تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
سپاه به كدام سو می‌رود؟

آماده‌باش بی‌ سر و صدا

مهرداد توانافرد

يك ماه از تغيير ناگهانی فرمانده كل سپاه پاسداران مي‌گذرد و در اين يك ماه، تحليل‌های بسياری درباره علت اين تغيير مطرح شده است. اما اين تغيير، تنها دليل توجه خاص رسانه‌ها به سپاه و تحولات آن در هفته‌های اخير نبود.

انتشار اخبار غيررسمی درباره تصميم دولت آمريكا برای قرار دادن نام سپاه در ليست گروه‌های تروريستی كه با اتخاذ تصميمی مشابه در كنگره و سنا جنبه رسمی به خود گرفت، جابه‌جايی فرمانده ستاد مشترك سپاه و فرمانده نيروی مقاومت بسيج، سپرده شدن سمت اخير (فرماندهی بسيج) به فرمانده كل جديد سپاه (با حفظ اين سمت)، سخنان مهم سرلشگر عزيز جعفری در مراسم توديع سردار حجازي، فرمانده پيشين بسيج و رئيس فعلی ستاد مشترك سپاه، تداوم انتشار اخباری كه حاكی از جدی شدن احتمال حمله نظامی به ايران بود و واكنش‌های مكرر فرماندهان نظامی ايران به اين تهديدها در هفته موسوم «هفته جنگ»، علل ديگری بود كه باعث شد «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» و تغيير و تحولات آن در روزهای گذشته بيش از پيش، توجهات را به خود جلب كند.

از آنجا كه اطلاعات رسمی و موثق درباره آنچه درون نيروهای مسلح مي‌گذرد، بسيار محدود است، به نظر مي‌رسد بسياری از تحليل‌های رسانه‌ای نيز تحت تاثير گفته‌های روايی غيرمستند يا تصوراتی از سپاه و افراد آن قرار دارد كه معلوم نيست تا چه حد با واقعيت همخوانی داشته باشد؛ و اين به نوعی انحراف در تحليل منجر شده است. انحرافی كه دست پايين، منجر به خطاهای رسانه‌ای نظير اشتباه بي‌.بي‌سی فارسی به خاطر تشابه نامی دو «سردار جعفري» (يكی در شورای امنيت ملی و يكی در سپاه) مي‌شود و دست بالا، منجر به تناقض‌هايی مانند اين شده است كه از زبان فرماندهی كه تصور مي‌شد بيشتر نظامی است، سخنانی سياسي‌تر شنيده مي‌شود و يا تهديد ضمنی منتقدان داخلي، بيشتر از اعلام رسمی تغيير استراتژی و آغاز تغيير ساختار سپاه مورد توجه واقع مي‌شود.

چندان پنهان نيست كه مسئولان سپاه و رسانه‌های رسمی كشور نيز از اينكه تصاوير مبهم، موهوم و يا متناقضی از اين تغيير و تحولات ارائه شود، ناراحت نيستند و بلكه خود تلاش دارند تا «نگاه‌های بيروني» را، ولو با ايجاد نمودها و دامن زدن به بروزات متناقض، از درك آنچه واقعا در سپاه در حال وقوع است، بازدارند.

اين تحليل، تلاش مي‌كند در ورای تحليل‌های بزرگ‌نمايانه و يا ساده‌انديشانه، بخشی از آنچه را كه در مهمترين تشكيلات و «ضامن حيات» جمهوری اسلامی در حال وقوع است، بررسی كند.

چه چيزی تغيير كرده است؟
چندی پيش در يادداشتی كه با عنوان «چرا فرمانده سپاه تغيير كرد؟» در وب‌سايت زمانه منتشر شد، سه تحليل مكمل درباره مفهوم، اهداف و تبعات تغيير فرمانده كل سپاه مطرح شد. اولی اشاره به تحول تشكيلاتی در سپاه داشت، كه در سخنان هفته پيش جعفری هم به آن تاكيد شد؛ دومی ناظر به جدايی صف نيروی نظامی فعلی سپاه از سياسيون سابقا سپاهی و تزريق بخش جديدی از كادرهای سپاه به بدنه مديريتی نظام بود، كه نمونه آن حضور سردار افشار در وزارت كشور بود؛ سومی نيز به نظامی شدن هرچه بيشتر سپاه با توجه به تهديدات خارجی و نوعی بازآرايی جنگی در داخل اين نيرو اشاره داشت.

