خانه > گوی سیاست > اقتصاد > «قلبم را گاز بزن ولی نانم را گاز نزن» | |||
«قلبم را گاز بزن ولی نانم را گاز نزن»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comبحثهای سیاسی عمدتا با مسایل اقتصادی گره خوردهاند. به ویژه در شرایط حاد و پرمسالهای نظیر آنچه که در ایران امروز میگذرد. این برنامه، به بررسی مشکلات اقتصادی جامعه و تاثیرات احتمالی آن در نتایج انتخابات آتی ریاست جمهوری، اختصاص دارد. برای وارد شدن به بحث اقتصادی، با آقای دکتر کمال اطهاری، کارشناس اقتصادی اقتصاد شهری و مسکن، بحث فقر اقتصادی و بهویژه خط فقر در ایران را مطرح میکنم. بانک مرکزی ایران در آخرین آمار منتشره، چهارده میلیون از مردم کشور را زیر خط فقر معرفی کرد.
آقای اطهاری، خط فقر معمولا با مُعرفههایی مانند تغذیه، بهداشت، درمان، مسکن و ضریب باسوادی در جوامع طرح میشود. تعریف کارشناسی خط فقر چیست؟ خط فقر مطلق عبارت از این است که میزان درآمد اشخاص به گونهای نباشد که بتوانند نیاز اولیهی کالریهای لازم برای بازتولید فقط نیروی انسانی خود را بهدست بیاورند. خط فقر نسبی هم در مورد کسانی بهکار برده میشود که قادر هستند کالریهای حداقل را تا حدودی به بدنشان برسانند، اما نمیتوانند امور اولیه، مثل تحصیلات ابتدایی، مسکنی که حداقل سلامت روانی و بهداشتی را به آنها ارائه بدهد و… را برای خود فراهم کنند. آیا خط فقری که در مورد جامعهی ایران گفته میشود، خط فقر مطلق است؟ بله، یک تا دو دهک خانوار پایین جامعهی ما را دربر میگیرد. تا حدود سه سال پیش، یک دهک را دربر داشت. اما با نرخ تورمی که به خاطر اعمال سیاستهای غلط، این مدت نصیب جامعه شد، خط فقر مطلق به دو دهک تسری پیدا کرده است. یعنی همان چهارده میلیونی که بانک مرکزی اعلام کرده بود؟ بله، این آمار نزدیک به همان جمعیتی است که بانک مرکزی اعلام میکند.
تظاهر بیرونی این افزایش فقر در جامعه چگونه دیده میشود؟ شدت آن هم در مناطق شهری و هم روستایی، بیشتر شده و بازتاب خود را در مقولهی گسترش حاشیهنشینی، یا مسایل دیگر مثل گسترش اعتیاد و… نشان میدهد. ولی خط فقر نسبی که قبلا دو دهک تا دو دهک و نیم را دربر میگرفت، الان به چهار دهک رسیده است. یعنی کمتر از نصف جمعیت ما به خط فقر نسبی دچار شده است. این مساله هم ناشی از آن است که دولت یک سیاست اجتماعی منتظم را نداشته و برنامهی منسجمی برای ارائهی یارانهها و حمایتهای لازم ارائه نداده است. بلکه، در این مدت درآمد کلان نفت و درآمد حاصل از مالیات که در اختیار دولت بوده، به صورت فلهای و بدون انتظام خرج شد. همراه با آن، سیاستهای اقتصادی که میباید انتظام بخش کل اقتصاد میبود، همه به شکست انجامید. مثل وامهایی که برای فعالیتهای زودبازده داده میشد. مسالهای که در رشد دهکهای پایین جامعه تناقض ایجاد میکند، این است که همواره گفته میشود، دولت نهم مخارج زیادی را در این دهکها خرج کرده که هرچند برای اقتصاد کشور زیانبار بوده اما در کوتاه مدت در زندگی دهکهای پایین تاثیر مثبت داشته و دولت برای جلب حمایت این بخشهای جامعه، چنین کاری کرده است. پس چگونه است که خط فقر باز هم در جامعه گسترش داشته است؟ اندازهی دولت از لحاظ اقتصادی در ایران به هیچوجه بالا نیست، دخالت دولت در اقتصاد زیاد است. این نکته را آمار بانک جهانی بهخوبی نشان میدهد. در اوج درآمد نفتی ۱۵۰ دلاری، نسبت کل هزینههای دولتی ایران به تولید ناخالص آن، ۲۵درصد بوده است. در حالی که پایینترین نسبت که متعلق به آمریکا است، بالای ۳۰درصد است. یعنی نسبت هزینههای دولتی آمریکا به کل تولید ناخالص آن کشور، بالای ۳۰درصد است. این نکته کمی مخالف تحلیلهایی است که میشنویم، مبنی براین که هزینههای دولت بالا است و باید آنها را کاهش دهد. بله، این یک غلط رایج در تحلیل جایگاه اقتصادی دولت در ایران است. جایگاه سیاسی دولت، یعنی دخالتهای بیموردش در اقتصاد زیاد است. ولی هزینههای دولت به هیچوجه زیاد نیست. این دیگر آمار بانک جهانی است که نشان میدهد، در اوج درآمد نفت، نسبت کل هزینههای دولتی به تولید ناخالص ایران ۲۵درصد بوده است. دخالت دولت در اقتصاد، با مخارج دولت در اقتصاد فرق میکند؛ از جمله، مخارجی که برای فقرا (یا بهتر است بگویم کم درآمدها که کمدرآمدشان کرده) هزینه میکند. این نسبت به هیچوجه بالا نیست. با این که ما یک کشور نفتخیز هستیم و دولت درآمد کلانی دارد، از لحاظ مخارج دولتی برای مردم، در ردههای میانهی جهان جای داریم. افسانهای هم که خود دولت ساخته که یارانه بنزین میدهم و غیره، افسانهای بیشتر نیست. قیمت بنزین را که بالا ببرد، کل تولید ناخالص با آن حرکت میکند و همچنین کل هزینههایاش و باز برمیگردد به همان رقم حداکثر ۲۵درصد که آن هم در اوج درآمد نفتی بوده، تا قبل از آن ۲۰درصد خرج میکرده است. به این ترتیب، در مورد کمک به دهکهای پایین جامعه که جزو هزینههای دولت محسوب میشود، معتقدید که اساسا رقم بزرگی نیست و به دهکهای پایین کمکهای موثری نشده است؟ خیر، به هیچوجه کمک نمیکند. مثلا این که زمین مسکن در بیابان در اختیار مردم میگذارد و بعد هم میخواهد به آنها وام برای آمادهسازی این زمینها بدهد، دولت خرجی نکرده است. آماده سازی زمین را هم خود مردم باید هزینه کنند. گفته میشود بودجهی سال ۱۳۸۸ که در مجلس در حال بررسی است، با توجه به کاهش درآمد نفت و بحران اقتصادی جهانی تهیه شده است. آیا شما تدابیر اتخاذ شده در این بودجه برای مقابله با افزایش مشکلات اقتصادی را موثر میبینید؟ به هیچوجه. در هر صورت این بضاعت دولت کنونی است و با بضاعت این دولت، در بهترین حالت، تورم حداقل ۴۰ـ۵۰ درصدی پیشبینی میشود. یعنی نصف شدن درآمد بخش بزرگی از جامعه. درآمد بالاییها که به این شدت نصف نمیشود، بلکه بیشتر درآمد پایینیها نصف خواهد شد. به نظر من، این بودجه کفایت نمیکند. اما، از کوزه همان برون تراود که در اوست.
