تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
بحران اقتصادی در گفت و گو با الهه رستمی، استاد اقتصاد دانشگاه لندن

«سه تریلیون دلاری که به آمریکا کمک نکرد»

مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com

بحران اقتصادی فعلی، بر بستر یک اقتصاد پیشرفته‏ی تقریباً جهانی شده اتفاق می‏افتد. از همین بابت، ایرادات و انتقادات زیادی را متوجه وجوه مختلف این سیاست اقتصادی در سطح جهان کرده است.

در مورد این مباحث، با خانم دکتر الهه رستمی، استاد اقتصاد دانشگاه لندن، بخش مطالعات آسیایی آفریقایی، گفت ‏و گو کرده‏ام.

Download it Here!

از نظر شما مهم‏ترین دلایل بروز بحران فعلی، چه‏ها هستند؟

بحث افول اقتصادی کشورهای قدرت‏مند اقتصادی، بحث امروز نیست. حدود ۲۰ ـ۲۵ سال است که اقتصاددان‏ها ـ‏ لااقل ‏ـ دارند راجع به آن صحبت می‏کنند.

دو مساله است که می‏توانیم به آن نگاه کنیم: یک مساله این‌که، به نظر می‏آید دوران اقتصاد کشورهای غربی، به عنوان کشورهایی که قدرت اقتصادی جهانی را در دست داشتند، مدت‏ها است که به سرآمده است.

در اواخر دهه‏ی ۸۰ و اوایل دهه‏ی ۹۰ این بحث بود که نیولیبرالیسم، یعنی خصوصی کردن بانک‏ها، شرکت‏های اقتصادی بزرگ و کوچک و کوچک کردن دولت‏ها، تا چه حدی می‏تواند موفقیت‌آمیز باشد.

یک مساله‏ی دیگر که اقتصاد‏دان‏ها به آن نگاه می‏کردند، ورود کشورهای شرقی،مثل ژاپن و کره جنوبی و کشورهای دیگر مثل تایلند، تایوان، مالزی و… بود.

چین و هند چطور؟

در چند سال اخیر چین و هند شروع کردند در خط کشورهای شرقی‏ای که اقتصادشان قوی است، بیایند. خیلی هم جالب است که عملاً چین و هند دارند جلو می‏زنند.

مدت‏ها است و به خصوص در این بحران فعلی، سیاست‏های نیولیبرالیستی، به‌طور کلی، مورد انتقاد است. در این شرایط کدام وجوه اقتصادی، مشخصاً، زیر ضرب است‌؟

جوزف استیکلتس (‌Joseph E. Stiglitz‌) که در حال حاضر در دانشگاه هاروارد (‌Harvard‌) درس می‏دهد، چند سال پیش اقتصاددان بانک جهانی بود. از آن‏جا استعفا داد، چون معتقد بود، سیستم نیولیبرالیسم نمی‏تواند جواب‏گوی مسایل اقتصادی باشد.

استعفا داد، چون خودش از کسانی بود که موافق نیولیبرالیسم بود، ولی احساس می‏کرد نیولیبرالیسم که از واشنگتن شروع شد و به کشورهای دیگر هم آمد، زیاد‏ه‏روی در مورد خصوصی‏سازی‏، جهانی‌سازی و کوچک کردن دولت‏ها به خصوص در زمینه‏ی خدمات اجتماعی می‏کند.

این باعث می‏شد فقر زیاد شود و مردم هم در سختی به ‏سر ببرند و هم از نظر سیاسی، بر ضد دولت‏هایشان بشوند. تاثیر همه‏ی این‏ها روی کشورهای درحال توسعه، در بعضی از آن‌ها بیشتر از کشورهای دیگر منفی بود. مثلاً فقر در کشورهای آفریقایی، واقعاً وحشتناک بوده و هنوز هم هست.

سوالم را به این شکل تکرار می‏کنم که امروز سیاست کوچک‏ کردن دولت که شما به آن اشاره می‏کنید و سیاست حذف هرچه بیشتر مقررات و قوانین داخلی، از چه زاویه‏ای مورد انتقاد قرار می‏گیرند‌؟

عدم مقررات (Dergulation‌) بخشی از سیاست نیولیبرالیسم بوده است. نیولیبرالیسم یک پاکت است، یعنی خصوصی‌سازی، جهانی‌سازی روی مساله‏ی عدم مقررات است. یعنی این‌که هیچ نوع سدی در مورد تجارت جهانی وجود نداشته باشد.

