تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
زبان روشن‌فکری معاصر. بخش دهم
انقلاب فرهنگی (۶)

پاک‌سازی اساتید و دانشجویان

اکبر گنجی

۸-۳- پاک‌سازی اساتید و دانشجویان از دانشگاه‌ها: سروش بارها گفته است که ستاد انقلاب فرهنگی نقشی در اخراج اساتید و دانشجویان نداشته و خود او در مواردی پس از مذاکره با هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای مانع اجرای دستور آیت‌الله خمینی در اخراج دانشجویان توده‌ای شده است.

در مورد پاکسازی دانشگاه‌ها از اساتید و دانشجویان راه حل ساده‌ای وجود ندارد. نه اعضای ستاد انقلاب فرهنگی مسئولیت این امر را بر عهده می‌گیرند، نه وزرای فرهنگ و آموزش عالی وقت. میر حسین موسوی که در همان زمان عضو شورای انقلاب بود در این خصوص گفته است:

«من در زمان انقلاب فرهنگی هيچ مسووليتی نداشتم و هنوز نخست وزير نشده بودم اما در آن دوران با توجه به شرايط کشور و دستور حضرت امام افرادی چون شهيد باهنر، شمس آل احمد، سروش و تعدادی ديگر مامور اين مساله شدند. سوالات شما به عنوان يک دانشجو بايد دقيق و مبتنی بر واقعيات تاريخی باشد اما به هر صورت من واقعاً ارتباط موضوع انقلاب فرهنگی با خودم را حس نکردم و در اين باره هيچ سند و مدرکی هم وجود ندارد.»103

اما مذاکرات شورای انقلاب به گونه‌ی دیگری است. در آن جلسات مهندس میر حسین موسوی تنها کسی بود که از ضرورت «انقلاب فرهنگی» از طریق حضور توده‌ها در دانشگاه‌ها سخن گفت.»104

پاکسازی اساتید پس از انقلاب، قبل از انقلاب فرهنگی، شروع شد. دکتر محمد ملکی، از نیروهای ملی- مذهبی و رئیس اسبق دانشگاه تهران، در این خصوص گفته است:

«شورای انقلاب به دانشگاه بخشنامه کرد استادانی که مقام‌های کلیدی حکومت شاه بوده‌اند حق تدریس ندارند. لیستی تهیه کردیم و حدود صد اسم به دفتر نخست وزیر فرستادیم، کسانی که اگر هم می‌آمدند دانشجویان قبولشان نمی‌کردند و تشنج درست می‌شد.»105

بر اساس اطلاعات ارائه شده توسط مسئولین وقت، ۵۰۰ تا ۷۰۰ استاد در آن زمان از دانشگاه‌ها اخراج شده‌اند. سروش به عنوان عضو ستاد انقلاب فرهنگی تعداد اخراجی‌ها را ۷۰۰ تن اعلام کرده، اما محمد علی نجفی به عنوان وزیر علوم وقت تعداد اخراجی‌ها را ۵۰۰ تن می‌داند.

در ابتدای انقلاب نزدیک ۱۲۰۰۰ نفر عضو هیات علمی کل دانشگاه‌های ایران بودند که بنا به آمار وزارت علوم ۷۰۰ تن از آنها یا خود از دانشگاه‌ها خارج شدند و یا مسئولان آنها را اخراج کردند. سخنان دکتر محمد ملکی نشان می‌دهد که صد تن از آنها که مربوط به دانشگاه تهران است، قبل از انقلاب فرهنگی از دانشگاه تهران اخراج گردیدند. دکتر غلام‌عباس توسلی، عضو نهضت آزادی و استاد سابق جامعه‌شناسی دانشگاه‌ها، که قبل از انقلاب فرهنگی رئیس دانشگاه اصفهان بود، نیز تایید می‌کند که اخراج اساتید قبل از انقلاب فرهنگی آغاز شد. می‌گوید:

«بلافاصله بعد ازانقلاب در ۱۲ اسفند، وزیر علوم مرا به ریاست دانشگاه اصفهان منصوب کرد... من حدود دو سال ریاست دانشگاه اصفهان را به عهده داشتم که دوران سختی بود. حدود ۷۰ گروه و تشکل وجود داشت که همه اتاق‌های دانشگاه را اشغال کرده بودند و فشار زیادی وارد می‌کردند که استادان تصفیه شوند.

از آنجا که من خودم دانشگاهی بودم با این تندروی‌ها مخالفت می‌کردم... برای بررسی وضعیت استادان کمیته‌ای تشکیل دادیم متشکل از یک حقوقدان، چهار استاد و دو دانشجو که دانشجویان حق رای نداشتند. این کمیته شش ماه مشغول بررسی اسناد بود و در نهایت تنها دو، سه نفر از استادان بودند که معلوم شد به ساواک وابستگی داشته‌اند.

ولی بقیه مورد مهمی نداشتند. به جز این دو، سه نفر تعدادی هم بودند که وابستگی نداشتند اما حرفی زده بودند یا قبلا مسوولیتی داشتند و فشار برای اخراج آنها زیاد بود که آنها را اخراج نکردم، حکم موقت دادم که برای مدتی به دانشگاه نیایند تا دولت وضعیت آنها را مشخص کند... بیشتر دانشجویان فشار می‌آوردند و اصرار داشتند.

البته از بیرون هم فشارهایی وجود داشت. آیت‌الله خادمی و آیت‌الله طاهری [اصفهانی] مدام اصرار می‌کردند که استادان مورددار را از دانشگاه اخراج کنید. مثلا استادی کتابی ترجمه کرده بود و در یک صفحه این کتاب مواردی به اسلام نسبت داده شده بود. آقایان می‌گفتند این استاد را به خاطر ترجمه این کتاب باید اخراج کرد.

لیست ۵۶ نفره‌ای دانشجویان تهیه کرده بودند و اصرار بر اخراج آنان داشتند. حتی برخی به من می‌گفتند اگر این ۵۶ نفر را اخراج کنی نماینده اول اصفهان برای مجلس خواهی شد! اول کار که زمزمه بستن دانشگاه‌ها شروع شد ما [در مهر ماه ۱۳۵۸] رفتیم خدمت امام. اتوبوس گرفتیم و استادان را بردیم نزد امام. من آنجا به امام گفتم عده‌ای می‌خواهند به نام انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها را ببندند.

