تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

«جهان آن‌قدرها هم سیاه نیست»

فرید زکریا
برگردان: احسان نوروزی

جدال بر سر سیاست خارجی در مبارزات انتخاباتیِ روزهای اخیر فروکش کرده است. احتمالا به این خاطر که موضوعات مهم‌تری همچون «ماتیک» و «هاکی مام» (مادر فرزندان هاکی‌باز؛ اشاره به سخنان سارا پیلین و واکنش اوباما به آن) در کانون توجهات قرار گرفته است.

اما به نظر می‌رسد از اختلاف‌نظرهای دو کاندیدای ریاست جمهوری نیز قدری کاسته شده است. تفاوت دیدگاه آن‌ها در مورد سیاست‌های آمریکا در قبال عراق نیز همزمان با برقراری ثبات نسبی در آن کشور و در حالی که دولت عراقی درصدد تهیه جدول زمانی برای خروج نیروهای آمریکایی از خاک آنجاست، گویی کم‌رنگ‌تر شده است.

هر دو کاندیدای دموکرات و جمهوری‌خواه، با بلندپروازی‌های اتمی ایران و تهاجم روسیه به گرجستان مخالف‌اند و هر دوی آن‌ها از نبردهای شدید با طالبان در افغانستان و پاکستان حمایت می‌کنند. اما هم‌چنان در نحوه نگرش این دو کاندیدا به جهان، تفاوتی بنیادین و آشکار وجود دارد. با طرح پرسشی ساده می‌توان به بهترین نحو به این شکاف پی برد: ما در چه نوع جهانی زندگی می کنیم؟

از هیچ‌یک از آن‌ها چنین سوالی پرسیده نشده و من تردید دارم که اگر چنین سوالی مطرح شود هم، آن‌ها با صراحتی که من انتظار دارم به آن پاسخ دهند. اما آنچه در ادامه می‌خوانید، حدس و گمآن‌های من است؛ پیرامون پاسخ‌های احتمالی هریک از آن‌ها در پاسخ به این سوال، و البته این نکات را از نوشته‌ها و سخنرانی‌های آنان استخراج کرده‌ام.


جان مک‌کین پاسخ خواهد داد که ما در جهانی بسیار خطرناک زندگی می‌کنیم. افراط‌گرایی اسلامی، در نگاه او بزرگترین چالش عصر کنونی است. جهادگران جنگجو ـ که از سوی دولت‌هایی که با آن‌ها قرابت فکری دارند، تامین مالی میشوند ـ مهم‌ترین تهدید پیش‌روی ایالات متحده‌اند.

مک‌کین در پیشرفت‌های چین، روسیه و هند، نوعی سرکشی و آشفتگی می‌بیند. روسیه و چین به موجب اتوکراسی (حاکمیت استبدادی) حاکم بر آن‌ها، برای او تهدیدی ویژه به حساب می‌آیند. حمله روسیه به گرجستان برای مک‌کین «نخستین بحران جدی پس از پایان جنگ سرد» بود.

نقشی که او برای آمریکا در چنین شرایطی متصور است، بهره‌گیری موثر از نیروها (برای مداخله نظامی) است. به زعم او برای مبارزه با شیطان، گسترش آزادی و غلبه بر دشمن، باید قدرتِ سخت را به‌کار گرفت. در غیر این صورت، ما در مناقشات قرن بیست‌ویکم بازنده خواهیم بود.

نگرش اوباما به جهان، خوش‌بینانه‌تر است. تهدیدها واقعی‌اند، اما نه همه آن تهدیداتی که اطراف ما را احاطه کرده‌اند. اوباما در کل کمتر راجع به افراط‌گرایی اسلامی، و بیشتر در مورد القاعده و به‌خصوص گروه‌های وابسته به آن سخن می‌گوید.

او به این نکته اشاره می‌کند که تهدیدات پیش‌روی ایالات متحده، در مقایسه با زمان جنگ سرد ـ زمانی که شوروی هزاران موشک اتمی خود را به سوی شهرهای آمریکا نشانه رفته بود ـ کاهش یافته است.