اكنون با تداوم تغييرات در سطح فرماندهان و همچنين اعلام تغيير استراتژی و تغيير ساختاری سپاه كه در گام اول با ادغام فرماندهی بسيج در سپاه همراه بود، چشم‌انداز روشن‌تری از ميزان جدی بودن هريك از احتمالات پيش‌گفته به‌دست آمده است و در مجموع به نظر مي‌رسد هر سه مورد صحيح است؛ اولی مهمتر و دومی و سومی هم مكمل آن.

آنطور كه از ظاهر ماجرا برمي‌آيد، و منابع داخلی هم تاييد كرده‌اند، سطح اوليه ماجرا همان است كه در سخنان سرلشگر جعفری در مراسم معارفه خود به عنوان فرمانده بسيج، همزمان با كل سپاه، مطرح شده است. او در اين مراسم به دو نكته مهم اشاره كرده كه كمتر در رسانه‌ها بازتاب يافته است؛ شايد به اين خاطر كه وی در بخش ديگری از اين سخنان، به جنبه سياسی نهاد سپاه و اولويت يافتن مقابله با تهديدات داخلی اشاره كرده بود و اين موضوع بيشتر در نگاه رسانه‌ها جنجالی مي‌نمود.

اما واقعيت اين است كه اهميت آنچه عزيز جعفری از آن با عنوان «تغيير استراتژي» و «تغيير ساختار» ياد كرده است، به مراتب بيشتر از اشاره به جنبه سياسی نهاد سپاه پاسداران است كه پيش از اين هم بارها مطرح شده بود، يا اشاره خاص وی به لزوم مقابله با تهديدات داخلي، كه در ادامه درباره‌اش بحث خواهد شد.

پشت پرده «تغييرات ساختاری»
به نظر مي‌رسد مهمترين بخش از تغيير ساختاری كه در سخنان فرمانده سپاه و بسيج از آن سخن گفته شده، همان خبری باشد كه در حال حاضر در محافل سياسی و نظامی ايران از آن صحبت مي‌شود، و عدم تعيين فرمانده جديد برای بسيج و سپرده شدن فرماندهی آن به فرمانده كل سپاه نيز مقدمه‌ای برای انجام آن است.

بر اين اساس، دست‌كم در سطح ظاهری و در گام اول، سپردن فرماندهی بسيج به فرمانده جديد سپاه، مقدمه‌ای است برای «ادغام بسيج و نيروی زمينی سپاه» كه به گفته منابع داخلی قرار است در ماه‌های آينده رسما اعلام شود. هرچند اين تغيير و ديگر تحولات انجام يا اعلام شده در سطح فرماندهي، استراتژی و ساختار را بايد نشانه‌های تغيير نقش سپاه در معادلات سياسی داخلی و خارجی ايران دانست؛ معادلاتی كه حكومت ايران احتمال مي‌دهد در آينده نزديك به كلی تغيير كنند.

ادغام بسيج در نيروی زمينی اتفاق جديدی در سپاه نيست، چرا كه نيروی مقاومت بسيج در بدو تاسيس هم به لحاظ سازمانی زيرمجموعه نيروی زمينی محسوب مي‌شد و بعدها به صورت يك نيروی مستقل به رسميت شناخته شد. اما نه بسيج امروز، بسيج ديروز است و نه بازگشت اين دو نيرو به وضعيت سازمانی پيشين، وضع را مانند سالهای جنگ خواهد ساخت.

واقعيت اين است كه بسيج امروز تفاوتی كلی با زمان جنگ دارد و ادغام آن در نيروی زمينی نيز وضعيتی از اساس متفاوت با سالهای آغازين فعاليت بسيج را موجب مي‌شود. وضعيتی كه در آن نه تنها نسبت صف و ستاد در اين نيروی جديد، مشخصا در بخش بسيج، تغيير خواهد كرد، بلكه حجم بخش «ستادي» نيروی مقاومت بسيج نيز كاملا كاهش خواهد يافت. به علاوه، كاركرد و به تبع آن، نحوه فعاليت پايگاه‌های بسيج در محلات، نهادهای آموزشی و واحدهای اداری نيز تغييری اساسی به خود خواهد ديد؛ شايد تغييری در جهت نظامي‌تر شدن، كه مهمترين اثر آن بر بسيج كنوني، «تمركز» بيشتر از گذشته در ستاد فرماندهی است.

