تاریخ انتشار: ۳ فروردین ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

برندگان جنگ عراق چه کسانی هستند؟

امید معماریان

«چه کسی در عراق برنده است؟» این پرسشی‌ست که هم اینک از کوچه‌ـ‌پس‌ـ‌کوچه‌های بغداد گرفته تا راهروهای کاخ سفید و کنگره‌ی آمریکا، داغ‌ترین پرسش سیاست‌مداران، اندیشمندان و مردم عادی به شمار می‌رود. دوماهنامه‌ی «سیاست خارجی» (Foreign Policy) درشماره‌ی اخیر ماه مارس ـ آوریل خود، به این پرسش پاسخ داده است.

این مجله در مقاله‌ای جامع، با بررسی طرف‌های درگیر در جنگ عراق، آورده است: «تیترهای روزنامه‌ها مدام ازشکست ما در عراق سخن می‌گویند ... اما اگر جنگ‌ها همواره بازنده‌ای دارند، برندگانی هم دارند». این مجله سپس پرسیده است که دراین جنگ چه مؤسسات، کشورها، ایدئولوژی‌ها وافرادی بیشترین منفعت را از جنگ برده‌اند؟

«سیاست خارجی» ده برنده را برای جنگ معرفی می‌کند. ایران در صدر منفعت‌برندگان از جنگ آمده است. پس از ایران، مقتدی صدر، القاعده، ساموئل هانتیگتون، چین، دیکتاتورهای عربی، قیمت نفت، سازمان ملل، اروپای قدیمی واسراییل دیگر منتفعان از جنگ شمرده شده‌اند. نکته‌ی جالب آن که هر قسمت از این مقاله، به قلم نویسنده‌ای چیره‌دست نوشته شده است.

بخش اول آن درمورد ایران، به قلم «ولی نصر» به تحریر درآمده است. دکتر ولی نصر، استاد دانشگاه ناوال مونتری کالیفرنیا و نویسنده‌ی کتاب «احیای شیعه»، تنها ایرانی در بین نویسندگان است. او چند ماه قبل، ساعت‌ها در خصوص فرق شیعه و سنی و ماهیت اختلافات مذهبی درمنطقه، به جورج بوش توضیح داد.

بخش دوم نیز به قلم دکستر فیلکینز، نویسنده‌ی مشهور روزنامه‌ی نیویورک تایمز است که گزارش‌های او از فلوجه، به شهرتش رساند و هم اینک در دانشگاه هاروارد به تحقیق و تحصیل مشغول است. دانیل بیمن، رییس برنامه‌ی مطالعات صلح و امنیت دانشگاه جورج تاون نیزمطلب بخش القاعده را نوشته است.



ولی نصر در شرح استدلال خود، مبنی بر برنده بودن ایران در بحران عراق، می‌گوید: «عراق جدید قرار بود مدلی برای خاورمیانه و تهدیدی برای حکومت مذهبی ایران باشد. در عوض، ایران به‌عنوان بزرگ‌ترین برنده‌ی جنگ آمریکا در منطقه ظهور کرده است. ثبات و دموکراسیِ اندکی در عراق وجود دارد که بتواند ایرانی‌ها را تحت تأثیرقراربدهد ... ایرانی‌ها از سقوط صدام حسین، که هشت سال علیه آنان جنگید، شادمانی کردند. جنگی که صدها هزار ایرانی را، از جمله با سلاح‌های شیمیایی به کشتن داد. در واقع، برای ایران، جنگ در عراق تبدیل شد به یک سودِ بادآورده، که به سرنگونی حزب بعث انجامید و به فروکش کردن حس انتقامی منجر شد که در بیشترِ قرن بیستم، مانند خاری برای ایران بود. دولت شیعه‌ی عراق، و همین‌طور کردها نیز، از رابطه‌ی دوستانه با ایران احساس رضایت می‌کنند. تصادفی نبود که ایران به‌عنوان یکی از همسایگان عراق، اولین کشوری بود که دولت این کشور را به رسمیت شناخت و عراقی‌ها را به مشارکت سیاسی، که توسط ایالات متحده مطرح شده بود، تشویق کرد.

ولی نصر سپس به وضعیتِ پس ازحمله می‌پردازد و ادامه می‌دهد: «درخلاء سیاسی که بعد از سقوط صدام به وجود آمد، نفوذ ایرانی‌ها بسرعت در منطقه‌ی جنوب عراق با پشتیبانی روابط اقتصادی و حجم فزاینده‌ای از تجارت و حضور توده‌وار زائران ایرانی در زیارتگاه‌های کشور همسایه گسترده شد و از همین‌جا مناسبات امنیتی و سیاسی جوانه زد. به این ترتیب، نفوذ ایران بسرعت در سطوح مختلف بوروکراسی عراق، نظام قومی و شیعی، و بخش‌های امنیتی و سیاسی توسعه یافت. جنگ درعراق، بخش عمده‌ای از این کشور، و در نهایت خلیج فارس را به حوزه‌ی نفوذ وتسلط ایران تبدیل کرد. با رفتن ارتش عراق، دیگر هیچ سد و خاکریزی درخلیج فارس برای بازداشتن جاه طلبی‌های توسعه‌طلبانه‌ی ایران وجود ندارد».

