خانه > گوی سیاست > ایران > روستای آقای رييس جمهور | |||
روستای آقای رييس جمهور سالها پيش، چند عرب از نوادگان پيامبر اسلام، براي زيارت امام هشتم شيعيان، راهي مشهد ميشوند. در راه، خسته از راهپيمايي جانكاه در كوير، براي استراحت در «آرادان» اطراق ميكنند و پس از مدتي در همان جا ميميرند. اكنون اين روستا با چند نخلي كه با لامپهاي فلورسنت زرد و سبز تزيين شده، از بازديدكنندگان استقبال ميكند. همچنين چند گوزن و طوطي بتوني و گچي و يك باغچه كوچك براي زيباسازي اين روستا ساخته شده است. آرادان روستاي ساكتي است كه در دامنه كوه واقع است و هفت هزار سكنه دارد. بخشي از املاك اين روستا متعلق به خانواده محمود احمدينژاد، رييسجمهور محافظهكار ايران، است. او در اين جا به دنيا آمده، به قول خودش: «در روستايي دور افتاده». اما آرادان چگونه است؟ اينجا بهجز يك مسجد، چيز ديگري نيست؛ نه بناي تاريخي، نه هتل، نه رستوران، نه سينما، نه كافه و نه حتا بازار. «اينجا در عوض، مردم درستكار و زحمتكشي دارد و اين كم نيست!» اين جمله را حسين ميگويد كه پيراهن زردي به تن كرده و تمام دكمههايش را بسته است. اين پيرمرد كه جثهاي نحيف دارد، پسرعموي رييسجمهور است و طي مدت رياستجمهوري پسرعمويش، به عنوان «عاقل» روستا شناخته ميشود. همين كه او مشغول صحبت است، در عرض چند دقيقه، بقالي كوچك او به شوراي پيرمردان روستا تبديل ميشود. پيرمرداني كه روي گونيهاي برنج و قوطيهاي روغن نشستهاند، گوششان به حرفهاي علي شاهحسين است و سرشان را تكان ميدهند. «اينجا همه، احمد، پدر رييسجمهور را ميشناسند. او هم قبل از اينكه از اينجا برود و آهنگر شود، در اين روستا بقالي داشت. محمود، وقتي از اين روستا رفت، خيلي جوان بود و از آن به بعد فقط براي مراسمهاي فاميلي به اين جا ميآمد.» اما «محمود كوچك» چگونه بود؟ «خيلي جدي و كوشا. او دوست داشت به همه بياموزد؛ از اين نظر به پدرش رفته بود. احمد گرچه سوادي نداشت، اما قرآن را خوب ميدانست و هر سال ماه رمضان در خانهاش كلاسهاي قرآن برگزار ميكرد. مادرش هم نمونه يك زن پرهيزكار بود. او از همان كودكي به فرزندانش ارزشهاي پسنديده را آموزش ميداد.» و هر كدام از حاضران شروع ميكنند به گفتن اينكه چگونه رييس جمهور آينده به همسايگانش كمك ميكرد و حتي به امور كساني را كه نميشناخت، ميرسيد. از زماني كه احمدينژاد رييسجمهور شده، مهمترين كار او چه بوده؟ در پاسخ يه اين سوأل همه متفقالقول هستند: «احمدينژاد توانسته دربرابر دنيا از حق مسلممان يعني داشتن انرژي هستهاي دفاع كند.» اين درحالي است كه هيچكدام از آنها حتا يك بار به خارج از ايران سفر نكردهاند. «محمود احمدينژاد واقعا نماد اين روستا است، هر چند براي مدت كمي در اين جا زندگي كرده. ما انسانهايي بيسار انقلابي و متدين هستيم.» معصومه، همسر حسين، كه چادري به سر دارد، ميگويد كه احمدينژاد انساني قانع است. «هر چيزي كه در سفره باشد، ميخورد و هميشه راضي است.» او ميافزايد: «احمدينژاد به همه چيز علاقه داشت؛ كشاورزي، تحصيل، كارهاي مكانيكي و سياست. هميشه هم