در شان جمهوری اسلامی نیست که در اولین سال پیروزی‌اش دانشگاه‌ها بسته شود. ایشان هم واکنش نشان دادند و گفتند کسی حق ندارد دانشگاه‌ها را ببندد. ایشان سخنرانی هم کردند. اما متاسفانه در اردیبهشت سال ۵۹ دانشگاه‌ها یکی یکی بسته شدند و دانشگاه اصفهان هم به سرنوشت مابقی دچار شد.

این بود که اواسط سال ۵۹ استعفا کردم... من بلافاصله پس از بازگشت به تهران به عنوان سرپرست برنامه‌ریزی بخش علوم انسانی شروع به کار کردم. اغلب اعضای ستاد من را می‌شناختند. آقای باهنر، دکتر شریعتمداری، دکتر سروش، جلال الدین فارسی و سایرین همگی من را می‌شناختند و در جریان انقلاب با هم کار کرده بودیم. فکر کنم آقای شریعتمداری حکم من را امضا کرد.»106

سید نژاد از فعالین اصلی در بستن دانشگاه‌ها، درباره‌ی پاک‌سازی اساتید می‌گوید:

«اگر بحث انقلاب فرهنگی هم نبود با شکل‌گیری نهادهای جمهوری اسلامی، با این نوع افراد [استادهایی که اخراج شدند] در دانشگاه‌ها برخورد صورت می‌‌گرفت و نیازی به تعطیلی دانشگاه نبود... اکثر پاک‌سازی‌های دانشگاه در زمان باز بودن دانشگاه‌ها صورت گرفت و نه در زمان تعطیلی.

بر خلاف چیزی که می‌گویند دانشگاه‌ها تعطیل شد تا دانشگاه از افراد مخالف جمهوری اسلامی و یا افراد دگراندیش پاک شود، این گونه نبود و اکثر آن‌ها در زمان باز بودن دانشگاه‌ها تصفیه شدند. چه تا سال ۵۹ و چه سال ۶۱ به بعد که دانشگاه‌ها بازگشایی شدند... در این که بعد از انقلاب فرهنگی و بعد از این ‌که اعضای ستاد [انقلاب فرهنگی] حکم می‌گیرند و وارد کار می‌شوند و طبیعتاً ضوابطی را برای جذب دانشجو و استاد می‌گذارند یا نسبت به تصفیه‌ی اساتید اقدام می‌کنند، تردیدی نیست. زیرا کاری است که صورت گرفته‌است.»107

بدین ترتیب دیده می‌شود که پاک‌سازی دانشگاه‌ها پیش از انقلاب فرهنگی آغاز شد، اما پس از انقلاب فرهنگی سرعت گرفت. جلال الدین فارسی شرح داده است که آقای خمینی به ستاد انقلاب فرهنگی دستور می‌دهد اعضای کلیه گروه‌ها را از دانشگاه‌ها اخراج کنند:

«وقتی جلسه [نخستین جلسه] با حضور رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیر فرهنگ و آموزش عالی و اعضای ستاد تشکیل شد، امام بر همان معیار سابق تأکید کرده با نهایت صلابت فرمودند که اعضا و هواداران تمام گروهک‌ها را نه به دانشگاه بپذیریم و نه بگذاریم ادامه‌ی تحصیل بدهند. حزب توده را هم نام بردند.»

مطابق روایت جلال‌الدین فارسی، تنها فردی که در آن جلسه سعی می‌کند دستور آقای خمینی را تا حدودی تعدیل کند، احمد خمینی است که می‌گوید:

«دانشجویان توده‌ای که چند ماه دیگر مانده تا دکتر بشوند، اجازه بدهید این چند ماه را تمام کرده بروند دنبال کارشان.» امام با قاطعیت همیشگی فرمودند: «همان مقدار که خوانده‌اند ، نباید می‌خواندند.» ایشان رو به بنده، که در کنار وزیر فرهنگ و آموزش عالی نشسته بودم، کرده، گفتند: «امام خیلی محکم‌اند.» به شوخی به ایشان گفتم: «ای کاش شما هم این طور بودید.»108

روایت عبدالکریم سروش هم از این جلسه تقریباً مشابه روایت فارسی است. وی گفته است:

«گرچه پاك‌سازی‌ها عزلا‌ و نصبا و قانونا به ما ربطی نداشت، من غايت جهد خود را برای دستگيری از افتادگان می‌كردم. يك قلم بگويم كه امام از ستاد انقلا‌ب فرهنگی خواستند كه همه دانشجويان توده‌ای، از مبتدی تا منتهی را از دانشگاه اخراج كند. احتجاج ما با امام سود نداشت و ایشان بر رای خود ماند.

ما كه مصلحت را در اين امر نمی‌دانستيم پناه به آقای خامنه‌ای و سپس آقای هاشمی برديم. آقای هاشمی بود كه توانست رای امام را برگرداند و به توده‌ای‌ها اجازه دهد تا تحصيلشان را به پايان ببرند. در اين باب بيش از اين نمی‌گويم چون اصل شبهه را روا نمی‌دانم. آنكه برای توده‌ای‌ها چنين می‌كند با غيرتوده‌ای‌ها چه خواهد كرد؟ به هر حال شايد همين ايستادگی در برابر حكم اخراج توده‌ای‌‌ها بود كه باعث شد روند اخراج‌ها، اگر هم صورت گرفت كه صورت گرفت از مسيری خارج از ستاد انقلا‌ب فرهنگی انجام پذيرد.»109

سروش پاک‌سازی‌ها را کار وزارت فرهنگ و آموزش عالی دانسته است. محمد علی نجفی، عضو کارگزاران سازندگی و وزیر وقت علوم، گفته است امر اخراج و پاک‌سازی دانشجویان و استادان بر اساس آیین‌نامه‌ی مصوب ستاد انقلاب فرهنگی بوده و توسط هیأت‌هایی که زیر نظر این ستاد فعالیت می‌کردند اجرا می‌شد:

«بنده (و سایر وزرای فرهنگ و آموزش‌عالی) هیچ‌گاه عضو ستاد انقلاب فرهنگی نبودیم و تنها حدود شش سال پس از تشكیل آن ستاد و با شكل‌گیری شورای‌عالی انقلاب فرهنگی وزرای وقت سه وزارتخانه (آموزش و پرورش، فرهنگ و آموزش‌عالی، فرهنگ و ارشاد اسلامی) به عضویت آن شورا درآمدند.

