خانه > گوی سیاست > ايران و آمريکا > برداشتهای ما از اوباما و تأثیر آن بر انتخابات | |||
برداشتهای ما از اوباما و تأثیر آن بر انتخاباتمهدی جلالیالبته واضح و مبرهن است که اوباما توانسته به گونهای غیرقابل انکار در قلب جهانیان رسوخ کند. این از معدود مواردی است که یک نوع شیفتگی اجتماعی از سنخ شیفتگیهایی که معمولاً برای رهبران جنبشهای اجتماعی دیده میشود، برای یک سیاستمدار به وجود آمده است. ما ایرانیان نیز بیش و کم پدیدهی «اوباما فیلی» را تجربه کرده و حتا دامنهی آن به حکومت جمهوری اسلامی هم سرایت کرده است. در این میان سخن آقای احمدینژاد وقتی که گفت نمیگذارند اوباما انتخاب شود، باری اذعان روشنی است به اینکه اوباما برخواسته از مردم است. هرچند آقای احمدینژاد احتمالاً مسوولیت اظهارنظرش را به عهده نخواهد گرفت، اما نگاه مثبت افکار عمومی به ریاست جمهوری آمریکا تغییر بزرگی در موازنهی قدرت بین دو کشور به وجود میآورد. بخشی از احساسات مردم نسبت به اوباما بیتردید به هوشمندی، بینش و مدیریتی برمیگردد که او در بزرگترین کارزار انتخاباتی تاریخ آمریکا از خود نشان داد، اما بخش بزرگی نیز ناشی از تصورات و برداشتهای نادقیق از دیدگاههای وی و سیاستهایی است که پی خواهد گرفت. آنچه مرا به نوشتن این یادداشت وا میدارد تنوع فوقالعاده، گاه عجیب و گاه متناقضی است که در فهم اوباما در یادداشتها و اظهار نظرات شاهد بودهام. به هر حال اوباما هنوز وارد دفتر خود نشده، اما با توجه به دادههای موجود در این مقطع میتوان از جهتگیری سیاسی آیندهی آمریکا به تخمین خوبی رسید. تخمین درست به ویژه برای ما ایرانیان که نام کشورمان در صدر تهدیدات ملی این کشور است بسیار ضروری است. به همین منظور باید ابتدا برایمان روشن باشد که در جهان جدیدی زندگی میکنیم. بحران کنونی مالی به وضوح نشان میدهد که بشر به دورهی جدیدی از تحول اجتماعی، اقتصادی و سیاسیاش پا میگذارد. این جهان جدید را نمیشناسیم اما حداقل میدانیم جدید است و همه چیز در آن به هم مرتبط است. اکنون بزرگترین اقتصاددانان جهان اعتراف میکنند چنین بحرانی را پیشبینی نکرده بودند و باید فهم خود را از اقتصاد و سیاست تغییر دهند. بر این مبنا پیشبینی و ارزیابی سیاست بینالمللی نیز مشکل است. اما در مورد ایران و خاورمیانه دادههای موجود نشان میدهد که اوباما از منطق روشنی پیروی میکند. در این میان اگر حکومت ایران دچار سوءبرداشت از شرایط جدید بشود، در زمینی اشتباه بازی خواهد کرد و باخت نهایی را برای خود تضمین خواهد کرد. انتخابات ریاست جمهوری ایران علیرغم تلاش برای یکدستسازی حکومت یک اتفاق تحولساز است. التهابات بیسابقهای هم که از حالا شاهدیم ناشی از اهمیت ویژهی آن است.
