تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

دولت بوش: سؤال نپرسيد ولی به ما اعتماد کنيد!

سیمور هرش

بخش سوم


سیمور هرش از مفسران مشهور آمریکا و گزارشگر نیویورکر

در ماه ژانويه، پس از بروز خشونت‌های خيابانی در بيروت که در آن طرف‌داران هر دو سو، يعنی حزب‌الله و دولت سينيوره شرکت داشتند، شاهزاده بندر برای گفت‌وگو درباره‌ی بن بست لبنان برای ديدار با علی لاريجانی، مذاکره‌ کننده‌ی ايران در مسأله‌ی هسته‌ای، به تهران رفت. به قول سفير يکی از کشورهای خاورميانه، يکی از اهدافِ مأموريت بندر – که به قولِ اين سفير به تأييد کاخِ سفيد نيز رسیده بود – اين بود که «بين ايرانی‌ها و سوری‌ها مشکل درست کند». بين ايران و سوريه بر سر گفت‌وگوهای سوريه با اسراييل تنش‌هايی وجود داشت و هدف سعودی‌ها دامن زدن به اختلاف بود. اما، اين سفير می‌گويد: «اين کار نتيجه‌ای نداد. سوريه و ايران به يکديگر خيانت نمی‌کنند. رويکرد بندر بسيار بعيد است که به موفقيت بينجامد».

تحريک و تجهيز اخوان المسلمين سوريه عليه اسد
وليد جنبلاط که رهبر اقليت دروزِ لبنان است و از طرفداران پر و پا قرص سينيوره، به نصرالله حمله‌ور شده و او را عامل سوريه خوانده است. او به دفعات به روزنامه‌نگاران خارجی گفته است که حزب‌الله تحت اختيار مستقيم رهبری دينی ايران است. جنبلاط در گفت‌وگويی که دسامبر سال گذشته با من داشت بشار اسد، رييس جمهور سوريه را يک «قاتل زنجيره‌ای» تصوير می‌کرد. او می‌گفت نصر الله در ترور رفيق حريری و قتل پير جميل، عضور کابينه‌ی سينيوره، «اخلاقاً مقصر» است چون او از سوری‌ها حمايت می‌کند.

جنبلاط می‌گفت که پاييز گذشته با معاون رياست جمهوری، ديک چنی، در واشنگتن ديداری داشته است تا احتمالات تضعيف اسد را بررسی کنند. جنبلاط می‌گويد او و همکاران‌اش به چنی توصيه کرده بودند که اگر آمريکا واقعاً قصد دارد حرکتی عليه سوريه صورت دهد، بايد با اعضای اخوان المسلمين سوريه صحبت کنند.

اخوان المسلمين سوريه که شاخه‌ای از جنبش تندرو و سنی‌ مذهبی است که در سال ۱۹۲۸ در مصر پايه‌گذاری شد، بيش از يک دهه مخالفت‌های خشنی با حافظ اسد، پدر بشار اسد داشتند. در سال ۱۹۸۲، اخوان کنترل شهر حما را به دست گرفتند؛ اسد يک هفته‌ی تمام شهر را بمباران کرد و بيش شش تا بيست هزار نفر از مردم را کشت. عضويت در اخوان المسلمين در سوريه مجازات اعدام دارد. اخوان المسلمين همچنين دشمنِ قسم‌خورده‌ی آمريکا و اسراييل است. اما، جنبلاط می‌گفت: «ما به چنی گفتيم که ربط اساسی ميان ایران و لبنان سوريه است – و برای تضعيف ايران بايد در را برای مخالفانِ مؤثر سوری‌ها باز کنيد».

