تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

انقلاب مخملی، انقلاب خودجوش است

گفتگو با رسول نفیسی

جهانبگلو در تورنتو- عکس: حسین درخشانآزادی رامین جهانبگلو از زندان و مصاحبه‌اش با خبرگزاری ایسنا، درست مانند زندان رفتن و انفرادی کشیدنش جنجال‌ساز و پرهیاهو بود.
اهالی فرهنگ و سیاست، تبیین‌ها و تاویل‌های متعدد و متنوعی از زندان رفتن و آزادی او منتشر کردند. در این‌باره، گفت‌وگویی کرده‌ایم با دکتر رسول نفیسی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه استرایر ویرجینیا که آن را می خوانید.

در مقاله‌تان که در Open Democracy چاپ شد، رامین جهانبگلو را نماینده‌ی روشنفکران سکولار ایران معرفی کرده‌اید. استدلال‌تان برای این موضوع چیست؟

البته در ایران روشنفکران دیگری هم هستند که در این زمینه کار می‌کنند: داریوش شایگان (فیلسوف درجه‌ی یک ما)، داریوش آشوری، بابک احمدی و دیگران. کسانی که قلم می‌زنند، کار می‌کنند و آثار بسیار ارزشمندی خلق می‌کنند. تنها فرق رامین جهانبگلو با دیگران این است که رامین بسیار فعال است و تا به حال بیش از 20 کتاب منتشر کرده، ده ها مقاله نوشته و مصاحبه‌های متعددی انجام داده است.
گذشته از آرای نظری این روشنفکر بسیار فعال، او حتی در قیافه و ظواهر نیز چهره‌ی شاخص‌تری نسبت به دیگر روشنفکران سکولار محسوب می‌شود.

من ایشان را یکی از شاخص‌های روشنفکری سکولار در ایران می‌دانم و علت آزاری هم که سازمان امنیت جمهوری اسلامی برای ایشان پدید آورد، درست به همین دلیل بود. یعنی ایشان را به‌عنوان یکی از مظاهر روشنفکری سکولار تحت تعقیب و آزار قرار دادند. اما نه در سخنان رامین جهانبگلو، نه در تفسیرهای جمهوری اسلامی، چیزی که از لحاظ حقوقی بتوانیم آن را جرم بنامیم دیده نمی‌شود.

رامین جهانبگلو تاکید کرده است که رویکرد سیاسی ندارد. با توجه به آثار ایشان، آیا شما چنین نکته ای را قبول دارید؟

در جامعه‌ای مثل جامعه‌ی ما حتی دیش ماهواره و آنتن رادیو هم حالت سیاسی دارد. به‌خاطر این‌که وقتی پوشش زنان به‌عنوان مهم‌ترین مساله‌ی سیاسی جامعه مطرح می‌شود، یا وقتی که جمع شدن چند جوان کنار هم، یک امر سیاسی تلقی می‌شود و به آن حمله می‌کنند، بنابراین همه چیز در ایران سیاسی‌ست.
‌من به این امر واقف هستم؛ اما آن چیزی که در مورد جهانبگلو مطرح است، این است که ایشان عاملا و عامدا نمی‌خواهد در زمینه‌ی سیاست کاری به‌عنوان مجری انجام دهد. ممکن است تفکراتی که دارد مورد استفاده قرار گیرد. این کاری‌ست معمول در جهان. کسی در آمریکا تفکراتی دارد، ممکن است در موزامبیک افکار او مورد استفاده‌ی یک نفر دیگر قرار بگیرد. نمی‌توان جلو استفاده از تفکر را گرفت. در هیچ فرهنگی تفکر و نوشتن جرم نیست و به هیچ وجه عمل سیاسی تلقی نمی‌شود. حالا ممکن است فیلسوفی یا روشنفکری مطلبی بنویسد و مطلب او در جای دیگری مورد استفاده قرار بگیرد. یا سمیناری برگزار شود و ماموران امنیتی هم در این سمینار حاضر شوند. این عرف جهان است که به این گونه موارد به‌عنوان موارد فرهنگی نگاه می‌شود، نه به‌عنوان مساله‌ای سیاسی. بنابراین رامین جهانبگلو از این لحاظ کاملا درست می‌گوید که به هیچ وجه فردی سیاسی نیست.

