لحظات حساس و چگونگی مقابله با خطر جنگ
محسن مسرت استاد اقتصاد سیاسی و روابط بینالمللی - آلمان
متأسفانه طرفداران آمریکایی و اسراییلی پرنفوذ جنگ علیه ایران، با تبلیغات وسیع و منفی خود از قبیل ادعای قصد ایران برای هولوکاست هستهای، جلوگیری از جنگ سوم جهانی و «فاشیسم اسلامی» موفق شدهاند فاجعه عراق را به دخالت ایران ارتباط داده و ایران را در افکار عمومی جهان به هیولایی خطرناک تبدیل کنند و زمینه جنگ روانی علیه ایران را به شکل بیسابقهای فراهم نمایند.
لذا انتظار نمیرود که جنگ با مخالفت قابل ملاحظهای، نه در ایالات متحده و نه در کشورهای اروپایی روبهرو گردد. علاوه بر آن با انتخاب سارکوزی، فرانسه به جناح جنگطلب غرب، آمریکا - انگلستان - اسراییل ملحق شده و آلمان در حال حاضر از هر گونه مخالفت علنی علیه جنگ احتمالی خودداری میورزد و با سکوت خود، عملاً به جبهه جنگطلبان مشروعیت میبخشد.
دولتهای روسیه و چین، قطعاً در شورای امنیت سازمان ملل با هر گونه قطعنامه استفاده از خشونت مخالفت خواهند نمود؛ ولی در حالتی که دولت آمریکا خارج از شورای امنیت، اقدام به جنگ نماید (همان گونه که در مورد عراق چنین بود) این دو دولت، اقدامی به جز اعتراض نخواهند نمود.
بنابراین تنها دولت و قدرتی که میتواند با الهام از منافع صلحجویانه هموطنان و تمامیت ارضی کشورمان از وقوع جنگ خانمانسوز و پرحادثه، نه تنها برای ایران بلکه برای کل منطقه و جهان، جلوگیری نماید، خود دولت جمهوری اسلامی ایران است.
اهداف مهم ایالات متحده و خطر بسیار جدی جنگ با توجه به شواهد غیر قابل انکار، خطر جنگ هوایی آمریکا و اسراییل بسیار جدی است. نومحافظهکاران آمریکا کما فیالسابق با تمام قوا به دنبال پیاده کردن راهبرد پروژه آمریکای قرن جدید و پروژه خاورمیانه بزرگ هستند. رکن اساسی این راهبرد، ایجاد خاورمیانهای کاملاً وابسته به منافع میانمدت و درازمدت آمریکا است.
پس از تغییر رژیم در افغانستان و عراق و ایجاد هرج و مرج در این دو کشور اکنون نوبت به ایران رسیده است. دولت جمهوری اسلامی در حال حاضر مهمترین مانع خاورمیانه کاملاً وابسته به آمریکا است. به همین دلیل، تغییر رژیم ایران به هدف اصلی فعالیتهای ایالات متحده در خاورمیانه تبدیل شده است.
خاورمیانهی کمال مطلوب نومحافظهکاران، خاورمیانهای است که در آن کلیه دولتهای قدرتمند منهدم شوند؛ نفاق، تفرقه، جنگهای داخلی و قومی از قبیل جنگ بین عرب و کرد، عرب و ایرانی، کرد و ایرانی، جنگهای جناحی بین سنّی و شیعه، درگیری حزبالله و حماس یا سایر نیروها در فلسطین و لبنان گسترش یابد و نظامهای ضعیف ملوکالطوایفی قرنهای پیشین مستقر شوند تا آمریکا بتواند آنها را به سادگی به جان یکدیگر بیندازد؛ با فروش مهمات نظامی به آنها منطقه را یکپارچه تبدیل به آزمایشگاه دائمی مراکز نظامی – صنعتی آمریکا و اروپا نماید؛ با تشدید رقابت، آنها را مجبور به غارت هر چه بیشتر منابع نفتی نماید تا عرضه نفت، جوابگوی تقاضا در سطح جهانی شود و از بالا رفتن قیمت نفت جلوگیری نموده و بالاخره بتواند وابستگی مناطق نفتی به دلار را حفظ کند و از اقدام مشترک آنها در راستای فروش نفت به یورو و یا سایر پولهای معتبر بینالمللی، قاطعانه جلوگیری کند.