این عضویت زمانی است كه پیش از آن دانشگاه‌ها بازگشایی شده و تصفیه‌ها خاتمه یافته بود. آقای سروش نیك می‌دانند كه گروه بر ستاد انقلاب فرهنگی (كه به قول ایشان در جلسات معمولا در مقابل آنها سكوت می‌كردند) پاك‌سازی استادان و گزینش دانشجویان را از شئون اصلی انقلاب فرهنگی می‌دانستند .... نتیجه آن كه هیچ‌گاه وزارت فرهنگ و آموزش‌عالی (علوم) مسوول تصفیه یا پاك‌سازی استادان نبوده است و این امر بر اساس آئین‌نامه مصوب ستاد انقلاب فرهنگی و توسط هیات‌هایی بود كه زیر نظر آن ستاد صورت می‌گرفت. حتی ستاد مزبور تا مدت‌ها با حضور یك نماینده از طرف وزیر در آن هیات‌ها مخالفت می‌كرد، چه رسد به این كه مسوولیت تصفیه‌ی استادان به دوش وزارتخانه سپرده شده باشد.»

تاکنون حتی یک مدرک اخراج افشا نشده تا معلوم شود اخراج‌های پس از انقلاب فرهنگی با امضای چه کسانی صورت می‌گرفته است. اما مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی نشان می‌دهند که آن ستاد ضوابط این کار را تنظیم کرده و به نهادهای اجرایی ابلاغ کرده است. شواهد زیر ادله‌ی این مدعاست:

"شورای جهاد دانشگاهی – شماره ۲۶۰۱ /۷ – تاريخ ۸/۲۴/ ۱۳۵۹

در ارتباط با به كارگيری اعضای هيأت علمی دانشگاه‌ها كه به صورت قراردادی در مؤسسات عالی آموزشی شاغل خدمت بوده‌اند، موارد زير مورد تصويب ستاد انقلاب فرهنگی قرار گرفت تا با رعايت آن سرپرست دانشگاه مربوط با نظر شورايی از اعضای هيأت علمی كه مسؤول كميته‌های تخصصی جهاد همان دانشگاه‌اند، نسبت به تمديد قرارداد آنان از محل اعتبارات آن واحد آموزشی اقدام لازم به عمل آورند:

۱-علم. ۲- صلاحيت اخلاقی (پرهيز از افترا، شراب خواری، فحشاء و قمار...). ۳- مبرا بودن از فساد مالی ۴- تقوای سياسی (عدم ارتكاب جرایم، عضويت در سازمان‌های ساواك منحله، فراماسونری، .... موضع‌گيری عليه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، تبليغ و عمل مؤثر به نفع دولت‌های بيگانه يا مكاتب ضد اسلامی). ۵- نياز دانشگاه به تخصص و خدمت وی.

ملاك‌های ترجيح اولويت: ۱- مكتبی بودن ۲- حسن سابقه مبارزاتی ۳- تعهد و همكاری با انقلاب ۴- تفوق علمی ۵- سابقه كار علمی.»110

نامه‌ی شماره ۱۶۸۲۲/۷ مورخ ۱۱/۳۰/ ۱۳۶۱ با عنوان هيأت مركزی گزينش ستاد انقلاب فرهنگی نشان می‌دهد که هسته‌های گزينش اخلاقی تحت نظارت ستاد انقلاب فرهنگی برای گروه‌های پزشكی،‌ كشاورزی،‌ هنر، علوم پايه، ‌فنی و مهندسی و علوم انسانی قرار داشته است.111

آئین‌نامه‌ی پذیرش دانشجو هم توسط ستاد انقلاب فرهنگی تهیه و جهت اجرأ به وزیر فرهنگ و آموزش عالی ابلاغ شده است:

آيين‌نامه پذيرش دانشجويان كنونی دانشگاه‌ها و تعيين تكليف قطعی آنها شماره ۱۰۵۱۰/۲ تاريخ ۸/۹/ ۶۱

ستاد انقلاب فرهنگی

برادر آقای محمد علی نجفی ، وزير محترم فرهنگ و آموزش عالی.

بر اساس رهنمودهای امام امت مدظله و نيز اوامر ايشان در مورد محيط دانشگاه‌ها و حضور دانشجويانی كه مضر به حال انقلاب نباشند، آيين نامه‌ی پذيرش دانشجويان كنونی دانشگاه‌ها در مرحله‌ی دوم انتقال به شرح زير باشند از دانشگاه اخراج می‌شوند و دانشجويان ديگر به تحصيل خود ادامه خواهند داد و تابع مقررات انضباطی دانشگاه خواهند بود:

الف) دانشجويان محارب يا وابسته به گروه‌های محارب.

ب) دانشجويانی كه وابستگی تشكيلاتی به احزاب و گروه‌های الحادی خادم شرق و غرب – ولو غير محارب – داشته باشند، اعم از فعال.

ج) دانشجويانی كه به نفع مكاتب الحادی تبليغ مؤثر داشته‌اند.

