ خاص نسبت به یک رخداد اجتماعی از خود نشان می‌دهد بفهمیم که وی کیست، یعنی چه ویژگی‌ها و چه جایگاه اجتماعی‌ای دارد؛ مثلن گروه‌های اجتماعیِ خاصی به دیدنِ تئاتر می‌روند، یا گروه‌های اجتماعی خاصی هستند که وقتی برای دیدنِ بازی فوتبال به ورزش‌گاه می‌روند رفتارهای عصبی و پرخاش‌گرانه‌ی خاصی از خود نشان می‌دهند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

دانش نوشته شده فکر و روح را کانالیزه میکند و تنها کسانی از ان سخن میرانند که تخصص دارند و تخصص مراتبی از کانالیزه شدن را در خود دارد و هر کانالیزاسیون زوایایی از حقیقت را میپوشاند و روح را کرخت میکند . در مورد مقاله بالا و رفتار اجتماعی دو پارامتر ناگفته وجود دارد . انرژی و انگیزه . یعنی سیستم اجتماعی انگیزه ای ارایه مینماید و میگوید اگر شهروندان در نرم که من میگویم عمل کنند این و یا ان را بدست میاورند و یا اگر نکنند این یا ان را از دست میدهند اعم از مادی و غیر مادی. برای عمل در نرم و کنترل رفتار و یا کنترل احساسات به انرژی نیاز است. اگر جامعه ای شهروندان و یا عده ای از شهروندان را از انرژی تخلیه نماید و یا انگیزه لازم را ایجاد ننماید به نوعی که عمل به نرم و یا عمل نکردن به ان مساوی باشد تنها میتواند به احساس ترس در روان شهروند متکی باشد .

-- شهراد ، Nov 21, 2010

متأسفانه مطلب تا حد زیادی بدون ساختار، بدون هدف معین و بی سر و ته نوشته شده. آیا این سایت ویراستاری ندارد تا با نظارت خود به نویستده کمک کند به مطلب خود انسجام و ساختار ببخشد. مطلب را حتی چند بار که بخوانی باز متوجه نمیشوی حرف اصلی جامعه شناسی در مورد عواطف چیست.

-- عباس ، Nov 21, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)