راهبرد «پروژه قرن جدید آمریکایی» بیش از آرمان عدهای ماجراجو و بنیادگرای مسیحی زیر نفود معاون رییسجمهور دیک چنی و شخص رییسجمهور جورج دبلیو بوش است. متأسفانه راهبرد اینان با منافع مراکز صنعتی نظامی، اهداف شرکتهای نفتی و در حقیقت با منافع کوتاه و میانمدت کل اقتصاد ایالات متحده در تطابق کامل قرار دارد.
اقتصاد ایالات متحده به دنیا مقروض است و برای حفظ ادامه جریان سرمایههای جهان به این کشور با این هدف که بتواند سطح زندگی اهالی آنجا را حفظ کند، به پایداری دلار به منزله تنها ارز جهانی، همان قدر محتاج است که انسان به هوا برای ادامه حیات محتاج است. حفظ موقعیت کنونی دلار زمانی میسّر است که کلیه معاملات نفتی به دلار انجام گیرد.
استقرار حکومتهای ملوکالطوایفی در خاورمیانه به ایالات متحده امکان میدهد که با ایجاد پایگاههای زیاد نظامی از جمله در ایران و کنترل نظامی تمامی مناطق نفتی و کنترل تولید و قیمت نفت، موقعیت هژمونیک خود را در قبال رقیبان اقتصادی حال و آیندهاش از جمله بازار مشترک اروپا، چین، روسیه، ژاپن و هندوستان در چند دهه آینده حفظ نماید.
لذا ارزیابی بسیاری از اروپاییان که با تکیه بر مشکلات دولت بوش در عراق و افغانستان به خطر جنگ علیه ایران کم بها میدهند، سطحی بوده و بیشتر در خدمت توجیه بیتفاوتی خود آنان در قبال جنگ احتمالی علیه ایران و بیمسئولیتی آنها در قبال صلح جهانی و تاریخ است و علاوه بر آن این کم بها دادن اروپا به خطر جنگ، از این جهت خطرناک است که دولت آمریکا آن را به تأیید سیاست خشونتآمیز خود علیه ایران تعبیر میکند.
متأسفانه برخی از مسئولین جمهوری اسلامی نیز با تکیه بر استدلال مشکلات آمریکا در عراق و افغانستان، به جای جدی گرفتن خطر جنگ، به خود آرامش خاطر داده؛ مسئولین و مردم ایران را به سوی دامی سوق میدهند که رهبران اقتصادی و ایدئولوژیک آمریکا برایشان پهن کردهاند.
رهبران یک کشور تهدید شده به خطر، هنگامی با درایت و مسئولیت عمیق نسبت به اهالی و آب و خاک کشورشان عمل میکنند که از بدترین حالت امکان خطر (wore case) حرکت کنند و خود را آماده مقابله به مثل نمایند. نه اینکه با تکیه به کمترین امکان خطر، خود را با صرف نظر کردن از استفاده از کلیه امکانات جلوگیری از جنگ، خلع سلاح نمایند.
وانگهی هرج و مرج در عراق و افغانستان، نه تنها دلیلی برای شروع نشدن جنگ جدیدی در منطقه، به خصوص علیه ایران نیست؛ بلکه همان طور که استدلال شد، ایجاد هرج و مرج از اهداف اصلی ایالات متحده در کلیه کشورهای منطقه و به خصوص ایران است.
اظهارات یک مسئول نظامی کشور بدین مضمون که آمریکا قادر است با بمباران، ایران را خراب کند؛ ولی هیچ گاه قادر به اشغال آن نخواهد شد، شوکهآور است. این گونه طرز فکر مسئولین، که به حملات هوایی ایالات متحده – که در صورت وقوع آن سرمایههای انسانی، زیربنایی و فرهنگی کشورمان نابود میگردد – پوزخند زده و پیروزی در جنگ علیه نیروهای زمینی را وعده میدهد، شدیداً محکوم است و چیزی به جز خیانت غیر قابل جبران به منافع ایران و اهالی آن نمیتواند باشد. انتظار مردم از مسئولین جمهوری اسلامی این است که از انداختن حتی یک بمب هم به سرزمین کشورمان جلوگیری نمایند.
