خانه > گوی سیاست > خاورميانه > حيوانِ زخمخورده خطرناکتر است | |||
حيوانِ زخمخورده خطرناکتر استعزمِ آمريکا برای تسلط بر منابع انرژی منطقه باعث بالا گرفتن تهديدهایاش عليه ايران است در منطقهی سرشار از انرژی خاورميانه، تنها دو کشور هستند که از تسليم به خواستههای ابتدايی آمريکا سر باز زدهاند: ايران و سوريه. اين کشورها هر دو دشمن آمريکا هستند و ايران تا به حال مهمتر از ديگری است. چنانکه در دوران جنگ سر قاعده بود، توسل به خشونت مرتباً به عنوان واکنشی در برابر نفوذِ بدخيم دشمنِ اصلی و غالباً به بهانههايی واهی توجیه میشود. جای تعجب نيست که بوش سربازان بيشتری به عراق میفرستد و قصههايی دربارهی آشکار شدن دخالت ايران در اوضاع داخلی عراق سر هم میکند و تصور ضمنی هم اين است که آمريکاست که بر جهان حکومت میکند. در حالی که در عراق در شرايط ديگر هيچ نیروی خارجی دخالتی ندارد.
در فضای ذهنی جنگ سردِ آمريکا، ايران اساسِ اين به اصطلاح هلال شيعی است که از ايران شروع میشود و از طريق شيعيان جنوب عراق و سوريه به حزب الله لبنان میرسد. و باز هم جای تعجب نیست که «جوش و خروش» در عراق و بالا گرفتن تهديدها و اتهامها عليه ايران همراه شده است با آمادگی با اکراه برای شرکت در کنفرانسی از قدرتهای منطقه که دستور کارش منحصر به عراق است. اين ژشتِ حداقلی نسبت به ديپلماسی احتمالاً برای فرونشاندن ترسها و عصبانيتهای فزايندهای است که از رویکردِ شديداً تهاجمی آمريکا ناشی شده است. متخصصان تروريسم، پيتر برگن و پل کروکشانک در تحقيق مفصلشان با عنوان «اثر عراق» اسباب تازهای برای اين نگرانیها فراهم کرده و آشکار کردهاند که جنگ عراق «باعث هفت برابر شدن تروريسم در جهان شده است». و «اثر ايران» ممکن است حتی شديدتر از اين باشد. برای آمريکا، مسألهی اصلی در خاورميانه کنترل مؤثر بری منابع انرژی بیبديلِ آنجا بوده، هست و خواهد بود. دسترسی مسألهای ثانوی است. وقتی نفت روی آبهای دريا باشد به همه جا میتواند برود. تسلط و کنترل داشتن ابزار سلطهی جهانی تلقی میشود. نفوذِ ايران در اين «هلال» تسلط آمريکا را به چالش میکشد. تصادف تاريخ است که مهمترين منابع نفتی جهان عمدتاً در مناطق شيعه نشين خاورميانه يعنی جنوب عراق، مناطق مجاور با عربستان سعودی و ايران هستند که ذخيرههای عمدهی گاز طبيعی را نیز داراست. بدترين کابوس آمريکا این خواهد بود که اتحادی شيعی پديد بيايد که بيشتر نفتِ جهان را در اختيار داشته باشد و مستقل از آمريکا شود. اگر چنين بلوکی پديد بيايد ممکن است حتی به جدول امنيتی انرژی آسيا واقع در چين نيز بپيوندد. ايران میتواند يک نقطهی اتکا باشد. اگر برنامهريزان دولتِ بوش باعث چنين اتفاقی شوند، موضع قدرت آمريکا را در جهان شديداً تضعیف کردهاند. برای آمريکا، تقصیر اصلی ايران مبارزهطلبیاش است که به سرنگونی شاه در سال ۱۹۷۹ و بحران گروگانگيری در سفارت آمريکا باز میگردد. به تلافی اينها، آمريکا از تجاوز صدام حسين به ايران حمايت کرد که صدها هزار کشته بر جای گذاشت. پس از آن تحريمهای مهلک از راه رسيد و بوش تلاشهای ديپلماتيک ايران را رد کرد. نوآم چامسکی ماه جولای گذشته، اسراييل به لبنان حمله کرد که از سال ۱۹۷۸ پنجمين حمله به شمار میرود. مانند گذشته، پشتيبانی آمريکا عاملی حیاتی بود. بهانهها به هنگام بازرسی بلافاصله فرو میریزند و پيامدها برای مردم لبنان سنگين است. يکی از دلايل حملهی آمريکا-اسراييل اين بود که راکتهای حزبالله مانعی باز دارنده در برابر حملهی آمريکا-اسراييل به ايران بود. افکار عمومی در آمريکا و سراسر جهان شديداً مخالف حمله است. به نظر میرسد که سازمانهای امنيتی و نظامی آمريکا نيز مخالف حملهی نظامی هستند. ايران نمیتواند از خود در برابر حملهی آمريکا دفاع کند، اما میتواند به شيوههای ديگری واکنش نشان دهد از جمله