او این بحث را هم مطرح می‌کند که اکثر مردم در جهان اسلام بیش از آن‌که جهاد را مطالبه کنند، خواهان توسعه و زندگی بهتری هستند. وعده‌های آمریکا حتی در این کشورها هم هم‌چنان باقی است و به حیات خود ادامه می‌دهد.

اما نقشی که اوباما برای آمریکا قائل است، بازیابی توان نظامی، نبرد با القاعده و گروه‌های مشابه یا وابسته به آن، و ممانعت از پیش‌روی رژیم‌های چموشی همچون ایران است.

با این همه، او می‌خواهد که با آرامش و خونسردی با این تهدیدات روبرو شود، چرا که با واکنش‌های اغراق‌آمیز در مقابل این تهدیدات، ما اغلب بحرآن‌ها و مشکلات جدیدی خلق می‌کنیم. همه‌ی گروه‌های اسلام‌گرا را در کنار هم دیدن، نمونه‌ای از بزرگ‌نمایی تهدیدها است که منجر به برداشت اشتباه میشود.

جنگ عراق برای اوباما نمونه بارزی از یک واکنش اغراق‌آمیز و آشوب‌طلبانه است که ایالات متحده را بیهوده وادار به حمله به آن کشور کرد؛ حمله‌ای که هزینه‌های هنگفتی در بر داشت. اگر ایالات متحده بتواند خونسردی خود را حفظ کند و کمک‌های لازم را در اختیار کشورهایی قرار دهد که واقعا در جستجوی توسعه، مدرنیزاسیون و دموکراسی اند، در آن صورت آمریکا امنیت و حقانیت خود را باز خواهد یافت.

در هر دو نحوه نگرش به جهان، وجوهی از حقیقت را می‌توان یافت، اما به نظر من دیدگاه اوباما به واقعیت نزدیک‌تر است؛ بسیاری از سیاست‌مداران آمریکایی هم ‌چنین نظری را تصدیق می‌کنند.

ما در زمانه صلح‌آمیزی زندگی می‌کنیم. مطالعات انجام‌شده در دانشگاه مریلند، نشان می‌دهد که میزان مرگ‌های در اثر جنگ ـ از هر نوعی ـ به‌گونه‌ای دراماتیک، در بیست سال اخیر سیری نزولی داشته و اکنون از هر زمان دیگری در نیم‌قرن گذشته، کمتر است.

مطالعات انجام‌شده در دانشگاه سایمون فریسر نیز این نکته را به اثبات می‌رساند که از ۱۱ سپتامبر به این سو، خسارات و تلفات ناشی از تروریسم، رو به کاهش نهاده است. این کاملا واضح است؛ با نگاهی به انتخابات برگزارشده، از اندونزی گرفته تا عراق و پاکستان، می‌توان دریافت که تعداد بسیار کمی از مسلمانان از بنیادگرایان اسلامی حمایت می‌کنند. بیش از هر زمان دیگری در گذشته، اکنون کشورهای بسیاری آغوش خود را به روی کاپیتالیسم (سرمایه‌داری) و دموکراسی گشوده‌اند.

البته ناگفته نماند که از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون، اغلب اشتباهات استراتژیک آمریکا ناشی از بزرگ‌نمایی تهدیدات بوده است. در دهه ۱۹۵۰، محافظه‌کاران این بحث را مطرح می‌کردند که دوایت آیزنهاور، به خاطر مداراجویی بیش از اندازه‌اش، مقصر است، چرا که او بیش از آن‌که به فکر به عقب راندن کمونیسم باشد، در اندیشه محاصره آن بود.