نصر سپس به این موضوع می‌پردازد که جنگ عراق، رابطه‌ی ایران و آمریکا را نیز، به صورت کلی، دستخوش تغییر کرده است. او به همکاری ایران و آمریکا درسرنگون کردن طالبان درسال ۲۰۰۱ اشاره می‌کند؛ و این که بعد از آن، دستگاه بوش ایران را بخشی ازمحور شرارت نامید؛ و دیگر آن که موضوع «تغییر رژیم» از سال ۲۰۰۲ در دستور کار واشنگتن قرار دارد.

نصر می‌گوید که بعد از جنگ عراق، علی‌رغم این که بن بست بر سر مسأله‌ی هسته‌ای،حمایت ایران از حزب الله و حماس و حملات زهرآگین علیه اسراییل، واشنگتن به‌صورت جدی از درگیر کردن ایران خودداری کرده است: «در عوض، ایالات متحده تصمیم گرفته است که ثبات منطقه‌ای را از طریق مقابله و همچنین کم کردن نفوذ منطقه‌ای ایران دنبال کند. اگر چه رشد احساسات ضد آمریکایی در دنیای عرب، در کنار تعهدات نظامی رو به رشد آمریکا درعراق، ایالات متحده را در موقعیتی قرار می‌دهد که براحتی نمی‌تواند ایران را بازدارد. به صورت خلاصه، عراق ایران را قوی و ایالات متحده را ضعیف کرده است».

پسرِ استاد حسین نصر، که هم اینک مورد توجه شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی آمریکاست، معتقد است که ایران، با توجه به دستاوردهایی که داشته، هم‌چنان با چالش‌های جدیدی نیز مواجه است. او به ناآرامی‌های عراق اشاره می‌کند و این که هرج و مرج عراق می‌تواند به بی‌ثباتی ایران نیز منجر شود. نصر تأکید می‌کند که ادامه‌ی جنگ و ناآرامی در عراق، و حضور خشونت‌های نظامی، ثبات ایران را تهدید می‌کند. او به صف‌بندی کشورهای عربی علیه ایران در منطقه نیز اشاره می‌کند که بعد ازجنگ عراق، تهران را تبدیل به «لولو»ی کشورهای عربی کرده است. موضوعی که به اعتقاد ولی نصر، قیمتی‌ست که ایران حاضر است برای پیروزی درعراق بپردازد.

نویسنده برنده‌ی آخر (دهم) جنگ عراق، یعنی آماتزیا بارام، که رییس مرکز ایران و خلیج فارس در دانشگاه حیفا است، در تحلیلی، از نابودی صدام به‌عنوان یکی ازخوشحالی‌های اسراییل یاد می‌کند که دیگر خطر هسته‌ای از سوی صدام، و البته لیبی، اسراییل را تهدید نمی‌کند. نویسنده به پاداش ۲۵ هزار دلاری صدام حسین به خانواده‌ی بمب‌گذاران انتحاری فلسطینی اشاره می‌کند، و این که دیگر کسی نیست که چنین افرادی را با دادن پاداش تشویق کند. نویسنده سپس تأکید می‌کند که تهدید ایران برای اسراییل، نه به‌خاطر نفوذ در عراق، بلکه به خاطر مسأله‌ی هسته‌ای‌ست.

دیوید فروم معتقد است که مردم آمریکا، بیشتر و بیشتر، در پاسخ به این سؤال که «چه کسی اشتباه کرد» جواب می‌دهند: مردم عراق بودند که اشتباه کردند. فروم، که محقق مؤسسه‌ی اینتر پرایز است، می‌نویسد که بعد از جنگ، طبق نظرسنجی‌های انجام شده، تعداد آمریکایی‌هایی که معتقدند اسلام از ادیان دیگر خشن‌تر است، بیشتر شده. در واقع، بر اساس نظرسنجی این نشریه، طی سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶، تعداد افرادی که اسلام را به‌عنوان منبع خشونت درعراق دانسته‌اند از ۱۴ به ۳۳ درصد رسیده است. هم‌چنین ۵۸ درصد مردم آمریکا گفته‌اند که پیروان اسلام از پیروان ادیان دیگر خشن‌تر شده‌اند. به نظر نویسنده، با کشته شدن نزدیک به ۳۰۰۰ آمریکایی به نام اسلام ، مردم آمریکا چنین کیشی را با خشونت عجین می‌دانند: «به این ترتیب، مردم آمریکا بیش از پیش به این موضوع ایمان می‌آورند که حرف‌های ساموئل هانتینگتون درباره‌ی برخورد تمدن‌ها درست بوده است، و اسلام با دموکراسی و غرب دشمنی دارد».

جالب آن که مطلب بخش ایران، با تصویرِ نقاشی شده‌ای ازمحمود احمدی‌نژاد، و بخش مقتدی صدر نیز با تصویری از وی همراه است.



این مجموعه نوشته‌ها چهارده صفحه از این شماره‌ی دوماهنامه‌ی «سیاست خارجی» را به خود اختصاص داده است. نکته‌ی جالب آن که تیتر سرمقاله‌ی این شماره، جمله‌ی معروف مراسم اسکار یا دیگر جشنواره‌ها، در لحظه‌ی اعلام نام برنده است : «و برنده هست...» (And the winner is…).

key words: Foreign Policy Iraq Iran Vali Nasr winner war

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)