تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

ايران در محاصره

در پست قبلی درباره ضرورت پذیرفتن قطعنامه 1737 شورای امنیت توسط ایران نوشتم و با نظرات موافق و مخالف متعددی هم مواجه شدم. فکر می کنم پیگیری این مباحث در این اوضاع قاراشمیش لااقل آدم را نسبت به سرنوشت تلخی که داریم به سمتش می رویم، آگاه تر می کند. لذا سعی می کنم در نوشته (های) بعدی از ابعاد و زوایای دیگری به توصیف شرایط موجود بپردازم تا راحت تر بتوانیم بفهمیم آیا پذیرش قطعنامه در شرایط امروز به معنای تسلیم است یا یک ضرورت عقلانی، آیا اوضاع ما واقعا بحرانی است یا گرد و خاک قبل از مذاکره و سازش است، و در نهایت آیا ما به سمت جنگ می رویم یا خیر؟ در این پست، اوضاع و احوال خارجی مان را بررسی می کنم و نشان می دهم که حلقه محاصره منطقه ای و بین المللی ایران چگونه روز به روز - واقعا روز به روز - تنگ تر می شود.

الف) در عراق: سقوط صدام به دست نیروهای به رهبری آمریکا یک موقعیت استراتژیک برای ایران فراهم کرد. اما بی تدبیری ایران و مشکلات پیرامونی نگذاشت ایران از ظرفیت به خوبی استفاده کند. اما با این حال سابقه حمایت و روابط ایران با مخالفان صدام که اکنون به حکومت رسیده بودند، و نیز پیوندهای مذهبی و اجتماعی و... تا حدی منافع ایران را در عراق تأمین می کرد. اما از وقتی که ایران به دلیل بالا گرفتن تنش خود با آمریکا سعی کرد از نفوذ امنیتی خود در عراق به عنوان یک حربه بازدارنده علیه دشمن استفاده کند، فعالیت در عراق دیگر چیزی جز هزینه و تنش زایی برای ایران نداشت. در یک ماه گذشته با حمله نیروهای آمریکایی به یک کنسولگری و بازداشت پنج تن و این هفته با ربوده شدن یک دیپلمات دیگر، اوضاع در عراق برای ایران خیلی دشوار شده است. آمریکا اکنون به صراحت از قتل یا دستگیری مأموران ایرانی در عراق صحبت می کند و دولت عراق نیز به صراحت از ایران خواسته عراق را صحنه جنگ خود با آمریکا نداند. در حال مرزها تقریبا بسته است و با افزایش تعداد سربازان امریکا و اجرایی شدن طرح جدید امنیتی نوری المالکی، عراق پس از این برای ایران یک زمین بازی خطرناک خواهد بود که حضور در آن هزینه زای بیشتر و ترک آن به معنای باخت بخشی از بازی است.

اینها همه به کنار؛ اگر ماجرای دست داشتن ایران در حمله به پنج سرباز آمریکایی که 20 ژانویه در کربلا کشته شدند و زلمای خلیل زاد وعده افشای اسناد آن را داده، جدی باشد، عراق برای ایران یک کربلای تمام عیار خواهد شد و در مقام تحلیل بسیط، همین یک اتفاق می تواند به تنهایی بهانه ای برای اقدام نظامی علیه نیروهای ایرانی باشد.

ب) در لبنان: بعد از پوست خربزه ای که اسرائیل زیر پای سید حسن نصرالله انداخت و او و حزب الله را درگیر بازی نابرابر سقوط دولت سینیوره کرد، اکنون تمام سرمایه های تبلیغاتی بدست آمده پس از جنگ و تمام سرمایه های سیاسی بدست آمده از مذاکرات پیش از جنگ، همگی یک کاسه به باد فنا رفته است. نصرالله و حزب الله دیگر اوضاعی بدتر از امروز نیم توانند داشته باشند. آنها بازی خطرناک اعتصاب تا سقوط دولت را شروع کردند اما وقتی نتوانستند آن را درست تمام کنند، نیمه کاره رهایش کردند. اکنون حزب الله تقریبا از خواسته سقوط سینیوره دست برداشته و با شکست خوردن پروژه 8 مارسی ها و انشقاق در آنها و نیز ادامه و بلکه تقویت حمایت غرب از دولت، احتمالا به زودی شاهد اقدام های جدی تری برای خلع سلاح حزب الله خواهیم بود و پروژه ای که با ترور رفیق حریری آغاز شد، به سرانجام خواهد رسید. اما حتی اگر این اتفاق هم نیفتد، لبنان که چند ماه پیش جولانگاه نیروهای ایرانی بود و به اذعان همگان این ایران بود که جنگ با اسرائیل را هدایت می کرد، با بقای دولتی که به شدت مورد هجوم گروه هشت مارس بود اما سرنگون نشد، دیگر نه تنها عمق استراتژیک ایران نخواهد بود که منافع چندانی هم برای پیگیری در آن وجود نخواهد داشت؛ مگر اینکه این منافع فرضی را در ایجاد ناامنی و بحران برای دولت غربگرا بخواهیم جستجو کنیم، که سرانجام آن هم در شرایط غیرجنگی حداکثر چیزی شبیه عراق خواهد بود که با برخوردهای ضد امنیتی غرب (این بار اروپا) مواجه خواهد شد.

