تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

تندرو کدام است و ميانه‌رو کدام: شيعه يا سنی؟

سیمور هرش

بخش دوم


سیمور هرش از مفسران مشهور آمریکا و گزارشگر نیویورکر

بازی شاهزاده بندر
تلاش‌های دولت بوش برای مهار کردن قدرت ايران در خاورميانه شديداً به عربستان سعودی و شاهزاده بندر، مشاور امنيت ملی عربستان متکی است. بندر تا سال ۲۰۰۵ به مدت ۲۲ سال سفير عربستان در آمريکا بود و رابطه‌ای دوستانه با رييس جمهور جورج بوش و معاون‌اش ديک چنی دارد. بندر در منصب تازه‌اش هنوز هم ديدارهايی خصوصی با آن‌ها دارد. مقامات ارشد کاخ سفيد اخيراً چندين سفر به عربستان داشته‌اند که بعضی از آن‌ها علناً مطرح نشده است.

ماه نوامبر گذشته، چنی برای ديداری غيرمنتظره با ملک عبدالله و بندر به عربستان رفت. «تايمز» گزارش کرد که پادشاه عربستان به چنی هشدار داده است که اگر آمريکا از عراق عقب‌نشينی کند، عربستان از هم‌کيشانِ سنی‌اش در عراق حمايت خواهد کرد. يکی از مقامات امنيتی اروپايی به من گفت که محور ديگر اين جلسه هراس کلی‌تر عربستان از «قدرت گرفتن شيعيان» نيز بوده است. در واکنش به قدرت گرفتن شيعيان، «عربستان از اهرم فشار خود يعنی پول استفاده می‌کند».

در خاندان سلطنتی عربستان که مملو از رقابت‌ است، شاهزاده بندر سال‌هاست که پايگاه قدرتی بر پا کرده است که عمدتاً متکی به رابطه‌ی نزديک او به آمريکاست، که برای سعودی‌های رابطه‌ای حياتی است. شاهزاده ترکی الفيصل جانشين بندر در مقام سفارت شد. ترکی هجده ماه بعد از اين مقام استعفاء کرد و عادل الجبیر به جای او نشست که از بوروکرات‌های همکارِ بندر است. يکی از ديپلمات‌های سابق سعودی به من گفت که در دوره‌ی سفارت ترکی، از ملاقات‌های خصوصی او با مقامات ارشد کاخ سفيد از جمله چنی و آبرامز با دخالت بندر با خبر شده است. اين ديپلمات سعودی می‌گفت: «گمان می‌کنم ترکی از اين امر ناخرسند بود». اما افزود که: «فکر نمی‌کنم بندر خودش بخواهد کناره‌گيری کند». او می‌گفت اگر چه ترکی از بندر متنفر است، هدف مشترک هر دو گلاويز شدن با گسترش قدرت شيعيان در خاورميانه است.

شکاف ميان سنی‌ها و شيعيان به جدايی تلخی در قرن هفتم ميلادی بر سر جانشينی حضرت محمد باز می‌گردد. سنی‌ها عمدتاً بازيگران اصلی خلافت قرون وسطا و امپراتوری عثمانی بودند و شيعيان، به طور سنتی، بيرونی و غيرخودی تلقی می‌شدند. نود درصد از مسلمانان سراسر جهان سنی مذهب هستند اما شيعيان در ايران، عراق و بحرين اکثريت دارند و بزرگترين گروه مسلمان در لبنان به شمار می‌آيند. تمرکز شيعيان در يک منطقه‌ی پرآشوب و سرشار از نفت باعث نگرانی‌هايی در غرب و ميان سنی‌های شده است که ممکن است يک «هلال شيعی» به وجود بيايد – به ويژه که ايران وزن ژئوپلتيک زيادی در منطقه دارد.

فردريک هوف، يک افسر بازنشسته‌ی ارتش که متخصص امورخاورميانه است به من گفته که: «سعودی‌های هنوز دنيا را از منظر امپراتوری عثمانی می‌بينند که مسلمانان سنی مذهب بر مسند حاکميت بودند و شيعيان طبقه‌ای فرودست». او افزود اگر بندر بتواند در سياست آمريکا به نفع سنی‌ها يک دگرسانی پديد بياورد، جايگاهِ او در خاندان سلطنتی سعودی بسيار مستحکم خواهد شد.

