خانه > گوی سیاست > ايران ديپلماتيک > تلاش برای «وضعیت بیتصمیم» | |||
تلاش برای «وضعیت بیتصمیم»وارژ میناسیانبرای مدیریت تنش میان دولتها (برای حفاظت از امنیت ملی خود) استراتژی چند بعدی یکی از مهمترین راههای کنترل تنشهای بینالمللی محسوب میشود. استراتژی نظامی هم یکی از همین زیر مجموعههای استراتژی چند بعدی است. تحلیلگران سیاسی معتقدند که در دوران بعد از ۱۱ سپتامبر، استراتژی نظامی بار دیگر اهمیت قابل توجهی یافته است. با این حال باید توجه داشت که استراتژی نظامی زمانی کارآمد است که سطح قدرت دو کشور چندان با یکدیگر تفاوت نداشته باشد. کشوری که فاقد تکنولوژی نظامی پیشرفته است، نمیتواند برای مقابله با کشوری که تکنولوژی نظامی آن فوقالعاده پیشرفته است، استراتژی نظامی موفقی طراحی کند. با این حال برای کشورهایی (همچون ایران) که توان رقابت نظامی با قدرتهای بزرگ را ندارند، به غیر از استراتژی نظامی (بازدارندگی دفاعی، تقابل نظامی، حمله محدود و غیره) روشهای دیگری به کار گرفته میشود که بیشتر با سیاست خارجی و دیپلماسی مرتبط است. در این وضعیت کشورهای مثل ایران میکوشند با پیشبرد برنامههایی در سیاست خارجی از تنش موجود میان بازیگران حاضر در مواردی مثل پرونده هستهای بکاهند. در بحران پرونده هستهای، ایران طی چند سال گذشته، طرفهای مذاکره را درگیر حالتی به نام «کنترل درگیری» (Engagement) کرد که در اصطلاح سیاسی به مواردی گفته میشود که یک بازیگر میکوشد با روشهای غیرنظامی و نیز بدون برخورد کردن با بازیگر مقابل، مشکلات خود را با آن حل کند. معادل مصطلح این واژه همانا درگیر شدن است و معمولاً در مورد قدرتهای بزرگ به کار برده میشود. اما در اینجا، منظور همان درگیر کردن طرف مقابل در مجموعهای از روابط است که تصمیمگیری را با تأخیر مواجه میکند و در بهترین حالت منجر به وابستگی متقابل میشود. رفتارشناسی دیپلماسی تهران نشان میدهد که در چند سال گذشته، چنین سیاستی در دستور کار هیأتهای دیپلماتیک ایرانی بوده است. حال با در نظر گرفتن این نکته که پایان پرونده هستهای به مرحله بسیار حساسی رسیده و احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران در محافل و رسانههای معتبر به عنوان آخرین راه کار بلوک قدرت مطرح است، باید اعتراف کرد که قابلیتهای نظامی ایران، توان پاسخگویی به چنین حملاتی را ندارد و در صورت حمله احتمالی، بسیاری از تأسیسات عمرانی و نظامی آن در ساعات اولیه کاملآ منهدم خواهد شد. مقامات تهران به خوبی میدانند که در صورت بروز جنگ نظامی، هزینههای فراوانی برای چنین کارزاری باید بپردازند. بنابراین به نظر میرسد دیپلماسی تهران برای ادامه کنترل و مدیریت این بحران بینالمللی دو راه بیشتر پیش روی ندارد: الف- تلاش برای ایجاد وضعیت بیتصمیمی. اگر در وضعیت کنونی، ایران بخواهد گزینه «ب» را برگزیند، باید در مورد مسائلی نظیر تروریسم، سلاحهای کشتار جمعی، حقوق بشر و مسأله صلح خاورمیانه مشکلات خود را با آمریکا حل کند؛ که به نظر میرسد فضای کنونی این کشور در حال حاضر به دلایل مختلف ظرفیت پذیرش این اقدام را ندارد. حتی اگر آمریکا بپذیرد که در این مورد مذاکره کند، مقامات ایران این امر را ناعادلانه خواهند دانست و از همین رو بنبست موجود، تکرار خواهد شد. لذا دیپلماسی تهران ترجیح میدهد «ایجاد وضعیت بیتصمیمی» را به عنوان تنها راه ادامه تعویق در تصمیمگیری