پ) در فلسطین: در حوزه های فرامرزی، اولین حوزه نفوذ ایران که هم به لحاظ استراتژیک و هم ایدئولوژیک مورد توجه است، سرزمین های فلسطینی است. سرزمین هایی که اکنون تنها دولت مستقر در آن، دولت اسرائیل است که ایران هنوز آن را به رسمیت نشناخته است. در ماههای اخیر در فلسطین شاهد دو اتفاق مهم بودیم، یکی اوج گیری منازعات بین گروهی خصوصا بین حماس و فتح، و دیگری کاهش مشروعیت حماس که پیروز آخرین انتخابات پارلمانی بود. این وضعیت باعث شد که دعواهای خونینی بین این دو گروه رخ دهد و دهها کشته و زخمی برجا بماند. تلاش ها و فشارهای دوستان و دشمنان در نهایت حماس را مجبور کرده که توافق و مصالحه با سازمان آزادیبخش را بپذیرد، و نشست مکه در این روزها صحنه هم قسم شدن این گروهها بری رسیدن به یک نقطه مصالحه پایدار است. تلاش های دیپلماتیک و فرا دیپلماتیک، استفاده از همه اهرم های موجود و حتی وعده کمک 250 میلیون دلاری به دولت حماس که بخشی از آن پرداخت هم شد، نتوانست به استقرار این دولت و اقتدار این گروه کمک کند. بلکه برعکس، روند تضعیف حماس، خشونت خیابانی و در نهایت پادرمیانی عرب ها و مصالحه گروهها که ظاهرا قطعی (ولو وقت گیر) به نظر می رسد، احتمال حذف تدریجی ایران از معادلات اسرائیل و فلسطین را بسیار پررنگ ساخته است. ایران با مصالحه حماس که سرانجام آن پذیرش رسمیت دو دولت (فلسطینی و اسرائیلی در کنار هم) خواهد بود، دیگر هیچ جای پایی در این سرزمین نخواهد داشت؛ مگر اینکه جهاد اسلامی را بیش از حد جدی بگیریم، که نیست. همین که عملیات استشهادی هفته پیش برخلاف موارد مشابه قبلی نگرفت،نشان می دهد که حساب باز کردن روی این گروه هم مثل حساب باز کردن روی چین و روسیه در مناقشه هسته ای است.
اما اتفاق مهم دیگری هم در هفته های گذشته در فلسطین افتاد که بیشتر از آنکه موضع حماس را تضعیف کند، ایران را در مظان اتهام قرار داد. نیروهای متعلق به گروه فتح پس از حمله به یک دانشگاه متعلق به حماس، هفت ایرانی را دستگیر کردند که طبق ادعای این گروه در حال آموزش نظامی و تروریستی به اعضای حماس بوده اند. این ادعا هم مانند مورد عراق اگر ثابت شود، دردسر بدی برای ایران خواهد بود.

ت) با سوریه: سوریه که با سیاستهای ایران در یکی دو سال گذشته تنها متحد منطقه ای تهران بود، چند ماهی است که رفته رفته دارد مواضع خود را از تهران دور می کند. ابتدا به نظر می رسید این دور شدن به خاطر بحرانی شدن وضعیت پرونده هسته ای ایران باشد، اما اکنون مشخص شده که ماجرا از این جلوتر است. در واقع از مدتی پیش سوریه وارد مذاکراتی پنهانی با اسرائیل شده که اکنون تقریبا مشخص است که با وساطت دولت سویس بوده است. آنچه که از نتایج این مذاکرات تاکنون مشخص شده، آن هم نه با اعلام رسمی، این است که سوریه پذیرفته دفاتر گروههای متهم به تروریسم از جمله حماس و جهاد اسلامی را در کشور خود ببندد و در عوض تا آینده نزدیک بلندی های جولان را پس بگیرد. الان روابط ایران و سوریه به همین خاطر بسیار سرد است و از آن طرف، طرفداران تز مذاکره با ایران و سوریه و مدافعان طرح کمیته بیکر- همیلتون نیز جدیدا رفتار اخیر سوریه را دلیلی بر امکان قوی موفقیت مذاکره مستقیم ولی شکننده و خردکننده با این کشورها می دانند.

