خانه
>
گوی سیاست
>
خاورميانه
>
بحران خاورميانه در وبلاگهای فارسی
|
بحران خاورميانه در وبلاگهای فارسی
نوشته پارسا صائبی
جنگ در لبنان، طی هفتههای گذشته، در وبلاگستان فارسی هم بازتاب پیدا کرده.
رضا شکراللهى از تبليغات ايدئولوژيک حکومتى و واکنش سرد مردم ايران دلگير است و نوشته: «درست همان بلاییست که بر سر بزرگی و شرافت شهدا و رزمندگان آوردند و کاری کردند با تبلیغات رسمی و ایدئولوژیک که دیگر هیچ چیز بوی وطن، انسان و آزادی نمیدهد، تا کسی شاید هنوز تهِ دلش بلرزد.» آقا رضا در جايى ديگر از «شکر» خوردن هم نام برده است که به دليل اينکه در راديو زمانه کسى حرف بد نمىزند (!) از ذکر آن معذور هستيم
آش آنقدر شور بود که صفا در لسآنجلس هم وارد ماجرا شد. کى فکر مىکرد که صفا اين چنين سياسى شود؟ اين پست «دنيا نگاه کن» را اگر خواستيد نگاه کنيد حواستان باشد که تعدادى صحنه دلخراش دارد
خورشيد خانم ملقب به صنم دولتشاهى(!) هم گزارشى از بين بچههاى دانشگاه به زبان انگليسى تهيه کرد. او در وبلاگش نوشت: «کاش میشد دنیا رو دو قسمت کرد. یه قسمت رو داد به بنیادگراها از هر فرقه و مسلکی که با هم دیگه بجنگن و هرکاری دوست دارن بکنن (وبلاگهاشون دیدنی میشد!!)، یه قسمت رو هم بذارن واسه آدم هایی که میخوان ماستشون رو بخورن و زندگىشون رو بکنن و با بقيه ملت دنيا رفيق باشن و هيچ علاقهای هم به جنگ و بنیادگرایی مذهبی (هر مذهبی) ندارن و طرفدار گوناگونی و صداهای متفاوت هستن.»
داريوش ملکوت به عادت مالوف ياد سرود و موسيقى افتاد: «آمريکا، آمريکا ننگ به نيرنگ تو». او نوشت: «وقتی اين سرود را گوش میدهيد به افغانستان و عراق فکر کنيد. به مردم لبنان و فلسطين هم فکر کنيد. اگر هم دوست داشتيد مىتوانيد به تمام خونريزیها و شیطنتهای آمريکا در پنجاه سال گذشته فکر کنيد. حتی میتوانيد به کودتای ۲۸ مرداد هم فکر کنيد!» اگر زياد فکر کرديد مواظب باشيد صفحه مانيتور را خرد نکنيد
ناصر خالديان در مقابل معتقد است که اين جنگ نه نفع حکومت ايران بوده است هر چند که صاحب نقطهتهخط هميشه ضدجنگ بوده و نوشتهاست: « جنگ با هر شيوهاي و از جانب هر كه باشد محكوم و منفور است، به ويژه اقدام عليه غيرنظاميان و اهداف غيرنظامي كه اين روزها در جنگ اسرائيل عليه لبنان ميبينيم كه حتي اعتراض يهوديان جهان عليه دولت اسرائيل را برانگيخته است»
در مقابل اميد معماريان که در کاليفرنيا ساکن است، نگران اوضاع شده است. او عقيده دارد: «هرگونه جنگ وحمله نظامی به ایران، مام میهن را به دشواری زیادی خواهد انداخت و هزینه زیادی به مملکت وارد خواهد کرد. ایرانیان میتوانند در سطوح مختلف بگویند جنگ نمیخواهند. از تظاهرات گرفته تا نوشتن مقاله وچیزهای دیگر. اما مطمئنا وقتی چنین افرادی با کسانی سر يک میز مینشینند که اعتقادی به این باور ندارند، عملا موضع آنها را تقویت می کنند.» کليت حرف اميد را ميشود فهميد، ولى چيزى که عجيب است ارتباط بين نشستن سر ميز با تقويت موضع است
اسد مصاحبهگر قهار وبلاگستان هم بيکار ننشسته و به همين مناسبت مصاحبهاى با سگ خود جناب بيلى ترتيب داده است. در اين مصاحبه مواضع بيلى شفاف و روشن تشريح شده است. او مىگويد: «سوریه از ترس حمله اسراییل به آن کشور به لبنان و البته حزبالله بعنوان نوعی سپربلا احتیاج دارد اما برخلاف سوریه ایران علاقهمند گسترش انقلاب اسلامی ا
صاحب سرزمين رويايى هم دلگير و رنجور شده است از اين اوضاع و خطاب به نظاميان و دولتمردان اسراييلى نوشته: «داستان شما، داستان مرگ است در برابر زندگی. آه اگر میدانستید چگونه باید زیست به دنبال چند وجب خاک و مرزی نامعلوم دستان خود را خونین به قتل همنوعانتان نمیکردید»
از آنسوى ديوار هم خبرهاى خوبى نمىرسد. کامران که در اسراييل زندگى مىکند عقيده دارد: «وقتی اسرائیل در سال 2000 "نوار امنیتی" جنوب لبنان را که یکی از اهدافش جلوگیری از پرتاب کاتیوشا به نواحی شمالی اسرائیل بود ترک کرد، به امید این بود که ارتش لبنان بیاید و سر مرزهایش بنشیند ولی زهی خیال باطل، به جایش حزبالله آمد و دست خالی نیام»
کورش عليانى که از طرف موسسه روايت فتح براى ساخت مجموعه تلويزيونى امام موسى صدر چند بار به لبنان سفر کرده است و با روحيات مردم منطقه آشناست، حکايتى در نوشته خود آورده است:«يادم آمد كه روزی در دهی در جنوب لبنان، ناشناس، در خانهاى را زديم. در را باز كردند و بفرما گفتند و رفتيم تو. كشاورز بودند و مشغول كار توتون. كار سختی بود كه همه حتا دختربچهی چهار ساله مشغولش بودند. پدر خانواده پيرمردی بود. ازش پرسيدم «زندگی سخت است؟»
گفت «نه. كار میكنيم. خوب است.»
