تاریخ انتشار: ۲۵ فروردین ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

ایران؛ قدرت پنهان

شورا اسماعیلیان و آندرئاس مالم*

جنگ در ایران چند وقت است آغاز شده. قربانیان اولیه‌ی آن، مدفونان گورستان‌های ماتم‌زده‌ی شهدا در جای‌جای این کشور نیستند، بلکه محبوسانی‌اند در پشت دیوارهای بتونی، سیم‌های خاردار و دروازه‌های فولادی زندان اوین. تازه‌ترین گروه از کارگران اعتصاب‌کننده هم به حبس آورده شدند؛ کارگرانی که صد نفر صد نفر، به جرم خدمت به دشمن خارجی دستگیر می‌شوند.

با مشاهده‌ی این صحنه‌ها، صحنه‌های آشنای پیشین خواهی‌نخواهی دوباره به ذهن خطور می‌کنند. کوشش حاکمان ایران برای انگ زدن به معترضان و مخالفان، تحت عنوان همدستی خائنانه با دشمنان خارجی، از ویژگی‌های بارز سراسر تاریخ جمهوری اسلامی ایران، از زمان تأسیس در سال ۱۹۷۹ تاکنون است.

نزاع به بن‌بست‌خورده با صدام حسین، بر سر آبراه مورد مناقشه‌ی اروندرود در سال‌های اول بعد از انقلاب، بحران طولانی گروگان‌گیری با آمریکا (۸۰ـ ۱۹۷۹)، جنگ حماسی با عراق (۸۸ ـ۱۹۸۰)، سرکوب اعتراضات دانشجویان و اندیشمندان و هواداران حقوق بشر، جنجال نوروز امسال در مورد دستگیری پانزده نظامی بریتانیا؛ همه‌ی این بحران‌ها و تحولات در یک چیز مشترکند و آن اتهام زدن از سوی حکومت دین‌سالار به منتقدان داخلی‌اش، مبنی بر تبانی با خارجیان است.

در کل جریان، پایدارترین و خطرناک‌ترینِ این نیروهای مخالف (گرچه اغلب اوقات از سوی گروه‌های مقیم خارج و ظاهراً متعهد به پیشرفت دموکراتیک کشور کاملاً نادیده گرفته شده‌اند) طبقه‌ی سازمان‌یافته کارگران ایران بوده‌است.

یک جنبش کارگری تازه

کارگران ایران در انقلاب ۱۹۷۹ نقشی اساسی داشتند. پس از این‌که اعتصاب عمومی ایشان توانست در سرنگونی رژیم شاه نقشی کلیدی بازی کند، کارگران با شور و شعف کارخانه‌ها، معادن، پالایشگاه‌های نفت و همچنین کارگاه‌ها در بیشتر بخش‌های دیگر اقتصاد را تصرف کردند و با این کار کنترل مستقیم خود را جایگزین مدیریت پیشین کردند. شوراها، که بر اساس جلسات عمومی همه‌ی کارگران و کارمندان تشکیل شده بودند، اختیار اقتصاد ایران را در دست گرفتند. آن‌ها توانستند تولید را با همه‌ی آشوب‌های انقلاب ادامه دهند، در ساختار کاری اصلاحات اساسی ایجاد کنند و (در طی سال ۱۹۷۹) تبدیل به نقطه کانونی تجدید ساختار دموکراتیک جامعه‌ی ایران از قشر پایین به سوی بالا بشوند.

جنبش شوراها در ایران، که می‌توان آن را فراگیرترین تجربه‌ی کنترل کارگری در یک کشور در حال توسعه تا این تاریخ نامید، تهدید بزرگی نیز برای قدرت آیت‌الله خمینی و نوع جامعه‌ای که وی و دیگر اسلام‌گرایان سعی در برقراری آن داشتند پدید آورد.

بنابراین روحانیان دست‌اندرکار حکومت تازه‌بنیاد اسلامگرا در اولین فرصت به‌دست آمده، به مقابله با شوراهای کارگری پراختند. اما این شوراها که اعضایشان قول و قرار انقلاب برای توان‌بخشی و بهبود وضعیت را بسیار جدی گرفته‌بودند، از خود سرسختی نشان داده و به این آسانی مهارپذیر نبودند. سلاح کارساز رژیم برای درهم‌کوفتن شوراها و به‌دست‌آوردن دوباره‌ی کنترل بر اقتصاد کشور همانا جنگ با عراق بود: زمانی که نظامیان عراقی در سپتامبر ۱۹۸۰ از مرز گذشتند، این امکان پدید آمد تا به تمامی نارضایتی‌های داخلی فوراً برچسب خیانت به میهن زده شود.