آمريکا حامی اخوان المسلمين!
اين گواهی است بر اين‌که راهبرد تغيير جهت دولت بوش هم اکنون به اخوان المسلمين سود رسانده است. جبهه‌ی نجاتِ ملی سوريه ائتلافی از گروه‌های اپوزيسيون است که اعضای اصلی‌اش جناحی هستند به رهبری عبدالحليم خدام، معاون سابق رياست جمهوری سوريه، که در سال ۲۰۰۵ به دولت پشت کرد و همچنين اخوان المسلمين. يک افسر عالی‌رتبه‌ی سابق سازمان سيا به من گفت: «آمريکايی‌ها هم پشتيبانی مالی و هم حمایت سياسی از اين‌ها کرده‌اند. سعودی‌ها کار پشتيبانی مالی را انجام می‌دهند، اما آمريکايی‌ها در آن دخيل هستند». او می‌گفت که خدام که اکنون در پاريس زندگی می‌کند، با اطلاع کاخِ سفيد، از عربستان سعودی پول می‌گرفت. (بنا به گزارش‌های مطبوعاتی، در سال ۲۰۰۵، هيأتی از اعضای اين جبهه با مقاماتی از شورای امنيت ملی ديدار داشتند). يکی از مقامات سابق کاخِ سفيد به من گفت که سعودی‌های مدارک سفر را در اختيار اعضای جبهه گذاشته بودند.

جنبلاط می‌گفت درک می‌کند که وضعيت برای کاخِ سفيد بسيار حساس است. «من به چنی گفتم که عده‌ای در دنيای عرب، و عمدتاً در ميان مصری‌ها هستند» - که رهبری ميانه‌روی سنی آن‌ها دهه‌ها با اخوان‌ المسلمين مصر جنگ کرده است - «که از کمک آمريکا به اخوان المسلمين ناخرسند خواهند بود. اما اگر يقه‌ی سوريه را نگیريد رو در روی لبنان خواهيم بود و حزب الله ما را درگيری جنگی طولانی خواهد کرد که بعيد است در آن پيروز شويم».

شيخ حسن نصرالله
در يک شبِ گرم و صاف اوايل دسامبر گذشته، در حومه‌ای در چند مایلی جنوب شهر بيروت که کاملاً بمباران شده بود، پيش نمايشی از چگونگی بازی راهبردِ تازه‌ی دولت بوش در لبنان را به چشم ديدم. شيخ حسن نصرالله، رهبر حزب الله، که مخفی بود، برای مصاحبه موافقت‌اش را اعلام کرده بود. تدابير امنيتی برای ديدار بسيار محرمانه و پيچيده بود. مرا در يک اتوموبيل تاريک، نشسته در صندلی عقب، به گاراژی زیرزمينی در محله‌ای در بيروت بردند. با يک اسکنر دستی مرا بازرسی کردند و سوار اتوموبيل ديگری شديم تا به یک گاراژِ زيرزمينی بمب‌خورده‌ی ديگر برويم. تابستان گذشته گزارش شده بود که اسراييل سعی می‌کرده نصرالله را بکشد، اما احتياط‌های امنيتی فوق العاده فقط به خاطر تهدیدِ اسراييل نبود. ياران نصرالله به من می‌گفتند که فکر می‌کنند نصرالله مورد تهديدِ جدی هم‌نوعان عرب‌شان نيز هست. اين‌ها عمدتاً عاملانِ امنيتی اردن و جهادی‌های سنی هستند که به اعتقادِ آن‌ها به القاعده وابسته‌اند. (يک مشاور دولت و سرهنگِ بازنشسته‌ی چهار ستاره‌ای می‌گفت که نيروهای امنیتی اردن با پشتيبانی آمريکا و اسراييل، سعی در نفوذ در گروه‌های شيعی داشته‌اند تا عليه حزب الله کار کنند. ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، هشدار داده است که دولت شيعی عراق که به ايران نزديک است می‌تواند منجر به ظهور يک هلالِ شيعی شود).