این سوء‌ظن‌های دیوانه‌وار نسبت به شوروی، موجب دامن زدن به مک کارتیسم در داخل خاک آمریکا و حمایت از رژیم‌های متزلزل در خارج از مرزهای آن شد. جان کندی تصمیم گرفت با طرح این موضوع که شکاف موشکی خطرناکی میان شوروی و ایالات متحده وجود دارد ـ آن هم در حالی که ایالات متحده تقریبا ۲۰ هزار و شوروی کمتر از دو هزار موشک داشت ـ با سبقت از راست، جلوتر از نیکسون قرار بگیرد.

در دهه ۱۹۷۰ بحثی دیوانه‌وار در گرفته بود؛ پیرامون اینکه اتحادیه جماهیر شوروی از لحاظ نظامی در حال فائق آمدن بر ایالات متحده است و می‌خواهد همه اروپا را «فنلاندیزه» کند. البته واقعیت چیز دیگری بود. در همان هنگامی که نومحافظه‌کاران ادعا می‌کردند که چیزی به فتح جهان توسط اتحادیه شوروی نمانده است، این کشور در آستانه فروپاشی کامل قرار داشت.

از زمان پایان جنگ سرد، در زمآن‌های مختلف، هشدارهای مشابهی داده شد. در دهه ۱۹۹۰، کمیسیون کاکس اعلام کرد که چین در حال ایجاد نیروی نظامی عظیمی است که می‌خواهد هم‌آورد نظامیان ما باشد. اعداد و ارقامی هم ذکر شد که اندک زمانی پس از اعلام، جعلی بودن آن آشکار شد.

پس از آن مساله صدام حسین بود که همواره با عنوان «تهدیدی بزرگ و قریب الوقوع برای ایالات متحده» از او یاد می‌شد. در واقع بزرگ‌ترین مشکلی که ما در عراق با آن مواجه شده‌ایم، ضعف این کشور و ناکارآمدی مطلق آن به عنوان یک دولت ـ ملت است.

لفاظی پیرامون تهدیدهای عظیم و خطرات مرگبار، پندار و تخیل مردم آمریکا را به تسخیر خود درآورده است، اما این امر ممکن است موجب چرخش سیاست خارجی آمریکا و قرار گرفتن آن در مسیرهایی شود که هم برای این کشور و هم برای سراسر جهان، قطعا هزینه‌های سنگینی در بر خواهد داشت.

Share/Save/Bookmark

اصل مقاله در هفته نامه نیوزویک
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

اكر قرار بود دولتهاي جمهوريحواه جهان را امن كنند ديكر انساني زنده نمي ماند كه اين امنيت را ببيند اكر طالبان نبود جهان امن تر بود ولي طالبان در دوره ي حكومت ريكان و جرج بوش بدر به قدرت رسيد جمهوري اسلامي در دوره ي كارتر توسط بازركان اداره ميشد ولي در دوره ي ريكان با بند و بست حكومتش را حفظ كرد و مك فارلين براي رفسنجاني هديه برد كه مهدي هاشمي به همين خاطر سرش بر باد رفت و منتظري خلع درجه شد جنك ستاركان كه هزينه ي هنكفتي براي مردم آمريكا داشت توسط جمهوري خواهان در همين نوع تبليغات انجام شد . جنك افغانستان و عراق هم هديه ي جمهوريخواهان بوده آيا دنيا امن تر شده است ؟ بحران اقتصادي موجود هم حاصل كار جمهوريخواهان است . از اسلام تركيه و كروه اردغان هم جمهوريخواهان حمايت كرده اند هر جه كه بوي نفت سلاحهاي نظامي و بليدي ست هديه ي جمهوريخواهان به دنياست . اما قدرت تبليغاتي و دروغ كوئي با فريب مردم جهره ي سياه جمهوريخواهان را بوشانده است و ماست سفيد دموكراتها را سياه جلوه داده اند مردم آمريكا ميتوانند دوباره جمهوريخواهان را امتحان كنند و طوفان سهمكين آن را هم خواهند ديد البته مطمئنم دوره ي جمهوريخواهان به بايان رسيده .

-- فرهاد-فرياد ، Sep 18, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)