تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی

بنی‌صدر: من تمام سعی خودم را کردم

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

نخستین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ چندهزارساله‏ی ایران، بر روالی که پیش‏بینی می‏شد، ادامه نیافت و یکی از مهم‏ترین چالش‏های سیاسی را پیش پای نوزاد انقلاب ایران گذاشت.

Download it Here!

از میان دو چهره‏ی اصلی آن بحران سیاسی، آیت‏الله خمینی درگذشته و در زمان حیات خود نیز کم‏تر در مورد جزییات آن رویداد سخن گفته است، اما رییس جمهور، ابوالحسن بنی‏صدر در این زمینه، کتاب‏ها و مقالات زیادی نوشته و سخنان بسیاری گفته است و هنوز به پرسش‏ها در این زمینه پاسخ می‏دهد.

از ایشان می‏پرسم: نزاع به‏واقع کجا بود و از چه زمانی آغاز شد؟

البته آقای هاشمی رفسنجانی گفته است که نزاع بین اسلام فیضیه‏ و اسلام بنی‏صدر بوده است، اما مبنای اسلام بنی‏صدر قران بود و این که هرکسی خود خویشتن را هدایت می‏کند و ولایت و حاکمیت متعلق به جمهور مردم است. آقای خمینی هم در فرانسه گفته بود که ولایت متعلق به جمهور مردم است.

پس تا پیش‏نویس قانون اساسی، محل نزاع عمده‏ای نبود. چون آن پیش‏نویس بر اساس ولایت جمهور مردم تدوین شد، اما بعد که مجلس خبرگان شکل گرفت، اختلاف هم پیش آمد. برای این‏که من مخالف ولایت فقیه بودم.

آقای خمینی هم می‏گفت بنی‏صدر به سه دلیل نمی‏تواند رییس‌جمهور بشود: چون مخالف ولایت فقیه است، مخالف مالکیت خصوصی است و می‏خواهد دست‏ و پای آخوندها را از وزارت‏خانه‏ها کوتاه کند.

این مطالب را آقای خمینی چه زمانی و کجا گفتند؟

زمانی که من رفتم با او در این‌باره صحبت کنم که انتخابات ریاست جمهوری و مجلس را انجام ندهیم. به لحاظ این که کشور در بحران بود. دلیل دوم من هم این بود که گفتم: شما به قانون اساسی عمل نخواهید کرد. بنابراین قانون اساسی‏ای که شما نقض کنید، استواری پیدا نمی‏کند.

آقای خمینی گفت که به قانون اساسی عمل خواهد کرد و در عین حال این سه ایراد را به من گرفت که به او پاسخ دادم.

پاسخ شما به این ایرادات چه بود؟

گفتم در ارتباط با مالکیت خصوصی، شما مخالف مالکیت خصوصی هستید. چرا که شما مالکیت انسان بر سعی و کار خود را قبول ندارید و میان انسان و شیئی، آن‌چه را دستاورد این تلاش و کوشش است، قبول می‏کنید و این را مالکیت خصوصی می‏دانید. نتیجه این است که حاکمیت یک اقلیت سلطه‏گر استثمارگر را بر انسان‏های فراوان مشروع می‏دانید. دعوا این‏جاست و نه بر سر این که من مالکیت خصوصی را قبول ندارم.

در ارتباط با راه ندادن روحانیون به ادارات، گفتم که شما لطف کنید و دوسه تا ریشلیو (صدراعظم لویی چهاردهم) معرفی کنید که افراد لایق و کاردانی باشند. آن‏وقت اگر آنها را به‏کار نگرفتیم، بسیار خوب، حق با شماست، اما شما افرادی را به‏کار گرفته‏اید که کاردانی و دانش ندارند.

در مورد ولایت فقیه هم گفتم که من موافق ولایت فقیه نیستم. ولی اگر شما در مرز این قانون اساسی‏ای که تصویب شده است، بمانید، مشکلی پیش نمی‏آید. ایشان گفت که قانون اساسی را اجرا می‏کند، اما در عمل آن را اجرا نکرد.


ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی

ولی این سئوال بزرگی است که آقای خمینی با وجود مخالفتی که با شما داشتند، سرانجام رضایت دادند که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنید و از مردم رأی بگیرید. چگونه این مسئله را پذیرفتند؟

آقای خمینی نه تنها پذیرفت که من کاندیدای ریاست جمهوری بشوم، بلکه پذیرفت از اصل ۱۱۰ که تشخیص صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری را به او می‏داد هم استفاده نکند.

اما این سئوال که چرا پذیرفت در آن زمان برای خود من هم مطرح بود. یک دلیلش این بود که می‏دانست مردم عموماً مایلند من رییس‌جمهور آنها بشوم. این مسئله برایش پیشاپیش کاملاً روشن بود.

او می‏دید که اگر موافقت نکند و بگوید: بنی‏صدر نه؛ اولاً آن روز توجیهی نمی‏توانست به مردم ایران بدهد. ثانیاً احتمال می‏داد که مردم در انتخابات شرکت نکنند و فضاحت بزرگی برای او به‏وجود بیاید.

دوم این که حال اتفاقی بود یا غیراتفاقی، به‏هرحال آقای خمینی بیمار شد و هنگام انتخابات ریاست جمهوری او در بیمارستان بستری بود. آن وقت هم پزشکان احتمال نمی‏دادند که جان سالم به‏در ببرد.

چنان‏که می‏دانید، پسر او به دروغ یکی ‏دوبار تکرار کرد که بنی‏صدر می‏گفته پدرم سه ماه بیش‌تر زنده نیست. در حالی که من نبودم که این حرف را زدم، بلکه رهبران حزب جمهوری بین خودشان می‏گفتند که پزشکان احتمال داده‏اند آقای خمینی سه ماه بیش‌تر زنده نماند. بر این اساس نیز می‏خواستند نگذارند که مراسم تنفیذ انجام بگیرد و بعد بگویند چون مراسم تنفیذ انجام نشده و آقای خمینی هم از دنیا رفته است، بنی‏صدر اجازه‌ی ریاست جمهوری ندارد و باید دوباره انتخابات شود، اما ما مراسم تنفیذ را در خود بیمارستان انجام دادیم.

اینها دلایلی هستند که از بیرون می‏توان گفت، آقای خمینی به این دلایل مخالفتش با ریاست جمهوری من را اعلام نکرد.

آقای بنی‏صدر، مخالفین شما در درون جمهوری اسلامی معتقدند که شما از روز هفدهم شهریور ۵۹، در سخنرانی‏ای که در میدان شهدا داشته‏اید، مخالفت‏تان با جمهوری اسلامی را آغاز کرده‏اید. مضمون سخنرانی آن روز شما چه بود؟

کار منطق صوری این است که صورت را می‏بیند و می‏خواهد محتوا را از مردم بپوشاند. چرا من باید در هفدهم شهریور سال ۱۳۵۹ سخنی بگویم که این آقایان ناراحت بشوند و بگویند که بنای مخالف‏خوانی گذاشته‏ام؟ من بنای مخالف‏خوانی نگذاشتم.

آقای هاشمی رفسنجانی اخیراً فرمایشات آن‏روز خود را در اینترنت منتشر کرده است. بر اساس این گفته‏ها، آنها می‏خواسته‏اند به قول خودشان، انقلاب و دولت را از دست بنی‏صدر و طرف‏دارانش بیرون بیاورند. پس بنا را آنها گذاشته‏اند.

نامه‏ی آقای هاشمی رفسنجانی و پنج نفر دیگر به آقای خمینی، هم‏زمان با انتخاب من به ریاست جمهوری هم در نوشته‏ی آقای رفسنجانی، به نام «عبور از بحران»، چاپ شده است که زمان آن به خیلی از ۱۷ شهریور برمی‏گردد.
در انتخابات مجلس شورا تقلب کرده بودند و ده هیئت به ریاست ده مستشار دیوان کشور، این تقلب‏ها را گزارش کردند. قرار شد مجلس افتتاح نشود، مگر بعد از رسیدگی به این تقلب‏ها.