اين به نوبه‌ی خود يک نوع وارونه‌کاری است: نبرد نصرالله در تابستان گذشته با اسراييل او را، که یک شيعه است، تبديل به محبوب‌ترين و بانفوذترين چهره ميان سنی‌ها و شيعيان سراسر منطقه کرد. اما در ماه‌های اخیر، بسياری از سنی‌ها او را شرکت‌کننده در جنگ فرقه‌ای ديده‌اند تا نمادِ اتحاد عرب‌ها.

نصر الله:«ما نمی‌خواستيم در منطقه جنگ به پا شود»
نصرالله که طبق معمول عبايی مذهبی به تن داشت در يک آپارتمان محقر منتظرِ من بود. يکی از مشاوران‌اش گفت که بعيد است امشب را آن‌جا بماند؛ از زمانی که در ماه جولای گذشته، نصرالله دستور ربودن دو سرباز اسراييل را در يک حمله‌ی برون‌مرزی صادر کرده بود که باعث جنگ سی و سه روزه شد، نصرالله مرتب محل اقامت‌اش را تغيير داده است. نصرالله اين را علناً گفته است – و به من نيز همين را گفت – که او درباره‌ی واکنش اسرايیلی‌ها قضاوت نادرستی کرده بود. «ما می‌خواستيم برای تبادل زندانی‌ها خودمان اسير بگيريم. ما هرگز نمی‌خواستيم منطقه به جنگ کشيده شود».

نصرالله دولت بوش را متهم کرد که با اسراييل همکاری می‌کند تا تعمداً «فتنه» بر پا کند. او می‌گويد: «به اعتقاد من، جريان بزرگی در رسانه‌های جهانی وجود دارد که يکی را به جان ديگری بيندازد. من معتقدم تمام اين‌ها را نیروهای امنیتی آمريکا و اسراييل می‌گردانند». (او برای اين‌ها هيچ شواهد مشخصی ارايه نداد). او می‌گفت که جنگِ آمريکا در عراق باعث افزايش تنش‌های فرقه‌ای شده است، اما ادعا کرد که حزب‌الله تلاش کرده است از گسترش اين تنش‌ها به لبنان جلوگيری کند. (در هفته‌های بعد از گفت‌وگوی ما، رويارويی و خشونت ميان شيعيان و سنی‌ها افزايش يافت).

اعتقاد حزب‌الله: هدف آمريکا تجزيه‌ی عراق، لبنان و سوريه است
نصرالله می‌گفت که اعتقاد دارد هدف بوش «طرح نقشه‌ی تازه‌ای برای منطقه است. آن‌ها خواستار تجزيه‌ی عراق هستند. عراق در آستانه‌ی جنگ داخلی است – الآن واقعاً در آن‌جا جنگ داخلی هست. تصفيه‌ی نژادی و فرقه‌ای در عراق جريان دارد. کشتارها و آوارگی‌هايی که هر روز در عراق رخ می‌دهد هدف‌اش به دست آوردن سه نقطه در عراق است که از لحاظ قومی و فرقه‌ای ناب و یک‌دست باشد تا زمينه‌ی تجزيه‌ی عراق را فراهم کند. در ظرف حداکثر يک تا دو سال مناطقی پديد خواهند آمد که کاملاً سنی‌نشين، کاملاً شيعه‌نشين و کاملاً کردنشين خواهند بود. حتی در بغداد نيز اين بيم وجود دارد که شهر تبديل به دو منطقه‌ی شيعه و سنی شود».

او در ادامه گفت: «می‌توانم بگويم که وقتی بوش می‌گويد که نمی‌خواهد عراق تجزيه شود، دروغ می‌گويد. تمام واقعيت‌های موجود ما را به جايی می‌رساند که قسم بخوريم او دارد عراق را به تجزيه می‌کشاند. و روزی خواهد آمد که او بگويد: «من کاری نمی‌توانم بکنم چون خودِ عراقی‌ها خواستار تجزيه‌ی کشورشان هستند و من به خواستِ ملتِ عراق احترام می‌گذارم».