سعودی‌ها نه تنها از اين‌که ايران ممکن است موازنه‌ی قدرت را در منطقه تغيير بدهد بيم‌ناک‌اند بلکه از قدرت گرفتن شيعيان خودِ عربستان نيز هراس دارند. عربستان سعودی اقليتِ مهمی در استان شرقی‌اش دارد که منطقه‌ای با ميدان‌های نفتی مهم است؛ در اين استان تنش‌های فرقه‌ای زيادی در جريان است. به گفته‌ی ولی نصر، خاندان سلطنتی معتقد است که عمالِ ايرانی که با شيعيان محلی همکاری می‌کنند، دستی در حملاتِ تروريستی داخل عربستان دارند. او می‌گويد: «امروز، تنها ارتشی که قادر به مهار ايران است» - يعنی ارتش عراق - «به دست ايالات متحده نابود شده است. اکنون با ايرانی سر و کار داريد که ممکن است توانايی هسته‌ای داشته باشد و يک ارتش با چهارصد و پنجاه‌ هزار سرباز آماده دارد». (عربستان سعودی تنها هفتاد و پنج هزار سرباز آماده در ارتش‌اش دارد).

نصر در ادامه می‌گويد: «سعودی‌های امکانات مالی قابل توجه و روابط عميقی با اخوان المسلمين و سلفی‌ها دارند» - اين‌ها سنی‌های تندرويی هستند که شيعيان را مرتد می‌دانند. «آخرين باری که ايران برای عربستان تهديدی به شمار می‌آمد، سعودی‌ها توانستند بدترين نوع تندروهای مسلمان را بسيج کنند. اين‌ها وقتی از لانه‌های‌شان بيرون بيايند، ديگر نمی‌توان آن‌ها را سر جای‌شان برگرداند».

خاندان سلطنتی سعودی نیز به نوبه‌ی خود هم حامی و هم قربانی افراطيون سنی بوده است که مخالف فساد و انحطاط شاهزاده‌های متعدد خاندان سلطنتی هستند. شاهزاده‌ها قمارشان اين است که فکر می‌کنند تا زمانی که از مدارس دينی و خيريه‌های مربوط به تندروها حمايت می‌کنند، سرنگون نخواهند شد. راهبردِ تازه‌ی دولت بوش عميقاً متکی به اين چانه‌زنی و قمارِ شاهزادگان سعودی است.

نصر وضعيت فعلی را با دوره‌ای مقايسه کرده است که القاعده نخستين بار در آن دوره ظاهر شدند. در دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، دولت سعدی پيشنهاد داد که به جنگ با واسطه‌ی مخفيانه‌ی سازمان سيای آمريکا عليه‌ی اتحاد شوروی در افغانستان ياری برساند. صدها عربِ سعودی به مناطق مرزی پاکستان فرستاده شدند و در آن‌جا مدارس دينی، پايگاه‌های آموزشی و امکاناتِ سربازگيری بر قرار کردند. آن وقت مانند اکنون بسياری از مأموران و عمالی که پول سعودی‌ها را دريافت می‌کردند سلفی بودند. البته اسامه بن لادن و دستياران‌اش که در سال ۱۹۸۸ القاعده را پايه‌گذاری کردند نیز در ميان آن‌ها بودند.

مشاور دولت آمريکا به من گفت که اين بار بندر و ساير سعودی‌های به کاخ سفيد اطمينان داده‌اند که «بنيادگرايان دينی را شديداً زير نظر خواهند داشت. پيام آن‌ها به ما اين بود که «اين جنبش را ما درست کرده‌ايم و ما هم می‌توانيم کنترل‌اش کنيم». اين‌گونه نیست که نخواهيم سلفی‌ها بمب‌گذاری کنند؛ مهم اين است که اين بمب‌ها عليه چه کسی به کار گرفته شوند – يعنی حزب‌الله، مقتدی صدر، ايران و سوريه، در صورتی که با همکاری با حزب‌الله و لبنان ادامه دهند».