مضمون این تقلب‏ها چه بود؟

اغلب افرادی که از حزب جمهوری اسلامی به مجلس راه یافتند، انتخابات‏شان تقلبی بود. آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه اعلام کرد که امام به ما گفتند: شما بروید مجلس را در دست بگیرید. یعنی اجازه‏ی تقلب را از ایشان گرفته بودند.

بعد هم با وجود این‏که شورای انقلاب تصویب کرد که به موارد تقلب رسیدگی شود، روزی آقای هاشمی رفسنجانی آمد و گفت که امام خواسته‏اند مجلس را با همین نمایندگانی که انتخاب شده‏اند، افتتاح کنید.

من به آقای خمینی مراجعه کردم و پرسیدم که آیا ایشان این حرف را زده‏اند؟ که تایید کردند. گفتم: این خلاف قانون است، چون انتخابات اغلب این نمایندگان قلابی است. ایشان صحبتی کرد که تا آن لحظه باورم نمی‏شد که این حرف را دارم از او می‏شنوم.

ایشان گفت: «خیر همین‏ها خوبند، برای این که من تصویب می‏کنم» و در پاسخ به من که گفتم: طبق قانون اساسی مردم باید نمایندگان را انتخاب کنند، گفت: «مردم رأی ندارند. ما به‏خاطر این که دنیا نگوید این‏ها مستبد‏ند، انتخابات برپا می‏کنیم.»


پس شعار «میزان رأی ملت است» چه بود؟

همین است دیگر. زیر آن زد. من در کتاب «خیانت به امید» نوشته‏ام که یکی از اشتباهات من این بود که برای پیش نیامدن دعوا میان رییس‏جمهور و آقای خمینی، در برابر این مسئله نایستادم. در حالی که باید می‏ایستادم.

شما در ۱۷ شهریور به این موارد اشاره کرده بودید. درست است؟

چند امر واقع شده بود: یکی تقلب در انتخابات، دیگر این که شیوه‏ی انتصاب وزیر دادگستری و رییس شورای عالی قضایی از سوی آیت‏الله خمینی (که قانوناً باید با مشورت دیوان عالی کشور انتخاب می‏شدند) خلاف قانون اساسی بود. مورد دیگر معامله‏ی پنهانی‏ این آقایان با ریگان و بوش بر سر گروگان‏ها بود.

در آن سخنرانی گفتم که اگر دست برندارید، تمام این موارد را روشن و آشکار به مردم گزارش خواهم کرد.

آقای بنی‏صدر، امروز هم در جمهوری اسلامی، در سطح بالای حاکمیت، اختلافات زیادی بروز کرده است. مضمون اختلافاتی که امروز وجود دارد، با آن‏چه میان شما و هواداران آیت‏الله خمینی گذشت، چقدر شبیه و یا متفاوتند؟

تفاوت‏ها اساسی است. برای این‏که آن زمان اولاً دعوا بر سر استقلال، آزادی انسان و جامعه و جلوگیری از بازسازی استبداد بود.

الان مضمون دعوا این نیست؟

بگذارید ابتدا توضیح اولم را تمام کنم. پس آن زمان من به ریاست جمهوری انتخاب شدم که به کمک رأی مردم، مانع بازسازی استبداد بشوم، اما امروز ولایت مطلقه‏ی فقیه مستقر شده است. به همین دلیل ماندن در محدوده‏ی قانون اساسی و این رژیم، مانع از آن می‏شود که انسان بتواند ترجمان استقلال و آزادی انسان و ولایت جمهور مردم باشد.
این تفاوت اساسی است. ولی با مشاهده‏ی مواضعی که اخیراً جناب آقای کروبی، آقای تاج‌زاده، حتی آقای موسوی و همین‏طور در خارج کشور آقای کدیور و آقای سروش گرفته‏اند و می‏گیرند، امید من این است که این تفاوت در جهت از میان رفتن است.

اساس این است، بقیه‏ی مسائل فرع هستند. هرجا اینها بنا را بر ولایت جمهور مردم بگذارند که اساس آن بر این است که هر انسان استقلال در تصمیم و آزادی و در انتخاب نوع تصمیم دارد، وضعیت با شرایط آن روز قابل مقایسه می‏شود.
با این تفاوت که در این قانون اساسی دست‏کاری شده، آقای رهبر ولایت مطلقه دارد. در حالی که در آن قانون اساسی مجلس خبرگان، این اختیارات را نداشت و آقای خمینی در واقع با استفاده از موقعیت خود زور می‏گفت.

آیا شما معتقد به نوعی مبارزه‏ی ساختارشکنانه هستید؟ خودتان هم به‏نوعی این‏گونه حرکت کردید و مبارزه‏ی امروز را که محتوای آن اصلاحات و رفرم است، درست نمی‏دانید؟

رفرمی در کار نیست. ما می‏گوییم ولایت مطلقه‏ی فقیه. اصلاح ولایت مطلقه‏ی فقیه به معنای چیست؟ به این که نباشد. دو مورد هستند که با هم سازگاری ندارند: حاکمیت مردم با حاکمیت یک تن بر مردم. باید یکی را برداشت و دیگری را جای آن گذاشت.

این ساختارشکنی هم نیست. برای این که این رژیم ساختاری ندارد تا کسی بخواهد آن را بشکند. تنها یک محور دارد و آن هم ولایت مطلقه‏ی فقیه است. ساختار یعنی این که مجموعه‏ای باید باشد، اجزایی داشته باشد و این اجزا باهم سازگاری داشته باشند و درواقع رابطه‏ای بین اجزای یک مجموعه باشد، اما چنین مجموعه‏ای وجود ندارد.

می‏توان گفت که رابطه‏ای هرمی وجود دارد.

رابطه‏ای است درب و داغان. مافیاهای متعدد نظامی- مالی، با انسانی دارای ولایت مطلقه‏ی فقیه که در ۱۴ خرداد، در ارتباط با سخنرانی آقای حسن خمینی هم نتوانست این ولایت را اعمال کند.

اما راهی هم که شما پیش گرفتید، به نتیجه نرسید. می‏توان گفت که مبارزه‏ی شما نسبت به آن‏چه امروز در درون کشور وجود دارد و از نگاه شما متوجه بسیاری مسائل مضمونی‏ای که مورد توجه شما بوده، نیست، مبارزه‏ی حادی بوده است. اگر آن مبارزه به نتیجه نرسیده، شاید با مبارزه‏ی ملایم‏تری مانند آن‏چه امروز دارد می‏گذرد، می‏توانستید برخی از خواسته‏های‏تان را پیش ببرید.

من مبارزه‏ی حادی را پیش نبردم. بلکه قاطعیتی را روش کردم و بر سر حقوق مردم ایستادم. اما تیری، تفنگی و... در دست نداشتم.

ولی نتیجه نداد.

اخیراً خود آقایان هم تصدیق کرده‏اند که من بر ضد آنها به خشونت نگراییده‏ام.

منظورم همین حد قاطعیت است. شاید بعضی‏ وقت‏ها بشود تمامی قاطعیت را به‏کار نگرفت و خواسته‏های کم‏تر و محدودتری را مطرح کرد.

نه... نه... این صحیح نیست. نمی‏شود جزیی از حق را خواست و جزء| دیگر آن را نخواست. این به معنای از دست دادن تمام حق است.

اختلاف وضعیت من با شرایطی که امروز این آقایان دارند، در شکل و فرم نیست. اختلاف در محتوا است. حق حاکمیت مال مردم است. نمی‏شود گفت که جزیی از این حق مال مردم و چند جزء آن مال رهبر. در این صورت، همین وضعیتی می‏شود که امروز می‏بینیم.

این حق مردم است، حق باید به حق‏دار برسد. حق نفس کشیدن، حق هر انسان است. نمی‏شود شما یک جزء از آن را داشته باشید و جزء دیگر آن را به دیگری بدهید.