د) دانشجويانی كه عضو فرقه‌ی ضاله‌اند و يا فراماسونری می‌باشند. هـ) دانشجويانی كه در گذشته اشتهار به اخلاقی داشته‌اند كه مستوجب حد شرعی يا تعزير بوده است.»112


این دستورالعمل متعلق به آبان ۱۳۶۱ اگر صحت داشته باشد، یک نوع پاک‌سازی تمام عیار است که اجرای آن البته با وزارت فرهنگ و آموزش عالی بوده است. در نامه‌ی دیگری که فاقد شماره و تاریخ است، درباره‌ی «روش گزینش استاد» آمده است:

۱- تأمين و گزينش استاد برای كليه‌ی دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی از طرف كميته‌ای در ستاد انقلاب فرهنگی به نام «كميته‌ی تأمين و گزينش اعضای هيأت علمی» دانشگاه‌ها انجام می‌گيرد. ۲- «كميته‌ی تأمين و گزينش» مرجع تشخيص نيازهای آموزشی و نحوه‌ی برطرف كردن آنها از لحاظ استخدام هيأت علمی در سطح كشور می‌باشد.

۳- كميته تأمين و گزينش مركب از افراد زير خواهد بود:
الف- دو نفر به معرفی جامعه‌ی مدرسين حوزه‌ی علميه (برای تسريع امر تأمين استاد تا معرفی نمايندگان جامعه‌ی محترم مدرسين حوزه‌ی علميه‌ی قم حضور "حجت الاسلام آقای ربانی املشی" به منزله‌ی حضور نماينده‌ی آنان تلقی خواهد شد). ب- يك نفر به معرفی وزير فرهنگ و آموزش عالی و تصويب ستاد و...[] ۴- تقاضای داوطلبين عضويت در هيأت علمی دانشگاه‌ها ابتدا از نظر صلاحيت اخلاقی در كميته‌ی تأمين و گزينش بررسی می‌گردد. در صورتی كه صلاحيت اخلاقی داوطلبان مطابق مصوبه باشد، پرونده او برای "گروه تخصصی" مربوطه فرستاده می‌شود. اين گروه پس از بررسی مدارك علمی داوطلب نظر خود را در مورد صلاحيت علمی او به كميته‌ی تأمين و گزينش گزارش می‌دهد.

در صورتی كه صلاحيت اخلاقی و علمی داوطلب به تصويب اين كميته برسد، مراتب جهت تصميم نهايی به ستاد انقلاب فرهنگی گزارش می‌گردد.113

این مصوبه هم اگر صحت داشته باشد، نشان می‌دهد که ستاد انقلاب فرهنگی هیأتی مرکب از دو فقیه عضو جامعه‌ی مدریسن حوزه علمیه‌ی قم، نماینده وزارت فرهنگ و آموزش عالی، و...، برای گزینش "تأمین و گزینش استاد" درست کرده است. من به اصل هیچ یک از این مدارک دسترسی نداشته‌ام.

شاید بد نباشد که این بحث را با نظر دو تن از روشنفکران مسلمان پایان بریم. صادق زیبا کلام در خصوص پاک‌سازی اساتید و دانشجویان، جرم عبدالکریم سروش را به سکوت در برابر اقدام دانشجویان در پاک‌سازی‌ها محدود می‌کند.114 حسن یوسفی اشکوری، از نیروهای ملی- مذهبی و نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی اول، در خصوص طرح نقش عبدالکریم سروش در انقلاب فرهنگی از سوی مخالفان او، نظر خاصی عرضه کرده است.

به گمان وی، انداختن بار مسئولیت انقلاب فرهنگی به گردن سروش، در واقع زدن جریان نواندیشی دینی است که بیشترین تأثیر اجتماعی را داشته و سروش مهمترین نظریه‌پرداز آن بوده است.115

تراژدی انقلاب فرهنگی و پیامدهای آن عمیق‌تر و گسترده‌تر از آن است که بتوان با چند مقاله وجوه مختلف آن را روشن کرد.116

پاورقی‌ها:

103- روزنامه‌ی اعتماد، ۲/۳۱/ ۱۳۸۸. رجوع شود به این‌جا

104- مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، انتشارات همشهری، بهار ۱۳۷۶، ص ۳۴۸- ۳۴۴.

105- مجله لوح، شماره هفتم، ۱۳۷۸.

106- رجوع شود به این‌جا

107- رجوع شود به این‌جا

108- جلال الدین فارسی، زوایای تاریک، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص ۵۴.

109- روزنامه اعتماد ملی، سه‌شنبه ۱۹ تیر ماه ۱۳۸۶.

110- مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی- ۶۱- ۱۳۵۹، کتابخانه‌ی دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص ۱۳ و ۱۴.

111- مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی – ۶۱/۱۳۵۹ صفحه ۷۰۰-۶۹۹.

112- مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی، صص ۴۳۶- ۴۳۵.

113- مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی، ص ۲۴- ۲۳.

114- وی گفته است:

«دكتر سروش هيچ‌ كسی را اخراج نكرد. نه آقای دكتر سروش و نه ستاد انقلاب فرهنگی هيچ ‌كس را اخراج نكردند، ولی ايشان نمی‌‌توانسته در جريان اخراج‌ها و تصفيه‌های گسترده‌ی اساتيد و خيل دانشجويان نبوده باشد. همه‌ی سوال از جناب سروش اين است كه چرا هيچ كاری نكرديد؟... به نظر من آن موقع آقای دكتر سروش اين اعتقاد را به اين صورت كه اساتيد و دانشجويان بايد اخراج شوند نداشت ولی اگر شما می‌‌آمديد و می‌گفتيد كه ٧٠ نفر از اساتيد دانشگاه علم و صنعت اخراج شدند يا ٢٠ نفر از اساتيد دانشكده فنی اخراج شدند، دكتر سروش رويش را برمی‌گرداند و می‌گفت كه اين مسائل خيلی به من مربوط نيست.

جان كلام هم دقيقا در همين است، والا هيچ ‌كسی نمی‌گويد كه دكتر سروش اين اساتيد را اخراج كرده بود. قسمت اصلی مطلب در اين است كه وقتی شما در جريان قرار می‌گرفتيد نمی‌توانستيد بگوييد كه من نمی‌دانم. وقتی شما در جريان اين مساله قرار می‌گرفتيد واكنش‌تان چه بود؟ می‌گفتيد كار درستی كرده‌اند يا نه؟ تاييد می‌كرديد يا نمی‌كرديد؟ آن موقع شما قدرت داشتيد و می‌توانستيد برويد و بگوييد كه جلوی اين كار بايد گرفته شود و اگر تصفيه‌ها ادامه پيدا كند من استعفا می‌دهم.

