تاریخ انتشار: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
زبان چپ‌های مذهبی در سال‌های نخست انقلاب
بخش ششم – زبان شریعتی (۲)

شریعتی: غرب و سکولاریسم

اکبر گنجی

۲-۲- شریعتی، جوامع و فرهنگ غرب:

شریعتی غرب را چنین تصویر می‌کرد: «تمدن آن بربریت، تکنیک آن جلادی، علم آن حیله‌گری، هنر آن جادوگری، فلسفه آن دغل کاری، بشر دوستی و دموکراسی آن نفاق و در یک کلام همه دانش‌های غربی کارگزاران مذهب پول شده‌اند و فلسفه اصالت مصرف54

شریعتی می‌گفت باید از سارتر و فانون آموخت که: بمبی را به دست گرفته‌اند و آن را می‌خواهند در قلب و مرکز پلید تمدن امروز سرمایه داری و روسپی خانه ی بورژوازی که پاریس است منفجر کنند55. در جای دیگری دوباره تکرار می‌کند که سارتر بمب مغضوبین زمین را در دست گرفته و می‌گوید: «من این بمب را در قلب کثافت بورژوازی دنیا که پاریس باشد منفجر می‌کنم، هم برای نجات مستعمرات و هم برای نجات اروپا56

شریعتی در تحلیل فرهنگ و جوامع غربی از زبان دشنام استفاده می‌کرد. در سال ۱۳۵۵ درباره‌ی آمریکا می‌نویسد:

«آمریکا! آمریکا! این بلاهت عظیم و توحش متمدن و بدویت مدرن و خشونت با اتیکت و غارت قانونمند و خوشبختی زشت و آزادی لش و دموکراسی احمق و اندیویدوالیسم قالب ریزی شده و استانداردیزه و بالاخره همان جاهلیت عرب57.» آمریکا می‌خواهد از طریق ژندارمش (شاه): «جوونهای ده [ایران] را، همه جاکش بار بیاره، زن‌های ده را و دخترهای ده را، همه روسپی و بدکاره58

هرگاه کسی را می‌دید که از آمریکا آمده و شیفته‌ی آزادی فردی و لیبرالیسم و حقوق بشر شده است، از خود می‌پرسید چرا از «نفرت نسبت به سرمایه داری وآن همه تبعیض و فریب و ددمنشی و پستی» که در آمریکا نهفته است خالی است59. آمریکا «الویس پریسلی‌ها را بت نسل جوان آلمان می‌کند» تا «روح حماسی» آلمانی را «لش و فلج» کند60.
درسال ۱۳۵۵ در باره ورودش به اروپا می‌گوید:

«اما عظمت این هیولای پولاد، که بر روی طلا و سکس خوابیده است و نامش تمدن جهانگیر مغرب است و دارد نقش تمدن منحصر به فرد بشریت را بازی می‌کند، مرا برخود لرزاند. با این دستمایه از فرهنگ و ایمان، تنها، می‌توانم با این دیو سیاه برآیم که با یک خیز مرا نبلعد و در معده‌اش که سنگ آهن و صخره خارا را هضم می‌کند، جذب و هضم نشوم، آن چنان‌که خودپرستی و جنسیت و کار اقتصادی و شغل فنی، و تمایل به رفاه و لذت و مصرف و پیشرفت را که با مزاجش سازگار است، در خونش بریزد و نگه دارد و تمام احساس‌های معنوی، ارزش‌های اخلاقی، ایده‌آل‌های خدایی و همه‌ی انگیزه‌ها و آموزش‌ها و اندوخته‌هائی را که از مذهبم و تاریخم به ارث گرفته‌ام، از ماتحت خود دفع کند61.» چرا باید ایتالیایی و یونانی و ایرانی و چینی عقب مانده باشند، و «آمریکایی خوک و سوئیسی خر آقاهای جهان باشند62

در جنگ جهانی دوم «بول و غایط به جان هم افتاده بودند63.» روشنفکرانی که با اندیشه‌های رایج در ۱۹۶۷ آشنا می‌شدند، «مموش های زلفی، و قرتی های مزلف که جهان بینی شان را چند تا صفحه جاز و بیتل و دید زدن دم مدرسه دخترانه تشکیل می‌دهد» بودند64. «تحصیل کرده‌ها... لش جامعه‌اند65.» مردم ایران قبل از اسلام «ملت یائسه و عقیم» بود66. جوان به زور مذهبی شده: «مثل سگ ارمنی سرپا می‌شاشد67.» «بچه‌های ما دو جورند، یکی روح لش دارد، پفیوز است و سطحی است68