وقتی به دوران پس از ریاست جمهوری‌تان فکر می‌کنید، آیا مواردی هست که با خود بگویید بهتر بود نوع دیگری رفتار می‏کردید یا سیاست‏های دیگری را به‏کار می‏گرفتید؟

در کتاب «خیانت به امید»، دوازده اشتباه را نوشته‏ام؛ از قبیل پذیرش مجلس، پذیرفتن نخست‏وزیر، پذیرش شورای عالی قضایی و... این که گفتید آن موقع من قاطعیت به‏خرج می‏دادم، نه اتفاقا من بیش‌ترین کوشش را می‌کردم که حداقل تا وقتی که جنگ به‏پایان برسد، اختلافم با آقای خمینی بروز نکند. همه‏کاری که فکر کنید، در این جهت انجام دادم.

اما آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه‏ای رفتند پیش آقای خمینی و گفتند که اگر بنی‏صدر جنگ را تمام کند، دیگر شما نیز حریف او نخواهید شد. حرفی که اخیراً آقای شمخانی می‏زند، حرف او نیست. صحبتی است که این آقایان نزد آقای خمینی رفتند و به او گفتند. بعد آن را نزد سران سپاه و برای توجیه آنها هم بازگو کرده بودند.

در حالی که کوشش من این بود که تا جنگ تمام نشده، با آقای خمینی برخوردی نشود. ولی بنای آنها این بود که جنگ را به منظور استقرار استبدادشان ادامه بدهند و متأسفانه، بنا بر آن‏چه وزیر دفاع کابینه‏ی خانم تاچر (آلن کلارک) در دادگاه گفت، در سود انگلیس، اسراییل و امریکا این کار را کردند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

زنده باد بنی صدر.ممنون از خانم محمدی.
آقای بنی صدر لطفن برای نسل بعد از انقلاب روشنگری کنید.

با توجه به اینکه مصاحبه اثر دو چندان از کتاب دارد.

-- سحر ، Jun 23, 2010

آقای بنی صدر بعد از ٣٠ سال هنوز متوجه نشده اند که ١٣ میلیون رای ایشان بخاطر این بود که مردم ایشان را بعوان فرزند امام میشناختند. کمتر از ٢ سال بعد هنگام برکناری از ریاست جمهوری حتی یک درصد از رای دهندگان هم به خیابانها نیامدند و به همان سادگی که رئیس جمهور شدند بهمان سادگی هم برکنار شدند.

-- حسن ، Jun 23, 2010

به نظر من سخنرانی بنی صدر در میدان ازادی (درست یادم نیست عاشورا بود یا بیست و دو بهمن)که قبل از سخنرانی 14 اسفند 59 بود و با ابراز احساسات شدید مردم همراه بود حسادت بسیار شدیدی در افایان نامبرده ایجاد کرد چون انها نمینوانستند تحمل کنند کسی محبوبتر از خمینی باشد. من شک ندارم که محبوبیت بنی صدر در میان مردم و حسادت اقایان علت اصلی برکناری بنی صدر بود.

-- مریم ، Jun 23, 2010

آقای بنی صدر! بنا بر آماری که آن روزها گرفته بودند و شما خودتان هم قبول دارید محبوبیت شما از آقای خمینی بالاتر بود. این محبوبیت البته بخاطر سمتی بود که شما در آن زمان گرفته بودید یعنی سمت آزادی. یعنی چیزی که در نهاد همه موجودات زنده هست و برای داشتنش هیچ نیازی به سواد و دانشگاه رفتن نیست. افزون بر این در آن زمان تمام ارتش در اختیار شما بود و بخش اعظمی از پاسدارها هوادارتان. با توجه به همه اینها شما در آن روزها می توانستید به سادگی با ده تا پاسبان رادیو تلویزیون را در اختیار بگیرید و از مردم بخواهید بخاطر دفاع از انقلاب و آزادی به خیابانها بیایند و اینجوری بدون کوچکترین خشونتی حقوقی را که بخاطرش انقلاب کرده بودند در دست بگیرند. اما شما بخاطر اینکه در روند شکل گیری انقلاب در خیابانهای ایران نبودید و بهمین دلیل شناختی از روحیه انقلابی و عمل انقلابی نداشتید پیشنهاد اطرافیان جهان دیده ه تان را در این باره نادیده گرفتید و همه چیز را دو دستی تقدیم کودتاگرهای ناباور کردید و از ایران خارج شدید. بعدها هم بخاطر اینکه اشتباهتان را توجیح کنید همصدا باسلطنت طلب ها و مارکسیستهایی که به کودتای آخوندها کمک کرده بودند همه گناه را به گردن مردم انداختید که هوادار خمینی بوده اند و فراموش کردید که خودتان گفته اید آن سالها محبوبیت تان از خمینی هم بیشتر یوده. اینها را یاد آوری کردم که بگویم شما دو پوزش به مردم ایران بدهکارید: یکی بخاطر تنها گذاشتنشان در آن لحظات سرنوشت ساز و دیگری بخاطر نادان خواندن و هوادار خمینی خواندنشان.  

-- بدون نام ، Jun 23, 2010

این آقای بنی صدر اگر قدری از خود بزرگبینی، و عقل الکل بودن فاصله می گرفت همه چیزش قابل تحمل می شد. اما این مرد چنان در خود بزرگبینی و خدایگانی غوطه ور است که اگر بر قدرت هم می ماند برای خودش کمتر از خامنه ای نمی شد. شما توجه داشته باشید که در سرتاسر سخنش غیر از منیت نیست و این رنجآور است. ایشان حتا یکبار از دستبوسی خودش نسبت به خمینی شخن نگفت، حتا یک بار بطور صادقانه نسبت به اشعه ی موی زن از خود انتقاد نکرد. ایشان البته با خمینی مخالفت کرد و مخالف بود اما این باعث نمی شود که اینهمه منیت این مرد، اینهمه اعتماد به نفس دروغینش مایه بوی گند نباشد. ایشان حاظر نیست قبول کند این قرآنش که اینهمه بدان اقتدا می کند دستورالعمل آدمکشی ست، هم پیامبرش آدمکش بوده و هم همه ی امانش و تا همین امام غایبش هم وقتی بیاید تا بیضه های اسبش را خون بگیرد آدم خواهد کشت، و آن امام مظلومش هم تا پیش از اینی که کشته شود و سرش بریده شود تا توانست و طبق روایات تا توانست و تا رکاب اسبش را خون بگیرد آدم کشت. بنا بر این دوستان در قضاوتشان هوشیار باشند که آقای بنی صدر خواهان بر پایی یک جمهوری اسلامی دوم است. همین و اسلامش عهم از همه ی سنت و قرآن کریم می آید که کرامتش در آدم کشی ست. همین
رامبد از تهران

-- رامبد از تهران ، Jun 23, 2010

آقای بنی صدر شمایی که با مالکیت خصوصی مخالف بودی ، معلوم نیست با ماندنت چه بلایی سر این ملت بی عرضه میاوردی .
دوست رجوی بودن و اشتباهات سابق شما ، اعتباری یرایتان باقی نگذاشته . دوران 'گنده گویانی که با طبقه متوسط دشمن بودند و چپ های قراضه مثل شما و همان چپ های اول انقلابی که به ایران خیانت کردند گذشته است .شما که این همه سواد داشتین و روشنفکر ! بودین چرا دست بوسی می کردی .

-- sina ، Jun 23, 2010

خاموش اقای بنی صدر. موی زن اشعه دارد.