جمهوری اسلامی این‌گونه تفسیر کرده است که چون ایشان برای موسسه‌ای به نام «جرمن مارشال فاند» تحقیق می‌کرده (در این باره که رابطه‌ی جامعه‌ی مدنی با ثبات و قدرت دولت چیست و چگونه می‌توان از طریق گسترش فعالیت‌های مدنی، قدرت دولت را محدود کرد) از این تحقیق با عنوان براندازی یاد می‌کند. در صورتی که دهها نوع از این موارد را می‌توانید در کشورهای دیگر ببینید. هیچ کس را هم به‌عنوان برانداز جلب نمی‌کنند و به محاکمه و زندان نمی‌کشند.

آیا تعریفی برای براندازی نرم که به رامین جهانبگلو نسبت داده شده است دارید؟

این اشاره‌ای‌ست به جریانات حرکات توده‌وار (Mass Movement) که در کشورهایی مانند اوکراین اتفاق افتاد. این‌گونه حرکات، که به نام انقلاب مخملی هم خوانده می‌شوند، جریاناتی هستند که کلا بدون رهبر هستند. یک‌باره جریانی در نقطه‌ای از جامعه شروع می‌شود و دفعتا به کل کشور سرایت می‌کند. مثلا یک باره در اوکراین مردم از موضوعی ناراضی می‌شوند و سرانجام باعث سقوط یک حکومت می‌شود. این بدون نقشه است. بدون سازمان و برنامه است. و به طور قطع بدون رهبری‌ست.
بنابراین اصلا متهم کردن یک نفر بعنوان این که می‌خواهد انقلاب مخملی راه بیندازد به شوخی بیشتر شبیه است. زیرا انقلاب مخملی خودبه خود است و در کشورهایی رخ می‌دهد که سازمان‌های سیاسی وجود ندارند. اگر مثلا یک حزب سیاسی قوی (مانند حزب کمونیست قدیم، یا احزاب دیگری که مترصد آماده‌سازی جامعه برای انقلاب هستند) در اوکراین وجود داشت، دیگر انقلاب مخملین پدید نمی‌آمد. انقلاب مخملی یعنی جریان خودجوش. وقتی کسی را متهم می‌کنید که می‌خواهد رهبری جریانی خودجوش را بر عهده بگیرد، حکایت کوسه و ریش پهن است. از لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی هم این حرفی کاملا بی‌معنا و میان‌تهی‌ست.

فکر می‌کنید دستگیری آقای جهانبگلو چه تبعاتی برای جامعه‌‌ی روشنفکری و محققانی که در ایران فعالیت می‌کنند دارد؟

محققان ایرانی عمدتا به این چیزها عادت کرده‌اند. زندان رفتن و آمدن، تحت تعقیب قرار گرفتن، و بخصوص اخراج از مشاغل مختلف عادی شده است. اینها با زحمت و مشقت بسیار زندگی خود و خانواده‌ی خود را تامین می‌کنند. اصولا در زندگی روشنفکر و روزنامه‌نگاران ایرانی، این مساله‌ای عادی‌ست و خود را با تغییر شغل در هر سه ـ چهار ماه یک‌بار وفق داده‌اند. بنابراین برای روشنفکران داخل کشور مساله‌ای جدی نخواهد بود و تاثیر چشمگیری نخواهد داشت.
اما آنچه که من می‌بینم این است که این مساله بر روشنفکران و اساتید خارج از کشور تاثیری بسیار منفی داشته است. مثلا در بین دوستان من، امسال کمتر کسی حاضر شد به ایران سفر کند. و این دقیقا به لحاظ ملاحظاتی بود که جریان آقای جهانبگلو ایجاد کرد.

من تصور می‌کنم دولت جدید اصلا در صدد همین امر هم هست که از یک طرف روشنفکران داخل کشور را متواری کند و از طرف دیگر مانع از مسافرت اساتید ایرانی به داخل کشور شود. این هم طریق دیگری‌ست برای قطع کردن انزوای فکری ایران و کشاندن ایران به وضعیتی مانند کره‌ی شمالی.