علاوه بر آن، ادعاهای بعضی از مسئولین رسمی کشور که با دادن قول مقابله همه جانبه نظامی به حملات هوایی احتمالی آمریکا و اسراییل به مردم، به آنها در قبال نابودی کشور دلداری میدهند، کاملاً بیمایه است. چرا که ظرفیت نظامی جمهوری اسلامی فاقد کیفیت و کمیتی است که بتواند با تکیه بر ایجاد وحشت در حریف از حمله متقابل، مانع حمله هوایی آمریکا و اسراییل گردد.
حمله نظامی برقآسا از دریچه راهبردهای نظامی قرار است آمریکا و اسراییل دست به یک حمله کوتاهمدت چندروزه، ولی همهجانبه هوایی و با استفاده از کلیه امکانات هر دو کشور و هدفگیری کلیه زیربنای نظامی و اقتصادی کشور در دو هزار مورد بزنند که علاوه بر مراکز هستهای، نابودی کلیه کارخانههای مهماتسازی، پلها، نیروگاهها، پالایشگاههای نفت، تصفیهخانههای آب شهرهای بزرگ و غیره را در نظر دارند.
از همان دریچه میبایست انتظار داشت که بمباران هوایی همانند الگوی نازیهای آلمان به هنگام حمله خود در سال ۱۹۳۸ به لهستان، آنچنان باشد که امکان عکسالعمل نظامی متقابل محدود شده و حتی به صفر رسد. در حالی که ضربههای هوایی، زندگی روزمره ۱۲ میلیون جمعیت تهران را مختل نماید و ظرفیتهای اضطراری در خدمت محافظت و کارسازی شریانهای اقتصادی، حمل و نقل، تأسیسات انرژی و آب آشامیدنی قرار گرفته شوند، دیگر نمیتوان انتظار داشت که دستگاه دفاعی قادر به عملیات نظامی متقابل باشد.
با توجه به این سناریوی قریب به وقوع، ادعای قدرت نظامی ایران در دفاع از خود، مانع جستجوی راه حلهای غیرنظامی شده و احتمال وقوع جنگ را شدت میبخشد.
راههای جلوگیری از جنگ نومحافظهکاران آمریکا و اسراییل اشغالگر موفق شدهاند به بهانه جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای از غنیسازی هستهای در ایران پیراهن عثمانی بسازند و از این طریق حملات نظامی به ایران و ادامه سلطه خود در خاورمیانه و نزدیک را مشروع جلوهگر سازند. در حالی که همزمان هیچ گونه سؤال و بحثی در حاشیه ۳۰۰ کلاهک هستهای اسراییل را جایز ندانسته؛ تنها از منافع امنیتی اسراییل سخن میگویند و برای ضرورتهای امنیتی سایر کشورهای منطقه از جمله ایران، پشیزی ارزش قائل نیستند.
با توجه به این واقعیت غیر قابل کتمان که در صورت رویآوری به راهبردهای نظامی در ازای سلطهگری ایالات متحده و اسراییل، کشورمان به مراتب بیشتر از آنها صدمه خواهد دید و کل منطقه را در جهت هرج و مرج طولانی و مسابقه تسلیحاتی جنگساز (همان گونه که هدف آنهاست) سوق خواهد داد و نسلهای آینده را به هدر دادن منابع انرژی منطقه و تمامی خلاقیتهای انسانی و عقبماندگی ابدی واخواهد داشت، مردم ایران از مسئولین و نخبگان کشور انتظار دارند که هر چه زودتر مبتکر اقداماتی شوند که جو مسلّط طرفداری از جنگ علیه ایران در افکار عمومی کشورهای غربی را تغییر داده و حربه مشروعیت دادن به اهداف نظامی نومحافظهکاران آمریکایی و همدستان اسراییلیشان را خنثی نموده و اجرای برنامههای پلید، ضد انسانی و جنایی محافل دینفع نظامی و اقتصادی آنها را نقش بر آب نمایند.
اما به نظر نویسنده به طور عمده دو راه در راستای جلوگیری از جنگ وجود دارد. یکی قبول شرایط ایالات متحده و غرب، یعنی صرف نظر کردن داوطلبانه جمهوری اسلامی از غنیسازی، آن طور که کمیته موقت ملی صلح پیشنهاد میکند و دیگری طرح اجماع بر اقدامات فوری و اولیه در راستای امنیت مشترک در منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک.