-- سپنتا ، Jun 24, 2010

ببخشید یه لحظه لطفا صبر کنید!
منظور از نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ چند هزارساله ایران چیه دقیقا؟
این عبارت برای این تیتر شده که واقعا نویسنده انتظار داشته مثلا شاه عباس رییس جمهور می شده یا نادرشاه حزب لیبرال دموکرات افشاریه رو سرکار می آورده یا اینکه فقط یه عجله برای انتخاب تیتر بوده؟
اصولا مفهوم جمهوریت رو میشه بگید چند صد سال هست کا متولد شده؟!
این شیوه تفکر مثل اعتقاد اشخاصی هست که میگن چرا فردوسی اسم کتابش رو گذاشته شاهنامه!!!

-- arash ، Jun 24, 2010

در همین سایت رادیوزمانه، چندسئوالی را قبلا از آقای بنی صدرکرده بودم که پاسخی ندادند. دوباره آنهارا مطرح میکنم. امیدوارم که پاسخهای قانع کننده ای به آنها بدهند.

1- کتاب "نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء یا حکومت اسلامی" که درواقع دکترین خمینی بود، درزمان اقامت وی در نجف، منتشر شد. درآن کتاب، آقای خمینی با استناد به موارد متعددی از قرآن وروایات وغیره، صراحتاً تأکید بر حکمرانی فقهاء کرده بود. آیا قبل یاطی آن برهه زمانی، آقای بنی صدر از وجود آن کتاب بی اطلاع بود؟

2- اگر بی اطلاع بود، آیا درحین ترجمه ی آن کتاب یا پس از اتمام آن به زبان فرانسه و انتشارش توسط دوستان و خانمشان قبل از نزول اجلال خمینی به پاریس، بازهم از مفادآن بی اطلاع بود؟

3- آقای بنی صدر درکتاب خیانت به امید صریحاً اقرارکرده اند که قبل از انجام مصاحبه های آنچنانی خمینی با خبرنگاران درپاریس، برای جلوگیری از خرابکاریهای خمینی واینکه بند را آب ندهد، ویرا شخصاً آماده میکرده اند. ضمناً مدارک بی شماری گواهی میدهند که ایشان و قطب زاده، طی مصاحبه های خمینی درزیر درخت سیب، در یمین و یسار آقا قرارداشته و نقش مترجم را بازی میکرده اند. آیا بازهم ایشان منکر این واقعیت هستند که در آن زمان از کُنه نیّات آقای خمینی بااطلاع بوده اند؟

بی صبرانه منتظر پاسخ شایسته ی ایشان میمانم. با اظهار امتنان.

-- علی کبیری ، Jun 24, 2010

آقای بنی صدر، فردی روشنفکر،انسان گرا و میهن دوست است، اشکال در اینجاست که می‌خواهد دین بادیه نشینان را به زور با ارزش‌های مدنی فرانسه تطبیق بدهد (البته با الهام از افکار هنری کربن مسیحی‌ و ماسینیون )، در اینجا نظر خمینی در مورد انتخابات را میگوید، ، اگر تاریخ اسلام را خوانده باشیم و نه فقط چند خطی‌ عرفان جویانه از آن اقتباس کنیم، گفت و عمل خمینی کاملا با فرهنگ و رسوم اسلامی (تقیه)سازگار است، بنی صدر با تاثیر از امامان شیعه ،فکر میکرد با موعظه و سخنرانی میتواند مردم را به راه راست ارشاد کند، به تشکل و سازماندهی بها نداد، به تئوری سه جهانه مائو اعتقاد داشت و فکر نمیکرد که اروپا منافع ملی‌ خود را به هر چیز دیگری ترجیح میدهد، ایدآلیستی بی‌ تجربه (خودجوشی توده ها) و سیاستمداری تنها بود، شاکی‌ از همه و مغرور از هوش بالاتر از متوسطی که داشت، می‌خواست در فلسفهٔ- اقتصاد- سیاست- جامعه اسلامی، که واقعیت بیرونی نه داشته و نه دارد نظریه پرداز باشد، افشاه گریهای او قابل تقدیر و ستایش است ولی اگر بخواهد سیاست پیشه باشد تا حالا این را باید دانسته باشد که گره کور اقتصاد سیاسی و جنگ - صلح دنیا در دست همان مافیای است که با امثال رفسنجانی تبانی کرده و میکنند.

-- ایراندوست ، Jun 24, 2010

why do u remove my comment? what happened ot free speech ? iam saying again that bani sadr need to say sorry to iranian people thats all

-- بدون نام ، Jun 24, 2010

اقای رادیو زمانه: شما قبلا هر وقت تغی به توغی می خورد با اقای بنی صدر مصاحبه می کردید، حالا که دیگه هنور تغی هم به توغی نخورده. اصلا شما برنامه بگذارید هفته ای یک مرتبه با ایشان به صورت دستگرمی مصاحبه کنید و البته ایشان هم به صورت دهنگرمی همان جواب هایی همیشگیشان را تحویل خواهند داد.

اقای بنی صدر مشکلشان این است که حافطه انتخابی دارند. مثلا ایشان اصلا به این موضوع اشاره نمی کنند که اقای خمینی رقیب غدر ایشان یعنی اقای بهشتی را انتخابات ریاست جمهوری اول ناک اوت کرد -و این کار خودش شد اولین نظارت استصوابی. اگر اقای بهشتی در میدان مانده بود، انوقت می دیدیم نتیجه چی می شد.

مورد دیگر این است که ایشان همیشه با استناد به خاطرات انتخابی خودشان چنین وانمود می کنند که ان زمان ایشان فردی بودند در حد نفوذ اقای خمینی. و این صحبت هایی هم که می گویند من به خمینی این را گفتم با ان را گفتم، همه اش شاهدش خود اقای بنی صدر است.

ایشان در جلوی تلویزیون دست اقای خمینی را بوسیدند، بعد گفتند که دست او را مثل یک پدر بوسیده اند. حیف اقای هویدا مرد و نتوانست از این مدل استدلال برای توجیه کارهایش استفاده کنند.

در ضمن اگر ایشان فراموش کرده اند، بقیه که فراموش نکرده اند که اقای بنی صدر نفر اول مثلث معروف بیق بودند -- دو نفر دیگر این مثلث اقایان یزدی و قطب زاده بودند. یاد هفته نامه اهنگر به خیر اگر امروز بود کلی داستان می نوشت با پایه همین مصاحبه اقای بنی صدر.

-- حسن بنده خدا ، Jun 24, 2010

آقای بنی صدر
فرار شما از ایران بسیار شبیه فرار شاه بود. ایرانی برای ایران جان می دهد ، مثل همین بچه دانشجوهایی که شاگرد شاگردان شما هم نیستند اما سرور سروران شمایند.

-- رضا ، Jun 24, 2010

آقای بنی صدر! اگر مرد بودی می ایستادی و به پشتوانه رایی که مردم بهت داده بودن از انسانیت و آزادی حمایت میکردی
! تو یه ترسو بودی که با بخطر افتادن ودت رفتی و دست در دست رجوی ها که اونها هم با خمینی مستبد هیچ فرقی نداشتند دست در دست نهادی!
تا وقتی تو ایران بودی ازت خوشم میومد. اما وقتی رفتی ازت متنفر شدم! تو شجاعت رئیس جمهور بود رو نداشتی! همون عقب نشینی و فرار تو باعث شد خون هزاران هزار مخالف رژیم تو این 30 سال بر زمین ریخته بشه! تو در قال تمام این خون ها باید جوابگو باشی!