حتا اوباما هم احتمالاً تا انتخابات ایران صبر خواهد کرد و در این مدت به مسایل مهمتر آمریکا از جمله بحران مالی و شیوههای خروج از عراق فکر خواهد کرد. پس امید برای تحول در ایران ممکن به نظر میرسد. اما نکاتی که لازم است مدنظر قرار بدهیم: ۱. کارزار انتخاباتی اوباما و معنای موفقیت او: وقتی یک فرد سیاهپوست و خارج از خانوادهی سیاسی آمریکا به قدرت میرسد، حداقل چهار ویژگی همزمان به ثبوت میرسند: جامعهی آمریکا ثابت میکند در عبور از موانع نژادی از دیگر کشورهای قدرتمند و جوامع پیشرفته، پیشروتر است: آمریکا دارای سیستمی تحولپذیر است و از تغییرات بزرگ استقبال میکند، صاحب دموکراسی و ابزارهای کسب قدرت با تکیه بر مردم است و همچنین وفادار به آرمان پدران بنیانگذارش به عنوان سرزمینی برای رشد موقعیتها است. ثبوت این ویژگیها به سیستم سیاسی آمریکا وجههای اخلاقی میدهد که از جنگ دوم جهانی به این سو کم و بیش فاقد آن بوده است. نفرت دیرینهای که خصوصاً در کشورهای جهان سوم همواره از آمریکا سراغ داشتهایم اکنون بیتردید دستخوش بازاندیشی خواهد شد. سخت خواهد بود که فرزندانمان را قانع کنیم آمریکا کماکان شیطان بزرگ است. رهبری اوباما از یکسو چاقوی آمریکاستیزی را کند میکند و از یکسو میتواند یک موقعیت فوقالعاده به عقلای حکومت جمهوری اسلامی میدهد تا خود را درون خانوادهی جهانی قرار دهند و به ترمیم اعتبار ایران بپردازند. آنان باید توجه کنند این چهار ویژگی به اوباما قدرت و مشروعیتی متفاوت از رییس جمهوران پیشین آمریکا داده است. او بدون شک از این قدرت و مشروعیت برای پیشبرد اهداف خود استفاده خواهد کرد. بنابراین اگر فرض کنیم آمریکا بخواهد از ابزار نظامی استفاده کند، آقای اوباما توان بیشتری برای اقناع عمومی خواهد داشت تا آقای بوش. ۲. اوباما به عنوان رهبری جهانی: غیرقابل انکار است که مردم جهان بیش از هر رییس جمهور دیگری اوباما را فراتر از مرزهای ملی آمریکا و به عنوان یک رهبر جهانی میبینند. او به جز مشروعیتی که در سرزمین خودش کسب کرده، از محبوبیتی جهانی و کمسابقه نیز برخوردار است. البته یکی از علتهای مهم آن نقش آمریکا در سیاستسازی دوران جهانی شدن و وابستگیهای حیاتی ملتها به یک دیگر است. با وجود گمانهزنیهای فراوان در مورد حضور ابرقدرتهای جدید چین و هند، نقش آنها در تصمیمات جهانی تا سالها کمرنگ خواهد بود و نبض اقتصاد دنیا در آمریکا خواهد تپید. واقعیت تکان دهندهای که با بحران مالی و بانکی جهان خود را نشان داده و از هم اکنون نظر تیم مشاوران آقای اوباما و اقتصاددانان دانشگاه کلمبیا، نظیر جفری ساکس را به خود جلب کرده، افزایش روزافزون وابستگی جهانی به آمریکاست. مردم جهان به ویژه از جهت اقتصادی هم سرنوشتتر شدهاند و این سرنوشت در آمریکا به مخاطره میافتد و باید در آمریکا به دنبال حل آن بود. تردیدی نیست که بخش بزرگی از رفاه اقتصادی مردم جهان مستقیماً به تصمیمات اوباما در حل این بحران گره خورده است. اوباما از این پدیده به عنوان سیاستسازی برای قرن بیست و یکم یاد میکند. از منظر سیاست بینالمللی و امنیت ملی، مشاورین اوباما یا از واقعگرایان و یا از لیبرالهای مشهور هستند. ولری جرت، مشاور ارشد وی در امور چین به رشد نقش جهانی آمریکا در گسترش لیبرال دموکراسی از راه همگرایی تأکید میکند.
