تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
نگاه یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه پیشین آلمان، به بحران خاورمیانه

بحران‌های قدیم‌، تخاصمات جدید

برگردان: علی جمالی

از پایان جنگ سرد به این سو، هیچ منطقه‌ای چون خاورمیانه این چنین و به‌طور پیوسته درگیر مناقشات‌، بحران‌ها، خشونت و جنگ نبوده است. به موازات آن، این منطقه از آسیای غربی، از هرگونه رشد و توسعه‌ای باز مانده است.

و این در حالی است که جنوب و شرق آسیا در همین فاصله‌ی زمانی با ادغام در روند جهانی‌سازی، توانسته است اقتدار و موقعیت غرب و ژاپن را به چالش فراخواند.

به نظر می‌رسد در خاورمیانه، تحرک و پویایی جوامع آن، تنها در سپهر سیاست و ایدوئولوژی معنا یافته است. به تقریب و همواره بخشی از این منطقه، درگیر جنگ و یا در تدارک آن است. پیش از این ناسیونالیسم انقلابی، تنها ایدوئولوژی مسلط در منطقه بود و تا شبه جزیره‌ی عربستان ـ به استثنا یمن و لبنان ـ حکومت‌ها‌ی نظامی با تفکر ناسیونالیستی قاعده و هرم حکومتداری بودند.

مناقشات اسراییل ـ فلسطین دومین جنبش ناسیونالیسم عربی است که کماکان در کانون بحران‌های این منطقه‌ی ‌پر آشوب قرار دارد.

امروز اما وقتی در دل خاورمیانه سفر می‌کنی، به‌طور حیرت‌آوری با تغییرات و حتی تحولات پردامنه‌ی استراتژیک مواجه می‌شوی. این منطقه ‌را اکنون جنبشی در پیچیده است که خاورمیانه را به قدیم و جدید تقسیم می‌کند.یک طرف کشورها‌ی رو به رشد هستند و طرف دیگر کشورها‌ی ایستا، جوامع سنتی و جوامع پویا.

اما آشوب‌ها و بحران‌ها‌ی متعدد همچنان تداوم دارند. افزایش سرسام‌‌آور قیمت نفت و دخالت آمریکا در عراق، هر چند تنها علت این تغییرات نیست، اما علت مرکزی آن است.

عراق، اسراییل، فلسطین و لبنان همچنان اصلی‌ترین کانون‌های ‌بحران در منطقه به شمار می‌آیند. اما در خاورمیانه متعاقب جنگ فاجعه‌بار عراق،گرانیگاه جنگ قدرت، از مناقشات اسراییل ـ فلسطین به سمت خلیج فارس منتقل شده است.

هم اکنون در این منطقه رقابت ایران و عربستان سعودی به‌خاطر نقش هژمونیک در خلیج‌، و بین ایران و آمریکا بر سر تفوق سیاسی بطور نگران کننده‌ای خطرآفرین است.


یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه پیشین آلمان

آمریکا از سال ۲۰۰۳ با اتخاذ سیاست انقلابی در عراق، توازن سیاسی در منطقه را دچار اغتشاش و ابهام کرد.
این سیاست‌، بی‌ آن‌که جایگزینی برای آن متصور شود، منجر به چهار مورد تغییرات وسیع استراتژیک در آن‌جا شد، که همه‌ی این تغییرات مورد علاقه‌ی آمریکا و متحدان او نیست.

اول: برانگیختن ایران به بلندپروازی‌های هژمونیک و برنشاندن این کشور در موقعیتی که هرگز با اتکا به توانایی‌های خود نمی‌توانست به آن دست یابد.

دوم: پپشبرد امر دموکراسی در عراق، شیعه‌های آن کشور را در جایگاه اکثریت قرار داد و مفهوم آن افزایش نفوذ و قدرت شیعه‌های ایران است. به‌علاوه سیاست آمریکا در عراق، اختلاف سنی و شیعه را که قدمت صد‌ساله داشت، بار دیگر زنده کرد و جنگ قدرت بر سر جغرافیای سیاسی به تمام منطقه گسترش یافت.

سوم: عربستان سعودی موجودیت خود را در پی بلندپروازی‌های ایران در خطر می‌بیند، چون در میان مدت این کشور به‌درستی نگران تمامیت ارضی خود است.