-- حسین ، Jun 24, 2010

سلام
تنها راه برای مشخص نمودن شخصیت واقعی آقای خمینی، بیان خاطرات افراد نزدیک ایشان است. از آقای بنی صدر تقاضا دارم که علاوه بر ذکر این خاطرات، در مورد آقای رفسنجانی نیز بیشتر توضیح دهند.
ممنون

-- جعفر ، Jun 24, 2010

من به هموطنان غرض مند که خسته از دروغهای تاریخی را جع به بنی صدر نمیشوند ( مانند اینکه گفته که موی زن اشعه دارد.) کار ندارم. آنها اغراض و منافع خود را دارند. سخن من با هموطنانی است که بدون اینکه در مورد افکار و اعمال و نوشته های بنی صدر تحقیقی کرده باشند، به ایشان حمله میکنند که مثلا چرا از ایران فرار کرد! آیا ما هنوز فرق بین فرار و مهاجرت - که به معنی در اختیار گرفتن محل مبارزه است و آن را از اختیار دشمن خارج کردن- را نمی دانیم؟ آخر هموطنان من، اگر بنی صدر آدم ترسویی بود که با تمام قوا در برابر غولی مانند خمینی نمی ایستاد. در جنگ آن رشادتهای افسانه ای که ارتش را آنگونه عاشق و شیفته اش کرد، از خود بروز نمی داد. دوستان من، ما اینهمه گروه و سازمان سیاسی در خارج داریم که دم اکثرشان به دم قدرتهای خارجی بند است و دارای منابع مالی تبلیغاتی بی شمار. ولی اگر اثر کارهای سیاسی سی ساله اخیرشان را روی هم بگذارید، در مقایسه با کارهای بنی صدر، اصلا ارزش ذکر کردن را ندارد. برای نمونه کسی که نقشی کلیدی در افشای اکتبر سورپرایز، ایران گیت، دادگاه میکونوس، افشای کشتار زندانیان در سال 67 با کمک آیت الله منتظری و....باز ی کرده بنی صدر بوده است و همه اینکارها را در حالتی انجام داده که بسیاری از سالها حتی پول گرم کردن خانه اش را نداشته( از بسیاری شنیده ام که در اتاقش از کرسی استفاده میکند که ارزانتر است.)
یکی از هموطنانمان گفت که بنی صدر با تمام امکانات مردمی و نظامی که داشت میتوانست که رادیو تلویزون را در اختیار بگیرد. منهم با این نظر موافقم و بنظرم بنی صدر اشتباه کرد که چنین کاری را انجام نداد. ولی یادمان نرود که بسیاری از اطرافیان بنی صدر بر خلاف خودش، از چنین شجاعتی بر خوردار نبودند. امثال نواب صفوی روزنامه نگار و یا محمد جعفری با آن استقامت و شجاعت، بسیار کم بودند. دیدیم که وقتی بنی صدر ایستاد با یک تشر آقای خمینی، آقای بازرگان رفت تو رادیو و توبه کرد و آخر کار بنی صدر موند و حو ضش. دیگر اینکه اگر خاطرات خانم بنی صدر را خوانده باشید ( و یا بعضی دیگر را) متوجه خواهید شد که بنی صدر تهیه مخفیگاه ندیده بود و بعضی از دوستانش مجبور شدند که به او پناه دهند و رژیم هم هر کدام از پناه دهنگان را پیدا میکرد در دم اعدام میکرد. شما اگر جای او بودید چکار میکردید؟

-- البرز ، Jun 24, 2010

من حرفی ندارم و با حسین موافقم! چرا بنی صدر فرار کرد. اگر راست می گوید که معتمد مردم بود. و تا همین دو سه روز پیش هم هنوز خودش را معتمد مردم می دانست و اگر راست می گوید که مردمی بو.د چرا به مردم پشت کرد. چرا فرار کرد؟ سالوادر آلینده کمونیست بیخدا ایستاد و خودش را جاودانه کرد ولی بنی فقط حرفهای گند گنده می زد و هنوز هم می زند و البته فرار کرد. شاه از همه ی اینها سر است. خدا بیمرزدش که دست کم سرطان داشت و از ایران فرار کرد، ولی بنی صدر چه تازه با رجوی تروریست وصل کرد، آنهم چه وصلتی !! چه ننگی هم خانوادگی و هم سیاسی. آیت الله امام مسعودالله خان رجوی!!!

-- بدون نام ، Jun 24, 2010

بنی صدر بازی قدرت را به آخوند ها باخت و دست به دامن مسعود رجوی شد که جانش را نجات بدهد. فرق زیادی بین اسلام ایشان و ملایان نیست.

آدم باز تکلیفش را با ملاها میداند ولی این آخوند مسلکهای فرنگ رفته هر روز یک سازی میزنند. یک روز حزب اللهی دو آتشه هستند روز دیگر سوسیالیست میشوند و فردای آن لیبرال. آخر سر هم فراموششان میشود که خودشان از بنیانگذاران حکومت اسلامی در ایران بوده اند و یک روزی باید جواب مردم را پس بدهند.

بدبختی مردم ایران فقط وجود مشتی آخوند نیست.

-- شهروند ، Jun 24, 2010

من از دوست داران آقای بنی صدر بودم و ایشان را حمایت کرده و میکنم.بر اساس گفته‌های خود آقای بنی صدر در ت و ایشان خمینی را که ساکت در نجف بود آگاه کرد که غرب میخواهد شاه را عوض کند اگر شما نیستید ما بفکر خود باشیم.بعد او را برای اوّلین بار امام نامید و جزوه حکومت اسلامی را با رنگ سبز برای او چاپ و بین طلاب پخش کرد.با کمک یزدی و قطب زاده (در ظاهر) و بخش مذهبی‌ ساواک و سیستم‌های اطلاع اتی غرب و شوروی در باطن گنجشگ را رنگ کردند و بجای قناری به ما فروختند.مشگل از آنجا آغاز شد که سه تفنگدار دریافتند که قبل از آنها بهشتی و رفسنجانی و خمینی قرار‌های خود را با شرق و غرب گذاشته اند.و سر آنها بی‌ کلاه است.یزدی به زندگی‌ خفیف خائنانه تنً داد،قطب زاده کوتاه نیامد و بوسیله ک گ ب و حزب توده حذف شد،ولی بنی صدر باهوش تر از همه بود.همانطور که خمینی را نردبان کرده بود این بار از جوانی و سادگی مجاهدین استفاده کرد.مجاهدین ارتش خصوصی او شدند.و در واقع بنی صدر با حفاظت،تبلیغات و رای مجاهدین زنده ماند و رئیس جمهور شد و فرار کرد،و در خارج هم که جانش را در خطر دید دوباره به سوی غرب و خمینی زانو زد.بنی صدر قبل از آمدن به ایران برای راضی‌ کردن آمریکا و ملا‌ها برای اوّلین بار کتاب" منافقین از دید گاه ما را " نوشت.هوشمندی را بین. از چه زمانی فهمید که مشگل غرب و ملا‌ها همین مجاهدین به ظاهر در آن زمان نابود شده هستند.

-- zynab alipoor ، Jun 24, 2010

سایت رادیو زمانه یک سایت فارسیه و کسی که می تونه فارسی بخونه حتماً هم می تونه فارسی یا فینگلیش بنویسه. از مسئولین سایت خواهش می کنم که اجازه ی نشر کامنت ها با زبان دیگری ندهد.