اين مقام سعودی می‌گويد که از ديدِ کشورِ متبوع‌اش، عربستان به متحد شدن با آمريکا عليه ايران خطر کرده است: هم اکنون در جهان عرب بندر را بسيار به دولت بوش نزديک می‌بينند. اين ديپلمات سابق به من گفت: «ما دو کابوس داريم. يکی این‌که ايران به بمب [هسته‌ای] دست پيدا کند و ديگر اين‌که آمريکا به ايران حمله کند. من ترجيح می‌دهم اسراييلی‌ها به ایران حمله کنند که بتوانيم آن‌ها را ملامت کنيم. اگر آمريکا این کار را بکند، اين ما هستيم که ملامت خواهيم شد».

در سال گذشته، سعودی‌ها، اسرايیلی‌ها و دولت بوش يک سلسله تفاهم‌های غيررسمی درباره‌ی جهتِ راهبردی‌ِ تازه‌شان داشته‌اند. مشاور دولت آمريکا به من گفت که حداقل چهار عنصر اصلی در اين ماجرا دخیل هستند. نخست، به اسراييل اطمينان داده می‌شود که امنيت‌اش در درجه‌ی اول اهميت قرار دارد و آمريکا، عربستان سعودی و ساير دولت‌های سنی دغدغه‌ی مشابهی را درباره‌ی ايران دارند.

دوم، سعودی‌های از حماس، حزب اسلام‌گرای فلسطينی که از ايران کمک دريافت کرده است، خواهند خواست که به تجاوزهای ضد-اسرايیلی‌اش خاتمه دهد و گفت‌وگوهايی جدی را درباره‌ی مشارکت فتح، گروه سکولارتر فلسطينی، در قدرت آغاز کند. (در ماه فوريه، سعودی‌های ميانجی توافقی در مکه ميان این دو گروه شدند. اما، اسراييل و آمريکا از شرايطِ آن اظهار نارضايتی کرده‌اند.)

مؤلفه‌ی سوم اين است که دولت بوش مستقيماً با دولت‌های سنی برای مقابله با بالا گرفتن کارِ شيعيان در منطقه همکاری خواهد کرد.

چهارم، دولت سعودی، با تصويب آمريکا، بودجه و کمک‌های تدارکاتی برای تضعيف دولت بشار اسد در سوريه ارايه خواهد کرد. اسرايیلی‌ها معتقدند که وارد آوردن چنين فشاری به دولت اسد آن را آشتی‌‌طلب خواهد ساخت و از مذاکرات بازتر استقبال خواهند کرد. سوريه مهم‌ترين کانال انتقال اسلحه به حزب‌الله است. دولت سعودی بر سر ترور رفيق حريری، نخست‌وزير سابق لبنان در سال ۲۰۰۵ در بيروت، نيز با سوريه اختلاف دارد و معتقد است که دولت اسد در آن مقصر است. حريری که يک ميلياردر سنی مذهب بود ارتباط نزديکی با رژيم سعودی و شاهزاده بندر داشت. (تحقيق سازمان ملل قوياً نشان می‌داد که سوری‌ها در اين کار دخیل بوده‌اند، اما هيچ شاهد و مدرک مستقيمی دال بر آن ارايه نمی‌کرد؛ طرح‌هايی برای تحقيق ديگری از سوی يک دادگاه بين‌المللی در جريان است).

پاتريک کلاوسون، از مؤسسه‌ی واشنگتن برای سياست خاورنزديک، همکاری سعودی‌ها با آمريکا را يک گشايش مهم توصيف کرد. کلاوسون به من گفت: «سعودی‌ها درک می‌کنند که اگر بخواهند دولتِ بوش پيشنهاد سخاوت‌مندانه‌تری برای فلسطينی‌ها داشته باشد، آن‌ها هم ناچارند دولت‌های عرب را متقاعد کنند که پيشنهاد سخاوت‌مندانه‌تری برای اسراييل داشته باشند». او افزود که اين رهيافت ديپلماتيکِ تازه «نشانگر تلاش و پيچيدگی زياد و همچنين ورزيدگی خاصی است که هميشه از دولت بوش انتظار نمی‌رود. چه کسی در معرض خطر بيشتر است – ما يا سعودی‌ها؟ در مقطعی که پايگاهِ آمريکا در خاورميانه بسيار ضعيف است، سعودی‌ها واقعاً از ما استقبال می‌کنند. ما بايد حسابی شکرگزار باشيم».