در شمال شرقی عربستان که از منابع وسیع نفت و گاز برخوردار است، اکثریت ساکنین آن را شیعه‌ها تشکیل می‌دهند که تا تاسیس این کشور در سال ۱۹۳۲، بیشتر نگاه‌شان به بصره و کربلا در عراق بود تا به مرکز شبه جزیره‌ی عربستان. یک دولت شیعی و مطیع تهران در عراق خواب رهبران سعودی را آشفته می‌کند و به سادگی به این امر تن نخواهند داد.

چهارم: و اگر ایران در تبدیل شدن به قدرت هسته‌ای توفیق یابد، در این صورت ترس و وحشت سعودی‌ها به‌طور دراماتیک افزایش یافته و منجر به آغاز مسابقه‌ی تسلیحات هسته‌ای بین قدرت‌های منطقه می‌شود.

اختلاف بر سر نقش هژمونیک در خلیج فارس هم اینک اختلاف کانونی و جدید در خاورمیانه است که تمام بحران‌های دیگر را از این پس در اشکالی نو به ‌همدیگر ربط می‌دهد. در اینجا مناقشات اسراییل ـ فلسطین نیز کماکان نقش دارد.

امروز دیگر اشاره به قدرت هسته‌ای اسراییل به نظر مشکلی را حل نخواهد کرد، زیرا این امر نه مسابقه‌ی تسلیحاتی در منطقه را دامن زد و نه علت بلندپروازی‌های ایران می‌تواند باشد.

اسراییل هسته‌ای، تنها بخشی بی‌اهمیت در تدابیر امنیتی ایران است. جنگ با عراقِ صدام حسین و نه با اسراییل در این مورد بسیار گویاست.

بیشترین اهمیت سیاست هسته‌ای ایران، از نگاه رهبری این کشور، برخورداری از پرستیژ ملی است. هدف آن‌ها تبدیل ایران به قدرت منطقه‌ای و حتی به ابر قدرت جهان اسلام است.

پیامد این تحولات و جابجایی‌ها، در کانون قدرت سیاسی خاورمیانه در مناقشات اسراییل ـ فلسطین بازتاب می‌یابد و در آن‌جا علیه ایران و متحدین محلی آن ـ حزب‌الله در لبنان و حماس در فلسطین ـ در آن‌جا تقریباً هیچ مقابله‌ای وجود ندارد.

روند مذاکرات بین پرزیدنت عباس و دولت اسراییل با میانجی‌گری و هدایت پرزیدنت بوش حاصلی نداشت. در پی این مذاکرات، بیشتر نقش‌آفرینی برای تداوم مناقشات دیده می‌شود تا یک چشم‌انداز واقعی برای صلح.

و اکنون در عراق حتی این پرسش طرح می‌شود که آیا این کشور در مواجه با تشنجات قومی و مذهبی (‌کردها و عرب ها، سنی‌ها و شیعه‌ها‌) می‌تواند همچنان یکپارچگی خود را حفظ کند و یا نه؟ پیامد از‌ هم‌پاشیدگی عراق برای همسایگان این کشور، به احتمال زیاد غیر‌قابل کنترل، در واقع به «بالکانیزه» شدن منطقه منجر خواهد شد.

اکثر مرزها‌ی خاورمیانه بعد از جنگ اول جهانی و در دوره ی استعمار انگلیس و فرانسه پدید آمده است، و این تنها مورد اسراییل و فلسطین نیست که تا امروز بر سر آن جنگ است. پیش از همه در حاشیه‌ی خلیج فارس، دعوا بر سر کنترل منابع نفت و گاز است.


علاوه بر آن تمدن و شکوه خاورمیانه با زوال امپراطوری عثمانی، دیگر هرگز پدید نیامد و «بالکانیزه» شدن خاورمیانه و متعاقب آن پدید آمدن مرزها‌ی جدید، احساس زوال شکوه و تمدن اسلامی در این منطقه را هر چه بیشتر نیرومندتر می‌سازد، که نتیجه آن افزایش قدرت نقش‌آفرینان مستقل از دولت‌ها، همچون گروه‌های تروریستی مثل القاعده خواهد بود.

از سوی دیگر برتری ایران در منطقه، به‌خاطر پیشینه‌ی دیرین تمدنی افزایش می‌یابد.
هم اکنون در تمامی خاورمیانه از تئوری توطئه سخن می‌رود، که بر پایه آن آماج اصلی سیاست محافظه‌کاران آمریکا و دولت اسراییل، تضعیف کشورها‌ی عربی و ایجاد شکاف در درون دولت‌های آن بر‌آورد می‌شود.