ث) با عربستان: در سی سال گذشته، این دومین باری است که روابط ایران و عربستان تا این حد رو به تیرگی می رود. بار قبل در سالهای پایانی جنگ هشت ساله، عربستان به قدری دشمن ایران شده بود که حتی هزینه پایگاههای نظامی آمریکا در خاک خود را هم تأمین می کرد تا پشت ایران را به خاک بمالد، و آتش این نزاع در سال 66 حتی دامن حاجیان ایرانی را هم گرفت و جمع زیادی از آنها قربانی دعوای آن روز رهبران دو کشور شدند. امام خمینی با کمتر کسی با آن لحن سخن گفت که با فهد، اما ده سال پس از او رییس جمهور پیرو خط امام به قدری توانست روابط خود را با برادر همان فهد صمیمی کند همکاری های دو کشور در اوپک و خلیج فارس موقعیت های غیرمنتظره اقتصادی و دیپلماتیک فراهم کرد. اما اکنون روابط عربستان با ایران از تیرگی گذشته و به حد دشمنی رسیده است. عربستان به صراحت اعلام می کند که برای حمله آمریکا به ایران، پایگاه نظامی در اختیار این کشور خواهد گذاشت و نیز به طور تلویحی و گاه تصریحی ایران را به دخالت و تنش زایی در لبنان و عراق متهم می سازد. دعوای رو به تزاید شیعه و سنی در منطقه، بروز بارز شکاف سیاسی ایران و عربستان است که به مدد برنامه ریزی های دقیق موساد و سیا، رنگ مذهبی به خود گرفته است.

ج) با بقیه عربها و پاکستان: تنها عربستان نیست که رابطه اش با ایران خراب شده. بقیه عرب ها کم و بیش بدترند. دعوای شیعه - سنی به متن جوامع بسیاری از کشورهای عربی کشیده شده و آنها نگران از دخالت های ایران در کشورهای عربی و تقویت شیعیان در این کشورها، خواستار حضور پررنگ تر آمریکا در منطقه و به عبارتی برقراری چتر امنیتی برای حفاظت از اعراب در برابر "خطر مشترک" که ایران باشد، هستند. اتحاد اعراب در این محور هم قابل توجه است. تقریبا در هیچ مقطعی اعراب اینطور بر سر مقابله با یک دشمن مشترک متحد نبودند، جز در مورد اسرائیل و آن هم در بخشی از دهه 1960 و ایام منتهی به جنگ شش روزه.

پاکستان هم الان ماه عسل خود را دارد می گذراند. دولت برآمده از کودتا الان دیگر در دنیا به کودتایی بودن شاخته نمی شود، بلکه هویت دوزیستی خود را در جنگ با ترویسم حفظ کرده است. این رفیق دزد و شریک قافله، الان هم متحد جدی آمریکا در منطقه است و هم با کار اطلاعاتی قوی و در عین حال موش دواندن در کار دولت کرزای، توانسته نزدیک به نیمی از افغانستان را از دایره اقتدار دولت خارج کند و طالبان را دوباره زنده سازد. اگر آنها اسماعیل خان را هم بتوانند جذب کنند، کرزای دیگر نباشد سنگین تر است. عفو عمومی اخیر هم جدا از ابعاد حقوق بشری آن، بیشتر یک امتیازدهی به معترضان بود. اما کجای تاریخ جدید افغانستان سراغ دارید که کسی مثل حکمتیار چنین امتیاز بزرگی گرفته باشد و بعد مثل آدم بیاید کار سیاسی کند. در این اوضاع و احوال، پاکستان چه جیزی می خواهد جز یک ایران ضعیف و بی نفوذ که سفره افغانستان و همچنین بلوچستان را برای پاکستان رها کند تا این کشور مسلط بر این بخش از منطقه باشد.

بدین ترتیب واضح است که حلقه محاصره منطقه ای به دور ایران بسیار تنگ تر از قبل شده است و کار ایران سخت تر از قبل است.

در این بررسی سرسری، باید به تحولات اخیر در روابط ایران با اروپا، با آمریکا و نیز با اجماع جهانی شکل گرفته علیه ایران نیز اشاره می کردم که نشد، و البته روند کلی آنها فرقی با این موارد گفته شده نمی کند. اما مخصوصا در مورد اجماع جهانی واقعا پدیده عجیبی علیه ایران در حال بروز است که اگر به همین منوال باقی بماند، از نمونه های بدیع رفتار قدرت های جهانی در جهان پس از 11 سپتامبر است. ایران نه لیبی با آن سابقه سوء و آن جامعه بدوی است، نه کره شمالی با آن رفتار خطرناک و اجتماع ایدئولوژیک، و نه عراق با آن جامعه مدنی پاشیده و رهبر وحشی. اما اجماعی که الان علیه ایران شکل گرفته، حتی از این سه مورد شبیه هم در برخی ابعاد شدیدتر است.

ما اکنون نه تنها در منطقه خود محاصره شده ایم، که در جهان پیرامون خود هم مهجور و در محاصره ایم. ما را به سه کنجی رانده اند که راه رهایی از آن هنوز نیافته ایم، اگر پس از این هم نیابیم، اگر بمانیم در بحران ضعیف خواهیم شد و سرمایه ها را هم از دست خواهیم داد، و اگر نمانیم منطقه به آشوب کشیده خواهد شد. دچار مسئله ای شده ایم که نه خودمان راه حلی برای آن داریم، نه دشمنمان!

---------------------------
برگرفته از: وبلاگ الپر

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)