نصرالله گفت که آمريکا همچنين خواستار تجزيه‌ی لبنان و سوريه است. او می‌گويد در سوريه نتیجه‌ی این امر راندن کشور به سمتِ «هرج و مرج و جنگ‌های داخلی مانند عراق است». در لبنان، «يک دولت سنی، يک دولت علوی، يک دولت مسيحی و يک دولت دروز خواهيم داشت». اما، او می‌گويد: «نمی‌دانم آيا يک دولت شيعه به وجود خواهد آمد يا نه». نصرالله به من می‌گفت که گمان دارد که يکی از اهداف اسراييل در بمباران تابستان گذشته‌ی لبنان، «نابود کردن مناطق شيعی و آواره کردن شيعيان از لبنان بود. برنامه اين بود که شيعيان لبنان و سوريه را وادار به فرار به جنوب عراق کنند» - که اکثريتی شيعه دارد - «من مطمئن نيستم، اما چنين بوهايی به مشام می‌رسد».

او می‌گفت تجزيه باعث می‌شود اسراييل در احاطه‌ی «دولت‌های کوچکِ آرام» قرار بگيرد. «مطمئن باشيد که پادشاهی سعودی نيز تقسيم خواهد شد و مسأله به دولت‌های شمالِ آفريقا نيز کشيده می‌شود. دولت‌های کوچک قومی و مذهبی به وجود خواهند آمد. به عبارتِ ديگر، اسراييل تبديل به مهم‌ترين و قوی‌ترین دولت منطقه خواهد شد که به دولت‌های قومی و مذهبی‌ای تقسيم شده است که با هم توافق دارند. اين خاورميانه‌ی جديد خواهد بود».

در واقع، دولتِ بوش مصرانه از صحبت درباره‌ی تجزيه‌ی عراق سر باز زده است و مواضعِ علنی‌اش هم نشان می‌دهند که کاخِ سفيد آينده‌ای را در لبنان می‌بيند که دست‌نخورده باقی خواهد ماند و در آن حزب‌الله يک بازيگری ضعيف و خلع سلاح شده خواهد بود و حداکثر يک نقشِ سياسی جزيی خواهد داشت. همچنين هيچ شواهدی وجود ندارد که سخن نصرالله را بپذيريم که اسراييل قصد داشته است شيعيان را به جنوب عراق براند. با تمام اين اوصاف، بينش نصرالله از درگيری‌های وسيع‌تر فرقه‌ای که آمريکا در آن دست دارد يک پيامد احتمالی راهبردِ تازه‌ی کاخِ سفيد را نشان می‌دهد.

حزب‌الله آشتی طلب اما راسخ
در طول مصاحبه، نصرالله قول‌های آرام‌کننده و اعتدال‌جويانه‌ای داد که مخالفان‌اش احتمالاً با شک و ترديد با آن‌ها برخورد خواهند کرد. او می‌گفت: «اگر آمريکا می‌گويد که گفت‌وگو با امثالِ ما در تعيين سياست آمريکا در منطقه مفيد و مؤثر است، ما هيچ اعتراضی به گفت‌وگو و ديدار نداريم. اما اگر هدفِ آن‌ها اين است که از طريق ملاقات با ما سياست‌های‌شان را بر ما تحميل کنند، اين کار فقط اتلاف وقت خواهد بود».او گفت که شبه نظاميان حزب‌الله، اگر مورد حمله قرار نگيرند، تنها در محدوده‌ی مرزهای لبنان فعاليت خواهند داشت و قول داد که وقتی ارتش لبنان بتواند روی پای خود بايستد، سلاح‌ها را بر زمين خواهند گذاشت. نصرالله گفت که هيچ علاقه‌ای به آغاز جنگی ديگر با اسراييل ندارد. اما افزود که اواخر امسال يک حمله‌ی دیگر از سوی اسراييل را پيش‌بينی می‌کند و برای آن آماده می‌شود.