‌به نظر آن‌ها این روند با جنگ عراق آغاز شده است. صرف‌نظر از اینکه در مورد عراق نابینایی، تکبر و ناشیگری عناصر اصلی سیاست آمریکا را تشکیل می‌داد، از هم‌پاشیدگی خاورمیانه به هیچ روی موقعیت اسراییل را تقویت نخواهد کرد، بلکه وقوع چنین امری به‌طور قطع ایران را در موقعیت برتر قرار خواهد داد.

تحولات و تغییرات در خاورمیانه منتج از یک فرایند تاریخی است. تاریخ مصرف ناسیونالیسم عربی سپری شده است و حکومت‌های نظامی متکی بر ایدوئولوژی ناسیونالیستی نمی‌توانند امر عاجل مدرنیزاسیون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را پیش برند و یا به حد کافی پاسخگوی آن باشند.

عمر ناسیونالیسم لاییک عربی به‌سر رسیده است. به جای آن، امروز اسلام سیاسی گام به گام وارد حوزه‌ی سیاست می‌شود ودر عرصه‌های ملی و اجتماعی نیز به‌قدر کافی فعال است.

رشدیافته‌ترین نشانه‌ی این امر در فلسطین اتفاق افتاده است. حماس اسلامی در غزه، قدرت فتح ناسیونالیست و پرزیدنت عباس را به‌طور کامل فلج کرده است. مشابه این روند هر چند نه با این شدت و سرعت، در سوریه و مصر اتفاق می‌افتد. این روند در نتیجه‌ی دخالت آمریکا در بخش عربی عراق ‌هم اکنون پیش می‌رود.

فرسودگی و زوال ناسیونالیسم سنتی عربی با جنگ عراق و صدور دموکراسی توسط آن، نه تنها به فربه شدن اسلام سیاسی منتهی، که به نیروی غالب و در عین حال قابل پیش‌بینی در خاور‌میانه مبدل شد. چشم‌انداز برآمدن یک آلترناتیو لیبرل ـ لاییک در جهت مدرنیزاسیون این کشورها (به استثنای ایران) حداقل تا مدت‌ها گشوده نخواهد شد.

اما پرسش کانونی امروز از این قرار است که آیا اسلام سیاسی به سمت دموکراسی و مدرنیزاسیون حرکت خواهد کرد و یا با رادیکالیسم بیشتر، کماکان اسیر اشباح گذشته می‌ماند؟

این پرسش امروز نه در منطقه، بلکه به‌طور قاطع و موثر در ترکیه پاسخ یافته است. ولی به نظر می رسد اروپا هنوز اهمیت استراتژیک ترکیه را به‌خوبی در نیافته است.

به موازات این تحولات استراتژیک و همزمان با افزایش شتابگیر قیمت نفت، امروز در برخی از کشورها ی حوزه‌ی خلیج فارس، مدرنیزاسیون اقصادی آغاز شده است، امری که به تدریج منجر به کنار زدن موانع سنتی مدرنیزاسیون و به ادغام بخشی از جهان عرب در فرایند جهانی‌سازی خواهد شد.

این تغییر و تحولات متفاوت و گاه متضاد، سه پرسش را طرح می‌اندازد، که به نظر می‌رسد اینک پاسخی بر آن متصور نیست، هر چند که این‌ها برای آینده‌ی منطقه بسیار پر‌اهمیت و تعیین کننده‌اند.

کدام‌یک از این روند‌ها با توفیق پیش می‌رود. مدرنیزاسیون اقتصادی یا اسلام سیاسی و رادیکالیسم؟ آیا در اسلام سیاسی مدرنیزاسیون اقتصادی ـ اجتماعی و نیز دموکراتیک همچون ترکیه میسر می‌شود؟ و اختلاف بر سر نقش هژمونیک در خاورمیانه به مناقشات نظامی با ایران منجر می شود و یا به‌ طرق دیپلماتیک بر‌طرف خوادهد شد‌؟

اگر تحرکات جدید در خاورمیانه به سمت تاسیس نظمی نوین و به حل مناقشات و یا حداقل به محدود کردن آن بینجامد، در این صورت مناسبتی برای خوش‌بینی فراهم می‌شود. اما اگر این تحولات جدید به تشدید بحران‌های بی‌شمار منطقه و مناقشات موجود دامن بزند، در این صورت خاورمیانه‌ی جدید به مراتب خطرناک‌تر از خاورمیانه‌ی قدیم خواهد بود.

منبع: دی‌تسایت

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

lنمی فهمم این ترجمه ای بود از لینکی که از مجله دی تسایته؟ ربطی به هم نداره. لطفا توضیح دهید.من مطابقت دادم....

-- jaleh ، Apr 18, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)