خانه > گوی سیاست > خاورميانه > رابطه آمریکا و سوریه بعد از حمله به سفارت | |||
رابطه آمریکا و سوریه بعد از حمله به سفارتحمله مسلحانه روز سهشنبه (12 سپتامبر) به سفارت آمريكا در پايتخت سوريه بار ديگر به پرسش مربوط به آينده مناسبات واشنگتن و دمشق ابعاد تازهاي بخشيده است. ويژگي اين مناسبات آن است كه جنبهاي صرفا دو جانبه ندارد و هر گونه تغيير و تحولي در آن، بر كل روندها و چالشهاي منطقه نيز بيتاثير نخواهد ماند. تا پيش از روي كارآمدن دولت بوش در آمريكا پست و بلند مناسبات مزبور و سردماندن نسبي آن عمدتا تابعي از كش و قوس در رابطه سوريه با اسراييل بود. هر چند اين عامل باعث نشد براي مثال در جنگ بر سر آزادي كويت از اشغال عراق در سال 1991، سوريه به حمايت سياسي و نظامي از آمريكا عليه قواي صدام حسين مبادرت نكند. در پي عمليات تروريستي يازده سپتامبر نيز، بشار اسد كه در غياب پدر، تازه به زمامداري سوريه رسيده بود همكاري اطلاعاتي مفيد و موثري را با واشنگتن در ردگيري و سركوب القاعده انجام داد. آنچه كه از ابتداي سال 2003چرخشي محسوس در جهت تشديد تنش ميان واشنگتن و دمشق را دامن زد همانا آمادهشدن آمريكا براي حمله به عراق و بازآرايي نظم سياسي و امنيتي منطقه در چهارچوب اجراي طرح "خاورميانه بزرگ" بود. نومحافظهكاران پنهان نكرده بودند كه سرنگونساختن رژيم صدام حسين، اگر به متزلزلشدن پايههاي رژيم سوريه منجر نشود، دستكم آن را در محاصره رژيم هاي دوست و يا متحد آمريكا قرار خواهد داد. ارزيابي دولت بوش اين بود كه چنين محاصرهاي در تلفيق با فشارهاي سياسي و ديپلماتيك ، دمشق را واخواهد داشت با اولويتهاي آمريكا در منطقه و صلح مورد نظر اسراييل كنار آيد و در مناسبات با لبنان و ايران و گروههاي مختلف فلسطيني كه محور آن را ستيز با اسراييل تشكيل ميدهد نيز تجديدنظر كند. واهمه از چنين روندی باعث شد حكومت سوريه دشمني ديرينه با رژيم صدامحسين را به كناري بگذارد و آشكارا و شديدتر از همه رژيمهاي عرب با جنگ آمريكا عليه عراق از در مخالفت درآيد. زماني كه ارتش آمريكا بر عراق مسلط شد، تا مدتها مرز سوريه عملا به پشت جبهه تداركات و يارگيري سنيهاي بعثي و غيربعثي براي مقابله با واحدهاي ارتش آمريكا و حكومت جديد بغداد بدل گشت. پيامدهاي اجراي ناقص يك قطعنامه بيثباتي ناشي از جنگ در عراق و بازماندن واشنگتن از تحقق اهدافش در اين كشور سوريه را هم تا حدودي از تيررس خطر دور كرد و تزلزل رژيم بشارالاسد زمينه تحقق نيافت. اين نيز بود كه قدرتگيري نيروهاي اسلامي در عراق ، فلسطين ، مصر و جز آن، محافلي را در واشنگتن به اين نگراني رهنمون شد كه در دمشق نيز تضعيف بيش از اندازه رژيم اسد ميتواند زمينه را براي قدرت گيري اسلامگرايان آماده كند و دمكراتيزهكردن مورد نظر منطقه به مسيري معكوس بيفتد. اين نگراني اما تنها باعث شد كه سياست كاخ سفيد بيش از پيش به جاي تغيير رژيم دمشق بر روي تغيير رفتار آن متمركز شود. در شرايطي كه دولت اسد در مورد كاستن از مداخله در بحران عراق و ممانعت از استفاده گروههاي شورشي سني از خاك سوريه گامهاي مثبتي به جلو ميبرداشت براي واشنگتن اصلح اين بود كه حالا چالش را به گستره مهم ديگر، يعني به لبنان بكشاند كه دمشق پيوسته به آن به عنوان حوزه نفوذ و عمق استراتژيك خود نگريسته است. لبنان و سوريه تاريخ تقريبا مشتركي دارند و در 30 سال گذشته نيز در پي بروز جنگ داخلي در لبنان و استقرار نيروهاي سوري در اين كشور، دمشق تاثير بارزي در تعيين دولتهاي بيروت و سياستهاي آن داشته است. براي واشنگتن يكي از محملهاي فشار بر حكومت اسد و همسوكردن سياستهاي آن با اولويتهاي منطقهاي خود همانا به چالش كشيدن وزن و سهم آن در صحنه سياسي لبنان و تضيف نيروهاي متحد سوريه در اين كشور بوده است. آمريكا قطعنامه 1559را در سپتامبر 2004 با همكاري فرانسه از تصويب شوراي امنيت گذراند و خروج نيروهاي سوري از لبنان و خلع سلاح متحد مسلح آن در اين كشور، يعني حزبالله را خواستار ميشد. كماعتنايي اولبه دمشق به اين قطعنامه