اما تاثیر اوضاع اقتصادی در انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری چه خواهد بود؟ این سوال را با آقای تقی رحمانی، تحلیلگر سیاسی و عضو شورای مرکزی ملی مذهبی در تهران، در میان گذاشتم. این مساله خیلی ظریف است. در ایران، از صد سال پیش به این طرف، معمولا چهل پنجاه درصدی در انتخابات شرکت میکردند. بیست درصدی هم هستند که اگر در انتخابات شرکت کنند، میتوانند فضا را عوض کنند و اینها معمولا تحولخواه هستند. اگر فضایی باشد که این بیست درصد بتوانند شرکت کنند، میتوانند سیدرصد از آن چهل پنجاه درصدی را که همیشه شرکت میکنند، همراه داشته باشند که میشود پیوند نان با آزادی. یعنی به نظر من، همواره نان در رأی دادن مردم ایران در اولویت است. در سال ۱۳۷۶ هم جریانهای آزادیخواه و طرفدار مدنیت به واسطهی داشتن تریبون و بلندگوهای مدنی، این مساله را عمده کردند. حتی آقای خاتمی دولتاش را به کسی واگذار کرد که شعار آوردن پول نفت بر سر سفرههای مردم را داد. دو روایت در مورد دولت نهم و عملکردش هست؛ یکی این که گفته میشود به طبقات پایین جامعه کمکهای فراوانی شده که اگرچه از نظر اقتصادی غیر کارشناسی بوده، ولی در زندگی روزمرهی دهکهای پایین تاثیر داشته است. از طرف دیگر گفته میشود که فقر در جامعه گسترش پیدا کرده و مطابق آمار بانک مرکزی هم ۱۴ میلیون زیر خط فقر رفتهاند. با توجه به این مراتب، وضعیت دولت نهم در انتخابات آتی چگونه خواهد بود؟ یا احتمالا رقبای او؟ این یک بررسی کلاسیک است. ولی به نظر من، ایران مقداری از این بررسی کلاسیک جدا است. اولا، دولت نهم حامیان کلاسیکی در نهادهای قدرتمند دارد که اگر کاندیدا شود، به هر شکل رأی برای این دولت خواهند آورد. مساله دیگر هم این است که شدت فقر و توزیع در شهرهای بزرگ، متوسط، کوچک و روستاها متفاوت است. در برخی از شهرهای درجهی سه و چهار و روستاها دولت نهم میتواند با سازماندهی خودش رأی بیاورد. از طرف دیگر، مهم این است که کاندیدای مقابل چه شعارهایی بدهد و بتواند حرفهایش را هم جا بیاندازد. یعنی، کاندیدایی که میآید، اگر شعار «تغییر» بدهد، باید برنامههای مشخص در مورد آن ارائه بدهد. نکتهای در مورد این دوره دارم که خیلی مهم است اما کمتر به آن توجه شده است و آن این که الان با نسل رأی دهندهای مواجه هستیم که برخلاف سال ۱۳۷۶ فقط به شعار توجه نمیکند. به برنامهی عملی هم توجه دارد. چرا شما این همه خصوصیت برای این دوره قایل هستید؟ چه شده که این همه تجربه قرار است در همین دوره بهکار بیاید؟ زمانی هست که نسل شانزده، هفده سالهای در جامعه هستند. بعد از ده سال که جامعه تحت فشار بوده ، انتخابات معقولی برگزار میشود، افرادی در آن شرکت نمیکنند. اما در دو انتخابات قبلی درصد زیادی از آنها شرکت کردند. این نسل الان تجربهی افراد را دارند. تجربهی افراد خیلی مهم است. ناکامی هاشمی رفسنجانی در مقابل احمدینژاد بیشتر به خاطر این تجربه بود. حال چه غلط، چه درست، این تجربه باعث شد آقای هاشمی انتخابات را به آقای احمدینژاد ببازد. چرا که از نظر عدهای آزمون پس داده بود. همانطور که گفتم، اگر شرایطی فراهم شود و این بیست درصد وارد صحنه بشوند، یک سری تحولات این چنینی صورت میگیرد. ولی شرط آن داشتن برنامه و صراحت رودررو است. یعنی باید صراحت و برنامهی مشخصی اعلام شود. نه با شعارهای گُنگ. سال ۷۶ بعضی از شعارها کلی و گنگ بود. کسانی که سال ۷۶ در سی یا بیست سالگی رأی دادهاند، الان چهل و پنج و سی و پنج ساله هستند و تجربهای دارند. برای رأی دادن یا ندادن، به این گونه مسایل توجه میکنند. اینها همان اقشار شهری شهرهای درجه یک و دو ایران هستند که جزو آن پنج درصدی هستند که رأیشان تعیین کننده خواهد بود. اگر بیایند، میتوانند بیست تا سی درصد در رأیها تاثیر بگذارند. در نهایت، معتقد هستید با وجود مشکلات اقتصادی موجود و فشارهای فرهنگیای که به جامعه وارد میشود، باز هم دولت نهم ممکن است پیروز انتخابات آتی باشد؟ هنر هر کس در کشورهایی مثل ما، پیوند نان با آزادی است. اگر آزادی بدون نان مطرح شود، صد درصد بازندهایم. ضربالمثلی آرژانتینی هست که میگوید: «مردم میگویند: قلبم را گاز بزن ولی نانم را گاز نزن. روشنفکران میگویند: قلبم را گاز نزن ولی نانم را گاز بزن».
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با تشکر از مصاحبه ی خوب عکس آقای رحمانی به این مصاحبه چه ربطی داشت ؟
-- مراد رضایی ، Feb 13, 2009.................
زمانه: چون مصاحبه با دو نفر بود. یکی هم آقای رحمانی!