«هر بچه‌ی مزلف بدبخت و نکبت و پیزوری که اساسی‌ترین کار حیاتش استمنأ است به خودش اجازه می‌دهد که به رویت چنگال کشد و تمام عقده های رانده شده به قسمت بی‌شعوری‌اش را بر سرت به راحتی خالی کند، و هم اسواران رعیت نواز قدرشناس سفله پرور، دستی به سر و گوشش کشند و آخورش را آباد کنند.پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف69.» غربیان: «همچون دسته دسته روباه‌های مکار و گرگ‌های خونخوار و کفتار های مرده خوار و نبش قبر کن و سگ های هار زنجیر گسسته‌ای که از قفس گریخته باشد ... بر شهر ها و آبادیها و بازارها و مسجدها و خرمن ها و حتی خانه های ما ریختند و غارت کردند و آمدند و کشتند و سوختند و بردند... و نرفتند70

«فروید یکی از همین گوساله های بورژوازی طلب است. در درون این گوساله علم، باز بینش و روحیه آزادی طلب است که بانگ بر می دارد... این پیغمبر بورژوازی اسمش فروید بود، و مذهبش جنسیت، و معبدش فرویدیسم و نخستین قربانی اش که در کنار این معبد ذبح شد، ارزشهای انسانی زن بود71

۳-۲- شریعتی و سکولاریسم:

شریعتی در نقد و رد سکولاریسم هم از همین زبان استفاده می‌کند. در مقام تعریف لائیسیته می‌نویسد:

«لائیسیته یعنی غیر مذهبی بودن نه ضد مذهبی بودن، بنابراین وقتی می‌گوئیم حکومت لائیک، یعنی حکومتی که برمبنای مذهب استوار نیست، اما روحش ضد مذهبی هم نیست، مبارزه لائیسیته در اروپا عبارت بود از غیر مذهبی کردن مدارس، انجمنها، دانشکده ها و تمام موسسات اجتماعی72

شریعتی اگر چه غیر مذهبی شدن حکومت را برای جهان غرب مفید می‌دانست، اما آن را نه تنها برای ایران مفید تلقی نمی‌کرد، بلکه استعماری و توطئه‌ی قداره‌بندان جلوه می‌داد. در سال ۱۳۵۵ در این خصوص به انقلابیون می‌نویسد:

«اکنون نیز می‌بینیم که صادق‌ترین روشنفکران ما، درست هنگامی که اسلام برای نجات از بند قرنها ارتجاع و خرافه پرستی و نجات دادن مسلمانان از قید استبداد و استعمار و سرمایه داری تحمیلی بپاخاسته و چهره‌ای مهاجم و انقلابی یافته است، آن را به تیرهایی نشانه گرفته‌اند و هر زخمی که بر آن وارد می‌کنند، سبب می‌شود برق شوقی از چشم دشمنان مشترک‌شان بیرون جهد. ما خود به چشم دیده‌ایم یا به گوش شنیده‌ایم که چه موجی برخاست، از میان روشنفکرانی که شعار تفکیک روحانیت از سیاست می‌دادند. این شعار، شعاری بود که در اروپا کلیسای ضد مردم و ضد عقل و علم را از صحنه زندگی و حرکت و آزادی کنار زد. اما روشنفکر ما، بی آنکه اختلاف محیط و زمان و مکان و شرایط و حتی اختلاف موضوع را درک کند ، این شعار را در جامعه ما تکرار کرد ... این درس بزرگی است که گاه می‌بینیم یک روشنفکر مترقی در حالی شعار یک نهضت انقلابی و مترقی و آزادیبخش عصر دیگر و شرایط دیگر را در عصر دیگر و شرایط اجتماعی دیگر مطرح می‌کند، برخلاف احساس کاذبی که دارد، وارث ضدانسانی‌ترین و فریبکارانه‌ترین و زشت‌ترین توطئه‌های قداره‌بندان و رژیم های ضد بشری می شود و حتی بازیچه‌ی تر و تازه استعمار ... اگر چهره های مترقی مذهبی ما ... منبر می روند، در عمل سیاسی نیز شرکت کنند ... [ اگر مبارزان] در میان خود چهره های علمای مذهبی و شخصیت‌های اسلامی را ببینند ... این عمل، ایدئولوژی آنها را در جامعه ... به وجهی روشن و صریح و انقلابی ارائه می‌دهد73

مدلل بودن یا نامدلل بودن سخن شریعتی محل نزاع نیست، زبان او مهم است. شریعتی یکی از افرادی بود که به وفور از این زبان استفاده می‌کرد.


پانوشت‌ها:

۵۴- علی شریعتی، مجموعه آثار، ج ۲۰ ، ص۳۳۵.

۵۵- علی شریعتی، مجموعه آثار، ج ۲۰، ص ۲۶۳.

۵۶- علی شریعتی، مجموعه آثار ، ج ۱۰، ص ۵۴.

۵۷- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۱، ص ۷۳.

۵۸- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۲۶، ص ۶۱۲.

۵۹- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۱، ص ۷۷.

۶۰- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۷، ص ۲۲۱.

۶۱- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۱، ص ۱۰۰.

۶۲- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۱، ص ۱۶۱.

۶۳- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۴، ص ۳۹.

۶۴- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۴، ص ۲۴۱.

۶۵- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۴، ص ۱۴۵.

۶۶- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۴، ص ۱۸۹.