-- بهرام ، Jun 25, 2010

مسئولیت دانستن حقیقت برعهده تک تک ماست. متاسفانه در کامنتها شاهدم که بسیاری توهم و گمان خود را به جای واقعیت و حقیقت نشانده و گویی در قبال یافتن حقیقت هیچ مسئولیتی ندارند. اقای بنی صدر بارها در باره اشعه موی زن که دروغی است که رژیمیان با استفاده از تسلط یکجانبه بر رسانه ها به ایشان نسبت داده اند توضیح داده اند . جالب این است که در هر مملکتی نسبت دهنده و مدعی است که بایستی ادعای دروغ خود را ثابت کند الا در ایران که از کسی که متهمش میکنیم انتظار میرود بیگناهی خود را اثبات نماید!!
ایا کسانی که دروغ اشعه موی زن را به اقای بنی صدر نسبت میدهند وجدان دارند که ابتدا از خود بپرسند مدرکشان کجاست که نمیتوانند ارائه دهند؟
روایت دروغی را یک کلاغ چهل کلاغ کردن ساده ترین و بی مسئولیت ترین کاری است که برخی از ما ایرانیان پیشه خود کرده ایم !
از خود پرسیده ایم که به جای اینکه مای مدعی مدرکی صحیح و متقن ارائه دهیم از بنی صدر میخواهیم بیگناهی خود را اثبات نماید؟! در کجای دنیا این رسم است که در ایران ما اعتبار محض دارد؟! این به جز خو کردن ذهنیت ما ایرانیان به زور گویی بعلت زیست در استبداد نیست که کسی را به امر متهم میکیم و تازه از وی میخواهیم انرژی و وقت خود را صرف اثبات بی گناهی خود کند!
جدا اگر فردا کسی به خود شما و یا فرزند شما و یا همسر شما دروغی ببندد مثلا شما را به بی عفتی متهم کند ،وجدانا این شمائید که بایستی همه زندگی خود را بگذارید و در پی اثبات بی گناهی خود برای 70 میلیون نفر باشید؟!و یا در دادگاهی یقه مدعی را میگیرد و میگویید مدرک ارائه بده برای این اتهام غیر منصفانه خود و اگر قادر به ازائه مدرک نبود از دادگاه انتظار دارید مدعی را مجازات کند؟
تجالب اینکه بنی صدر ازه وقتی هم در سایتش کتاب زن و خانواده را چاپ میکند که متن سخنرانیش در جلو کارکنان رادیو تلویزیون انزمان است و میبینیم که مساله اشعه مویی زن را خانمی مطرح میکنند بعنوان پرسش کننده و نه اقای بنی صدر باز هم این مدعیان وجدانشان به صرافت تصحیح خطای خود نمی افتد!
من به سهم خود بعنوان یک ایرانی مفتخرم که در اویین فرصت تاریخی بعد از اینکه برای اولین بار ملت ایران درتاریخ چند هزار ساله اش موفق شده است رئیس دولت خود را با رای آزاد خود برگزیند و از شر شاهان موروثی رهایی یافت، رای خود را به اقای بنی صدر ی دادم که مقاومتش در مقابل استبداد و ولی فقیه بی نظیر بوده است. از ایشان نیز سپاس دارم که تمامی کوشش و سعی خود را در حفظ و پاسداری و دفاع از حقوق ملت ایران کرده اند.افشا گریهای ایشان در همه زمینه ها درباره نظام ولایت فقیه که نشریه انقلاب اسلامی در هجرت ایشان شاهد و مدرک زنده تلاش هر روزه ایشان در این زمینه است ،کتب افشا گرانه ایشان در باره زد و بند رژیم با امر یکا و اسرائیل ،در باره ایران گیت و اکتبر سورپرایز ،تلاش ایشان در افشای دقیق سازمان ترور نظام ،در دفاع از حقوق بشر در ایران، در افشای جنایات رژیم در حق اپوزیسیون خارج از کشو رمنجمله افشا گریها و شهادت ایشان در دادگاه رسیدگی به امر کشتار میکونوس ، در ارائه تحلیلیهای ناب اقتصادی ایشان، در ازائه برنامه های اقتصادی در ارائه چهره ای ناب و عاری از خشونت و مبتنی بر ازادی از دین و....همه و همه بیش از مسئولیتی بوده است که یک انسان ایرانی از رئیس جمهورش توقع دارد.
از اینکه ایشان با تلاشی بی نظیر به رای 75 درصد ایرانیان احترام گذاشتند و بیش از اندازه حرمت این رای را نگاه داشته اند از ایشان سپاسگذارم.
در خاتمه به آن اقایی که معتقدند بنی صدر همه ارتش را در اختیار داشته است ولی چرا کودتا نکرد ! و با خروجش از ایران فرار کرده است یاد واور میشوم که متاسفانه شاید ندا نید که با این ذهنیت بر خشونت صحه میگذارید.بنی صدری را که به روشهای خشونت زدا و نه خشونت امیز اعتقاد دارد چگونه میتوانسته است انهم با کودتای نظامی بر سر قدرت بماند! اگر برای بنی صدر مردم یاران و استقلال وطن انهم در زمانی که دشمنی متجاوز به ایران حمله کرده بود مهم نبود و صرفا بر سر قدرت ماندن مهم بود میتوان توقع داشت که همچون صدام حسین و یا مشرف با خونریزی و کودتای نظامی بر سر قدرت بماند! ولی نه وی دغدغه استقلال وطن در حال جنگش را داشت وی دغدغه حقوق و ازادیهای مردم را داشت این ما ملت بودیم که بایستی از رای خود به وی پاسداری میکردیم و در مقابل فرعونی چون خمینی میایستادیم و به وی اجازه نمیدادیم با عزل منتخب ما استبداد را بر ما تحمیل نماید. مسئولیت خود را فراموش نکنید و باز کسی را متهم نماییم و از وی بخواهیم همانند رستم به جای ما مردم از هفت خوان خیالی ما بگذرد×!!
و اما اگر اقای بنی صدری که به حکم محمد گیلانی 7 بار به اعدام محکوم شده بود در ایران میماند و بدست جلا دان رژیم میافتاد و انهم در دهه خوفناک 60 که رژم در جنایتکاری از هیچ امر یابا نداشت انصاف بدهید و به وجدان خود رجوع کنید که جسد بنی صدر برای ماارزشمد تر بود و عمل وی در بدست خود خود را به جلادان سپردن برای ما ارزشمد تر بود و یا اکنون که بسلامت زنده استو 3-0 سال را در افشای جنایات رزیم و افزودن بر توشه تجربه نسلهای اینده کرده است؟
اگر مرگ وی را بر حیات وی ترجیح دهیم بدانیم که در دم ذهنیت ما خشونت طلب و بیمار خشونت است!
به زعم من
یک انسان حقوقمند و سالم از نظر وجدان و عقل و فهم مرگ کسی را بر حیات وی ترجیح نمیدهد.حتی اگرآن شخص را دشمن خود بداند. متاسفانه اصالت قدرت و خشونت در ذهن بسیاری ما ایرانیا ن بعلت زیست در استبداد جایگاهی بس محکمتر از ازادی و حق حیات دارد!

پس از یاد نبریم که مسئولیت دانستن و کشف حقیقت بر عهده تک تک ماست .این مائیم که بایستی واقعیات انچه در دهه خوفناک 60 گذشته است و در زیر تیغ سانسور رزیمی استبدادی فرصتی برای منتخب ما مردم قرار نگرفته که از حق خود دفاع نمایید بشناسیم.وقتی به خود زحمت مطالعه حتی کتبی که منتخب ما در باره ان دوره نوشته را نمیدهیم و فوری بر مسند قضاوت مینشینیم
توقع نداشته باشیم عمر استبداد بر وطن ما کوتاه شود!چرا که ملتی که بدنیال حقیقت نباشد بسیار زود تحت تاثیر ضد اطلاعات رژیمهای استبدادی در عمل به طولانی شدن عمر استبداد با تخریب شخصیتهای ملی و مقاوم خود میپردازد!

در قبال دروغهایی که از سر نادانی و یا کم اطلاعی به دیگران میبندیم وجدانا و اخلاقا مسئولیم
و از همه مهمتر تخریب چههره های ملی وارزشمند بدست خود تنها جفایی است که ما ایرانیان انجام میهیم در هیچ کشوری سراغ نداریم که مردمش ارزش رفتار و مقاومت شخصیتهای ملی خود را نادیده گرفته با لق دهن کردن دروغهایی که اغلب ساخته سازمانخای امنیتی استبداد برا ی ترور شخصیت شخصیتهای ملی و استوار در مقابل استبدادند ،با این سازمانهای عمله استبداد در واقع هم عمل و همسو شوند.