نصرالله همچنين اصرار داشت که تظاهرات خيابانی در بيروت تا زمانی که دولت سينيوره سقوط کند يا به خواسته‌های سياسی ائتلافِ او تن در دهد، ادامه خواهد يافت. او به من گفت: «او ممکن است دستوراتی صادر کند، اما اکثريت ملت لبنان از اين دستورات پيروی نخواهند کرد و مشروعيتِ دولتِ او را به رسميت نخواهند شناخت. سينيوره به خاطر پشتيبانی بين‌المللی در مقامِ خود باقی است، اما اين به اين معنا نیست که سينيوره می‌تواند لبنان را اداره کند».

نصرالله می‌گويد که ستايش مکرر بوش از دولت سينيوره، «بهترین خدمتی است که او می‌تواند به اپوزيسيون لبنان بکند، چون موضعِ آن‌ها را در برابر ملت لبنان و جمعيت‌های عرب و مسلمان تضعيف می‌کند. آن‌ها بر سر خسته شدنِ ما شرط بسته‌اند. ما در طول جنگ خسته نشديم، پس چطور از يک تظاهرات خسته می‌شويم؟».

در درونِ دولت بوش دودستگی‌های شديدی درباره‌ی نحوه‌ی برخورد با نصرالله وجود دارد که آيا می‌شود واقعاً با او در يک توافق سياسی همکاری کرد يا نه. مدير سابق امنيت ملی، جان نگروپونته، در گزارش توديع‌اش در برابر کميته‌ی امنيتی سنا در ماه ژانويه گفت که حزب الله «قلب راهبرد تروريستی ايران است . . . حزب الله هر وقت حس کند بقای خودش يا بقای ايران مورد تهديد است ممکن است تصميم به حمله عليه منافع آمريکا بگيرد . . . حزب‌الله لبنان خود را شريک ايران می‌داند».

آرميتاژ: نصرالله، باهوش‌ترين مردِ خاورميانه
در سال ۲۰۰۲، ريچارد آرميتاژ، معاون وزير خارجه ی آمريکا، حزب‌الله «گروه اول» تروريست‌ها خواند. اما در يک مصاحبه‌ی اخير، آرمیتاژ اذعان کرد که وضعيت تا حدودی پيچيده‌تر شده است. آرميتاژ به من گفت که نصرالله «به صورت یک نیروی سياسی قابل توجه ظاهر شده است که اگر بخواهد می‌تواند نقشی سياسی در لبنان ایفا کند». آرميتاژ گفت که نصرالله از حيث روابط عمومی و بازيگری سياسی «باهوش‌ترين فرد خاورميانه است». اما افزود که نصرالله «بايد اين را روشن کند که می‌خواهد نقشی مناسب در مقام يک اپوزيسيون وفادار ايفا کند. از نظر من، اين‌ها هنوز يک بدهی خون دارند که بايد بپردازند» - و اشاره‌ی او به سرهنگ مقتول و بمب‌گذاری پادگان تفنگداران دريايی بود.

نصرالله و شيعيان تنها حامی مسيحيان لبنان
رابرت بائر که سال‌ها در لبنان عامل سازمان سيا بوده است، از منتقدانِ شديد اللحن حزب الله است و نسبت به ارتباط‌های او با تروريسمی که از سوی ايران حمايت می‌شود، هشدار داده است. اما او حالا به من می‌گويد:«عرب‌های سنی دارند برای درگيری‌ شديد و بنيان‌کن آماده می‌شوند و ما کسی را لازم داريم که از مسيحيان در لبنان حمايت کند. قبلاً فرانسوی‌ها و آمريکايی‌ها اين کار را می‌کردند، و حالا نصرالله و شيعيان اين کار را قرار است بکنند».