در پی آغاز جنگ، سپاه پاسداران به کارخانه‌ها ریخته هزاران کارگر تسلیم‌نشده را دستگیر کرد و به ‌زور سرنیزه «مدیریت اسلامی» را برقرار نمود. این آغازی بود بر پایان کار تشکیلات طبقه‌ی کارگر در ایران. با تشدید جنگ، نسلی از فعالان کارگری در زندان اوین اعدام شده و گمنامانه مدفون شدند.

یک نسل گذشت تا دوباره جنبشی کارگری در ایران ظهور کند. جنبشی که در سال ۲۰۰۴ پدیدار شد البته تفاوت بسیاری با جنبش کارگری سال ۱۹۷۹ دارد. جنبش تازه در پدیده‌ی عمومی‌تر اعتراض شرکت نمی‌کند. دستگاه حکومتی دین‌سالار در ایران نه تنها در حال فروپاشی نیست بلکه شاید از همیشه هم قوی‌تر است؛ تب‌وتاب انقلابی در عموم جامعه دیده نمی‌شود و انگیزش‌های بی‌پروا، چه سوسیالیستی چه اسلامگرایانه و غیره، از دانشگاه‌ها به بیرون سرازیر نیست.
این بار، ناآرامی کارگری فریادی از روی درماندگی‌ست. تنگناها و گرفتاری‌های اقتصادی تحت حکومت روحانیان میلیونر و روزبه‌روز مرفه‌تر، دیگر از حد خود گذشته و گذران زندگی را ناممکن ساخته. اگر زنجیرهای ترس و تشویش شکسته شده، نه به‌خاطر دلایل ایدئولوژیکی بلکه به این خاطر است که کارگران به این نتیجه رسیده‌اند که اتحادیه‌های کارگری و اعتصابات تنها ابزار دستیابی به وضعیت بهتر است.

مشت آهنین

قابل توجه‌ترین نبردی که این جنبش جدید تا به امروز داشته در ژانویه‌ی ۲۰۰۶ جرقه زد؛ یعنی زمانی که ۱۷ هزار راننده‌ی اتوبوس شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران دست به اعتصاب زدند. خواسته‌های ایشان چندان زیاد نبود: چانه زدن دسته‌جمعی برای حقوق‌ها، مقداری افزایش دستمزد، دو جفت کفش برای رانندگی، به‌رسمیت‌شناختن سندیکای شرکت واحد و (مهم‌تر از همه) آزادی رهبر ایشان، منصور اُسانلو، از زندان اوین.


در سحرگاه روزی که قرار بود اعتصاب آغاز شود، پاسداران به محله‌های کارگرنشین تهران ریخته بالغ بر ۱۲۰۰ راننده‌ی اتوبوس و اعضای خانواده‌شان را دستگیر کرده به زندان اوین انداختند. پس از آن، یک عملیات گسترده‌ی نظامی به اجرا در آمد تا صف کارگران اعتصابی را شکسته جریان ترافیک را باز نگه دارند. رسانه‌های حکومتی کارگران را محکوم کردند و آنان را خائنانی نامیدند که مجری طرح تازه اعلان‌شده‌ی آمریکا در جهت حمایت از اتحادیه‌های کارگری شده‌اند؛ طرحی به منظور دامن زدن به تغییر رژیم در ایران.


گرچه اکثریت زندانیان کم‌کم از اوین درآمدند ولی منصور اسانلو همچنان متهم به «داشتن روابط با یک قدرت خارجی و دریافت حمایت مالی از آن قدرت» باقی ماند.

آموزگاران مدارس (که ۸۰ درصدشان زن هستند) نیز نقش عمده‌ای در اعتراضات کارگری دوره‌ی پس از سال ۲۰۰۴ داشته‌اند. آن‌ها نیز به همان تنگناها و سختی‌های دیگر گروه‌های کارگری دچارند: حقوق ایشان به سطوحی به مراتب پایین‌تر از میانگین حقوق بخش دولتی تنزل کرده و کار حق‌الزحمه‌ای و قراردادهای موقت، رواج فراوانی یافته است. در نتیجه، ۷۰ درصد از معلمان اکنون در شرایطی زیر خط فقر زندگی می‌کنند. بسیاری از ایشان مجبور شده‌اند برای تأمین ابتدایی‌ترین خرج‌ها، به شغل دوم یا حتی شغل سوم روی بیاورند.
در ماه مارس ۲۰۰۴، در حدود ۳۰۰ هزار تن از ایشان (یک‌سوم از کل معلمان) در یک اعتصاب سراسری شرکت کردند. این اولین اعتراض کارگری بزرگ در تاریخ جمهوری اسلامی بود که زنان در آن اکثریت داشتند. اعتصاب با شکست مواجه شد و رهبران آن دستگیر شدند. اما معلمان به سازماندهی خود ادامه دادند. هم‌اکنون یک شورای مستقل به نام شورای هماهنگی، کار سازماندهی ۳۰ تشکل صنفی را در سراسر ایران به عهده دارد.