درحال آموختن بود. وقتي كوچك بود مطمئن بوديم كه با اين همه دانش و آگاهي حتما به جايي ميرسد.» اما چيزي كه اهالي آرادان بر آن بسيار تأكيد ميكنند، انقلابي بودن احمدينژاد است. مردم آرادان عليه شاه تظاهراتهايي را به راه انداخته بودند و در جنگ با عراق در دهه 80 ميلادي بيست كشته دادهاند. اين كشتگان در گورستان كوچكي دفن شدهاند كه در آنجا ميتوان عكسهايشان را بالاي قبرشان ديد. حسين ادامه ميدهد: «وقتي من به حرفهاي احمدينژاد گوش ميكنم، حس ميكنم امام خميني دارد سخنراني ميكند. او به ارزشهاي انقلابي پايبند است؛ ارزشهايي مثل كمك به فقرا و عدالت اجتماعي كه اكنون در جامعه كمرنگ شده. شما ميتوانيد برويد در تهران و ببينيد كه او اصلا هيچ شغل دولتي را به آشنايان و نزديكانش نداده است.» حجتالاسلام محمدرضا رحيميزاده، امام جمعه آرادان نيز تأكيد ميكند كه احمدينژاد وارث آيتالله خميني است و روح مذهبي اين روستا در او كاملا وجود دارد. همچنين يكي از اهالي آرادان كه در جنگ داوطلبانه شركت كرده، درباره اين جمله احمدينژاد كه گفته بود «اسراييل بايد از نقشه جهان محو شود»، ميگويد: «وقتي كسي به خانه شما حمله و آن را اشغال كند، شما دست به سينه در برابرش ميمانيد و كاري نميكنيد؟ وضعيت فلسطين اينگونه است. هولوكاست هم دروغ است. اصلا چنين چيزي وجود نداشته. چرا فلسطينيها بايد تاوان آلمانيها را بپردازند؟» وقتي صحبت دوران دولت اصلاحطلب خاتمي فرا ميرسد، آنها از او به عنوان كسي ياد ميكنند كه اجازه داد فرهنگ «عفوني» آمريكايي وارد ايران اسلامي شود. حجتالاسلام رحيميزاده ميگويد: «زمان ميبرد، اما احمدينژاد تمام خسارتهاي فرهنگي خاتمي را جبران ميكند.» در خيابان اصلي آرادان «مهدي» بساطي از عروسكهاي كارتونهاي والت ديسني را پهن كرده است. اينها كه اسلامي نيستند؟ شانههايش را بالا مياندازد و ميگويد: «بچهها دوستشان دارند.» بعد از انتخاب احمدينژاد به رياستجمهوري، اين روستا هيچ تفاوتي با گذشتهاش نكرده است. پسرعموي خواربارفروش احمدينژاد ميگويد: «ما هيچ امتيازي براي خودمان نميخواهيم. در ايران از ما فقيرتر خيلي وجود دارد.» آيا توريست به اين روستا ميآيد؟ پسر عموي احمدينژاد پاسخ ميدهد: «هيچكس به اينجا نميآيد. حتي خود رييسجمهور! طي سال گذشته، احمدينژاد به اغلب استانهاي ايران و خيلي از كشورهاي جهان سفر كرده، اما هنوز به آرادان نيامده است. شايد او اينجا را فراموش كرده، يا آرادان را براي حسنختام سفرهايش درنظر گرفته است!» منبع: لوموند ترجمه: سامان ايراني irani_saman@yahoo.com
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ماسعي در پيشرفت داريم و مي خواهيم در اين راه پيشرفت كنيم در حالي كه هنوز افكار حاكم بر جامعه ي ما افكاري مريض از تعصبات و ناداني هاست.
-- ايمان ، Sep 24, 2006من فكر مي كنم در اين صورت ما فكر رسيدن به كوچكترين آزادي و دموكراسي را بايد به گور ببريم.
احمدی نجات اگر راست می گوید به روستای پدریش برسد
-- روح الله صالحی ، Jun 24, 2007شما باور می کنید که شهرک صنعتی در آرادان ایجاد شود