اين تاثير و تغيير، البته متقابل است و پس از اين احتمالا بايد منتظر «بسيجي»تر شدن نيروی زمينی سپاه نيز بود؛ به معنای توجه بيشتر به جنگ شهري، تقويت يگان‌های رزم و ويژه، و سوق يافتن به سمت نبردهای نامنظم؛ يعنی همان اتفاقی كه در زمان فرماندهی عزيز جعفری بر نيروی زمينی در دهه هفتاد، با اجرای سه مانور سراسری برای آن تلاش شد.

آيا سپاه آماده سركوب مي‌شود؟
آيا معنای تغيير و تحولات كنونی در فرماندهی بسيج و سپاه و همچنين سخنان اخير جعفری درباره ماموريت سپاه برای مقابله با «تهديدات داخلي»، آماده شدن اين نيرو برای سركوب مخالفين داخلی است؟ پاسخ به اين سوال وابسته به اين است كه منظور از تهديدات داخلی چيست، و مصداق آن كيست؟

اگر منظور، احزاب فعال در داخل كشور، منتقدان دولت احمدی نژاد و اصلاح طلبان باشند، به نظر مي‌رسد نياز چندانی به حضور مستقيم سپاه برای مهار آنها نيست. همين كه شورای نگهبان همواره آنها را با چماق ردصلاحيت از صحنه به‌در مي‌كند، رسانه‌های آنها از چند سو مورد فشار و تهديد است، سازماندهی بسيج در روز انتخابات عليه آنها به كار گرفته مي‌شود و امكان هرگونه تحرك خيابانی نيز از آنها و گروه‌های پيراموني‌شان سلب شده است، برای كنترل و مهار آنها در درون نظام سياسی كافی است.

اما اگر منظور از آنچه فرمانده كل سپاه «تهديدات داخلي» ناميده، پتانسيل اعتراضی بي‌سازمان جامعه و لايه‌های معترض اما فعلا خاموش جامعه باشد كه در شرايط احتمالی خلأ قدرت و كمرنگ شدن سيطره و احاطه امنيتي، ممكن است به جنبش‌های بي‌سر و بي‌نظم اما مخرب و نظم‌شكن تبديل شود، بحث ديگری است.

در اين فرض و در چنان شرايطي، نه تنها اين تعبير كه اولويت اصلی سپاه مقابله با اينگونه تهديدات داخلی است، قابل فهم مي‌شود، بلكه هدف از ادغام نيروی مقاومت بسيج در نيروی زمينی نيز كاملا مشخص مي‌شود: تشكيلات سراسری بسيج با همه پايگاه‌های آن در محلات، ادارات، مدارس، دانشگاه‌ها و ... در خدمت سركوب شورش‌هايی كه در زمان نبود يك اقتدار مسلط امنيتی امكان بروز مي‌يابند، قرار مي‌گيرد.

اما حتی با اين تعريف از «تهديدات داخلي»، آيا بناست سپاه به اين شكل افراطی كه از قول سرلشگر جعفری نقل شده، «مقابله با تهديد نظامی خارجی را به ارتش واگذار» كند و «اولويت خود را مقابله با تهديدات داخلي» قرار دهد؟ آيا منظور از اين صحبت‌ها، ماموريتی جديد برای رويارويی با يك تهديد قريب الوقوع است يا تطبيق خود با يك وضعيت تهديدآميز بالقوه، و يا تغيير آرايش برای «حضور در صحنه» (طبق گفته جعفري) در «وقتی ديگر»؟

آيا سپاه ماموريت امنيتی جديدی گرفته است؟
برخلاف هيجانی كه برخی سايت‌ها درباره اظهارات اخير منتسب به رحيم صفوي، فرمانده پيشين سپاه پاسداران از خود نشان داده‌اند، سخنان وی حرف جديدی نيست و به نظر نمي‌رسد با مقصود خاصی هم بيان شده باشد. صفوی كه ماه گذشته، پيش از آنكه حتی دوره متعارف مسئوليت خود را به پايان بگذارد، از سمت فرماندهی سپاه كنار گذاشته شد و در عوض صرفا يك عنوان تشريفاتی مشاور دريافت كرد، در هفته اخير در دانشگاه صنعتی شريف از امكان ورود سپاه به عرصه امنيت داخلی در شرايط خاص و بحرانی سخن گفته است.