مشاور پنتاگون نظر ديگری داشت. او می‌گفت که توسل دولت بوش به بندر يک نوع «عقب‌نشينی» است چون دريافته بود که جنگِ ناکامِ عراق می‌تواند از خاورميانه «لقمه‌ی چرب و نرم و حاضر و آماده‌»‌ای بسازد.

جهادی‌ها در لبنان
محور رابطه‌ی آمريکا و عربستان سعودی پس از ايران، لبنان است که در آن دولت بوش سعودی‌ها را عميقاً درگيری پشتيبانی از دولت لبنان کرده است. فؤاد سينيوره، نخست‌وزير لبنان، سخت تلاش می‌کند که در برابر مخالفت‌های مستمر به رهبری سازمان شيعی حزب‌الله و رهبرِ آن شيخ حسن نصرالله کماکان در قدرت باقی بماند. حزب‌الله زيرساخت‌های وسیعی دارد: حدود دو تا سه هزار سرباز فعال و هزاران نفر عضو اضافی.

حزب‌الله از سال ۱۹۹۷ در فهرست گروه‌های تروريستی وزارت خارجه‌ی آمريکا بوده است. از این سازمان در بمب‌گذاری‌های سال ۱۹۸۳ در پادگان تفنگداران دريايی آمريکا در بيروت نام برده شده است که باعث کشته شدن ۲۴۱ نظامی شد. اين سازمان همچنین متهم به همکاری در ربودن آمريکايی‌ها شده است، از جمله می‌توان از مدير پايگاه سازمان سيا در لبنان نام برد که در حال اسارت مرد و همچنين يک سرهنگِ تفنگدارِ دريايی که در گروه حافظ صلح سازمان ملل خدمت می‌کرد و کشته شد. (نصرالله دخالت حزب‌الله را در این اتفاقات انکار کرده است). بسياری نصرالله را يک تروريست سرسخت می‌دانند و گفته است که اسراييل را دولتی می‌داند که حق وجود داشتن ندارد. اما بسياری در جهان عرب، به ويژه شيعيان، او را رهبر مقاومتی می‌شمارند که در جنگ سی و سه روزه‌ی تابستان گذشته در برابر اسراييل ايستادگی کرد و سينيوره را سياست‌مداری ضعيف می‌دانند که به پشتيبانی آمريکا تکيه داشت اما نتوانست بوش را متقاعد کند که خواستار پايان بمباران‌های اسراييل در لبنان شود. (عکس‌هايی از سينيوره در حال بوسيدن گونه‌های کاندوليزا رايس در هنگام ملاقات او از لبنان در زمان جنگ، در جريان اعتراض‌های خيابانی در بيرون به نحو بارزی به نمايش گذاشته شده بودند).

دولت بوش علناً قول يک ميليارد دلار کمکی را از تابستان سال گذشته به دولت سینيوره داده است. آمريکا به سازمان‌دهی يک همايش اعانه به لبنان در ماه ژانويه کمک کرد باعث تعهد هشت ميليارد دلارِ ديگر و همچنين تعهد بيش از يک میليارد دلار از سوی سعودی‌ها شد. تعهد آمريکايی‌ها شامل بيش از دويست میليون دلار کمک نظامی و چهل ميليون دلار برای امنيت داخلی است.

به نقل از يک مسئول امنيتی ارشد و مشاور دولت آمريکا، آمريکا همچنين پشتيبانی‌های مخفيانه‌ای از دولت سينيوره کرده است. او می‌گويد: «ما برنامه‌ای برای تقويت مقاومت سنی‌ها در برابر نفوذ شيعيان داريم و تا جايی که بتوانيم اين پول‌ها را توزيع خواهيم کرد». او افزود: «اما مشکل اين است که اين پول‌ها به جیب کسانی می‌رود که فکرش را نمی‌کنيد. در اين روند، ما بعضی از افراد شرير را تأمين مالی می‌کنيم که عواقب ناخواسته‌ی جدی دارد. ما اين امکان را نداریم که مبالغی را مقرر کنيم و سپس رسيدهای امضا شده از افرادی بگيريم که دوست‌شان داریم و از افرادی که دوست نداريم پرهیز کنیم. اين کار بسيار پرخطری است».