در فوریه‌ی ۲۰۰۷ باز نوبت معلمان شد تا مشت آهنین جمهوری اسلامی را تجربه کنند. یک اعتصاب اولیه در ۱۹ فوریه، و به‌دنبال آن چهار مورد توقف کار در سراسر کشور به اجرا درآمد که هدف از آن درخواست حقوق برابر با دیگر کارمندان بخش دولتی بود. پلیس و نیروهای نظامی چندین تظاهرات را با اکراه تحمل کردند تا این‌که در ۱۳ مارس، رهبران تشکل صنفی به وزارت آموزش و پرورش احضار شدند. ایشان فکر می‌کردند که تنها با یک دور بازجویی روبه‌رو خواهند شد؛ ولی در وزارت‌خانه، مقامات امنیتی و اطلاعاتی به ایشان هشدار دادند که در جو کنونی تحریم‌ها، محاصره‌ی نظامی و تهدید حمله‌ی بیگانگان، هرگونه اقدام بعدی به عنوان «تهدید امنیتی» به حساب خواهد آمد.

زمانی که روز بعد ۱۰ هزار معلم مجدداً در جلو مجلس در تهران گرد هم آمدند، پلیس ضدشورش و نیروهای نظامی ایشان را محاصره کرده با باتون به آن‌ها حمله کردند. در این جریانات دست کم هزار نفر دستگیر شدند.

این روش انتخابی رژیم اسلامی به‌طور کل و محمود احمدی‌نژاد به‌طور خاص است: از رویارویی با غرب برای در‌هم‌کوفتن هر گونه کانون متفاوت قدرت استفاده کن. جنبش جدید کارگری تبدیل به یکی از جدی‌ترین‌ها در میان این دست کانون‌های قدرت شده‌است.

این جنبش با جنبش اصلاح‌طلب دهه‌ی ۱۹۹۰ تفاوت دارد؛ زیرا این جریانی نیست که در چارچوب دستگاه دولتی عمل کند و بدین خاطر جریانی نیست که آن را بشود براحتی کنترل کرد. این جنبش با جنبش دانشجویی نیز تفاوت دارد زیرا پتانسیل این را دارد که به عامه‌ی طبقه‌ی کارگری ایران سرایت کند. جنبش کارگری مرکزیت خاصی ندارد، در سراسر کشور پراکنده است و در اَشکال و فرم‌های گوناگون حضور دارد. جنبش کارگری به‌ویژه برای احمدی‌نژاد خطرناک است؛ چرا که هر تشکل صنفی مستقل و هر اعتصابی که برگزار می‌شود برای چندمین بار ناتوانی او در عمل به وعده‌ی «عدالت اجتماعی» را خاطرنشان می‌سازد. همان وعده‌ای که باعث برنده شدن او در انتخابات ژوئن ۲۰۰۵ شد.

مخمصه‌ی تهران

ایران در دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد دستخوش یک روند عمیق نظامی‌گری شده. سپاه پاسداران، یعنی همان سازمانی که احمدی‌نژاد رویّه‌ی شغلی‌اش را در آن آغاز کرد، به کنترل مستقیم‌تری بر دولت و اقتصاد دست یافته (از جمله، برای مثال، شرکت واحدی که کارفرمای رانندگان اتوبوس اعتصاب‌کننده است).

در دانشگاه‌ها، فعالان دانشجویی و استادان آزاداندیش از سوی پاسداران اخراج می‌شوند. در شهرستان‌ها سپاه پاسداران رزمایش‌های بزرگی در مناطق اقلیت‌های کردنشین، عرب‌نشین و بلوچ‌نشین اجرا می‌کند. همه‌ی این لشکرکشی‌ها در محیط برآشفته و ارعاب‌انگیز یک درگیری قریب‌‌الوقوع با دشمنان غربی ایران صورت می‌گیرد.

سیاست تقابل‌جویانه‌ی خود غرب هم یکی از ابزارهای حیاتی قورخانه‌ی رژیم تهران را تشکیل می‌دهد. فقط به این خاطر که ادعاهای روحانیان ایران در مورد تهدید و محاصره‌ی کشور را می‌شود طوری موجه جلوه داد. این امکان برای ایشان پدید آمده تا خود را به عنوان محافظان خیراندیش مملکت معرفی کنند.