در وهله‏ی اول، به نظر خیلی خوب می‏آید. ولی وقتی به عمق آن برویم، می‏بینیم آمریکا و کشورهای دیگر غربی، در رابطه با اقتصاد و تجارت با کشورهای درحال توسعه، می‏گفتند: «شما درهای اقتصادتان را روی واردات ما باز کنید، ولی ما درهایمان را به روی شما می‏بندیم».

یکی از مشکلات اساسی که کشورهای در حال توسعه با آن روبه‌رو بودند، مساله‏ی عدم مقررات است. مثلاً مکزیک را که همسایه آمریکا است، و رابطه‏ی اقتصادی خیلی نزدیکی با امریکا دارد‏، در نظر بگیریم. مشکلاتی که امروز با آن روبه‌رو است، یکی همین مساله‏ی عدم مقررات است.


الهه رستمی، استاد اقتصاد دانشگاه لندن(عکس: وب‌سایت الهه رستمی)

به این ترتیب، آیا بازگشت به روابط گذشته یا احتمالاً، دولتی شدن بیشتر اقتصاد کشورهای در حال توسعه مطرح می‏شود؟

اقتصاددان‏ها روی مساله‏ی بازگشت به این‌ِکه دولت‏ها، تز اقتصادی باشند، نظرهای مختلف دارند. مثلاً استیکلتس، دیوید هاروی (David Harveyllion‌) و… طرف‏دار نیولیبرالیسم ولیکن با یک دید خیلی عاقلانه‏تر هستند.

دولت‏ها می‏توانند هم بوروکراسی وحشتناک داشته باشند و هم فاسد باشند. از این لحاظ دولت‏ها می‏توانند تاثیر منفی روی اقتصاد یک کشور داشته باشند.

ولیکن کوچک شدن دولت می‏تواند در یک حد عاقلانه باشد، به این صورت که روی خدمات اجتماعی تاثیر نگذارد. خدمات اجتماعی وظیفه‏ی دولت است.

محل تامین این خدمات اجتماعی برای دولت کجا است؟

یک مساله‏ی اصلی این است که دولت‏ها بودجه دارند و این بودجه‏ها از جاهای مختلف تامین می‏شود. یکی از‏ آن‏ها مالیات‏ها است.

عملاً یک سوم حقوقمان در مالیات‏هایی که در غرب می‏دهیم، می‏رود. همین‏ها باعث شده دولت بتواند از این بودجه، بانک‏ها را از شرایط وحشتناکی که در آن هستند، نجات بدهد. در نتیجه، مالیات خیلی مساله‏ی مهمی است و بودجه‏ی دولت از جاهای دیگر هم تامین می‏شود.

به کمک دولت‏های غربی به سیستم بانکی اشاره می‏کنید که عموماً از محل مالیات مردم به دست آمده است. این مالیات‏ها قبلاً پرداخت شده است. دولت آمریکا در شرایط فعلی که ۷۰۰ میلیارد دلار به بانک‏ها کمک می‏کند، در بودجه‏ی خودش ۴۴۵ میلیارد دلار کسری دارد. این ۷۰۰ میلیارد دلار از کجا تامین شده یا خواهد شد؟

بخش عمده‏اش از دارایی ملی تهیه می‏شود. ولی معتقدم هم در آمریکا و هم در انگلیس و کشورهای اروپا که دنباله‏روی می‏کنند و این را جواب سوال به مشکلات اقتصادی بانکی امروز می‏دانند، نمی‏بینند.

الان حالت یک آسپیرین دارد. شاید بتواند دردها را تا حدی بهتر بکند، ولی در اصل، اکثر اقتصاددانان و سیاست‏مداران معتقدند که این جلوی بحران اقتصادی را که افول اقتصاد غرب است، نمی‏گیرد.

صحبت این را می‏کنند که عملاً وارد دوره‏ی بحران شدیم. در حالی که شرق دارد به عنوان قدرت اقتصادی ظهور می‏کند. به نظر من خیلی درست است.