مقامات آمريکايی، اروپايی و عربی که با من صحبت کرده‌اند می‌گفتند که دولت سينيوره و متحدان‌اش اجازه داده است بعضی از اين کمک‌ها به دست گروه‌های تندروی سنی در شمال لبنان، دره‌ی بقاع، و حوالی اردوگاه‌های آوارگان فلسطينی در جنوب برسد. اين گروه‌ها اگر چه کوچک هستند اما گروه‌هايی ميان‌گیر برای حزب‌الله به شمار می‌آيند و در عين حال، وابستگی ايدئولوژيکِ آن‌ها به القاعده است.

ديپلمات سابق سعودی در حين يک گفت‌وگو با من، نصرالله را متهم به تلاش برای «به چنگ آوردن دولت» کرد، اما با حمايت لبنان و سعودی‌ها از جهادی‌های لبنان نيز مخالفت می‌کرد. او گفت: «سلفی‌ها بیمار و پر از نفرت‌اند و م شديداً مخالف لاس زدن با آن‌ها هستم. آن‌ها از شيعه‌ها متنفرند، اما از آمريکايی‌ها بيشتر متنفرند. اگر بخواهيد به آن‌ها رودست بزنيم، خودمان رودست خواهيم خورد. خيلی وضع ناجوری خواهد شد».

اليستر کروک که حدود سی سال را در ام‌آی ۶، سازمان اطلاعاتی امنیتی انگليس، گذرانده است و حالا برای شورای درگیری‌ها (Conflicts Forum)، که يک مرکز فکری در بيروت است، کار می‌کند، به من گفت: «دولت لبنان دارد فضا را برای وارد شدن اين افراد باز می‌کند. اين کار خطرناکی است.» کروک گفت که يکی از گروه‌های تندروی سنی به نام فتح الاسلام، از گروه مادرش، فتح الانتفاضه، که پشتيبان سوريه است در اردوگاه آوارگان نهر البارد در شمال لبنان، انشعاب کرده است. اعضای این گروه در آن زمان کمتر از دويست نفر بود. کروک می‌گويد: «به من گفته‌اند که در عرض بیست و چهار ساعت افرادی که خود را نماينده‌ی منافع دولت لبنان معرفی کرده بودند به آن‌ها سلاح و پول داده‌اند – که احتمالاً به حزب الله حمله کنند».

بزرگترين گروه‌ِ اين‌ها اسباط الانصار است که در ارودگاه آوارگان فلسطينی عين الحلوة قرار دارد. اسباط الانصار از نیروهای امنيت داخلی لبنان و شبه‌نظاميان وابسته به دولت سينيوره اسلحه و تدارکات دريافت می‌کند.

در سال ۲۰۰۵، بنا به گزارشی از سوی گروه بحران بين‌المللی که در آمريکا واقع است، سعد حريری، رهبر اکثريت سنی پارلمان لبنان و پسر نخست‌وزير ترورشده‌ی قبلی چهل و هشت هزار دلار برای وثيقه‌ی چهار عضو گروه جنگ‌جوی دِنّيه پرداخت کرد – سعد بيش از چهار ميليارد دلار پس از ترور پدرش به ارث برده است. این افراد هنگام تشکيل يک نیمه دولت در شمال لبنان دستگير شده بودند. گروه بحران بين‌المللی اشاره کرده است که بسياری از اين‌ جنگ‌جويان «در ارودگاه‌های القاعده در افغانستان آموزش ديده بودند».

بنا به گزارش گروه بحران بين‌المللی، سعد حریری از اکثريت پارلمانی‌اش استفاده کرد و برای بيست و دو اسلام‌گراي گروه دِنّيه و همچنين هفت جنگ‌جوی مظنون به بمب‌گذاری سفارت‌های ايتالیا و اوکراين در بیروت در سال گذشته حکم عفو گرفت. (او همچنين ترتيب حکم عفو برای سمير جعجع، يکی از رهبران شبه نظامی مارونی مسیحی، را داد که متهم به چهار قتل سياسیع از جمله ترور نخست‌وزير راشد کرامی در سال ۱۹۸۷ بود). حريری کارهای‌اش را برای گزارشگران بشردوستانه توصيف کرده است.