۶۷- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۴، ص ۲۹۴.

۶۸- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۲، ص ۲۹.

۶۹- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۳۵، صص ۶۴۰- ۶۰۸.

۷۰- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۲۱، ص ۶۵.

۷۱- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۲۱، ص۲۱۷.

۷۲- علی شریعتی، مجموعه آثار، جلد ۳۵، ص ۲۴۷.

۷۳- علی شریعتی، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۱۷۹- ۱۷۵.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
زبان مطهری - ۴
زبان مطهری - ۳
زبان مطهری - ۲
زبان شریعتی ١؛ شریعتی و روحانیت

نظرهای خوانندگان

سلام اقای گنجی

خسته نباشید. تا می توانید بنویسید. نسل ما نیازمند مطالبی جدید و نقدهایی از گذشته است تا خطای گذشتگان دوباره تکرار نشود. فقط بنویسید.

-- مجید ، May 8, 2010

خدایی از نظرش در مورد فروید خییییییییلی خوشم اومد. فروید یکی از کسانی است که با تئوری های مضحکش به تحقیر جنس زن پرداخت.

-- مینا ، May 8, 2010

به نظرم باید نظرات هر متفکر و اندیشمندی رو در زمان و مکان و مختصات فردی و اجتماعی خودش مورد ارزیابی قرار داد. من قصد طرفداری از شریعتی رو ندارم ولی منصفانه نیست که حرف های ۳۰ ۴۰ سال پیش رو با زمان کنونی مقایسه کنیم. چه بسا چیزی که ما امروز دشنام و هتاکی میدونیم در فرهنگ و زمان اون موقع دشنام به حساب نمی آمده.

-- سعید ، May 8, 2010

جناب گنجی شرق با شمشیر سر می برد غرب با پنبه

-- ح ، May 8, 2010

شرق با شمشیر زیاد! سر می برد

-- بدون نام ، May 8, 2010

خيلي عالي بود. درود بر اكبر گنجي

-- بدون نام ، May 8, 2010

ممنون از اینکه بت پوشالی شریعتی را می شکنید. مقاله دکتر جلال متینی را درباره او در مجله ایران شناسی پیدا کنید و بخوانید تا ببینید نسل جوان دهه پنجاه در ایران شیفته چه بی مایه متعصبی شد و خود را بد بخت کرد.

-- اصغر ، May 9, 2010

من همیشه فکر میکردم گرچه شریعتی بی منطق و خرافاتی و مذهبی بوده اما شخصیت نسبتا سالمی داشته. متشکرم که با آگاهی دادن امثال بنده را که حاضر به صرف وقت برای نوشته های شریعتی نیستیم از اشتباه بیرون میاورید.
من گرچه پیگیر مسائل سیاسی نیستم، به شما ارادت دارم و هر زمان اظهارنظری و صحبتی از جانب شما خواندم ناامید نشدم.

-- بدون نام ، May 9, 2010

من در سال 1355 در ایران به دانشگاه می رفتم و خوب به یاد دارم جوانان مسلمان دانشگاه در نتیجه خواندن نوشته های شریعتی چگونه نسبت به افرادی که به شیوه آن ها مذهبی نبودند احساس برتری و تافته جدا بافته بودن می کردند، همه را بی عفت حساب می کردند و خودشان را مظهر پاکی--نوعی خودپسندی مذهبی-شبه روشنفکری که شریعتی و قبل از او ال احمد مسببش بودند یعنی بچه آخوند هایی که تعصب مذهبی را لعاب مدرن می زدند و در رفتار عملا آخوندهای عمامه برداشته بودند با کلی ادعا. به نظر من آخوند ها از امثال شریعتی و آل احمد صادق ترند. اقلا آن ها همانی که هستند می نمایند هر چه قدر فاسد و ظالم.

-- ا.ن ، May 9, 2010

خانم محترم
فروید نابغه ای در روانشناسی بوده. نبایست او را به دلیل اشغال ذهنی بیش از حد با جنسیت به کلی نفی کرد. روانشناسی بعد از او بسیاری مفاهیم را از او به ارث برد و هنوز به کار می گیرد. اقای شریعتی کسی و چیزی را نفی می کرد که از آن در واقع بی اطلاع بود.

-- شهین ، May 9, 2010

آقای گنجی
زبان آدم ها دنیایشان را می سازد. دنیای شریعتی مثل زبانش بود. کجای ایده هایش بزرگی و سعه صدر می یافتید؟

-- سهراب ، May 9, 2010

کسی اطلاع دارد که مبدع این جنگ فرضی بین شرق و غرب که بوده؟
از خنده دار ترین ایده هایی هست که من تا بحال شنیده ام و طرفدار هم کم ندارد. معلوم نیست ژاپن یا استرالیا در جبهه غرب هستند یا شرق!! یا مثلا آیا عربستان و روسیه هر دو در جبهه شرق همسنگرند؟!؟
چیزی که جنگ فرض کرده اند بیشتر به مقاومت کشورهای عقب مانده که اتفاقا اکثرا در نیمکره شرقی هستند در برابر تمدن شبیه است.