در همین باره:
چه کسی باور می کند رامین؟

انقلاب مخملی، اعتراف گیری مخملی؟

روزشمار بازداشت جهانبگلو

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

به نظر میرسد که با ورود به هزاره سوم میلادی، جنس تحولات اجتماعی بزرگ که از آن به "انقلاب" هم یاد میشود از سبک و سیاق انقلابات پیشین متفاوت گردیده باشد.اگر روزی در هر نقطه ای از جهان ، خبر از انقلابی به گوش میرسید بلادرنگ سلسله واژه هایی همانند خونریزی،کشتار ،زندان ،انفجار ،اعدام، حکومت نظامی و...به ذهن متبادر میشد. اگرچه انواع اقسام فرایند "خشونت" همانقدر که میتواند از دلایل بروز دگرگونی اجتماعی یا "انقلاب" باشد به همان اندازه هم میتواند معلول آن باشد هنوز خیلی ها به یاد دارند که چگونه خشونت ورزیهای دولتی در پیش از انقلاب، ایران را به کانون ایدئولوژیک تحولات در منطقه بدل کرد. تحولی که خود ، جهانبینی خاصی را در اعمال خشونت بر علیه مخالفان به یادگار گذاشت که استمرار آن را امروزه همه شاهد هستیم. صاحبان چنین قدرتی ، بر قامت هر گونه نامهربانی، لباس شریعت میپوشانند تا در پستوهای باور دینی مردم در امان باشند.در این قبیل از انقلابات که اتفاقا فراوان هم هستند هم "تز"های انقلابی و هم "سنتز"های آن بر مجموعه ای از راهکارهای خشونت آمیز استوار هستند.هم در عراق دیروز و هم در عراق امروز با وجود تغییر حکومت، شاهد نوع دیگری از خشونت فراگیر هستیم حتی در اولین روزهای سرنگونی صدام شاهد نوعی از بحران روابط بین مردم عراق با نهادها و سازمانهای فرهنگی آن کشور بودیم و دیدیم که چگونه میراث تاریخی این کشور در این تعرضات به تاراج رفت.
این دو نمونه یعنی ایران و عراق را از ان جهت نیاوردم که منکر تغییرات بدون خشونت چند سال اخیر در چند کشور بویژه در شرق اروپا باشم اتفاقا این باور در حال قوت گرفتن است که منشاء تحولات بعد از این _در هزاره ی سوم_نه فقط انقلابات خشونت بار بلکه نوعی از "مجاورت و آگاهی اجتناب ناپذیر"از وضع زندگی انسانها در دیگر نقاط دنیاست.
مردم کشورهایی که دارای حکومت استبدادی هستند با مشاهده ی سایر جوامع که انسانها در آنجا از آزادی و کرامت برخوردارند به این نتیجه میرسند که رشته ی فرسوده ی تعلق به نظام استبدادی را به شیوه های مختلف پاره کنند.به نظر میرسد رویکرد جدیدی در تعاملات سیاسی از سوی مردم در حال فراگیر شدن است که در این چند سال اخیر در برخی از کشورها از جمله گرجستان و اوکراین آزمایش شده است.اما سوال اساسی اینست آیا رویکرد "دگرگونی سیاسی بدون بهم ریختن نظام اجتماعی" ، مناسب حال دیگر کشورها هم است؟بعبارتی آیا بیماری مزمن وجود حکومتهای خودکامه را میتوان با نسخه ی پیچیده شده در دو کشور فوق درمان کرد؟
البته نسیی بودن مفاهیم در حوزه ی علوم اجتماعی و سیاسی از ویژگی بارز و در عین حال پویای این علوم است و هر کسی از منظر خاص به آن می نگرد ولی آنچه که در تبیین کلی پدیده ای چون "انقلاب" از اهمیت مطالعاتی برخوردار است "ظرفیت آزمایی"از مردمی هست که خواهان این تغییرات هستند بسیار مهم است که بدانیم مردم برای چه حاضرند به اسقبال چنین دگردیسی سیاسی بروند آیا انگیزه ی انتقام دارند؟ ایا از نوع خاصی کسالت ایدئولوژیکی ناراضی اند؟آیا مشاهداتشان از کیفیت برتر زندگی دیگر جوامع باعث تهییج آنها شده است و دهها سوال دیگر که پاسخ منطقی به آنها به "ظرفیت در دانایی" و "قابلیت در عمل" جویندگان دگرگونی بستگی دارد.
آنچه در گرجستان و بویژه در اوکراین از آن به عنوان انقلاب مخملی نام برده میشود محصول اعتقاد عامه برای تکمیل پروژه شکست کمونیزم در این دو کشور بود.اینکه آیا مشابهتی بین وضعیت این دو کشور با وضعیت سیاسی و اجتماعی دیگر کشورهای دارای حکومت توتالیتر هست یا نیست جای بحث و گفتگوی مفصلی است .

-- عاکف ، Sep 5, 2006

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)