-- ن/آزاده ، Jun 25, 2010

به ن/آزاده مدافع آقای بنی صدر:
شما دردفاعیات طولانی خودتان، بجای بررسی علت رفته اید سراغ معلول. من دراینجا و درهر دادگاهی که برپا خواهید کرد، اعمال آقای بنی صدر را بشدت محکوم میکنم. شما بجای اینکه به این سئوال پاسخ بدهید که چرا آقای بنی صدر مبارز آگاه ومیهن دوست بقول شما، مردم و مملکتی رادر جهنمی بنام جمهوری اسلامی انداخت، آنرا را زیر سبیلی درکرده و برای به کرسی نشاندن استدلال بی پایه خودتان دردفاع از ایشان، به مغالطه متوسل شده اید. آیا شما منکر میشوید که ایشان وهمکارانشان، از قبل از روی کارآمدن خمینی، درصف مدافعان وی قرارگرفته و ویرا به ملت ایران قالب کردند؟ آیا شما منکر آن هستید که آقای بنی صدر از قبل از برنامه خمینی بی خبر بوده است؟ پس راجع به کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی که حدود سال 1348 منتشر شده و خمینی درآن برنامه مدوّن خودرا دائر بربرپائی حکومت اسلامی تمام وکمال شرح داده بود، چه میگوئید؟ چگونه است که من نوعی که در زیر تیغ سانسور محمد رضاشاهی درایران زندگی میکردم، از وجود و مفادآن باخبر بودم ولی این آقای فعال سیاسی باسابقه و مدافع خمینی که درپاریس ودرمهد آزادی مطبوعات ورسانه ها زندگی میکرد، از وجود و حتی از مفادآن بی اطلاع بود؟! اگر پاسخ شما اینست که از وجود آن کتاب بی خبر بود، بفرمائید که آیا آقای بنی صدر از وجود آن کتاب در کتابخانه خودش هم بی خبر بود؟ اگر جواب شما به این سئوال منفیست، پس راجع به ترجمه این کتاب توسط خانم بنی صدر به فرانسه چه میگوئید؟ آیا این منطقیست ادعا کنید که آقای بنی صدر وخانمشان، از کارهای مطبوعاتی یکدیگر بی خبر بوده اند؟ اگر پاسخ شما به این سئوال هم منفیست، پس راجع به اقرار صریح آقای بنی صدر درکتاب خیانت به امید چه جوابی دارید؟ مگر نه اینست که درآن کتاب آقای بنی صدر اظهارمیکند که برای جلوگیری از خرابکاری خمینی درمصاحبه های مطبوعاتی وی با رسانه ها درپاریس، از قبل آقای خمینی را آماده میکرده است؟ بنظر شما آقای بنی صدر از چه واهمه داشت که آقای خمینی را از قبل آماده میکرد؟ اگر آقای خمینی راست و حسینی بود که دیگر نیاز به آماده کردن وی نبود. آیا غیراز اینست که آقای بنی صدر نگران آن بود که مبادا خمینی درمصاحبه هایش تز حکومت اسلامی خودش رابرملاکرده وبند را آب بدهد؟ بهتراست تا شما به این سئوالات پاسخ محکمه پسند بدهید. اینها علت هستند ونه اینکه آقای بنی صدر بعداز آنکه مردم ومملکتی را درآتش جهنم انداخت، از عمل خودش پشیمان شده وبا سطل آب میخواست آتش جهنم را خاموش کند که نکرد.
نه هم میهن گرامی، آقای بنی صدر وشرکاء عالماً وعامداً وبا آگاهی قبلی از نقشه های خمینی، از او حمایت کرده وعکس اورا حتی در ماه به مردم ساده لوح نشان دادند. نمیتوان منکر شد که آقای بنی صدر تاآن زمان کتاب نبرد من هیتلر را که درآن وی از نقشه های آینده خود سخن گفته بود، مطالعه نکرده بود. مگر از نقطه نظر بیان برنامه ها برای تشکیل حکومت، تفاوتی بین کتاب حکومت اسلامی خمینی وکتاب نبرد من هیتلر بود؟ حال شما آمده اید وبرای بنی صدر مرثیه خوانی میکنید که بعله اکنون ایشان به نان شبشان هم محتاج بوده ودرزمستان بجای بخاری از کرسی استفاده میکنند!! مگر اطلاع ندارید که براثر شیرینکاریهای ایشان، اکنون میلیونها ایرانی درداخل ایران به قعر جهنم فروافتاده ومیلیونها ایرانی دیگر درخارج از وطن به دریوزگی افتاده اند؟ آقا لطفاً بس کنید که دیگر این نوع دفاعیات مغالطه آمیز، خریداری ندارند.

-- علی کبیری ، Jun 25, 2010

بعضی ها چقدر بی انصاف هستند که دروغهای صد بار تکذیب شده را در مورد آقای بنی صدر تکرار میکنند و مواردی را هم که او بعنوان اشتباهات خودش اعلام کرده باز برای گمراه کردن دیگران و جوسازی علیه او تکرار میکنند ! همین ها هستند که نمیگذارند ایرانیان از واقعیات بعد از انقلاب و چگونگی تبدیل انقلاب مردمی به دیکتاتوری آگاه شوند و درس عبرتی شود برای مردم تا به کوشش متحدانه برای کسب مجدد آزادی تلاش جدی کنند .

-- محمد ، Jun 26, 2010

به سوأل آقای علی کبیری در مورد کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی، می توان به جواب آ قای بنی صدر در اینمورد اشاره کرد که در مورد حکومت و ولایت، روح الله خمینی پنج بار نظر عوض کرد: در ابتدا مخالف دخالت روحانیت در حکومت در زمان غیبت بود، بعد در نجف نظریه حکومت اسلامی را مطرح کرد، بعد از انتقاد آقای بنی صدر به آن در سال ١٣٥٢، گفت این را نوشتم تا امثال شما و آقای مطهری در باره حکومت اسلامی بنویسید. آقای بنی صدر نظر خود را در باره حکومت در اسلام نوشتند که بمعنی ولایت جمهور مردم است و در سال ١٣٥٧ نیز بصورت اعلامیه جمهوری اسلامی به زبان های فارسی، فرانسه و انگلیسی منتشر شد که سند انقلاب اسلامی ١٣٥٧ است و آقای روح الله خمینی در نوفل لو شاتو با آن موافقت کرد یعنی ولایت جمهور مردم را پذیرفت.بار چهارم در ایران نظریه نظارت ولی فقیه را پذیرفت و بار پنجم نظریه ولایت مطلقه فقیه را پذیرفت. بنابراین آقای بنی صدر نه تنها می دانست که در نجف آقای خمینی چه نوشته است، بلکه آنرا رد و صحیح آنرا نوشته است. برخلاف تصور آقای علی کبیری، این آقای بنی صدر نبود که بدنبال آقای خمینی راه افتاد و به او در نوفل لو شاتو یاد داد که چه بگوید، بلکه هدف آقای بنی صدر در حکومت، ولایت جمهور مردم است و تمام تلاشش در خدمت ولایت جمهور مردم بود و هست و بنابراین در سال ١٣٥٧ در رابطه با جنبش مردم و حاکمیتشان عمل می کرد و روح الله خمینی بدنبال جنبش مردم با تأخیر به صحنه سیاسی آمد و دنباله رو مردم شد و خود نیز در مصاحبه ها این را می گفت. باز هم بر خلاف تصور آقای کبیری انقلاب یک استراتژی نیست که با اجرایش انقلاب بثمر برسد، انقلاب یک رویداد است که اگر شاه و مشاورانش درست عمل می کردند و می پذیرفتند که شاه سلطنت کند و نه حکومت و بعنوان مثال پیشنهاد آ قای صدیقی در آبانماه ١٣٥٧ بوسیله محمدرضا شاه پذیرفته می شد، تحول در جهت حاکمیت مردم شدنی می شد بدون اینکه رژیم پهلوی سقوط کند. آقای بنی صدر معتقد بود که برای استقرار ولایت(= دوستی ورزی ) جمهور مردم، تشکیل یک جبهه متحد سیاسی برای پاسداری از آزادی و دموکراسی لازم است. در پاریس از آقایان سنجابی و بازرگان خواست که این جبهه را تشکیل دهند که بی جواب ماند، در ایران نیز برای مقابله با استبداد این کوشش را در رابطه با سازمانها و احزاب و شخصیتهای سیاسی-اجتماعی از مذهبی و غیر مذهبی پیگیری کرد ولی استقبال نشد. بنابراین در خرداد ١٣٦٠ برای حفظ جانش مجبور به پنهان شدن شد. در روزهای قبل از کودتا، آقای بازرگان به او خبر داد که سازمان مجاهدین (برای مقابله با سپاه پاسداران که در حین جنگ با عراق برای کودتا از جبهه به تهران آورده شده اند)، هفتاد هزار نفر را در تهران بسیج کرده است، که در جواب آقای بنی صدر گفت که این سازمان هفصد نفر هم نمی تواند چه رسد به هفتاد هزار. پنهان شدن و هجرت آقای بنی صدر نشانه درایت و توان پیشبینی آقای بنی صدر و نزدیکانش بود. دو سازمان به او پیشنهاد همکاری دادند: سازمان مجاهدین و سازمان فدائیان خلق(اقلیت). آقای بنی صدر بدستی با سازمان مجاهدین با وجودی که آنها را قبول نداشت بر اساس استقلال، آزادی و عدم هژمونی در شورای ملی مقاومت همکاری کرد. اگر این همکاری و ابتلاء را نمی کرد، این امکانِ طرح بجا می ماند که چرا از همهٌ امکانت مقاومت استفاده نکرد و در مقابل استبداد بخوبی نایستاد. لازم بذکر است که سازمان مجاهدین در مهر ماه ١٣٦٠ اعلام مبارزهٌ مسلحانه با رژیم خمینی را کرد(رجوع به نشریات آن زمان سازمان شود) و نه قبل از آن. این سازمان مورد حملهٌ شدید خمینی و اطرافیانش بود. بازوهای نظامی خمینی در قبل از خرداد ١٣٦٠ بیش از ١٢٠٠ حملهٌ مسلحانه در هفته به سازمانها و اشخاص می کردند. سازمان مجاهدین تا قبل از مهر ماه ١٣٦٠ در موضع دفاع از خود بود. آقای بنی صدر به سوأل خانمی که از تأثیر اشعه موی زن بر مردان و بنابراین رعایت پوشش سر سوأل کرده بود این جواب را داد که کشش متقابل زن و مرد نسبت بهم طبیعی است و دلیل بر حجاب نیست؛
محمدرضاراعی