اين خبر جديدی نيست. در واقع پس از پايان جنگ هشت ساله با عراق و از اوايل دهه هفتاد، سپاه پاسداران و به طور مشخص «قرارگاه ثارالله» ماموريت يافتند كه در صورت بروز «شرايط ويژه امنيتي» كه تشخيص آن با شورای عالی امنيت ملی است، با تصميم اين شورا و تصويب مقام رهبري، مسئوليت كامل امنيت استان تهران را با تمام جوانب آن عهده‌دار شوند. در غير اين صورت و در شرايط عادي، طبق قانون «نيروی انتظامي» (متشكل از شهرباني، ژاندارمری و كميته‌های آن زمان) مسئول امنيت كشور شد.

تعيين شرايط ويژه و سپرده شدن امور امنيتی به قرارگاه ثارالله سپاه، غير از چند باری كه نيروی انتظامی به طور غيررسمی از سپاه كمك خواست، در دو دهه گذشته تنها سه بار اتفاق افتاد: در شورش‌های خيابانی اسلامشهر در سال 73 كه پس از آتش زدن يك پمپ بنزين، سپاه به طور محدود وارد عمل شد؛ در شورش‌های خيابانی تير ماه 78 كه سپاه به طور گسترده وارد عمل شد و برای سه روز، مسئوليت كامل امنيت و برای سه ماه مسئوليت چتر امنيتی تهران بزرگ را برعهده داشت؛ و همچنين در شورش‌های خيابانی تير ماه 82 باز هم به طور محدود و در خيابان‌ها و محله‌های اطراف كوی دانشگاه.
جالب اينجاست كه در اين مورد آخر، مسئوليت قرارگاه ثارالله برعهده سردار محمدعلی (عزيز) جعفری بود كه اكنون فرمانده كل سپاه شده است. وی در زمان شورش‌های پس از حمله به كوی دانشگاه نيز فرمانده نيروی زمينی سپاه بود و بخشی از نيروهای تحت فرماندهی وی نيز در اختيار قرارگاه ثارالله قرار گرفته و به خيابان‌ها آمدند. هم او بود كه كمی بعد به عنوان دومين نفر پای نامه تند فرماندهان سپاه به محمد خاتمي، رئيس‌جمهور وقت را امضا كرد؛ نامه‌ای كه از سوی اصلاح طلبان به تلاش برای كودتا تعبير شد.

متن ديگری كه اخيرا سايت فردا (منتسب به احمد توكلي، نماينده اصولگرا) آن را منتشر كرده، مورد ديگری از نقش‌آفريني‌های سياسی فرمانده كنونی سپاه را نشان مي‌دهد. اين متن در واقع استعفانامه «بهزاد نبوي» نماينده شاخص اصلاح طلب مجلس ششم است كه در آخرين روزهای فعاليت اين مجلس از تريبون علنی آن خوانده شد. بهزاد نبوی در اين نطق به نام «محمدعلی جعفري» تحت عنوان مسئول وقت قرارگاه ثارالله اشاره كرده و وی را به دادن نسبت‌های كذب به نمايندگان متحصن در گزارش به رهبری متهم ساخته است. اشاره بهزاد نبوی در اين نطق، به گزارشی بود كه جعفری به عنوان فرمانده وقت قرارگاه ثارالله سپاه، در زمان تحصن نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم كه به ردصلاحيت‌های گسترده معترض بودند، برای رهبری و شورای عالی امنيت ملی ارسال كرده بود و در آن با اشاره به وضع بحرانی كشور، خواستار قرار گرفتن امنيت تهران در اختيار اين قرارگاه شده بود.

در مجموع نمي‌توان از سخنان رحيم صفوی و يا حتی تهديدهای عزيز جعفری درباره اولويت يافتن مقابله با تهديدات داخلی اينگونه نتيجه گرفت كه سپاه ماموريت جديدی در شرايط فعلی دارد. اما اين به معنای آن هم نيست كه سپاه و تغييرات اخير آن، صرفا يك تحول ساختاری است كه در هر زمانی ممكن بود رخ دهد، كه ربطی به مساله احتمال حمله و مشكلات منطقه‌ای نداشته باشد.