-- بدون نام ، May 9, 2010

این شیوه زیرکانه شماست که از گذاره‌های درست نتایج نادرست می‌گیرید ، جناب آقای گنجی دست از این بازی بردارید که مشکلی‌ از ما حل نمیکند ، شاید با این شیوه قرآن را "که در هر حال محل ایمان میلیون‌ها انسان است" تنزل دهید و در عوض جایزه آزادی و حقوق بشر ببرید ولی‌ با تنزل دادن مقام افرادی که "با تمام نقاط ضعفشان " پیشگام‌های راه آزادی در ایران بوده اند از چه کسی‌ جایزه خواهید گرفت. پیشنهاد می‌کنم به جای نبش قبر گذشته به جنبش سبز بپیوندید که در زمان حال بسر میبرد و خشتهای آینده را می‌بندد . حیف است که این نبوغ شما در خدمت ساخت دارائئ‌های آینده نباشد و به تخریب دارائئ‌های گذشته صرف شود. شخصاً با منش محافظه کاری (مقاومت در برابر نقد گذشته و کامل دونستن تجربیات پیشین) هیچ نقطه مشترکی ندارم ولی‌ تخریب نماد‌های گذشته رو هم ابدا مفید به حال جامعه ایرانی نمیدونم ، از این منظر تلاش‌های افرادی مثل مسعود بهنود ، عماد باقی‌ یا‌‌ حتا مهاجرانی رو بیشتر سازنده میبینم. در آخر متنی رو که در یک ایمیل به دستم رسید عینا پست می‌کنم : "هیچ کدوم ما کامل نیستیم و جایی از وجودمون ناتوانی هایی داریم اطرافیان ما هم همین طورند پس بیاید با آرامش از ناتوانی ها بگذریم و همدیگر رو به خاطر نقص هامون خرد نکنیم بلکه با عشق، هم خودمون رو به سمت بزرگی و کمال ببریم و هم دیگران رو. سبز باشید ، واقعا سبز

-- امیر - کالیفرنیا ، May 9, 2010

جناب اقای گنجی ایا فقط عوام ظرف زمانی و مکانی نظریه های علمی و جامعه شناسی را درک نمی کنند؟ ما که سالیان متمادی در غرب زندگی کرده ایم به سخنان و نظریه های دکتر شر یعتی ایمان مضاعف پیدا کردیم. شما را سرزنش نمی کنم از انطرف همه زجر دیدید و شکنجه و از ا ینسو همه مهر تازه مهر از طبقه روشن و دارای فکر و احساس نه روشمندان زور و اشغال و....

-- بدون نام ، May 9, 2010

بیشتر نوشته های شریعتی بر اساس احساسات و نوعی خوش بینی افراطی نسبت به توانایی یک نظام حکومتی مذهبی اسلامی شیعه در سعادتمند کردن جامعه بود. او می خواست که با زنده کردن برخی از ارزشهای مذهبی، تمدنی مستقل از غرب و عاری از مشکلات ناشی از سرمایه داری و فردگرایی بنیان نهد بدون توجه کافی به این نکته آنچه در غرب در جریان است همانند عوارض جانبی پیاده کردن این نظام است که در مقایسه با مزایای آن که در قالب عدالت، رفاه و احترام به حقوق فردی متبلور شده است قابل چشم پوشی است. در حقیقت او و کسانی مانند آل آحمد در نفی غرب (و نماد آن در ایران که شاه بود) کوشیدند بدون اینکه جانشین مناسبی برای آن تعریف کنند.
شریعتی نظراتی افراطی در مورد نواقص غرب و مزایای جامعه آرمانی اسلامی خود داشت و توانایی بالای گفتاری و نوشتاری خود را بکار گرفت تا موجی انقلابی در میان نسل جوان ایجاد کند و نتیجه اش آن شد که همه ما می بینیم. تغییرات سریع همیشه در خدمت فرصت طلبان قرار می گیرد و آنها سوار بر موجهای احساسات خواهند شد و توده مردم وقتی متوجه می شوند که خیلی دیر شده است.
من فکر می کنم اگر او هم به اندازه کافی زنده مانده بود عقایدش تغییر می کرد همچنان که شما آقای گنجی تغییر کرده اید. این نوع نگاه گزینشی به نوشته های ایشن هم مثل آن است که کسی مبنای قضاوت خود در مورد شاعرانی مثل سعدی را تنها هجویات آنها قرار دهد. تصور کنید که در این صورت سعدی چه اوصافی خواهد داشت.

-- علی ، May 9, 2010

اعتقاد به جدایی دین از سیاست دارم و دمکراسی را سیستم درستی برای اداره جامعه میدانم ولی هرگز چشمانم را روی کجی ها و منحرف نمودن ان نمی بندم . لطفا کتاب ؛ دموکراسی در امریکا نوشته توکویل خصوصا فصل اخر انرا مطالعه کنید درمی یابید او چه میگوید.