-- محمدرضاراعی ، Jun 28, 2010

به سوأل آقای علی کبیری در مورد کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی، می توان به جواب آ قای بنی صدر در اینمورد اشاره کرد که در مورد حکومت و ولایت، روح الله خمینی پنج بار نظر عوض کرد: در ابتدا مخالف دخالت روحانیت در حکومت در زمان غیبت بود، بعد در نجف نظریه حکومت اسلامی را مطرح کرد، بعد از انتقاد آقای بنی صدر به آن در سال ١٣٥٢، گفت این را نوشتم تا امثال شما و آقای مطهری در باره حکومت اسلامی بنویسید. آقای بنی صدر نظر خود را در باره حکومت در اسلام نوشتند که بمعنی ولایت جمهور مردم است و در سال ١٣٥٧ نیز بصورت اعلامیه جمهوری اسلامی به زبان های فارسی، فرانسه و انگلیسی منتشر شد که سند انقلاب اسلامی ١٣٥٧ است و آقای روح الله خمینی در نوفل لو شاتو با آن موافقت کرد یعنی ولایت جمهور مردم را پذیرفت.بار چهارم در ایران نظریه نظارت ولی فقیه را پذیرفت و بار پنجم نظریه ولایت مطلقه فقیه را پذیرفت. بنابراین آقای بنی صدر نه تنها می دانست که در نجف آقای خمینی چه نوشته است، بلکه آنرا رد و صحیح آنرا نوشته است. برخلاف تصور آقای علی کبیری، این آقای بنی صدر نبود که بدنبال آقای خمینی راه افتاد و به او در نوفل لو شاتو یاد داد که چه بگوید، بلکه هدف آقای بنی صدر در حکومت، ولایت جمهور مردم است و تمام تلاشش در خدمت ولایت جمهور مردم بود و هست و بنابراین در سال ١٣٥٧ در رابطه با جنبش مردم و حاکمیتشان عمل می کرد و روح الله خمینی بدنبال جنبش مردم با تأخیر به صحنه سیاسی آمد و دنباله رو مردم شد و خود نیز در مصاحبه ها این را می گفت. باز هم بر خلاف تصور آقای کبیری انقلاب یک استراتژی نیست که با اجرایش انقلاب بثمر برسد، انقلاب یک رویداد است که اگر شاه و مشاورانش درست عمل می کردند و می پذیرفتند که شاه سلطنت کند و نه حکومت و بعنوان مثال پیشنهاد آ قای صدیقی در آبانماه ١٣٥٧ بوسیله محمدرضا شاه پذیرفته می شد، تحول در جهت حاکمیت مردم شدنی می شد بدون اینکه رژیم پهلوی سقوط کند. آقای بنی صدر معتقد بود که برای استقرار ولایت(= دوستی ورزی ) جمهور مردم، تشکیل یک جبهه متحد سیاسی برای پاسداری از آزادی و دموکراسی لازم است. در پاریس از آقایان سنجابی و بازرگان خواست که این جبهه را تشکیل دهند که بی جواب ماند، در ایران نیز برای مقابله با استبداد این کوشش را در رابطه با سازمانها و احزاب و شخصیتهای سیاسی-اجتماعی از مذهبی و غیر مذهبی پیگیری کرد ولی استقبال نشد. بنابراین در خرداد ١٣٦٠ برای حفظ جانش مجبور به پنهان شدن شد. در روزهای قبل از کودتا، آقای بازرگان به او خبر داد که سازمان مجاهدین (برای مقابله با سپاه پاسداران که در حین جنگ با عراق برای کودتا از جبهه به تهران آورده شده اند)، هفتاد هزار نفر را در تهران بسیج کرده است، که در جواب آقای بنی صدر گفت که این سازمان هفصد نفر هم نمی تواند چه رسد به هفتاد هزار. پنهان شدن و هجرت آقای بنی صدر نشانه درایت و توان پیشبینی آقای بنی صدر و نزدیکانش بود. دو سازمان به او پیشنهاد همکاری دادند: سازمان مجاهدین و سازمان فدائیان خلق(اقلیت). آقای بنی صدر بدستی با سازمان مجاهدین با وجودی که آنها را قبول نداشت بر اساس استقلال، آزادی و عدم هژمونی در شورای ملی مقاومت همکاری کرد. اگر این همکاری و ابتلاء را نمی کرد، این امکانِ طرح بجا می ماند که چرا از همهٌ امکانت مقاومت استفاده نکرد و در مقابل استبداد بخوبی نایستاد. لازم بذکر است که سازمان مجاهدین در مهر ماه ١٣٦٠ اعلام مبارزهٌ مسلحانه با رژیم خمینی را کرد(رجوع به نشریات آن زمان سازمان شود) و نه قبل از آن. این سازمان مورد حملهٌ شدید خمینی و اطرافیانش بود. بازوهای نظامی خمینی در قبل از خرداد ١٣٦٠ بیش از ١٢٠٠ حملهٌ مسلحانه در هفته به سازمانها و اشخاص می کردند. سازمان مجاهدین تا قبل از مهر ماه ١٣٦٠ در موضع دفاع از خود بود. آقای بنی صدر به سوأل خانمی که از تأثیر اشعه موی زن بر مردان و بنابراین رعایت پوشش سر سوأل کرده بود این جواب را داد که کشش متقابل زن و مرد نسبت بهم طبیعی است و دلیل بر حجاب نیست؛
محمدرضاراعی

-- محمدرضاراعی ، Jun 28, 2010

ازادی شلوغ است!!!!!!!!!!!!

-- آزادی ، Jul 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)