خانه > گوی سیاست > ایران > «شاهد تفرقه در اردوی اصولگرایان هستیم» | |||
«شاهد تفرقه در اردوی اصولگرایان هستیم»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comروز گذشته گفتوگویی با امیر محبیان، تحلیلگر سیاسی اصولگرا دربارهی روندهای جاری در صحنهی سیاسی ایران کردیم.
در پیوند با همین موضوع، به گفتوگو با سعید رضویفقیه، نویسنده و تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در تهران نشستهایم. آقای رضوی فقیه، آیا فراتر از تکثر و اختلافنظر، به وجود تفرقه در جنبش سبز باور دارید؟
تکثر، طبیعت گروههای اجتماعی است و گاهی اوقات بهخاطر تضاد منافع یا تفاوت دیدگاهها، ممکن است بهنوعی تفرقه نیز منجر شود. در بین اصلاحطلبها هم ممکن است اختلافاتی مانند اختلافات فکری، دیدگاهی و تحلیلی موجود باشد. طبیعی است که از آغاز شروع جریان اصلاحات هم این تفاوت در دیدگاهها وجود داشته است، اما جمعی که به اصلاحطلب شهره هستند، امروز بهخصوص، دچار تفرقه یا رویارویی دیدگاهها نیستند. برخی از جریانهایی که در حاشیهی اصلاحات زیست میکردند، ممکن است بهخاطر بعضی از تندرویها یا کندرویها، همچنان که از آغاز هم خرج خودشان را از بدنهی اصلی اصلاحات جدا میکردند، امروز با همان خط مشی، به انتقادات جدی، علنی و غیر متعارف از جریان اصلاحطلب بپردازند. من اینکه آن را به معنای تفرقه در جبههی اصلاحات تلقی کنیم، تعبیر درستی نمیدانم. در درون جریان اصولگرایی چطور؟ آنچه شاهد آن هستیم، تفرقه در اردوی اصولگرایان است که علیرغم کسب قدرت تام و تمام و تصرف همهی منابع اقتصادی و سیاسی کشور، گاهی اوقات نسبت به همدیگر چنگ و دندان نشان میدهند. حتی ملاحظات متعارف در امر سیاست را نیز رعایت نمیکنند. من گمان میکنم در مورد اصلاحطلبها، بهمعنای واقعی کلمه، میتوانیم از واژهی تکثر و تفاوت دیدگاهها صحبت کنیم، اما در مورد اصولگرایان بهمعنای واقعی کلمه از تفرق و جنگ قدرت. در گفتوگویی با آقای امیر محبیان، وی دربارهی تفاوت اختلاف در درون جبههی اصولگرایی با جبههی اصلاحات و شاید همین موضوعی که شما جنگ قدرت نامگذاری میکنید یاد کرد. او به این معتقد بود که در آنجا چون مسئلهی جبههی مقابل بهعنوان رقیب حل شده و آنها خود را بیرقیب میدانند، نزاعهای داخلیشان شدیدتر و قویتر است. شما نیز مسئله را اینگونه میبینید یا معتقدید نوعی ریزش نظری و ارزشی در میان اصولگرایان اتفاق افتاده است؟ البته نزاع بر سر تصاحب قدرت در جناح یا جبههای که به قدرت رسیده، امری طبیعی است. یعنی یک طیف سعی میکند دست بالاتر را در قدرت تصاحبشده داشته باشد. من فکر میکنم اتفاقهای پنج سال گذشته و بهویژه اتفاقهای یکسال گذشته، باعث شده در جبههی اصولگرایی یا محافظهکاری یا جناح راست، اختلافها و حتی شکافهای جدی پدید بیاید. روشهایی که در یکسال گذشته در مواجهه با منتقدان و معترضان مورد استفادهی حکومت قرار گرفته، سبب شده است که جمع زیادی از اصولگرایان نسبت به کاربرد این روشها، ناراضی و ناخرسند باشند. بههمین جهت تعداد زیادی از آنها بهصورت خیلی ملایم و میتوان گفت خزنده، به جریان رقیب و مقابل آقای احمدینژاد پیوستهاند. درنظر داشته باشیم که وقتی شخصی مانند آقای ناطق نوری که شیخ جبههی اصولگرایی بهحساب میآید، به جریان مقابل آقای احمدینژاد میپیوندد، باید وضعیت اتحاد و ائتلاف در جناح راست یا محافظهکاران خیلی شکننده و یا حتی بحرانی شده باشد. به اشخاص دیگری نیز میتوان اشاره کرد؛ از جمله اینکه وقتی فردی مانند محمد نوریزاد که از نیروهای بسیار ثابتقدم و تندروی محافظهکاران است، به رویکردی میرسد که از قدرت به شکل عریان و بیپرده، انتقادات صریح و شفاف میکند، یعنی در جناح راست یا در جبههی اصولگرایی و محافظهکاری، بنیانهای مشروعیت بهشدت تضعیف شدهاند. این بنیانها و توجیهات سابق، امکان اغنای هواداران که سهل است، حتی بدنه و رأس را هم ندارد. شکافهایی که در یکسال گذشته، در جبههی اصولگرایی بهوجود آمده، بهنظر من، ناشی از آن است که روشهای بهکار رفته و شیوهی مدیریت و رهبری هم کشور و هم جناح راست، بههیچوجه مورد رضایت بدنه و رأس این جناح نبوده است. در حال حاضر، جریان اصلاحطلبی را چگونه باید تعریف کرد؟ یک طیف هستند؟ جبهه هستند و اگر هستند، نماد و نشانههایشان از کجا تا کجاست؟ اصلاحطلبان یک جریان هستند و اصلاحطلبی هم یک رویکرد است. میتوان گفت همهی کسانی که بهرغم اختلافات عقیدتی- سیاسی، معتقدند که تحولات سیاسی در ایران باید از رهگذر اصلاح ساختار یا ساختارهای موجود صورت پذیرد، همه اصلاحطلب هستند. یعنی آنها از جمله کسانی هستند که نه به وضع موجود تمکین میکنند و قانعند و نه اینکه خواستار تغییراتی با روشهای تند و انقلابی هستند. مجموعهی این افراد اگر در زمینهی مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی هم تفاوت دیدگاه داشته باشند، اصلاحطلب شمرده میشوند. بنابراین در بین اصلاحطلبان میتوانیم شاهد حضور نیروهایی باشیم که لیبرال دمکرات، سوسیال دمکرات یا حتی سوسیالیست و ... هستند. نکتهی دیگر اینکه یکی از اهداف اصلی و متمایزکنندهی اصلاحطلبها، مقولهی دمکراسی و نحوهی جابهجایی قدرت است. اصلاحطلبها عموماً نگاهی به دمکراسی و شیوههای دمکراتیک برای ادارهی کشور دارند. با توجه به این مسئله، میتوانیم دریابیم که اصلاحات، جبههی فراگیری است که میتواند نیروهای مختلفی را با دیدگاههای متفاوت دربرگیرد؛ از جمله کارگزاران سازندگی، مجمع روحانیون مبارز، حزب اعتماد ملی، شخصیتهایی نظیر حجتالاسلام عبدالله نوری، مهندس موسوی و ... به این ترتیب، اگر ما جبههی اصلاحات را به این شکل فراگیر درنظر بگیریم، میتواند شامل نیروهای متفاوت با عقاید و دیدگاههای متفاوت بشود. این عقاید متفاوت، گاهی وقتها حول مسائلی هستند که بهنظر میآید خیلی اهمیت راهبردی دارند. مثلاً تاکید آقایان موسوی و کروبی بر مبارزه در چهارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی، مواردی هستند که مخالفینی بهویژه در خارج از کشور دارند؛ مخالفینی که خود را حامیان جنبش سبز میدانند. بهنظر شما این اختلافها چقدر اهمیت دارند و چه آیندهای دارند؟ اگر در نظر بگیریم که جنبش سبز از کمپین انتخاباتی آقای موسوی و همچنین آقای کروبی و در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ شکل گرفت و خواستهی اصلی معترضان بعد از اعلام نتایج، برگزاری انتخابات آزاد و صیانت از رأی مردم بود؛ و بازهم اگر درنظر بگیریم کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند، قصد داشتند در چهارچوب همین قانون اساسی و در چهارچوب همین جمهوری- حال دوران گذار یا تمام عیار- به یک فعالیت پارلمانتاریستی و اصلاحطلبانه برای رسیدن به اهداف خودشان دست بزنند، خواهیم دید کسانیکه به یکباره بعد از خیزش اعتراضی، خواستار تغییر نظام یا تغییر قانون اساسی شدند، پیشنهادات منطقی و معقولی را در برابر جنبش سبز ارائه نکردهاند. آنها باید درنظر بگیرند که ما در داخل کشور، در یک شرایط عینی و مشخص داریم زندگی میکنیم، قدرت مستقر همهی ابزارهای لازم را در اختیار دارد. هنوز جمهوری اسلامی در بین بخشهایی از مردم ایران پایگاه دارد و ما نمیتوانیم یک جنگ تمام عیار داخلی را به کشور خودمان تحمیل کنیم. باید در نظر بگیریم که ما ابزارهای لازم را برای تغییر قانون اساسی یا تغییر نظام سیاسی نداریم و از سوی دیگر تغییر اسم لزوماً به معنای تغییر ماهیت رژیم سیاسی نخواهد بود و خیلی مسائل دیگر. من گمان میکنم، آنچه امروز رهبران اصلی جنبش سبز در مورد احیای جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یا تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی مطرح میکنند، فقط یک شعار نیست. بلکه یک راهبرد و برنامه است که بر اساس مطالعات جدی، تحلیلها و رایزنیهای خیلی طولانیمدت صورت گرفته است. بنابراین میتوان گفت نگاهی علمی و منطقی به تحولات جاری در جامعهی ایران است. در حال حاضر، مهمترین امری که جنبش سبز به آن اشتغال دارد یا فکر میکنید باید به تدارک آن بپردازد، چیست؟ آنچه بهنظر من میرسد و با بسیاری از دوستان نیز طرح کردهام، این است که وظیفهی ما فعلاً بازخوانی حوادثی است که در ایران گذشته و هنوز در جریان است. جمعبندی دورهی اصلاحات و جمعبندی دوران ریاست جمهوری چهارسالهی آقای احمدینژاد در سالهای ۸۴ تا ۸۸ و همچنین جمعبندی جنبش سبز در یک سال گذشته، مطالعه و تعمق در مورد شرایط جامعهی ایران، واقعیتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نگاه کردن به تحولات منطقهای و بینالمللی برای اتخاذ شیوهی درست حرکت، یکی از وظایفی است که نباید از آن غافل باشیم. در عین حال، همچنان که سخن میگوییم و مینویسیم، فضای انحصار رسانهای را نیز به شکلی میشکنیم. در همین زمینه: • امیر محبیان: ریزش اصولگرایان مطرح نیست
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|