بائر افزود که «مهم‌ترین قصه در خاورميانه تبديل شدن نصرالله از يک فرد خيابانی به يک رهبر است – تبديل او از تروريس به يک دولتمرد. سگی که اين بار» - در طول جنگ با اسراييل - «پارس نکرد، تروريسم شيعی بود». بائر به اين هراس اشاره می‌کرد که نصرالله ممکن بود علاوه بر شليک موشک به اسراييل و ربودن سربازهای اسراييلی، موجی از حملات تروريستی را عليه اسراييل و هدف‌های آمريکايی در جهان راه بيندازد. «او می‌توانست ماشه را بکشد، ولی اين کار را نکرد».

بيشتر اعضای گروه‌های امنيتی و ديپلماتيک اذعان دارند که حزب‌الله روابط مستمری با ايران دارد. اما درباره‌ی اين‌که نصرالله تا چه اندازه منافع حزب‌الله را به سود ايران کنار خواهد گذاشت، اختلاف نظر هست. یکی از افسران سابق سازمان سيا که در لبنان نيز خدمت کرده است نصرالله را «يک پديده در لبنان» می‌خواند و می‌افزايد: «بله، ايران و سوريه به او کمک می‌کنند، اما حزب‌الله از اين‌ها عبور کرده است». او به من می‌گفت که اواخر دهه‌ی هشتاد و اوایل دهه‌ی نود دوره‌ای بود که پايگاه‌ سازمان سيا در بيروت می‌توانست مخفيانه بر گفت‌وگوهای نصرالله نظارت داشته باشد. او نصرالله را «رهبر گروهی توصيف کرد که می‌توانست با گروه‌های ديگر معامله کند. او با هر کسی رابطه داشت».

مخفی‌کاری‌های دولت بوش و خبر دادن به کنگره
اتکای دولت بوش به عمليات مخفيانه‌ای که به کنگره گزارش نشده‌اند و معامله‌های‌اش با واسطه‌هايی با اهداف مسأله‌دار مدتی است که در واشنگتن يادآور فصلی قدیمی‌تر در تاريخ است. دو دهه پيش، دولت ريگان تلاش کرده بود با کمک فروش مخفيانه‌ی سلاح به ايران، به طور غیر قانونی به مخالفان نيگاراگوئه پول برساند. در رسوايی مشهور به ايران-کنترا پای پول سعودی‌ها در ميان بود. و چند نفر از بازيگران آن مجموعه – از جمله شاهزاده بندر و اليوت آبرامز – در معاملاتِ امروز دخيل هستند.

سازمانِ سيا: بی‌خبر از عمليات
رسوايی ایران-کنترا دو سال پيش در ميان کارکشتگانِ نظامی آمريکا موضوع غير رسمی «درس‌های فراگرفته شده» بود. آبرامز اين بحث‌ها را اداره می‌کرد. يکی از نتايج اين‌ بحث‌ها اين بود که اگر چه آن برنامه نهايتاً افشا شد، می‌شد بدون اطلاع دادن به کنگره آن را پيش برد. از لحاظ درس‌هایی که به تجربه آموخته‌اند، از حيث آينده‌ی عمليات مخفيانه، شرکت کنندگان به اين نتايج رسيدند: «يک، نمی‌شود به دوستان‌مان اعتماد کنيم. دو، سازمان سيا بايد کاملاً بيرون ماجرا باشد. سه، نمی‌شود به نظامی‌های يونيفورم‌پوش اعتماد کرد و چهار، بايد اين کار را از طریق دفتر معاون رييس جمهور انجام داد» - و به گفته‌ی يک مقام امنيتی ارشد سابق اين به نقش چنی اشاره دارد.

بعداً دو مشاور سابق دولت و مسئول ارشد امنيتی سابق به من گفتند که طنينِ ايران-کنترا يکی از عوامل تصميم نگروپونته به استعفاء از مقام مديريت امنيت ملی و پذيرفتن مقام پايين‌تر معاون وزارت‌ خارجه در کابينه بود. (نگروپونته از اظهار نظر در اين باره خودداری کرد).