اما دوام نياورد و با ترور رفيق حريري، نخستوزير لبنان، در فوريه 2005 عملا سوريه كه همراه با متحدان بومياش در لبنان در مظان دخالت در اين ترور قرار گرفته بود راهي جز اجراي قطعنامه يادشده و عقبكشيدن نيروهايش از خاك كشور همسايه نيافت. به رغم تداوم همكاري نسبي دمشق و واشنگتن در پيوند با بحران داخلي عراق، عدم اجراي كامل قطعنامه 1559 سازمان ملل كماكان مانعي بر سر راه تغيير اساسي در ساختار سياسي- حكومتي لبنان و زايل كردن هر چه بيشتر نفوذ سوريه و متحد آن يعني جمهوري اسلامي در لبنان بوده است. اين كه خلع سلاح حرب الله همزمان امنيت بيشتري براي حريم شمالي اسراييل ايجاد خواهد كرد و دست تلآويو در پيشبرد طرح صلح مطلوب خود را بازتر خواهد نمود نيز از ديگر انگيزههاي واشنگتن بر اجراي هر چه سريعتر آن بوده است. اين خلع سلاح نه داوطلبانه انجام شده، نه دولت لبنان اقتدار و امكان لازم براي تحقق آن را دارد و نه حمله اخير اسراييل به لبنان به اجراي آن منجر شد. طبيعي است كه اين موضوع به يكي از موضوعهاي داغ ماموريت نيروهاي صلح بينالمللي در لبنان بدل شود. اين پرسش كه آيا نيروهاي مزبور وظيفه خلع سلاح حزبالله را هم دارند و يا اين موضوع بايد در چهارچوب مناسبات دولت بيروت و حزبالله حل شود هنوز هم از سوي همه جوانب درگير پاسخ واحدي نمييابد. انگيزهها و خواستهها به نظر ميرسد خلع سلاح حزبالله و تحقق اولويتهاي غرب (غرب در مجموعه خود و آمريكا به طور خاص) در لبنان از جمله به تلاش براي تغيير در برخي از جهتگيريها در سياست منطقهاي سوريه منوط شده است. جرج بوش اواسط ماه جولاي در اجلاس رهبران گروه 8 در روسيه در آن چند جملهاي كه بدون آگاه بودن از بازبودن ميكروفون با توني بلر ردوبدل كرد گويي مقدمه چنين رويكردي را بازگو ميكرد. او در آن صحبت تاكيد را بر نقش سوريه در حل مناقشه جاري گذاشت. اينك كه نفير سلاح ها در مرزهاي لبنان و اسراييل خاموش شده است ظاهرا آن اظهارات بوش ميرود كه جنبه عملي پيدا كند. راست اين است كه اروپا و آمريكا آنچنان كه گفته شد در حال حاضر سودي در سرنگوني رژيم اسد نميبيند و با توجه به گرابش پراگماتيستي اين رژيم تمايل محافل قدرتمندي در كاخ سفيد به سمت تامين پارهاي از مطالبات و خواستهاي دمشق و ايجاد زمينه براي جداكردن آن از متحداني مانند حزبالله و جمهوري اسلامي است. به عبارتي، سياست اهم و فيالاهم كردن در واشنگتن اينك بيش از پيش مهار و يا حذف جمهوري اسلامي را اولويت اصلي خود ميداند. با توجه به برخي آموزههاي جنگ اخير اسراييل عليه لبنان، اينك برخي توافقات با سوريه كه آن را اگر به متحد منطقهاي آمريكا بدل نمي كند دستكم به بيطرفي سوقش دهد ديگر امر نامحتملي شمرده نميشود. بر اين مبنا آنچه براي اسد و مشاورانش حائز اهميت است توقف هر گونه تلاشي است كه بيثباتي و تضيف داخلي و خارجي رژيم آنها آنها را نشانه رفته باشد. دمشق همچنين مايل نيست كه خلع سلاح حزبالله به قيمت از دست رفتن كامل نفوذ سياسي و تاريخياش در لبنان و ناديده گرفتن مصالح و منافعش در روندهاي سياسي اين كشور و توافقات و فعل و انفعالات منطقهاي تمام شود. نكته با اهميت ديگر، گشودن چشماندازي براي مذاكره جدي جهت پسدادن ارتفاعات جولان است كه از سال 1967 در اشغال اسراييل قرار دارد. اين نكات مواردي هستند كه اين روزها در بحث بر سر نوع تعامل با سوريه هم در اروپا و هم در واشنگتن وزن عمدهاي پيدا كرده اند. در نگاه اول شايد حمله ديروز به سفارت آمريكا در سوريه نوعي عقبگشت و مانع براي چنين بحثها و رويكردهايي ايجاد كند، اما ترس مشترك دمشق و واشنگتن از عاملان اين سوء قصد و به ويژه لحن مثبت و احتياطآميز مسئولان سياست خارجي آمريكا در تشكر از مقامات سوري در خنثي سازي حمله و نيز تماسهايي در سطح بالا ميان مقامات ارشد دو كشور كه از مدتها قبل بيسابقه بوده است شايد تصويري ديگر به دست دهد و شتاب در برخي تحولات احتمالي در مناسبات آمريكا و سوريه را تشديد كند. سعيد شرويني
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|