ولی متاسفانه ايشان هيچ‌ كدام از اين كارها را نكرد...پشت اين تصفيه‌ها نه ستاد انقلاب فرهنگی بود، نه دكتر سروش بود، نه آقای هاشمی ‌رفسنجانی، نه ميرحسين موسوی و نه مجلس. هيچ‌ كس پشت اين تصفيه‌ها نبود الا خود دانشجوها. خود دانشجويان دفتر تحكيم وحدت - البته آن موقع بيشتر به اسم بچه‌های خط امامی معروف بودند يعنی كسانی مثل آقای عباس عبدی، محسن ميردامادی، عزت‌الله ضرغامی، حبيب‌الله بی‌طرف، خانم معصومه ابتكار و طيف راديكالی كه سفارت را اشغال كرد، تصفيه‌های دانشگاه هم دست آنان بود، بنابراين هم اساتيد سكولار و دگرانديش را كنار گذاشتند و هم دانشجويان را.

البته برخی از اساتيد هم جزو اينها بودند و با اينها همكاری می‌كردند كه عمدتا در ميان جريانات راست و محافظه‌كار بودند اما شماری از آنها هم جزو اساتيدی بودند كه ما امروز اينان ‌را به نام اصلاح‌طلب می‌شناسيم... من باز هم تكرار می‌كنم حاشا و كلا كه من بخواهم بگويم كه آقای دكتر سروش پشت اين قضايا بود. اصلا و ابدا. همه حرف اين است كه چرا شما داد نزديد. چرا يقه‌تان را چاك نكرديد. شما نمی‌توانستيد كه نديده باشيد و نفهميده باشيد كه صدها استاد تصفيه ‌شده و هزاران دانشجو تصفيه می‌شوند چون فقط اساتيد نبودند.»

رجوع شود به این‌جا

زیباکلام در متن دیگری نوشته است:

«این خیلی جالب است و عبرت آموز كه سروش دكتر محمدعلی نجفی را كه در دهه ۱۳۶۰ عهده‌دار وزارت علوم بوده را به عنوان مسوول تصفیه‌ها در كرسی اتهام قرار داده اما دكتر مصطفی معین را كه از سال ۱۳۶۲ به عنوان نماینده امام در ستاد انقلاب فرهنگی بوده و از سال ۱۳۶۸ نیز وزیر علوم در دولت آقای هاشمی رفسنجانی بوده و قطعا نقش به مراتب بنیادی‌تری از محمدعلی نجفی در تمامی جریانات انقلاب فرهنگی داشته را نمی‌بینند.

ایضا تلاش در نشان دادن این كه یك برنامه‌هایی برای بستن دانشگاه‌ها بوده كه آقایان هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله خامنه‌ای از آن اطلاع داشته‌اند اما سروش كاملا "معصوم و بی‌گناه" است در جریان آن مسائل پشت پرده نبوده ایضا تلاش در مقصر نشان دادن هاشمی رفسنجانی برای ممانعت از تدریس ایشان در دانشگاه.

پذیرفتن اینها نه از فردی كه یكی از مسوولان ستاد انقلاب فرهنگی بوده بلكه حتی از یك فرد عادی كه در دهه ۱۳۶۰ صرفا در ایران زندگی می‌كرده و در جریان تحولات دانشگاه بوده اگر نگوییم غیرممكن كه حداقلش آن است كه خیلی ثقیل است... فرموده‌اید كه گزارشات، اطلاعات و آمار اساتید تصفیه شده در اختیار ما نبود.

زهی افسوس كه اینچنین قلب واقعیت می‌كنید و برای تبرئه خود پا به روی هر حق و حقیقتی می‌نهید. در همان مصاحبه از ملاقات‌ها و مراجعات دانشگاهیان به ستاد و دیدار با شما و دیگر اعضای ستاد گفته‌اید. آیا در آن ملاقات‌ها اساتید شكایت از اخراج خودشان و همكارانشان نمی‌كردند... واقعیت آن است كه آقای سروش، شما به جز سكوت، سكوت و باز هم سكوت هیچ كار دیگری نكردید.

هیچ كس نمی‌گوید كه دكتر سروش آن تصفیه‌ها را می‌كرده؛ سهل است كه هیچ كس نمی‌گوید كه دكتر سروش لزوما با آن تصفیه‌ها همراه بوده، نه آقای سروش، مغلطه نكنید. هیچ كس شما را متهم به اعمال خلاف نمی‌كند. سوال چیز دیگری است؛ سوال آن است كه شما وقتی آن تصفیه‌ها را می‌دیدید، چه كردید.» (روزنامه‌ی هم‌میهن، ۲/۴/ ۱۳۸۶)

115- یوسفی اشکوری نوشته است:

«به اين نتيجه رسيده‌ام که انگيزه اصلی اين حمله‌ها تخريب و مخدوش کردن و در صورت امکان محو جريان موسوم به نوانديشی دينی و يا روشنفکری دينی است، دليلی و يا درست‌تر علتی جز اين نمی‌‌تواند داشته باشد... آنچه من به آن رسيده‌ام اين است که جريان‌هايی به دلايلی که قابل فهم است از اثرگذاری اجتماعی نحله‌ی نوانديشان مسلمان و اصلاح‌طلبان دينی احساس نگرانی می‌کنند و پس از تجربه‌ی انقلاب و جمهوری اسلامی مخصوصا تجربه‌ی ناکام اصلاحات (حداقل به تصور آنان ناکام) ديگر دوست ندارند که در اين کشور باز سخن از دين و قرائت‌های متفاوت از دين در ميان باشد.