حضور سناتور بایدن در رأس دولت اوباما با سی سال تجربه در طراحی سیاست خارجی به تنهایی نشان میدهد که سیاست خارجی چه جایگاهی در دولت جدید خواهد داشت. هم اوباما و هم بایدن در هنگام معرفی بایدن به عنوان معاون ریاست جمهوری، هدف محوری خود را افزایش قدرت و اعتبار جهانی آمریکا به عنوان ابرقدرتی بیبدیل ذکر کردند. سخنان اوباما نیز نشان داده که به اخلاق لیبرال به شکل اخلاقی جهانشمول و قطعی نگاه میکند. بنابراین انتظار تکیه بر نسبیتگرایی، نظریات هانتینگتونی و تمدنی و گفتمانسازیهای رایج در ایران از او خیال باطل پختن است. ۳. اوباما با ایران: نکات بالا ما را به این نتیجه میرساند که سناریوی ذیل مردود است (هرچند میدانم رویای دلانگیز بسیاری را آشفته میسازم): فرض کنید انتخابات ایران انجام شده و خاتمی رییس جمهور شده است. سیگنالهای دلربایی از سوی دو کشور داده میشود. اوباما به عنوان رییس جمهور میانهروی آمریکا در یک سوی میز و خاتمی به عنوان رییس جمهور میانهروی ایران در سوی دیگر میز نشستهاند و ضمن چای و شیرینی با هم در مورد تفاوتهای فرهنگی دو ملت سخن میگویند. آمریکا شرایط ایران را درک میکند و میگذارد دولت میانهرو و اصلاحطلب غنیسازیاش را با نظارت بینالمللی ادامه بدهد، از اینسو نیز ایران سیاست تنشزداییاش را ادامه داده و مرتب با دنیا و آقای کوفی عنان گفت و گوی تمدنی میکند. اما سناریوی واقعی به گونهی دیگری است و برای شناخت آن باید به چهار شاخص مهم توجه کرد: اول اینکه اختلاف نظر اوباما با بوش نه بر سر کلیت جنگ که بر سر میدان جنگ است. اوباما معتقد است کانون جنگ با تروریسم نه عراق بلکه افغانستان است. او با خروج نیروهای آمریکایی از عراق بخشی را به افغانستان گسیل خواهد کرد. جنگ در افغانستان با توجه به موقعیت جغرافیایی و بافت قومی قبیلهای آنجا سادهتر از عراق نخواهد بود. دوم اینکه اوباما همانطور که از به وجود آمدن یک کشور فلسطینی حمایت میکند و همچنین از طرح صلح ملک عبداله استقبال کرده، اسرائیل را متحد اصلی آمریکا در منطقه خوانده و امنیت آن کشور را مسوولیت آمریکا دانسته است. یکی از نکات جالب برای من این است که بسیاری از کسانی که به اوباما، سخنان و اندیشههای وی باور دارند در مورد حضور او در آیپک (لابی اسرائیل) دچار تناقض میشوند. تا آن جا که اندیشههای وی با افکار آنان سازگاری دارد، او را میستایند اما آنجا که اختلاف شروع میشود او را متهم به سیاستبازی و ملاحظات انتخاباتی میکنند. در حالی که هیچ نشانهای وجود ندارد که ثابت کند سخنرانی اوباما در آیپک و حمایتهایش از اسرائیل با باورهای بنیادین او متفاوت باشد.
سوم اینکه ایران با توان غنیسازی در سطح تولید سلاح هستهای با هر دولتی چه دموکرات و چه جبار، نه برای آمریکا نه برای اروپا یک گزینهی قابل قبول نیست و به هر نحوی از وقوع آن جلوگیری خواهند کرد. فقط تصور رقابت هستهای که از پس اهمال در برخورد با ایران در خاورمیانه روی بدهد، برای غرب کابوسی است که هیچ جنگی از آن بدتر نیست. و چهارم اینکه همانطور که مخالفت اوباما با جنگ عراق مخالفت او با ذات جنگ تعبیر شده است، سیاست گفت و گوی وی با ایران نیز بیهیچ برهانی بدیل جنگ تلقی شده است. درحالی که منطقی است در نظر بگیریم که بینتیجه ماندن گفت و گو تصمیم به جنگ را مشروعیت بیشتری میدهد و افکار عمومی را آماده میسازد. در هیچ کجا نمیبینیم که در منظور اوباما از گفت و گو با ایران کوچکترین انعطافی نهفته باشد. واقعیت چه منصفانه و چه غیر منصفانه این است که خط قرمز عدم گسترش سلاح اتمی در برخورد با ایران یک اصل است در حالی که با هند، پاکستان و اسرائیل چنین نبوده است. حضور اوباما این اصل را تغییر