با توجه به این‌که سال‏ها است که آمریکا با کسر بودجه‏ی فزاینده مواجه است، آیا نقش سیاست خارجی آمریکا در جنگ‏های عراق و افغانستان هم قابل بررسی است؟

استیکلتس کتاب جدیدی نوشته است که راجع به نقش خرجی که آمریکا در جنگ عراق و افغانستان کرده، روی مساله‏ی اقتصادی است.

نام این کتاب «جنگ سه تریلیون دلاری» (The Three Trillion Dollar War) است. او در این کتاب مفصل بحث می‏کند که با این سه تریلیون دلار چقدر می‏شد به اقتصاد آمریکا کمک بشود.

خیلی بحث جالبی است. چرا که اگر آمریکا را با چین مقایسه کنیم، یکی از موفقیت‏های چین این بوده که با این‌که نیولیبرالیسم را هم دنبال می‏کند و خیلی از سیاست‏هایش نیولیبرالی است، ولی مردم را تشویق کرده و امکاناتی جمع کرده که مردم پس‏انداز داشته باشند.

همین پس‏اندازها خودش به رابطه‏های بانکی کمک زیادی کرده است. یکی از مسایلی است که اقتصاددان‏ها به آن اشاره می‏کنند که باعث موفقیت نیولیبرالیسم در چین بوده است.

آمریکا این کار را نکرده و به جای آن مقدار زیادی خرج جنگ‏های عراق و افغانستان کرده و به هیچ نتیجه‏ای هم نرسیده است که خیلی روی بحران اقتصادی آمریکا تاثیر گذاشته است.

Share/Save/Bookmark

وب‌سایت الهه رستمی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

اگر بپذیریم که دولتی کردن یک راه است برای خروج از بحران همانطور که جرج بوش از اجبار به این کار حرف می زند دو راه و روش است که سرمایه داری آینده را می سازد یک راه اینکه دولتی کردن امری موقتی باشد و پس از فروکش بحران دولت مجددا به بخش خصوصی واگذار کند که از ١٩٣٠ این اتفاق بارها افتاده است مثلا آلمان در جنگ جهانی دوم برای خروج از بحران به سمت دولتی کردن رفت که در آن دوره به دلیل وجود حوزه های جدید مثل آسیا و افریقا و آمریکای لاتین امکان خروج از بحران وجود داشت به همین دلیل دولتها به سمت جنگ و اشغال این بازارها به زور روی آوردند که فاشیزم را تقویت کرد . اما راه دوم اینست که دولت مانند مدل روسی که غرب گراها به غلط آنرا سوسیالیزم نام نهادند پیش رود که دولت را نه ابزار طبقاتی بلکه نقش خود طبقه ی استثمار گر را به عهده گرفت و با تقویت انضباط مالی نوسط تکنوکراتها تولید و مالکیت خصوصی را بصورت مالکیت نامرئی پیش می برند که در اوائل نتیجه ی مثبتی دارد زیرا هنوز تکنوکراتها فاسد نشده اند ولی با افزایش انباشت سرمایه این سیستم روشهایی را ایجاد می کند تا هر چه بیشتر مردم را از مدار کنترل دولت خارج کرده تا مشتی تکنوکرات مانند کارخانه دار ها زندگی کنند بدین ترتیب باز هم سرمایه داری دولتی به سمت دیکتاتوری پیش خواهد رفت و دولت که کارفرماست مانند سرمایه دار مافوق مردم قرار می گیرد بدین طریق هم راه حل دولتی کردن و هم زاه خصوصی و بازار بدون کنترل شکستشان ثابت شده است اما واقعا بشریت به راه حل بهتری نمی تواند از نقد صحیح سرمایه داری دست یابد ؟ تنها راهی که امکان رفاه اجتماعی را فراهم می کند از بین بردن استثمار است تا همه ی اهالی زمین نه در چاپیدن همدیگر بلکه با همکاری یکدیگر فقر و قلاکت و بیکاری و بیماری و ... همه ی مظاهر جوامع طبقاتی را از بین ببریم این تنها راه حل است .

-- فرهاد-فرياد ، Oct 18, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)