شادی‌های برخی چهره‌های شاخص اين جريان از ناکامی "انقلاب اسلامی ايران" و در سال‌های اخير از ناکامی "جنبش اصلاحات" به خوبی از اين انديشه و انگيزه حکايت می‌کند. گفتنی است که بحث بر سر صدق دعاوی و ميزان اعتبار معرفتی اين نحله و آن گروه نيست "مسأله" ميزان حضور اجتماعی و حد و حدود اثرگذاری مدنی و سياسی و فرهنگی جريان‌های فکری و روشنفکری ايران معاصر است.

نوانديشی دينی ايران که حداقل بيش از يک قرن سابقه دارد و در تمام تحولات اجتماعی و سياسی و انقلابی پيشگام بوده است اکنون در پی اين همه مصائب و مشکلات و ناکامی‌ها در عرصه سياست و فرهنگ، باز مدعی است و استوار ايستاده و در ميدان عمل اجتماعی و سياسی و در حوزه‌ی انديشه هنوز پيشگام است و اين امر رقابت‌ها و چه بسا حسادت‌ها را برمی‌انگيزد و به طور غريزی هم شده عده‌ای را برای محو رقيب و برکشيدن حبيب بر می‌شوراند... همين مسأله در مورد دکتر سروش نيز صادق است.

به اعتراف دوست و دشمن ايشان در حال حاضر برجسته‌ترين و اثرگذارترين روشنفکر دينی ايران است و به مقتضای روشنفکری و نيز به سائقه دينی در عرصه عمومی و سياست نيز حضور دارد، همين امر برای مخدوش کردن وی و بی‌اثر کردن طيف گسترده و متنوع نوانديشی دينی کفايت می‌کند. در يک سطح کلی‌تر امروز بنيادگرايان مذهبی و بنيادگرايان غيرمذهبی (سکولارهای بنيادگرا) رقيبی تواناتر و کامياب‌تر از جريان نوانديشی دينی ندارند و به همين دليل هرکدام به سبک و سياق ويژه خود برای بی‌اعتبار کردن اين رقيب می‌کوشند.

نگاهی به نوع گفته‌ها و نوشته‌های اين شمار در ساليان اخير به روشنی از اين هژمونی ‌طلبی آنان و طرد و تحقير دگرانديشان دينی نوانديش پرده برمی‌دارد. در اين نوع گفتارها که البته غالبا ذيل عنوان پرطمطراق پژوهش‌های تاريخی و يا فلسفی و يا جامعه‌شناسی و يا حتی اقتصادی ارائه می‌شوند به صورت پيوسته و مکرر و حتی گاه بی ‌هيچ تناسبی تحت عنوان نقد به تخريب و تحقير و تخفيف نمايندگان نوانديشی دينی معاصر ايران اهتمام می‌شود و اين دعوی را می‌توان به صورت مستند نشان داد.

در اين ميان شريعتی و سروش بيش از همه مورد تهاجم و تخريب و حمله و اتهام قرار دارند... همين نقش‌آفرينی موجب شده است که از دوسويه‌ی سکولارهای بنيادگرا و مذهبی‌های بنيادگرا مورد تهاجم و تخريب و اتهام قرار بگيرند... گاه حمله به برخی از چهره‌های مؤثر اجتماعی و روشنفکری "مد" می‌شود و کسانی حتی نيز گاه با بی‌مايگی آشکار در پوشش قابل احترام "نقد" پنهان می‌شوند و به اين و آن می‌تازند.

مثلا مدتی کوبيدن و دشنام‌گويی به آل احمد مد است و مدتی سروش و البته حمله و تهاجم به شريعتی زمان و مکان و مناسبت نمی‌شناسد و حداقل تا اطلاع ثانوی (يعنی تا زمانی که نقش وی بر عرصه‌ی انديشه و جامعه و سياست برجاست) ادامه خواهد داشت.»

رجوع شود به این‌جا

116- در مقاله‌ی «سلطانیسم فرهنگی» وجوه دیگری از انقلاب فرهنگی را توضیح داده‌ام که امیدوارم پس از مقاله‌های «زبان روشنفکری» معاصر منتشر شود. دوستان اگر آن مقاله را بخوانند، از زاویه‌ی دیگری به آنچه شد خواهند نگریست.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین:
اسلامی کردن علوم انسانی

نظرهای خوانندگان

من در بخش های قبلی چندبار نوشتم که آقای گنجی در حال مسات مالی کردن نقش سروش در انقلاب فرهنگی است. این مقاله نشان می دهد که سروش نقش مهمی در اخراج استادان و دانشجویان غیرخودی و دگراندیش داشته . آئین نامه ها و دستورالعمل را او تهیه کرده و افرادی که او تعیین کرده مطابق فرامین وی همه را اخراج کرده اند.پس یا ماست مالی در کار نیست، یا گنجی بدون آنکه بداند نقش سروش را مشخص کرده.شما به آئین نامه ای که اینها نوشتند،نگاه کنید،همه باید اخراج شوند. هیچ گروهی را مصون نگذارده بودند.حالا سروش بیاید و یک بار خداوکیلی صحبت کند و بگوید من اشتباه کردم و قال قضیه را بکند و برود. بی گناه نشان خود(به وسیله سروش) است که همه را ناراحت می کند. من برای فعالیت های سروش علیه آخوندها و ولایت فقیه و اسلام سیاسی،ارزش قائل هستم و معتقدم نقش خیلی زیادی در حرکت علیه آنها دارد. این نقطه تاریک را بهتر است از خود بکند تا تمام شود. ماست مالی کردن کار سروش نباید باشد. همه او را می بخشند اگر اعتراف به خطا کند.

-- فرشاد ، Jun 9, 2010

برای همین است که اصلاح طلبان را افرادی ریاکار میدانم.وضعیت اسفناک کشور بعد از سی سال نتیجه روش این افراد در اداره کشور است.اینها هرگز اعتقادی به اینکه ایران متعلق به همه ایرانیان است نداشته و ندارند.سی سال است که من و امثال من که سیاسی هم نبوده ایم در کشور خودمان شهروند درجه دو بوده و هستیم.