پرسيدم «پيشتر، زمان ارباب و رعيتی، سخت بود؟»
گفت «نه. سهم ارباب را میداديم و كار و زندگی میكرديم. خوب بود.»
از صبوريش به ستوه آمدم. پرسيدم «روز سخت در زندگيت ديدهای اصلا؟»
گفت «وقتی اسرائيل اينجا را گرفته بود، كمی سخت بود. اگر از خانه بيرون میرفتيم ممكن بود نگذارند به خانه برگرديم. اگر ديواری خراب میشد، نمیگذاشتند از نو بسازيمش. اگر كسی مريض میشد نمیگذاشتند به دكتر و بيمارستان برسانيمش. گاه زنی سر زا میمرد.» همآنطور كه كارش را میكرد كمی سكوت كرد. باز سرش را تكان داد و باز گفت «كمی سخت بود.»
دولتيان اسرائيل اين روحيه را يادشان رفته بوده است انگار
محمدجواد کاشى از اين مناقشه پلى زده است به يک نکته جامعه شناسانه و آن اينکه در جهان رسانهاى امروز منطقى البته ناپذيرفتنى وجود دارد که ما آدميان بر مبنای جایگاه و میزان مخاطره شخصی خود در مقابل خشونت موضعگیری مىکنیم. او نوشته است: «گویی شاکله حسی خود را تقسیم کردهایم: به صحنههای خشونی که تنها در تلویزیون قابل مشاهده است، با علاقه مینگریم و هر زمان با علاقه برای کسی کف میزنیم، و هنگامی که مساله از تماشا به در میرود و نوبت خود ماست، از نرمش و لطافت سخن میگوئیم. این از معجزات طبقه متوسط شهری در جهان رسانهای شده امروز است
على مصلح، زده است به سيم آخر و اساساً پرسيده که: «دوستان! ما به کدام امید باید بنویسیم؟ به کدام باور فریاد صلح و آرامش سر دهیم؟ چه کسانی صدای ما را میشنوند؟ اصلا هست یاریکنندهای که یاری کند ما را، و این جهان پر از کینه و نفرت و خون را؟»
بهمن دارالشفايى ملقب به آق بهمن نوشته: «ماجراهای این هفتههای اسرائیل و فلسطین و به خصوص ماجرای این دو سه روز اسرائیل و لبنان یک چیز را نشان داد. آن هم اینکه هر صلحی در خاورمیانه شکننده است شدیداً هم شکننده است.» بهمن آقا مثل اينکه زده است وسط هدف.
ببينيد فواد چه نوشته است:« و در حالی که صدر اخبار اسرائیل و فلسطین و لبنان است ایرانیها به درد خود در رختخواب میخوابند و صبح نمیدانند چرا نان گران میشود! اما برای من فلسطین به همان اندازه کشور است که اسرائیل هم هست. و مردم فلسطین به همان اندازه حق زندگی دارند که اسرائیلیها دارند. حکومت جمهوری اسلامی عاشق جنگ در این منطقه است و عاشق انتفاضه اما من یک ایرانیام و میخواهم حزبالله بس کند، میخواهم اسرائیلیها و فلسطینیها مثل دو کشور همسایه در صلح باشند. آتشهایتان را خاموش کنید و بگذارید زندگی جاری باشد. در ضمن بهانه به دست دولت ما ندهید تا شاید دغدغهی اصلیاش مردم کشور خودش بشود».
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|