نهایی در مورد پرونده هستهای در دستور کار خود قرار دهد. در واقع تهران قصد دارد با انتخاب این گزینه از احتمال برخورد نظامی میان ایران و آمریکا بکاهد و زمینه برای قاعدهمند کردن اختلافات با آمریکا را بیشتر نماید. در صورتی که تهران بتواند این پروژه مدیریتی را در حد قابل قبولی اجرا کند، در آن صورت موازنه نابرابر کنونی میان ایران و آمریکا تعدیل خواهد شد و ایران میتواند قدرت چانهزنی خود را افزایش دهد. با این مفروضات است که تهران راهبردی جدید در منطقه به منظور رویارویی غیر مستقیم با آمریکا را آغاز کرده است. دیپلماسی تهران در این شرایط، خطوط درگیری و رقابت را در پنج منطقه در حالت کلی ایران (با توجه به الگوی غالب ذکر شده) با بازیگران مهم موجود در منطقه وارد تعامل شده است . با توجه به این که آمریکا در هر پنج حوزه دارای منافع مهمی است، لذا ایران همانند مورد افغانستان با آمریکا وارد تعامل شده و برای اولین بار در تاریخ انقلاب اسلامی (در مورد عراق) با طرفهای آمریکایی پای مذاکره نشسته است و حتی در اقدامی غیرمنتظره رییسجمهور این کشور برای اولین بار راهی امارات شده است. الگوی غالب تهران در مناطق استراتژیک شمال و جنوب ایران، عبارت است از الگوی سیاست انرژی. شرایط لازم برای تداوم این سیاست در شمال میتواند مبارزه با تروریسم و در جنوب تلاش برای حفظ امنیت جریان نفت از خلیج فارس باشد. همین طور در افغانستان و شرق ایران و نیز شمال عراق و غرب ایران الگوی غالب حفظ ثبات و امنیت از طریق جلب همکاریهای بینالمللی است. به دلیل ارزشهایی که جمهوری اسلامی دنبال آنهاست، حوزه منافع ملی این کشور در غرب تا ساحل مدیترانه جنوبی یعنی فلسطین و لبنان نیز به طور قابل ملاحظهای تداوم دارد. الگوی غالب تهران در این منطقه نه حذف گروه های جهادی و نه حمایت صریح، بلکه کنترل آنهاست. در وضعیت فعلی حذف حمایت از این گروهها، موضع ایران را هم در منطقه و هم در سطح جهانی تضعیف میکند؛ ولی در عین حال حمایت آشکار از آنها نیز به ضرر منافع ملی است. الگویی که در اغلب کشورهای جهان پذیرفته شده، کنترل برخی گروهها به صورت مخفیانه است. حتی خود آمریکا و اسرائیل هم از بسیاری گروههای اپوزیسیون حمایت میکنند؛ ولی این حمایت خیلی مخفیانه و مدیریت شده است. منفعت دیگر این الگو، وارد کردن بازیگران مهم جهانی و منطقهای در مناطق پیرامونی ایران است. مشخصاً روسیه در افغانستان و خزر، اتحادیه اروپا در فلسطین و خلیج فارس، ترکیه در افغانستان و شمال عراق و خزر، عربستان در فلسطین و شمال عراق دارای منافعی هستند که آنها را ناگزیر از همکاری با ایران میکند. بنابراین تهران با اتخاذ سیاست درگیر کردن کشورهای منطقه در سرنوشت پرونده هستهای خود به دنبال دو هدف راهبردی است: ۱- بالا بردن هزینه حمله نظامی به این کشور با درگیر کردن کشورهای منطقه در حوزه انرژی و امنیت.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
شما در پیچیده نشان دادن وضعیت منطقه کوشیده ایی
خوب بود
اساسی تر فکر میکردی
مشکل منطقه
برخورد فرهنگ قدیم و جدید است
فرهنگ قدیمی میخواهد
با زور حکم براند
فرهنگ جدید
آسان حکومت کردن را در برنامه خود دارد
بخشی از مردم منطقه حکومت کردن با روش قدیم را ترجیح میدهند
این بخش در حکومت های طرفدار آمریکا و ضد آمریکا دیده میشود
برای حل مشکل
به زمان و ابزار کار نیاز داریم
-- Rahim ، Sep 7, 2007