-- بدون نام ، Jun 9, 2010

به نظر من گفته‌های زیباکلام در روشن شدن نقش سروش چه بسا از همه مفیدتر بود. بخشی از سخنانش در مورد مغلطه‌ های سروش را که در پاورقی آورده اید ای کاش در متن اصلی میاوردید. فکر می‌کنم بهتر بود -- حتی برای خود سروش. وقتی او همین قصور و تقصیر خود به جهت سکوت در برابر پاکسازی‌ها را منکر می‌شود، راه را برای کسانی که اشکوری (به درست یا غلط) «بنیادگرایان غیرمذهبی» نامیده باز می‌گذارد که اتهامهای فراتر از این به سروش بزنند. اگر او در همین حد، یعنی سکوت در برابر پاکسازیها و تضییع‌ها (که شکی در این سکوت در عین اطلاع نیست) تقصیرش را قبول می کرد و شجاعت عذرخواهی بابت آن را داشت، مطمئن باشید قضیه تا حالا فیصله یافته بود و احتیاجی به نوشتن مقالات برای دفاع از او نبود. یعنی برای اکثریت مردم، چه مذهبی چه غیرمذهبی، احتمالا قابل قبول بود.

-- شروین ، Jun 9, 2010

عجب دوره درخشانی بوده اون دوره که هیچ کس حاضر نیست مسئولیتی درش قبول کنه اسم هر کسی هم در اسناد و مدارک بوده اعلام میکنه که درون جمع وارد شده تا جلو تندروي ها رو بگیره. آدم یاد دادگاه نورنبرگ میافته. حالا اين انقلاب فرهنگی که تازه يکی از پرونده های حضراته!

-- آرش ، Jun 9, 2010

ایرادی که من در اینگونه نقل قول و بریده-سخن آوردن می بینم این است که خواننده گاهی مقصود اصلی کسی که حرفش نقل شده را در نمییابد. برای مثال من وقتی به اصل مطلب آقای اشکوری - که آقای گنجی لینک داده اند - مراجعه کردم چیزی دیگر از حرف ایشان فهمیدم. اشکوری علاوه بر آنچه نقل شد این را هم میگوید :
" در اين ميان البته سخني هم با جناب دکتر سروش دارم. ايشان در اين سال‌ها بارها به منتقدان مختلف پاسخ داده و با بيان برخي( و شايد هم تمام ) ماوقع مربوط به انقلاب فرهنگي و نقش و مسووليتش در ستاد کوشيده است که روشنگري کرده و منتقدان را قانع کند که ماجرا چنان نيست که آنان مي‌پندارند و در نهايت از خود سلب مسووليت کند. گرچه به دليلي که خواهم گفت، باور ندارم که اين تلاش چندان مفيد واقع شود اما به هردليل اگر ايشان مي‌خواهند پاسخي بدهند در صورتي که خود را وجدانا در آن اقدامات غيرقابل دفاع ( حداقل از منظر امروزينش ) مسوول و در نتيجه مقصر مي‌بينند با صراحت و شهامت ميزان مسووليت خود را بپذيرند. شايد نقطه پاياني به اين جدال عمدتا معلل نهاده شود. همچنين شايسته است که با برخي تعابير و سخنان تند و تلخ خود بر آتش جدال نفت و گاه نيز بنزين نريزند. بايد منصفانه گفت گاه برخي سخنان و بيان ايشان بر جدال و اختلاف افزوده است."

یعنی اشکوری ضمن آنکه نگران حمله بیجهت و غیر عادلانه به سروش است؛ او را نیز به داشتن صراحت و شهامت در نقد گذشته خویش میخواند؛ هرچند دوستانه و با حزم و احتیاط فراوان.

امروز همه سعی دارند (به شهادت همین مقاله آقای گنجی ) از این شناعت تاریخی که انقلاب فرهنگی نام گرفت دوری جویند. هر کس انگشت به سویی دراز میکند و بازی "کی بود کی بود من نبودم" گفتمان جاری است!

نگویید چرا میگویم "شناعت تاریخی" ‎؛ آیا همین که از وزیرعلوم گرفته تا اعضاى ستاد انقلاب فرهنگی تا نخست وزیر وقت همه و همه میخواهند از این امرفاصله بگیرند برای اثبات مطلب کفایت ندارد؟ آیا همین به تنهایی ثابت نمیکند که امروز دیگر هیچکس انقلاب فرهنگی را میوه طیبه تلقی نمیکند؟

انتقاد من به آقای سروش بیشتر متوجه زبان امروزایشان در پاسخ به منتقدین است. همچنانکه زبان دیروز ایشان هم جای تامل دارد. اگر آقای سروش قبلا پاسخ لازم را داده اند کافیست یک لینک به آن پاسخ بدهند تا مردم داوری کنند.

جوابهای تند و تیز خالی ازاستدلال و پر ازتوهین وطعنە به انتقادات بخصوص وقتی با شانه خالی کردن از پرداختن به مورد انتقاد همراه باشد موجب میشود شک کنیم که مطلق انگاریها و خودی ناخودی کردنهای گذشته کاملا زدوده شده است. من هرگز در مقام محکوم کردن و مجازات کسی نبوده و نیستم. نه قدرتش را دارم نه به اینکار اعتقاد دارم. نقد گذشته فقط بکار این میاید که اعتماد سازی کنیم. آن کسانی که سخنشان بر محاکمه وقصاص کسان است نه نیازی به نقد خواندن دارند و نه خواندنش به کارشان میاید .

اگر روشنفکر دینی امروز به جدایی دین و دولت باوردارد. اگراومی پذیرد که برای به عهده گرفتن بالاترین سمتهای دولتی نیازی نیست که فرد مسلمان باشد. اگر میتواند روزی را ببیند که یک مسیحی یا یهودی یا زرتشتی یا لامذهب در راس امور دولت ایران باشد آنوقت چرا پا فشاری میکند که طناب دین را به دست و پای روشنفکر و روشنفکری ببندد؟ آیا هنوز هم میخواهد در علوم انسانی تزریقات دینی بکند؟ آیا روشنفکر دینی هنوز هم باور دارد که باید با انتخاب صحیح دانشجو و استاد در هر چه اسلامی تر کردن فضای دانشگاه کوشید؟

البته بیشتراین صحبتها وپرسشهای من همانند نوشته آقای گنجی به "زبان سروش" مربوط نیست و به سابقه عمل کرد اجتماعی او و تفکر امروزش ارتباط دارد.