آماده‌باش سراسري، بي‌صدا و هدفمند
اتفاقا اقدام آتی برای ادغام بسيج در نيروی زمينی را بايد به معنای يك وضعيت آماده‌باش دانست؛ آماده‌باشی در سكوت اما به گستردگی سراسر ايران، كه به جای اعلام با ادغام آغاز مي‌شود، و بلافاصله پس از آغاز آن، هر پايگاهی آماده مقابله با «تهديد» ها در محله، اداره، مدرسه و دانشگاه متبوع خود مي‌شود تا در شرايط بحرانی (بخوانيد حمله شديد هوايي) هيچ تحركی در داخل كشور نتواند آرامش جامعه و اقتدار حكومت را مخدوش كند.

اگر خود را جای حكومت بگذاريم، منطق اين تصميم روشن‌تر مي‌شود: هرچند يك حمله هوايی برق‌آسا و ويران‌گر «اقتدار ذهني» حكومت را مخدوش مي‌كند، اما آنچه «اقتدار عيني» حكومت را به چالش مي‌كشد و «بقا»ی حكومت را بالقوه مي‌تواند مورد حمله قرار دهد، چيزی جز اعتراضات اجتماعی و خيابانی نيست؛ اعتراضاتی كه شرايط آشفته پس از يك ضربه نظامی برق‌آسا، زمينه آن را فراهم مي‌كند. پس در اينجا بي‌شك باتوم برقي، اطلاعات و اشراف محلی و فن مقابله با شورش شهري، به مراتب بيشتر از پدافند هوايی و مانند آن اهميت و يا لااقل اولويت مي‌يابد.

البته به همه اينها مي‌توان تدارك برای ايجاد تمركز هرچه بيشتر در ستاد، با هدف جلوگيری از تشتت يا مقاومت درونی در سپاه را نيز افزود. به هرحال هيچ كسی نمي‌تواند تضمين دهد سپاهی كه ساكنان خانه‌های سازمانی آن در «شهرك شهيد محلاتي» در انتخابات دوم خرداد 76 بيش از 70 درصد به «سيد محمد خاتمي» رای دادند، اگر كشور وارد يك رويارويی نظامی خسارت‌بار و تمام‌عيار شود، پشت نظام را خالی نخواهند كرد. اين بي‌اعتمادی محتمل، دست‌كم درباره فرماندهان ميانی و كادرهای زحمتكش سپاه كه نه چندان حظی از فعاليت‌های اقتصادی اين نهاد برده‌اند و نه پست و مقامی به آنها رسيده، صدق مي‌كند. اين وضعيت در مورد نيروی مقاومت بسيج و كادرهای موظف يا داوطلب آن، به مراتب نگران‌كننده‌تر است.

جمع بندی اينكه تغيير ساختار و استراتژی سپاه، بي‌ارتباط با تهديدات اخير خارجی نيست، اما نبايد آن را به معنای يك صف‌كشی آشكار و عيان در برابر دشمن نيز پنداشت. بلكه اتفاقا به نظر مي‌رسد سپاه رفته‌رفته در حالی مهيا شدن برای روزهايی است كه جمهوری اسلامی وقوع آن را به عنوان يك احتمال مطرح، پذيرفته است. غلط نيست اگر بگوييم «ايران احتمال حمله را جدی گرفته است»، اما اگر نخواهيم اين معنای ساده و دم دستی را از آن استنباط كنيم كه «ايران آرايش جنگی به خود گرفته است.» همچنين غلط نيست اگر تصور كنيم سپاه اسلحه خود را به سمت تهديدات داخلی چرخانده است، اما به شرط آنكه اين تهديدات را در چند حزب و رسانه منتقد دولت جست‌وجو نكنيم، بلكه سپاه را در حال آمادگی برای جنگ در موقعيت‌هايی ببينيم كه نظام آنها را خطر واقعی برای موجوديت خود مي‌داند؛ خطرهای نهفته در جامعه‌ای كه با ناكارآمدی دولت و تبعات آن، هر روز قابليت انفجاری بيشتری پيدا مي‌كند. اتفاقات اولين شب سهميه‌بندی بنزين، آنگونه كه پيش از اين در يادداشت «بحران بنزين در خلأ عقلانيت» به آن اشاره شده بود، نشانه‌های خطرناكی بود؛ گويا نظام ميزان اين خطر را دريافته و از هم‌اكنون مهيای آينده شده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)