-- pari@yahoo.com ، May 9, 2010

آقای گنجی، با این نقل قولهای بریده و نامنسجم، شیوه‌های علمی‌،تحقیقی و انتقادی را به شکایت و گلایه تبدیل کردند، با یک سری مقاله‌ها، از طرفی‌ پلهای برگشت به ایران را برای خود خراب میکنند و از طرف دیگر با مخالفت از تحریم حکومت اسلامی در راستای بقای استراتژیک رژیم گام برمیدارند. آرمانهای سبز گونهٔ ایشان هم به شکست انجامید.

-- ایراندوست ، May 9, 2010

جناب گنجي
جامعه ما به كسايي مثل شما كه آگاه و شجاع هستن نياز داره.
اين جامعه از بي صداقتي و از دورويي و دورغ 1400 سال كه مرده شايد گوشي باشه كه شما رو بشنوه

-- ali ، May 9, 2010

ریشه استبداد دینی در شریعتی‌ و روشنفکران دینی است که روبنای ایدئولوژیک خرده برجوازی سنتی را احیا کرده و به جان مردم انداختند. بدون نقد احیا گران یا روشنفکران دینی معضل استبداد دینی در ایران حل شدنی نیست

-- سعید ، May 9, 2010

مجددا از رادیو زمانه برای انتشار نوشته های روشنگر اکبر گنجی تشکر می کنم.لطفا ادامه بدید.
در ضمن در جواب دوستمون خانم مینا باید بگم احتمالا چیزی که ایشون از فروید می دونند همون چیزیه که در کتابهای درسی و نقدهای نظام ولایت از فروید ارائه میشه.و مطمئنم چیزی از خود فروید نخوندند.که اگر اینجور بود می دیدند که نوشته های پدر علم روانشناسی اصلا در ان بابی نیست که ایشون و معلمین ذوب در ولایتشون فکر می کنند که اینها از هر چیزی تنها آنچه از عینک تعصب کورشان قابل رویت است می بینند

-- ضد ولایت وقیح ، May 9, 2010

من دکتر شریعتی رو خیلی قبول دارم،اما این حرفهای ایشون رو نه.
مطمئنا اگر عمر ایشون تا دهه 60 می رسید،خیلی نظرشون عوش می شد.

-- سامان ، May 9, 2010

غرب سر مردم خود را با پنبه نمی برد، اما شرق گردن مردم خود را با شمشیر می زند

-- گشنگر ، May 9, 2010

شریعتی جهل و خرافه را به نام دین و دانش به مردم بی سواد و جوانان مشتاق می فروخت.
سنگی که او و برخی دیگر از شبه روشنفکران اسلامی به چاه انداخته اند را نسل نو باید بیرون آورد.آفرین به گنجی که به اینجا رسیده است.

-- بیداری ، May 9, 2010

شریعتی، آخوندی کراواتی با اندیشه چپ و مارکسیستی که مانند بیشتر آخوندزاده های مذهبی روده اش بسته به اسلام بود. او مارکسیسم و اسلام را با هم آمیخته، و معجونی کمیاب و بیمارکننده ای ساخته بود که به خورد هیچ خردمندی نرفته و نمیرود. در پایان، خودش هم نفهمید که چه میخواست و این گیجی را میتوان در پیروان کنونی او (مانند عبدلکریم سروش) هم دید.

-- Ali ، May 9, 2010

خانم مینا واقعا متاسفم به خاطر نظرتون راجع به فروید. فروید پدر علم روانشناسیه، و هنوز هم فرویدیسم در دانشگاه ها، حتی ایران، تدریس می شه، ولی خوب اون چیزی که شما شنیدی از فروید در مکتب ولایت بوده که با حقیقت فاصله داره.

-- الهام ، May 9, 2010

آقای گنجی فردی جسور و گستاخی هستند.اما بهتر است ایشان از فرصت اقامتشان در غرب استفاده کنند و با جسارت و بی کاهلی تن، متدولوژی تحقیق را بصورت آکادمیک بیاموزند. نه اینکه از 36 جلد کتاب یک نویسنده گزنده چینی کنند إإإ و در فراسوی زمان و مکان کلام، با کمک این جستارگزینهای غیر علمی از نردبان پیش فرض های خود با هیجان صعود کنند و بر بام شهرت رسانه ای، با ریشخند به گذشتگان فروخفته در ابدیت بنگرند، و اینگونه مفتخر از کشفیات خود، به آرامی در طینت خود بتنند.