راه صرف نظر کردن داوطلبانه از حق غنیسازی، راهی است با دلائل اخلاقی بسیار قوی؛ زیرا این راه حق زندگی مردم ایران را برتر از حق مسلم غنیسازی میداند. لازمه این راهبرد، اجماع در رهبری جمهوری اسلامی و موافقت جناح تندرو است که تحت شرایطی از جمله حرکتهای جدی مردمی از پایین، غیرممکن نیست؛ همان طوری که این جناح با فشار بحثهای درونی در رهبری، یک سال قبل دندان بر جگرزنان، پیشنهاد روسیه را تقبل نمود که غنیسازی در ایران در حد کوچک آزمایشگاهی انجام گیرد و در سطح صنعتی به روسیه انتقال یابد.
همان طوری که میدانیم پس از این توافق، وزیر امور خارجه روسیه لاورف به واشنگتن سفر کرد و در آنجا با مخالفت شدید بوش و چنی مواجه شد و لذا بلافاصله در کنفرانس مطبوعاتی اعلام نمود که روسیه اصولاً چنین پیشنهادی را طرح نکرده است.
حال چنانچه نئوکانها حتی به صرف نظر کردن یکجانبه و بدون قید و شرط جمهوری اسلامی از غنیسازی هم رضایت ندهند و تحت شرایط سخت و شدیدی، رهبری جمهوری اسلامی را با مشکل دیگری از جمله درخواست باز کردن درهای کلیه مراکز عمده نظامی کشور روبهرو سازند تا به آنها اطمینان کافی دهد و ثابت کند که برنامه مخفی هستهای دیگری وجود ندارد، در این صورت چه خواهد شد؟
اول اینکه به نظر نویسنده بوش و چنی چنین خواهند کرد؛ زیرا هدفشان حل مشکل هستهای نیست. همان طوری که با عراق هم قبل از جنگ چنین کردند.
دوم اینکه در این صورت جناحهای تندروی جمهوری اسلامی همان گونه که پس از رد پیشنهاد روسیه در واشنگتن بلافاصله استراتژی حرکت از موضع قدرت خود را در دستور کارشان قرار دادند، این بار هم برای طرفداران راه مسالمتآمیز خط و نشان خواهند کشید و آنها را متهم به سادهلوحی و به سکوت مجبور خواهند نمود که به راه ظاهراً معقول، ولی خطرناک خود ادامه دهد.
در این صورت ایران هیچ حربه دیگری نخواهد داشت و شروع جنگ با توجه به جو ضد ایرانی در افکار عمومی جهان حتی سرعت هم خواهد یافت. وانگهی بوش و چنی مدتهاست که در تبلیغات خود تنها به جلوگیری از غنیسازی اکتفا نکرده و ایران را به مقصر اصلی فاجعه عراق و کشته شدن سربازان آمریکایی متهم نمودهاند و درست به دلیل همین تغییر راهبرد تبلیغاتی آنها در این فاصله بیش از ۵۰ درصد آمریکاییان، از جنگ علیه ایران پشتیبانی میکنند.
علاوه بر آن با کنار گذاشتن غنیسازی، مشکل اصلی عدم توازن قوا و مخمصه امنیتی ایران، یعنی عدم توازن قوا در منطقه هم، حتی اگر جنگ علیه ایران وقوع پیدا نکند، بر جا خواهد ماند و فقط برای چند سالی به عقب رانده خواهد شد.
لذا بهتر است با توجه به سناریوی واقعبینانه بالا، جمهوری اسلامی آن راهی را انتخاب کند که قاطعانهتر ابتدا جو ضد ایرانی در افکار عمومی جهان را تعدیل نماید یا در صورت شرایط مطلوب، حتی این جو را به نفع ایران عوض کرده و از این راه از وقوع جنگ جلوگیری کند.
به نظر نویسنده، طرح امنیت مشترک منطقهای، در صورتی که به طور جدی، هدفمند و پایدار به میان آورده شود و رهبری جمهوری اسلامی به صحت اخلاقی و راهیابی آن تردید نکرده و در راستای اجرای آن اجماع نماید، میتواند ایالات متحده و همدست اسراییلیاش را به موضعی دفاعی سوق دهد و یا حتی آنها را در افکار عمومی جهان منزوی کند.