و دقیقاً همین منطق و استدلال است که جنبش کارگری و دیگر نیروهای مردم‌سالارانه‌ی ایران را فلج کرده. چرا که هر مأمور تازه‌ای که به خاک ایران ورود غیر مجاز می‌کند، هر ضربه‌ی جدیدی که به شکل محدودیت به کشور زده می‌شود و هر تهدید نیمه‌پوشیده، یک حمله‌ی ضربتی هوایی آمریکا یا اسرائیل باعث می‌شود تا یک عضو دیگر تشکل‌های صنفی بازداشت، یک اعتصاب دیگر سرکوب و یک تظاهرکننده‌ی دیگر مورد ضرب‌وشتم قرار بگیرد.

احساس خطر ملی، که عمدتاً ساخته و پرداخته‌ی غرب است، بهترین بهانه را برای آزار و دستگیری به دست جمهوری اسلامی می‌دهد. منافع نخبگان قدرت‌طلب، چه در غرب و چه در تهران، مشابه هم‌اند و این منافع در تقابل با تغییرات صلح‌آمیز و دموکراتیک در ایران قرار دارند. قربانیان این قضیه خود مردم ایران هستند که نیاز به فرصتی دارند تا بتوانند آزادانه نفس بکشند و برای کشور خود طرحی نو دراندازند.

منبع: تارنمای دموکراسی باز، اندیشه‌ی آزاد برای جهان

*شورا اسماعیلیان روزنامه‌نگار و فعال ایرانی ساکن سوئد است که برای هفته‌نامه‌ی سوئدی آربـِتارن (کارگر) کار می‌کند.
آندرئاس مالْم یکی از گزارشگران هفته‌نامه‌ی سوئدی آربتارن است.

کتاب مشترک اسماعیلیان و مالم: «ایران در لبه پرتگاه: کارگران خیزنده و تهدید جنگ»؛ انتشارات پلوتو؛ ۲۰۰۷

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

با سلام:چرت وپرت چرا ميگي
من يكي ازكاركنان صنعت نفت هستم كه سهم عظيمي دربه ثمررسيدن انقلاب اسلامي داشت ((سال57)).توجه داشته باشيد موقعيت
صنعتراقبل وبعدازانقلاب
1)اختلاف حقوق يك كارمند(ديپلم)ويك كارگردريك زمان استخدام دريك واحدصنعتي حداقل8برابربود هرچقدرسابقه زياد ميشداين اختلاف بيشتر.
2)ازغذاخوري درمحيط كارفقط كارمند استفاده ميكردوكارگرجرعت قدم زدن اطراف رستوران رانداشت.
3)استفاده ازتسهيلات(مسكن وامكانات تفريحي) بااختلاف10برابراز نظركيفي به نفع كارمند.ومراتب عديده ازاين قبيل كه واقعاكارگرازحق اندكي برخورداربود.
امابعدازانقلاب چه اتفاقي افتاد؟به يكباره تمام ان معيارهابهم ريخت وشرايط مساوي شد يعني حقوق كارگران 8برابراضافه شدوكليه امكانات
وتسهيلات شرايط تقريبا مساوي گرفت.اخه اين كارگر ديگه چه ميخواد؟اينه كه شمانميدونيدوشديدهمانندجوجه كمونيستهاي امريكائي كه ابتداي انقلاب ازتخم سردراوردندومثل اكنون شماخيلي عذرميخوام شروع كردندبه((چرت وپرت))گفتن ومردم حق دارند كه بگويندشما حرف دشمن راميزنيدچون ملت همين مراتب راديدندو تجربه كردندوبه خوبي اگاهندواهنگ صداي دشمن رابخوبي تشخيص ميدهند.من باخواندن مطالب شماماهيت شمارا تشخيص دادم واشتباه هم نميكنم درصورتيكه ازنظرمن دراين رابطه علاقه اي داريداگاه شويد ايميل من دراختيار شماست تماس بگيريد.جواب ميدهم.

-- حسين ، Apr 16, 2007

خيلي دروغ گفتيد تو اين متن
اينجا هركي بيشتر مخالف نظام باشه بيشتر تحويلش ميگيرن...
چرا مهمل ميبافين پاسدار كجا ؟دانشگاه كجا
حتي من يادمه به رئيس بسيج دانشجويي كشور اعتراض كردم چرا نمايشگاه ياد جنگ تو دانشگاه گذاشتيد ايشون به من آمار دادن كه خيلي از دانشجو ها اسقبال كردن!

-- م. ، Apr 16, 2007

شما نوكري آمريكاي زورگو را بكنيد و ما به ياري خدا ايران سربلند را سربلندتر مي كنيم.

-- بدون نام ، Apr 16, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)