این مقام امنيتی ارشد سابق همچنين به من گفت که نگروپونته نمی‌خواست تجربه‌اش با دولت ريگان تکرار شود. آن موقع او سفير آمريکا در هندوراس بود: «نگروپونته گفت: «اصلا و ابداً! من ديگر اين راه را نمی‌روم که شورای امنيت ملی عملياتی را به طور غيررسمی و بدون حکم مکتوب اداره کند.»». (در مورد عمليات مخفيانه‌ی سازمان سيا، رييس جمهور بايد يک حکم مکتوب صادر کند و آن را به اطلاع کنگره برساند). او افزود که نگروپونته در مقام معاونت وزارت خارجه باقی ماند چون «اعتقاد دارد که می‌تواند تأثيری مثبت روی دولت بگذارد».

مشاور دولت گفت که نگروپونته با سياست کاخِ سفيد موافق است اما «می‌خواهد آن را رسماً انجام دهد». مشاور پنتاگون نیز به من گفت که: «در سطوح ارشدتر اين حس وجود دارد که او کاملاً از برنامه‌های مخفيانه‌ی ماجراجويانه‌تر با خبر نيست». او گفت اين خبر هم درست است که نگروپونته «با سياست دستگاهِ روب گلدبرگ برای درست کردن وضع خاورميانه مشکل دارد».

دولت بوش: سؤال نپرسيد ولی به ما اعتماد کنيد!
مشاور پنتاگون افزود که يکی از مشکلات نظارت، حسابرسی پول‌های عمليات مخفيانه است. او گفت: «منابع بسيار بسيار زيادی از پول سياه هست که در جاهای مختلف پراکنده است و در مأموريت‌های مختلف در سراسر جهان استفاده می‌شوند». به قول اين مسئول ارشد سابق امنيتی و سرهنگ چهارستاره، هرج و مرج بودجه در عراق که در آن ميلياردها دلار بی‌حساب وجود دارد، زمينه را برای اين دريافت و پرداخت‌ها فراهم کرده است.

يک دستیار سابق شورای امنيت ملی به من گفت که: «اين به قضيه‌ی ايران-کنترا باز می‌گردد. و بيشتر کاری که اين‌ها دارند می‌کنند این است که سازمان سيا را بی‌خبر از آن نگه دارند». او گفت که اطلاعات مفصل و دقيق درباره‌ی ميزان عمليات آمريکايی-سعودی به کنگره داده نشده است. و به گفته‌ی او: «سازمان سيا می‌پرسد «چه خبر است؟» آن‌ها نگران‌اند چون فکر می‌کنند اين کار غير حرفه‌ای هاست».

مسأله‌ی نظارت روز به روز توجه کنگره را بيشتر جلب می‌کند. ماه نوامبر گذشته، سرويس تحقيقات کنگره گزارشی را کنگره داد که در آن آمده بود که دولت بوش مرز ميان فعاليت‌های سازمان سيا و فعاليت‌ها مطلقاً نظامی را – که نياز به گزارش‌دهی‌های مشابهی ندارد - از ميان برده است. و کميته‌ی امنيتی سنا به رهبری سناتور جی راکفلر جلسه‌ای را برای ادای توضیحات در روز ۸ مارس درباره‌ی فعاليت‌های امنيتی وزارت دفاع ترتيب داده است.

سناتورِ دموکراتِ اُرِگان، ران وايدن، که عضو کميته‌ی امنيتی است به من گفت: «دولت بوش بارها تکاليف قانونی‌اش را برای آگاهی دادن کامل و به روز رعایت نکرده است. بارها و بارها، پاسخ اين بوده است:«به ما اعتماد کنيد». برای من سخت است که به اين دولت اعتماد کنم».

-------------------------
مطلب پیشین: تندرو کدام است و ميانه‌رو کدام: شيعه يا سنی؟

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)