کتاب خاطرات بوش و پرسشهایی حقوقی- اخلاقیبهنام داراییزادههفته گذشته کتاب خاطرات جورج دبلیو بوش در ایالات متحده منتشر شد. کتابی پر حاشیه که در آن رئیس جمهوری سابق امریکا، ضمن پشتیبانی قاطع از سیاستهای جنگ طلبانهی دولت خود، آشکارا از شکنجهی زندانیان مظنون به حملات تروریستی در این کشور دفاع میکند. این طور به نظر میرسد که به زعم آقای بوش، رفتارهای خشن در بازجوییهای زندانیان، نه تنها توجیه پذیر است، بلکه برای تامین امنیت شهروندان امریکایی در آن هنگام لازم بوده. مسئلهی اخلاقی این یادداشت نیز دقیقاً همین است: شکنجه و آزار متهمان آیا در شرایطی میتواند پذیرفتنی باشد؟ به بیانی دیگر، آیا میشود موقعیتی را تصور کرد که شکنجه و یا رفتارهای توهینآمیز، توجیه و منطق اخلاقی داشته باشند؟ پیش از آن که پاسخی به این پرسش داده باشیم، در ابتدا مایل هستم این مسئله را از نگرش صرف حقوقی بررسی کنیم.
۱) بیتردید ("واتربوردينگ" waterboarding) یا القای خفهگی مصنوعی، به گونهای که زندانی خود را در معرض مرگ حتمی میبیند از مصادیق بارز شکنجه است. به نظر نمیرسد که به کارگیری چنین مکانیسمی در بازجوییها، هیچ تفاوت ماهوی با اعدام مصنوعی و یا همان اجرای تصنعی مراسم اعدام داشته باشد. برابر مادهی نخست کنوانسیون منع شکنجه1 ( که دولت امریکا نیز پس از تاخیری حدوداً ۱۰ ساله در سال ۹۴ به طور رسمی آن را پذیرفت) هرگونه رفتاری که منجر به درد و رنج شدید جسمی و یا روحی مظنون شود، شکنجه محسوب میشود و جرم است. مطابق ماده ۲ همین کنوانسیون، هیچ وضعیت ویژه و خاصی نیز نمیتواند تصورکرد که به موجب آن، شکنجه متهم و یا رفتارهای توهینآمیز با او پذیرفتنی باشد. به بیانی دیگر منع شکنجه از لحاظ حقوقی قاعدهای کاملاً مطلق است که هیچ استثنایی بر آن وارد نیست. رفتار نظامیان آمریکایی و یا ماموران اطلاعاتیای که در جریان بازجویی به "واتربوردینگ" متوسل شدهاند، بیگمان از نگاه حقوق کیفری بین الملل جرم است و سکوت تاییدآمیز مقامات سیاسی وقت ایالات متحده و یا اعتراف صریح رئیس جمهور پیشین این کشور به اجازهی بکارگیری از واتربوردینگ (دست کم در پروندهی شیخ محمد) میباید موجب تعقیب کیفری دستوردهندگان و عاملین آن باشد.
اما روشن است که این انتظار، انتظاری بسیار خوش باورانه است. حقوق بین الملل کیفری، هنوز تا اندازه زیادی تابع مناسبات خاص سیاسی است و کمتر میشود مسائل آن را از نگرش صرف حقوقی بررسی کرد. لذا اینک جناب بوش تقریباً مطمئن هستند که با اعتراف به صدور اجازهی شکنجهی شیخ محمد (یکی از مظنونین اصلی حملات ۱۱ سپتامبر نیویورک) هیچ خطر حقوقیای او را در هیچ کجای جهان تهدید نخواهد کرد. ۲) بوش در کتاب خاطرات خود استدلال میکند که اگر باشد، این استدلال به روشنی ریشه در مبانی تفکر سودانگارانه (Utilitarianism) دارد. بر پایه این دکترین، امر درست اخلاقی آن است که بیشترین میزان منفعت و رفاه را برای بیشترین افراد جامعه فراهم آورد، و در مقابل، موجب کمترین میزان رنج، برای کمترین تعداد افراد شود. نظریهی سودگرایی در زمرهی آن دسته از نظریههای اخلاقی نتیجهگرایانه است که ملاک خود را "ذات رفتار" آدمیان قرار نمیدهد، بلکه پیامدهای عینی داوریها و کنشهای فردی است که معیار خوب و یا بد رفتارهای اجتماعی است.
سیاستهای رفاه اجتماعی اگر خوب هست برای این است که بیشترین میزان منفعت را برای بیشترین افراد جامعه فراهم میکند. حتا لیبرالها نیز ادعا میکنند که اقتصاد بازار آزاد و یا نظام مبتنی بر سرمایهداری برای این خوب و مناسب است که نهایتاً موجب توسعه همگانی میشود و سوداش متوجه عموم مردم است. نظام حقوقی یک ساختار سیاسی سکولار تا چه میزان میتواند منطبق بر نظریهی سودانگاری باشد؟ واقعیت این است که در حیطهی حقوق جمعی و یا حقوق اقتصادی-اجتماعی- فرهنگی (آزادیهای مثبت) تا اندازهای این دستگاه اخلاقی ( نظریه سودانگارانه) خوب کار کند، اما در حیطهی حقوق نسل اول و یا حقوق مدنی- سیاسی (آزادیهای منفی) این نظریه آشکارا دچار مشکل میشود. استادیومی ورزشی را در نظر بگیرید که نیروهای امنیتی مطمئن شدهاند در آن بمبی کار گذاشته شده. متهم دستگیر شده و به رغم اقرار صریح، همچنان از افشای محل اختفای بمب خود خودداری میکند. زمانی برای تخلیه استادیوم وجود ندارد و درصورت انفجار، به طور حتم صدها نفر کشته خواهند شد. آیا در چنین شرایطی، فشار و آزار جسمی متهم (تا حد مرگ) به منظور یافتن محل بمب رفتاری اخلاقی است؟ یک سود انگار حقیقی ناگزیر است که به این پرسش پاسخ مثبت دهد. درنظر او "منفعت جمعی" معیار اصلی تصمیم است.
حق حیات و مخالفت با مجازات اعدام نیز (به مثابه یکی دیگر از حقوق نسل اول) وضعیتی مشابه دارد. اگر به واقع با اعدام چند نفر "منفعت جمعی" تامین شود یک سودانگار حقیقی نمیتواند با مجازات اعدام مخالف باشد. اگر مفهوم سود و منفعت را نیز آن چنان بسط دهیم که خرسندی و رضایتمندی عمومی را هم در بر بگیرد، آنگاه بیتردید مسئله از این نیز پیچیدهتر خواهد شد. به هر حال به نظر میرسد که نظریهی اخلاقی سود انگارانه نمیتواند مبنای فکری مناسبی برای موازین حقوق بشری باشد. "شکنجه" مقبوح است چرا که وهن انسان امروزی است. انسانی که در طول تاریخ مبارزه کرده و خواهان حفظ این قداست است. بیگمان شکنجه حتا یک نفر نیز وهن این قداست نوزا خواهد بود. پانویس Article1 1. For the purposes of this Convention, the term "torture" means any act by which severe pain or suffering, whether physical or mental, is intentionally inflicted on a person for such purposes as obtaining from him or a third person information or a confession, punishing him for an act he or a third person has committed or is suspected of having committed, or intimidating or coercing him or a third person, or for any reason based on discrimination of any kind, when such pain or suffering is inflicted by or at the instigation of or with the consent or acquiescence of a public official or other person acting in an official capacity. It does not include pain or suffering arising only from, inherent in or incidental to lawful sanctions>
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|