نمیدهد. بنابراین تمام گزینههای موجود روی میز ایران بایستی نهایتاً به اطمینان بینالمللی در این مورد ختم شود که ایران نه تنها به سلاح اتمی دست پیدا نخواهد کرد، بلکه به توانایی تولید آن هم نخواهد رسید. در چنین شرایطی انتظار جامعهی جهانی از رییس جمهور ایران از هم اکنون روشن است. رییس جمهور آیندهی ایران آخرین معاملهگر در صحنهی جهانی است. چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، او باید در پشت میز مذاکره بنشیند و تصمیم نهایی ایران را در تعلیق و یا عدم تعلیق اورانیوم اعلام کند. منظور اوباما از گفت و گو با ایران ناظر بر مکالمهای است که به نتیجهی روشنی ختم میشود. او به این جمعبندی رسیده است که شدت بخشیدن به تحریمها در حین گفت و گو، ایران را وادار به پذیرش تعلیق موقت خواهد کرد و نیازی به جنگ نیست. شناخت صحیح از نقش رییس جمهور ایران در مورد سیاست هستهای برای هر کسی که پا به عرصهی رقابت بگذارد حیاتی است. حضور آقای خاتمی در چنین شرایطی میتواند مغتنم باشد. اما وی بیش از آنکه به اجماع و وحدت اصلاحطلبان و یا بهبود وضع اقتصادی و یا اصلاح درون ساختاری فکر کند، لازم است نقش و توان خود را در سیاست خارجی به درستی ارزیابی کند. پر واضح است که همه چیز منوط به برنامه هستهای ایران شده است. رهبر جمهوری اسلامی در گذشته مسوولان نظام را به اتخاذ سیاست خارجی تهاجمی توصیه کرده است. بنابراین اگر کسی با چنین سیاستی موافق نباشد، کار بسیار سختی در پیش خواهد داشت. وی باید رهبر را قانع کند که حضور اوباما مختصات بازی را عوض کرده است. اوباما از جنگ با ایران سخن نمیگوید و بنابراین درشتی با او آبرویی نصیب ایران نمیکند و مصلحت آن است که نیت مثبت خود را با قبول خواستهی جامعهی جهانی برای تعلیق غنیسازی نشان بدهیم. باید در نظر داشت که تعلیق فقط خواستهی آمریکا و یا اروپا نیست بلکه خواستهی بیش از سی کشور عضو آژانس بوده است. خلاصه آنکه در چنین مقطعی، مبهمگوییهای مصطلح میان سیاستمداران ایران دیگر راه به جایی نمیبرد. آقای خاتمی برای حضور خود شرط گذارده ولی تعیین نکرده که این شرطها را برای چه کسی گذارده است؟ به عبارت دیگر چه کسی باید شروط وی را تضمین کند تا او بیاید؟ و این تضمین چگونه باید اعلام شود؟ • صفحه ویژه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ آمریکا
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من که نفهمیدم شما با اینهمه صغری - کبرای «شیفته»گانی بالاخره چی خواستید بگید. میشه در یک جمله بگید از خواننده این مطلب طولانی چی میخواهید؟ حرفهایی که با خودتون میزنید اصلا واضح و مبرهن نیست.
-- بدون نام ، Dec 6, 2008خواننده
اوباما چهره جامعه پلورالیست امروزی در امریکای شمالیست . سر زمینی که از قطب شمال تا استوادرفلوریدا را در بر میگیرد . اوباما نتیجه تحولات فرهنگی امریکای شمالی در صد سال گذشته است که هم زمان با تغییرات جمعیتی حادث شده است . او سمبل انسان پس از جنسیت گرایی و نژاد گرایی است . باید بگویم این مفاهیم متاسفانه در جامعه ایرانی بسیار غریب هستند . حتی برای جماعت پیر و محافظه کار در غرب و یا مردمی که سیستم های استبدادی بزرگ شده اند غریب هستند . اوباما محصول انقلاب امریکاست . محصول روشنگری و انسان گرایی . بسیار شنیدم که مفسران ایرانی در تفسیر اخبار در ارتباط با بسیار بخطا رفتند . حتی یک بار در رادیو زمانه مفسر محترم علاقه به اوباما را مرتبت به موسیقی هیپ هاپ دانست . گویا تصور میکرد که چهارصد ملیون امریکایی ملتی که انسان را به ماه فرستاد و بیشترین ابداعات و نواوری های زمان مارا انجام می دهد مشتی نوجوان بی تجربه هستند.
-- سرور شادی ، Dec 7, 2008