-- گیل ، May 9, 2010

سلام

برای اطلاع خوانندگان گرامی اشاره می کنم که آقای گنجی علاوه بر اینکه نقل قول هایی را که از دکتر شریعتی آورده از زمینهء بحث و بافت زبانی خود جدا و بی ارتباط ساخته به سانسور و دست کاری آنها نیز دست زده است.
برای نمونه دو نقل قول را از کتاب شریعی را که استدلالاتی جامعه شناسانه و انساندوستانه هستند می نویسم- اگر چه ناچارآ کوتاه - تا ببینید چقدر با منظور و نقل خشونت طلبانهء آقای گنجی تفاوت دارند:
1- در مورد پانوشت شماره 54 آقای گنجی، اصل حرف شریعتی در صفحهء 334-335 مجموعه آثار 20 این است:
[...استعمار، بخصوص در آغاز ورودش، بنام حمله به تعصب با مذهب و بنام "محکومیت ارتجاع" با تاریخ، و به نام کوبیدن کهنگی و خرافات، با سنت در افتاد، تا مردمی بسازد بی تاریخ و بی سنت و بی فرهنگ و بی مذهب و بی همه چیز و در نتیجه بی تشخص، و در برابر سلطهء معنوی و مادی استعمار، بی دفاع، و مقلدی میمون وار و تنها فخری که برایش ماند "تجدد اغراق آمیز در مصرف های نو" و تظاهرهای مهوع در بیگانه نمایی با خویش و نفی اصالت و ارزش های خویش و بالاخره "تعصب در تقلید" و "تشبه به بیگانه" و در نتیجه، رام و رایگان، خود را به سرنوشتی که برایش ساخته اند سپردن و با شور و شوق تمام، دروازه ها را به روی خصم بازگذاشتن و در عصر "بربریت تمدن"! و جلادی تکنیک و حیله گری علم و جادوگری هنر و دغلکاری فلسفه و نفاق دمکراسی و بشردوستی- که همگی کارگزاران مذهب پول شده اند و فلسفهء اصالت مصرف- یکباره بی سلاح و بی دفاع ماندن! ]
2- در مورد پانوشت شماره 55 بالا آقای گنجی نقل قول شریعتی را به گونه ای نوشته اند که در همان ابتدا این گمان به خواننده تلقین می شود که گویا شریعتی طرفدار بمب گذاری -آنهم به مفهوم رسانه های امروزی- بوده است.
اصل حرف شریعتی در صفحهء 263 مجموعه آثار 20 این است:
[ {سارتر} راجع به کتاب مغضوبین زمین اثر فراتس فانون می گوید: " این کتابی که یک افریقایی نوشته، کتاب نیست، یک بمب است، من آن را گرفته ام تا این بمب افریقایی کینه توز نسبت به غرب و نظام غربی را در قلب و مرکز پلید تمدن امروز سرمایه داری صنعتی مادی و روسپی خانهء بورژوازی که پاریس است، منفجر کنم زیرا به این انفجار، انسان منحط امروز در غرب نیازمند است"!]

با تشکر از زمانه

-- آبان ، May 9, 2010

واقعن شرم اوره کسی که خود را روشنفکر و قبل از همه چیز مذهبی یا به عبارتی دیگر اسلامگرا معرفی میکرد اینقدر بد دهان و فحاش باشد از کی تا حالا فحاشی کردن یک دوره خاص داره که کسی در کامنتش این ادعا یا انتقاد را به این نوشته میکند (منصفانه نیست که حرف های ۳۰ ۴۰ سال پیش رو با زمان کنونی مقایسه کنیم. چه بسا چیزی که ما امروز دشنام و هتابهکی میدونیم در فرهنگ و زمان اون موقع دشنام به حساب نمی آمده.) گوساله خواندن کسی به زمان مربوط نمیشود یک توهین است یا برای شما دل نشین است شریعی یک بیسواد و متقلب و بیتربیت بود یا بهتر بگویم تربیت اخوندی نگاه کنید به برخورد احمدی نژاد یا دیگر اخوندیها این رژیم اسلامگرا. شریعتی را در انها نمیبینید?. . لطفأ توهینهایی که شریعتی به زنها کرده را هم بنویسید اقای گنجی بهر حال بسیار کاری خوبی میکنید که شریعتی را همانطوری که بود به ما نشان میدهید با سپاس فراوان

-- K:K ، May 9, 2010

با سلام
آقای گنجی هر فردی رو متناسب با زمان و مکانش ، نقد می کنند . راستی سابق براین کمی انصاف داشتید ولی ...

-- کاوه ، May 9, 2010

ممنون از آبان گرامی برای نقل کاملتر جملات شریعتی گرچه آنچنان تفاوتی هم نکرد و همان مشکل که گنجی به آن اشاره کرده به قوت خود باقیست.

-- بدون نام ، May 10, 2010

خانوم مینا شما اول یه کم مطالعه کن بعد نظر بده .فروید نابغه و پدر علم روانکاوی است .این دانشمند با سالها مطالعه و روانکاوی بیمارانش این نظریات رو داده.ناخودآگاه هرچند قبل از فروید مطرح شد ولی فروید انرا در درمان بیماران به کار برد.اگه شما از این نظریات خوشتون نمیاد هیچ اهمیتی نداره چون این پزشکان و روانپزشکان هستن که باید از آنها استفاده کنن و میکنن.ولی کسی مثل شریعتی با ادعای روشنفکری وقتی این حرفو بزنه معلومه چقد سطحی و آلوده به مذهب فکر میکنه.