با بر پا کردن آشوبهای بيشتر و بيشتری در عراق. بعضیها هشدارهايی دادهاند که بسيار جدیتر از اينهاست. از جمله مورخ نظامی بريتانيايی کورلی بارنت نوشته است که: «حمله به ایران عملاً باعث جنگ جهانی سوم میشود». اما حيوان وقتی زخم خورده میشود خطرناکتر و پيشبينیناپذيرتر میشود. دولت بوش در تلاش نومیدانه برای نجاتِ چيزی، ممکن است تن به خطر فاجعههای عظيمتری بدهد. دولت بوش مصیبتی تصورناپذير در عراق درست کرده است. دولت بوش از ايجاد يک دولت موکل در داخل عراق ناکام مانده است و نمیتواند بدون روبرو شدن با احتمال از دست دادن تسلطش بر منابع انرژی خاورميانه عقبنشينی کند. در همين حال، واشنگتن ممکن است در پی بیثبات کردن ايران از درون باشد. ترکيب قوميتی ايران بسيار پيچيده است؛ بیشتر جمعيت ايران، فارس نيستند. تمايلات تجزیهطلبانهای در ایران هست و ممکن است آمریکا خواستار تحریکِ آنها باشد – مثلاً خوزستان در کنار خليج که محل تمرکز نفتِ ايران است، منطقهای است عمدتاً عرب، نه فارس. بالا بردن تهديدها نيز ممکن است دیگران را برای پيوستن به تلاشهای آمريکا برای خفه کردن ايران از حيث اقتصادی تحت فشار قرار دهد و پیروزی قابل پيشبينیای در اروپا داشته باشد. يکی از پيامدهای قابل پيشبینی ديگر، که احتمالاً عامدانه خواهد بود، وادار کردن حکومت ايران است به اينکه تا حد امکان سرکوبگر باشد که علاوه بر تضعيف اصلاحطلبان باعث بینظمی نيز میشود. همچنين لازم است که از رهبری ايران چهرهای اهريمنی ساخته شود. در غرب، هر سخن افراطی و تندی از احمدینژاد به سرعت در عناوین خبری پوشش داده میشود و ترجمههايی مشکوک از آنها میشود. اما احمدینژاد هيچ کنترلی بر سياست خارجی ندارد. سياست خارجی در دست مقام بالاتر از او يعنی رهبر ايران آيتالله علی خامنهای است. رسانههای آمريکایی معمولاً سخنان خامنه ای را ناديده میگیرند به ويژه اگر آشتیجویانه باشند. وقتی احمدینژاد میگويد اسراييل نبايد وجود داشته باشد، رسانهها پوشش وسيعی به آن میدهند. اما وقتی خامنهای میگويد که ايران از موضع اتحاديهی عرب دربارهی مشکل اسراييل-فلسطين حمايت میکند و خواستار عادیسازی روابط با اسراييل در صورت پذیرفتن اجماع بينالمللی يک توافق دو-دولته از سوی اسراييل است، رسانهها سکوت میکنند. حملهی آمريکا به عراق به نوعی باعث شد ايران به توسعهی بازدارندگی هستهای بپردازد. پيام این بود که آمريکا اگر هدفاش را بیدفاع ببيند، هر وقت بخواهد حمله میکند. حال ايران در حلقهی محاصرهی نيروهای آمريکایی در افغانستان، عراق، ترکيه، خليج فارس است و پاکستان و اسراييل که به لطف حمايت آمريکا ابرقدرتهای منطقهای مسلح به سلاح هستهای هستند هم به ايران نزديکاند. در سال ۲۰۰۳، ايران پيشنهاد مذاکره دربارهی تمام موضوعات معوقه را داد، از جمله دربارهی سياستهای هستهای و روابط اسراييل و فلسطين. واکنش آمريکا سرزنش دیپلمات سوييسی بود که حامل این پيشنهاد بود. سال بعد، اتحاديهی اروپا و ايران به توافق رسيدند که ايران غنیسازی اورانيوم را متوقف کند؛ در مقابل اتحاديهی اروپا «تضمينهای محکمی دربارهی مسايل امنيتی» بدهد – اين کدی است برای تهديد آمريکا-اسراييل به بمبارانِ ايران. ظاهراً اروپا تحت فشار آمريکا سر قولاش نايستاد. ايران هم غنیسازی اورانيوم را از سر گرفت. علاقهی واقعی به جلوگيری از توسعهی سلاحهای هستهای در ايران باعث خواهد شدن آمريکا تعهد اتحاديه ی اروپا را عملی کند، تن به مذاکرات مفيد و مؤثر بدهد و در کنار بقيه به سمت وارد کردن ايران در نظام اقتصادی بينالمللی برود. کپیرايت: نوآم چامسکی، سنديکای نيويورک تایمز نوآم چامسکی به طور مشترک با گيلبرت اچکار، مؤلف «يک قدرت مهيب: خاورميانه و سياست خارجی آمريکا» است. ---------------------------
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|