به نظر نویسنده، طرح امنیت مشترک و همکاریهای اقتصادی و فرهنگی هنگامی میتواند به هدف مطلوب برسد که مدتها قبل از اقدامات ملموس حملات نظامی، یعنی هر چه زودتر عنوان گردد تا ذینفعان نتوانند به سادگی آن را به عنوان آخرین حربه تاکتیکی ایران بیاعتبار نمایند. رئوس اجرایی طرح امنیت و همکاری مشترک در خاورمیانه میتوانند از این قرار باشند:
۱- جمهوری اسلامی ایران از کلیه کشورهای منطقه که حاضر به قبول ایده امنیت مشترک باشند، دعوت میکند بدون هیچ گونه پیششرط در کنفرانس امنیت منطقهای و همکاریهای مشترک شرکت کنند. همزمان لازم است به منظور روشنگری در همه سطوح در راستای شرکت هر چه بیشتر کشورهای منطقه خاورمیانه و نزدیک، اقدامات لازمه در دستور کار قرار گیرند.
۲- اعلام تعلیق غنیسازی داوطلبانه تا شروع کنفرانس و ادامه تعلیق در صورت طرح جدی کلیه مسائل امنیتی منطقه به خصوص سلاحهای هستهای و تجهیزات نظامی این سلاحها در راستای پیاده کردن اصول امنیت و همکاری مشترک.
۳- اعلام آمادگی جمهوری اسلامی در بستن قراردادهای دوطرفه تأمین امنیت متقابل با کلیه کشورهای منطقه در راستای اعتمادسازی و تأکید به جدی بودن طرح.
همان طوری که ملاحظه میشود، اعلام آمادگی جمهوری اسلامی در تعلیق غنیسازی داوطلبانه، مشروط است بر اینکه در اسرع وقت، کنفرانس امنیت و همکاریهای مشترک در منطقه شروع به کار نماید. بنابراین نه تنها جمهوری اسلامی ایران به کلیه اصول و پرنسیپهای سیاست خارجی خود پایبند خواهد ماند، بلکه توجه افکار عمومی جهان را به یک مشکل واقعی و غیر قابل انکار، یعنی تسلیحات هستهای اسراییل جلب خواهد نمود. در این صورت ایالات متحده و اسراییل مجبور خواهند شد توضیح دهند که چرا در صورت آماده بودن ایران به تعلیق، حاضر به شروع گفتگو در راستای امنیت مشترک منطقهای نیستند.
در این صورت و اعلام جدی و اقدامات حساب شده و چشمگیر از جمله پیشنهادهای جلب اعتماد مانند قراردادهای دوجانبه صرف نظر کردن از حمله نظامی متقابل و اعلام محل و تاریخ شروع کنفرانس و اقدامات دیپلماتیک لازم در این راستا، کلیه تبلیغات پوچ و ادعاهای بیپایه جنگ روانی بیاثر خواهند شد؛ در حالی که جمهوری اسلامی به اندازه یک سر سوزن هم از مواضع اصولی خود عقب نخواهد نشست.
علاوه بر جلوگیری از وقوع جنگ، کنفرانس امنیت مشترک دورنمای جدیدی را برای جلوگیری از دخالتهای ایالات متحده و اروپا ، آن طور که در یک قرن اخیر بوده، در دستور کار همه کشورهای منطقه قرار خواهد داد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
نظرهای خوانندگان
no totaliterian regime collaps interioly.
-- بدون نام ، Dec 4, 2007majid
تو رو خدا یکی این حرفها رو بشنوه....
-- بدون نام ، Dec 4, 2007با تشکر از تحلیل بی نظیرتان می خواستم نظرتان را در مورد وضعیت موجود, بعد از گزارش اخیر سازمان های امنیتی آمریکا, و احتمال خطر جنگ بفرمایید.
-- مریم ، Dec 5, 2007با تشکر از تحلیل بی نظیرتان در صورت امکان نظرتان را در مورد وضعیت موجود, بعد از گزارش اخیر سازمان های امنیتی آمریکا, و احتمال خطر جنگ بفرمایید.
-- مریم ، Dec 5, 2007با تشکر از سخنان نسنجیده تان باید بگویم که با مسئله تعلیق نظام به مشکل هویت دچار خواهد شد بنابراین عملا به لحاظ داخلی اجرای آن ممکن نیست.
-- بدون نام ، Dec 5, 2007