-- مریم ، May 10, 2010

درود؛
امیدوارم آقای گنجی عزیز، بازخوانی اندیشه‌ی ایرانی را به همین شیوه پی گیری کنند. نوشته‌های ایشان اثرهای ژرفی بر دیدگاه‌های خوانندگان می‌نهد.
طرح «بررسی زبان» روشنفکران معاصر ایران، طرحی بسیار بجا ست. اما افزون بر آن، باید دانست سرچشمه و خاستگاه (تاریخی – اجتماعی) این گونه زبان و اندیشه‌ای که در پس آن است، چیست. امیدوارم، آقای گنجی در آینده بدین نیز بپردازد.
از آقای گنجی خواستارم که نوشته‌های اخیر خود را همراه با برخی از نقد‌های منصفانه آن، با ویرایش خودشان در کتابی الکترونیکی (مثلاً در فرمت PDF) برای علاقه‌مندان منتشر کنند.

م. هومن؛ هلند

-- م. هومن ، May 10, 2010

امیدوارم آقای گنجی حقیقی کسی نباشد که انسان به واسطه ی مطالبش به او شناخت پیدا کرده.

-- مهدی ، May 10, 2010

نظر آقای شریعتی راجع به فروید یا حکایت از درک سطحی شان است یا اینکه خواسته اند عقده هایشان را گونه خالی بکنند. هر انسان با شعور و ذکاوت نسبی فروید بخواند(و نه مطالب نوشته شده راجع به فروید) میفهمد که نظر شریعتی و امثال ایشان حرف مفت است. از دوستانی که راجع به فروید نظر میدن استدعا دارم برن چندتا کتاب از خود فرئید بخونن بجای اینکه صاحبنظرانه بیان چرت و پرت بگن.
مشکل ما اینه که هر کسی میتونه نطر بده.

-- مهدی ، May 10, 2010

تمام حرف آقای گنجی این است که چون شریعتی در حرف زدنش «پولیتیکال کارکتنس» یا نزاکت بورژوایی را رعایت نمی کرده پس اصلاً حق ندارد حرف بزند. این حرف را طبقه بورژوا سیصد سال است دارد می گوید. آقای گنجی تازه از راه رسیده فکر می کند خودش این را کشف کرده. ایشان خوب است کمی هم مطالعه کلاسیک داشته باشند. افکار پراکنده ایشان برای همان روزنامه نگاری بد نیست اما این حرفهای بدون متد و بدون ریشه از آدم متفکر نمی سازد.