يکی از مقامات ارشد دولت سينيوره در بيروت طی يک مصاحبه اذعان کرد که در لبنان سنی‌های جهادگرايی هستند که مشغول فعاليت‌اند. او گفت: «ما رویکردی لیبرال داريم که به گروه‌هايی از جنس القاعده اجازه می‌دهد که در اين‌جا حضور داشته باشند». او دليل اين امر را نگرانی از تصميم احتمالی ایران و سوریه برای تبديل کرده لبنان به «صحنه‌ی درگيری» ذکر کرد.

اين مسئول همچنين گفت که دولت‌اش در يک وضعيت هميشه بازنده قرار دارد. او گفت که بدون يک توافق سياسی با حزب‌الله، لبنان ممکن است «به ورطه‌ی درگيری‌ای بغلتد» که در آن حزب‌الله آشکارا با نيروهای سنتی درگير شود که پيامدهای هولناکی خواهد داشت. اما اگر لبنان تن به توافقی بدهد و در عين حال ارتش مستقل خود را حفظ کرده و با ايران و سوريه متحد باقی بماند، «لبنان ممکن است تبديل به يک هدف شود. در هر دو حالت، اين ما هستيم که هدف قرار خواهيم گرفت».

دولت بوش حمايت‌اش از دولت سينيوره را نمونه‌ای از اعتقاد رييس جمهور به دموکراسی و تمايل‌اش به جلوگيری از دخالت قدرت‌های ديگر در لبنان تصوير کرده است. وقتی که حزب‌الله در ماه دسامبر تظاهراتی خيابانی در بیروت به راه انداخت، جان بولتون، که در آن زمان سفير آمريکا در سازمان ملل بود، آن‌ها را «بخشی از کودتای الهام‌گرفته از ايران و سوريه» ناميد.

لزلی ه. گِلْب، يکی از رؤسای سابق شورای روابط خارجی، گفت که سياستِ دولت بوش خیلی بیش از آن‌که حامی دموکراسی باشد، «حامی امنيت ملی آمريکاست. واقعيت اين است که اگر اداره‌ی لبنان به دست حزب‌الله بيفتد وضعيت بسيار خطرناک می‌شود». گِلْب گفت که سقوط دولت سينيوره «نشانه‌ای از افول آمریکا در خاورميانه و طلوع تهديد تروريسم دیده خواهد شد. و بنابراين هر گونه تغييری در توزيع قدرت سياسی در لبنان لاجرم از سوی آمريکا با مخالفت روبرو خواهد شد – و ما در کمک به هر گروه و حزب غیر-شيعه‌ای که در برابر اين تغيير مقاومت کند، موجه هستيم. به جای اين‌که از دموکراسی حرف بزنيم، ما بايد اين را علناً بگوييم».

اما مارتين اينديک، از مرکز سيبن، گفت که آمريکا «کشش کافی را ندارد که مانع معامله‌ی ميانه‌روها با تندروها شود». او افزود: «رييس جمهور منطقه را تقسيم شده بين ميانه‌روها و تندروها می‌بيند، اما دوستان منطقه‌ای ما اين تقسيم را ميان سنی‌ها و شيعيان می‌دانند. سنی‌هايی که ما تندرو می‌دانیم از سوی متحدانِ سنی ما فقط سنی هستند».

-------------------------
مطلب پیشین: سياست تازه ضد تروریسم بوش به سودِ دشمنان است؟

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

مطلب ِ ترجمه شده ء شما را با عنوان ِ"تند رو کدامlست و " از سیمور هِرش خواندم و آن را مملو از غلط های املائی یافتم که پس از مرور لازم دیدم که چند مورد را به نظرتان برسانم ، شایددرد ِی املائی را دواکند ، "رشید کرامی" مبدل به "راشد کرامی" ،سیاسی به"سیاسیع" ، سنی ها به "سنی های"،جهاد گرایانی "جهادگرائی" و در آخر تبدیل شدن به"تبدیل کرده" شده بود، به امید ِ نثر ها و ترجمه های بی اشتباه در آینده، پایدار باشید

-- و ِب گَرد ، Mar 3, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)