-- omid ، Jun 10, 2010

توضیحات سروش در باره انقلاب فرهنگی در سایت نامبرده موجود است:
www.drsoroush.com

-- هوشنگ ، Jun 10, 2010

یک اقدامی که خطای بزرگ است وقتی انجام شد هیچ کس از دست اندرکارانش جرأت ندارد بگوید که من در آن دخیل بودم. در دهۀ شصت هزاران جوان اعدام شدند، در سال ۱۳۶۷ آن همه جوان تحصیلکرده در زندانها اعدام شدند، ولی خطا چندان بزرگ بود که هیچ کس از اعضای دولتهای سی سال گذشته حاضر نیست بگوید آن کارها شده است. همگی پرده بر آن می کشند و از گفتنش شرم دارند.
همین که کلیۀ کسانی که در مقامهای بالا تا پائین در دولتهای سی سال گذشته بوده اند خودشان را از آن همه خطاهای بزرگی که در ده سال اول انقلاب ارتکاب یافت تبرئه می کنند کافی است تا تاریخ بداند که کلیۀ فرمانهای حضرت امام خمینی رحمة الله علیه دربارۀ ادارۀ امور کشور از آغاز پیروزی انقلاب تا روز درگذشتِ آن بزرگوار خطاهای بزرگ بود و اکنون همگی کسانی که آن فرمانها را اجرا کردند شرکتشان در اجرای آن فرمانها را انکار می کنند.
و این فریادی بلند از جانب کلیۀ دولتمردان ریز و درشت در سی سال گذشته است که خطاها بسیار بسیار بسیار بزرگ بود و همه از آن تبرا می جویند.
همین برای آیندگان که تاریخ انقلاب اسلامی را خواهند خواند کفایت می کند که کلیت سی سالۀ پس از انقلاب اسلامی را بی رحمانه محکوم کنند.
کسانی که در احکام شرعی دست دارند نیز آن اقدامات را از نظر شرعی محکوم خواهند کرد. کشتار سال ۶۷ را محکوم خواهند کرد زیرا فقهای حاکم حاضر نیستند مسئولیتش را بپذیرند. پس غیر شرعی بود، پس اجرایش اجرای احکام ضد اسلامی بود. فتوائی از جانب بالاترین مرجع دینی صادر و اجرا شده است، ولی اینکه همگی اجراکنندگانش شانه از زیر بار مسئولیتش خالی می کنند نشان می‌دهد که فتوا غیر شرعی بوده و اجرایش نیز غیر شرعی بوده است. تاریخ خیلی بی رحم است و خیلی بی رحمانه قضاوت خواهد کرد.

-- ذوالفقار ، Jun 10, 2010

من دومصاحبه در سایت مربوط به آقای سروش در مورد انقلاب فرهنگی یافتم وخواندم . بسیاری از گفته های آقای سروش را قابل پذیرش میدانم. اما روح حاکم برآن از جنس "پدافند" است نه از جنس نقد گذشته خود. آدم احساس میکند سروش میگوید اگر باز در آن شرایط باشم همان میکنم که کردم چون آنچه مقدور بود انجام داده ام.

برای کسی که همیشه انقلاب فرهنگی را ازیک سوی دیوار نگریسته دشوار است ناگهان آنرا از چشم کسانی ببیند که در سوی دیگر این دیوار بوده اند.

تلخ بود، خیلی تلخ بود آن روزها . دانشگاه پس از بازگشایی "عطری" دیگرداشت. پس از دو سال و اندی پا به ذلیل خانه ای میگذآشتی که نشاط ازآن رفته بود. به انسانی شکسته تبدیل شده بودی به تفاله خودت. انگار به روحت تجاوز کرده باشند و تودرعین خشم خودت را هم سرزنش کنی.

حق نداشتی باشی یعنی حق نداشتی خودت باشی. گاهی آرزو میکردی واقعا چنان بیاندیشی که اینها میخواهند تا آسوده شوی. هنوز دروغ و تظاهر برایمان امری عادی نبود. هنوز کودکان دبستانی نیاموخته بودند که درخانه و در مدرسه باید دو نفر بود. همه اینها را کم کم یاد گرفتیم اما دیگر خودمان را دوست نداشتیم. به روحمان تجاوز کرده بودند.

-- omid ، Jun 11, 2010

همین چند دقیقه پیش فیلمی مسند از اقای پناهی دیدم که داشت در باره زمان خاتمی حرف میزد که چقدر برای او مشکلات درست کردن طوری او میپرسد شما که میگواید بهتر از بنیادگراها هستیدو هیچ فرقی با انها ندارید پس بهیچ کسی که مذهب زده بخصوص اسلام زده است نباید باور داشت من به خوده گنجی هم باور ندارم به نظره من اینجور ادمها بسیار خطرناک هستند همه خود را موقعی که قدرت داشتند نشان دادن سروش گنجی ووو یادمان نرود همین اقای گنجی سینه چاک خمینی بود

-- بدون نام ، Jun 11, 2010

جالبه که شاهدها همه دم روباهند. تلاش های گنجی مثل این می ماند که بازیکن تیم فوتبالی پس از پایان بازی بگوید من چند بار می تونستم گل بزنم اما نزدم. آقایان چرا نمی فهمید؟ شما وقتی جامعه به یک گروه بزرگ هوادار آزادی و یک گروه چند درصدی ضد آزادی تبدیل شده بوده عضو مفتخر گروه سرکوبگر بوده اید. موضوع این است. بجای بند بازی بگویید اشتباه کردیم نمی فهمیدیم. همین.

-- بدون نام ، Jun 11, 2010

گنجی جان! استاد، دین، فرمان و میدان پارسی هستند با روش تازی جمع نبندید. استادان، دینها، فرمانها و میدانها درست است. بدرود

-- شهروند درجه 3 ، Jul 9, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)