-- میم ، May 10, 2010

سکولاريسم، انديشه اي ايده آل براي خلاصي انسان از تشکيک معنوي است.
آدمي با تفکرات الهي مانوس بوده و روند تکاملي فکري و طبيعي او، ايجاب مي کند که هر نوع نگرشي که ابهامات اجتماعي را دامن مي زند و ياس ديني را عارض مي نمايد از پيش پاي او برداشته شود.
چنانچه به مضرات مذهب دولتي بينديشيم، در مي يابيم که آثار منفي و مخرب آن به قدري گسترده و عميق است که هرگونه غرور و افتخاري را بر بانيان و مبشران آن مي خشکاند.
در احکام اجرائي دين سياسي، ميدان عمل و اختيار جامعه به تنگنا رفته و سوء ظن همگاني بر محوريت مقدسات ديني مي آيد.
سکولار شدن ايران، تنها راه خلاصي ملت از عقبگردهاي معنوي و مادي است.
زيان و ضرري که مردم از دين ستيزي و مذهب زدائي مي بينند آنچنان سنگين و سخت است که نسلهاي بسياري را متلاشي مي کند و فصلهاي خطرناکي را در مقاطع تاريخي باز مي نمايد که در آن، عدالت، صلح و وجدان بي رنگ مي گردد.
بي گمان، دستورات اسلامي را حصارها و مرزهائي فرا گرفته که نياز به بازگشائي هاي نوين در هر عصري دارد تا با توجيه به موقع و مدبرانه منطقه اي و عاطفي، رهگشاي پيروانش باشد و از سرخوردگيها و دلزدگيهاي اجتناب ناپذير حفظ شود.
هر حکومتي با اعمال قوانين اجتماعي و درون محيطي مي تواند نظم و آسودگي را به ارمغان آورد، ولي در اثر اختلاطش با قواعد اسلامي، به يک معجون ناهمگون و ناهنجاري مبدل مي شود.
راه رهائي رعيت از فلاکت استبداد، تقرير خواسته ها و نيازهاي عامه مردم در موضوعيت دموکراتيک است.
در وضع قوانين کشور، مي بايد به علائق و گرايشات همه جانبه ملت توجه داشت تا حقوقي از آحاد اهل ميهن ضايع نگردد و آنگاه مجموعه ايده ها و نظرات اراده هاي خلايق اين مرز و بوم، به عنوان حاکميت مطلقه مطرح شود.
آنچه که از تجربيات اين سي سال به دست مي آيد، بي حوصلگي اقشار از فرامين تند ديني است و عدم اقبال اکثريت از توصيه ها و توقعات مذهبي مي باشد.
اينک روزگار خشونت و سخت گيري تحت نام آيات آسماني به سر آمده و بشريت را طاقت بايدها و نبايدهاي بي دليل و منطق، سرريز گشته و سرگذشت حکومتهاي ديني، از پيش از اين نيز بر نفرت و انزجار اهالي ولايات و ممالک ديگر، حکايت داشته.
جمهوريت در جهان امروز، ملعبه دستهاي پنهان ديکتاتوران نامحسوس قرار گرفته و اعصاب ملتها از تقدم خواسته هاي حکام بر اميال آنها خراب شده.
امروز پيدا کردن يک جمهوري که به واقع کلمه زمامداري مردم را بر مردم و به خاطر مردم، تثبيت کند در همه دنيا کمياب است و صد خجلت که آميختن نام جمهوري، با اسلامي، طنز بي نمکي را تحويل داده که انتهايش بي آبروئي خدا و لوث مقدسات آسماني گشته است.
براي خروج يک ملت تحت ستم از قيود استبدادي با لعاب مذهب، رفراندومي نياز است به دور از معادلات رايج و حاکم که اصلاح اخلاق ويران شده جامعه کند و پادزهري بر سموم تزريق شده بر پيکر وطن محروم از عدالت از ناحيه شريعت مآبان دروغين باشد که در اين راي گيري، هر ايراني حق انتخاب متد و مدلي از رژيم سياسي و اجرائي دلخواه را داشته باشد.
عموما نبض جامعه فعلي در مشرب آزادي فکر و استقلال عقيده و رهائي از تفتيش مذهبي و دوري از حصارهاي خشک ديني مي تپد.
خستگي مفرط مردم از روند مباني سوخته اسلامي به حدي است که هر نوع تعهد ديرينه و پدري را در زمينه آموزه هاي ديني بي رمق کرده و ملتي که سي سال قبل به عشق علي و حسين و رضا، شهره بودند اينک از نامگذاري فرزندانشان به اين اسامي هم، ابا دارند.
براي نيل به اهداف خيرخواهانه و بشر دوستانه بايد به يک اجماع جهاني رسيد که مردم اسير در تارهاي عنکبوتي استبداد را همياري به اقامه دعاوي حقيقي و حقوقي نمود و از تداوم خودکامگي و خودخواهي مجريان قلدر کاست و اين مهم ميسر نشود مگر به تعديل قواي حاکم و عقب نشيني هاي موثر از مواضع زورگويانه و جسورانه او، و شايد نياز به يک جراحي بين المللي شود تا موازنه قدرت بين حاکم و محکوم، حق نفس کشيدن را به رعيت بي نفس بازگرداند.
گرد آمدن حقوق دانان زبردست و جامعه شناسان حاذق و مصلحين صادق، در يک مجمع و حضور معتمدين و موثقين ملت و نظارت مدافعين صلح و آزادي، راه را براي کشاندن مدعيان ديانت، به گردن نهي به خواسته ها و نيازهاي مردم، هموار مي سازد.
وجود روحانيون آزاديخواه و مستقل و راست انديش در چنين جوامعي تاثير گذار بر اقشار مذهبي خواهد بود، چرا که باورداشتهاي ناصحيح و نادرست ديني که معلول شانتاژکاري و مغلطه کاري هاي ملاهاي درباري بوده، سبب مسخ عقايد روحاني گشته و سرابي از تلقينات بي پايه و اساس را در تفکرات به ظاهر ديني معتقدان به اسلام ايجاد نموده و موجب بسط اقتدار زالوهاي مذهبي شده که خون جامعه را به اسم ديانت و معنويت مي مکند و به جايش سموم خطرناکي را به نام عبادت، در شريان اجتماع منتقل مي سازند که ريشه خداگرائي را مي سوزاند و ملتي را به نيستي مي برد.
آنقدر ديون کاذبي را بر ذمه اهل اسلام هموار کرده اند که هر نوع اطاعت کورکورانه اي را برابر با اصل ما فرض الله قلمداد مي نمايند.
پس اين پرده گشائي و رازدري را دواي بيماري دين زدگي مي دانيم و دوران انتقالي از موقعيت وابستگي هاي ناسالم مذهبي به واقع گرائي ديني، مقدمه ورود به دموکراسي نجات بخش خواهد بود.
اينجاست که نقش فعال و خلاق ما نمودار مي شود و عدم توجه جهانيان به مواضع من، به وي‍ژه در طول اين سه سال گذشته، ابزار تقويتي در سرکوب داخلي را فراهم آورده، فلذا هم صدائي بين المللي با اين پيشواي زنداني و اجماع نهادهاي قدرتمند جهاني در تحکيم شعائر و اهدافم روزنه هاي سکولاريسم و دموکراسي را بازگشائي مي نمايد.

سيد حسين کاظميني بروجردي
زنداني سياسي دربند در زندان اوين

-- اسفنديار ، Nov 6, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)