خانه > گوی سیاست > حقوق بشر > چه کسی باور می کند رامين؟ | |||
چه کسی باور می کند رامين؟در جبهه که بودم هر چند روز يکبار می شنيدم که فلان سرباز خود را با تير زده است. معمولا دستشان را می زدند يا پاشان را. هدف هميشه يک چيز بود: از جبهه خسته شده بودند آنقدر که حاضر بودند با شليک به خود راهی برای گريز از آن زندگی بيابانی پيدا کنند. زندان مثل جبهه است. آدم برای بيرون آمدن مجبور است مثل جهانبگلو به خود شليک کند. خواننده اين «گفتگوی آزاد» بزودی متوجه می شود که گفتگويی در کار نيست. اين رامين جهانبگلو ست که حرف می زند و نقش ايسنا در حد ثبت کننده است يا پياده کننده حرفها از نوار. نوار يک اعتراف. خودزنی. ارزش اعتراف اجباری در سنت دينی مسيحی اعتراف يک رفتار ارادی است. در اسلام توبه کردن نيز چنين است. اما زندانيان ايرانی که در زندان يا بلافاصله پس از زندان دست به اعتراف می زنند و از آنچه کرده اند توبه می کنند رفتاری ارادی ندارند. اعتراف سند آزادی آنهاست. چه کسی جهانبگلو را وادار کرده بود تا به جای رفتن به خانه به خبرگزاری برود تا اعتراف کند؟ جهانبگلو در محضر کدام کشيش و برای رهايی از کدام عذاب اعتراف می کند؟ ماموران امنيتی را نمی دانم ولی جهانبگلو آدم باهوشی است. می داند که کسی برای اين دست اعتراف ها واقعا اعتباری قائل نيست. اگر او واقعا آزاد است که چنانکه می گويد به سفر هند برود چرا نگذاشت همين حرفها را آنجا در خارج از ايران بزند تا شائبه ای نباشد که دارد خودزنی می کند. خودزنی کسی که می خواهد آزاد باشد مثل «يک اسب سرکش». کسی که حوصله زندان و از آن بدتر سلول انفرادی را ندارد. «اين اولين تجربه بنده از زندان بود و هيچ گاه آرزو ندارم كسي به زندان برود كه طبيعتا تجربه سخت و تلخي است؛ اما صادقانه عنوان ميكنم كه تحت هيچ فشار روحي و جسمي نبودم. ماه اول برايم بسيار سخت بود؛ زيرا به محيط عادت نداشتم و ملاقات هم نداشتم. در سه ماه بعد بنده را در سلول انفرادي گذاشتند كه در آن تلويزيون و روزنامه وجود داشت و ميتوانستم با خانوادهام ملاقات كنم و تماس تلفني داشته باشم.» رفع اتهام از زندانبان جهانبگلو در گفتاری مشابه با تمام اعترافات زندانيان پيشين همه جا کوشيده است تا سيستم زندان در ايران را تبرئه کند. همه چيز خوب بوده است همه با او مودب بوده اند و او خود به اختيار خويش وکيل انتخاب نکرده است: «بنده با قوه قضاييه ايران چندان آشنايي ندارم اما در صحبتي كه با خانوادهام كرده بودم تصميم بر اين بود كه خودمان مساله را حل كنيم. زيرا دقيقا نميدانستم به چه كسي اعتماد كنم و بتواند كارم را پيگيري كند. بخصوص كه من به عنوان متهم در بازداشت بودم. به اين دليل فكر كردم اگر خودم كار را دنبال كنم بهتر است.» آيا اين جملات هيچ معنای محصل حقوقی دارد؟ و آيا هيچ از بار نظام زندان در ايران کم می کند که افراد را ماهها در زندان نگه می دارد و اجازه وکيل داشتن به آنها نمی دهد؟ بر فرض که قبول کنيم جهانبگلو وکيل نخواسته آيا تمام زندانيان ديگر هم که وکيل نداشته اند خود نخواسته اند؟ و چرا در ايران اصلا وکيل دارد به وجود زائدی تبديل می شود؟ بلاتکليف نگه داشتن خلاف حقوق متهم است و بعد اين چگونه نظام قضايی است که متهم چهارماه در زندان است و موقع آزادی هم وضعش هنوز معلوم نيست؟ «به بنده گفته نشده كه كيفر خواست صادره شده يا دادگاه خواهد بود يا خير» يک ناظر کنجکاو می تواند سوال کند آيا هيچ رابطه ای بين اين در ابهام گذاشتن و عملی شدن اعتراف متهم وحود دارد؟ آيا نظام قضايی متهم را در بلاتکليفی می گذارد تا از او اعتراف بگيرد؟ و آيا به اين ترتيب هيچ اعتمادی به اصالت اين اعتراف يا همان گفتگوی آزاد هست؟ وقتی بورس گرفتن اتهام است جهانبگلو گفته است مشکل او از نگاه نظام قضايی و امنيتی ايران « ارتباط با بيگانگان» است. او در طی گفتار خود تشريح می کند که با دانشگاههای آمريکا «ارتباط» داشته است و بورس گرفته و در مجله هايی مقاله نوشته است. اين تمام اتهامات اوست. يکی دو جا هم تاکيد می شود که در بعضی جلسات دانشگاهی و کنفرانس ها ظاهرا کسانی از سازمانهای اطلاعاتی آمريکا حضور داشته اند. آيا اين مجموعه اتهام هيچ مستند قانونی و حقوقی دارد؟ اگر بورس گرفتن و ارتباط داشتن غيرقانونی است چرا ايران خود به صدها نفر غيرايرانی اين امکان را می دهد؟ حضور ماموران اطلاعات در يک کنفرانس هم اگر ملاک باشد در کدام نشست داخل ايران هست که مامور اطلاعات و دست کم کارمند حراست حضور نداشته باشد؟ آيا هر استاد و محقق و روشنفکری که در آن نشست ها شرکت داشت يعنی با اطلاعات ايران «ارتباط» دارد؟ جامعه مدنی يعنی فروپاشی! جهانبگلو استاد دموکراسی و جامعه مدنی است. آيا اين جملات می تواند در ميزان علمی وزنی داشته باشد که از او نقل شده: « علت دستگيري من با فروپاشي نرم يا از درون ارتباط پيدا ميكرد و حساسيت هم در ارتباط با دعوت از افرادي بود كه به ايران دعوت كردم. طرح پيشنهادي موسسه مارشال تحقيق تطبيقي بود در ارتباط با اينكه روشنفكران در اروپاي شرقي در زمان فروپاشي كمونيزم چه نقشي داشتند و چگونه اين نقش را ايفا كردند و چگونه جامعه مدني را توانستند توانمند كنند و نتيجه آن فروپاشي بوده است و مقايسه با اينكه روشنفكران در ايران به علاوه عناصر گروههاي غير دولتي، چگونه ميتوانند توانمند شوند.» اين جملات بسادگی می گويد توانمند شدن جامعه مدنی يعنی فروپاشی نظام. آيا اين گزاره درستی است؟ آيا اين گزاره کسانی است که از علوم اجتماعی اندک خبری دارند؟ آيا جامعه مدنی که موفق ترين نمونه هايش در اروپا و آمريکا ست به فروپاشی اين جوامع انجاميده است؟ اين حرف جهانبگلو است يا نگرانی کسانی که می خواهند رشد جامعه مدنی در ايران را با چنين تحليل امنيتی متوقف کنند؟ کنفرانس هايی که نبايد رفت «اينكه در چند كنفرانسي شركت كردم به معناي آن نيست كه با آن موافق بودهام.» من نمی دانم چگونه می توان با يک کنفرانس موافق يا مخالف بود. کنفرانس دهها سخنرانی و شرکت کننده دارد و هر شرکت کننده با گروهی از آنها موافق و با گروهی مخالف است و انتقاد خود را دارد. کنفرانس ها «يک» نظر ندارند که با آن مخالف يا موافق باشيم. کسی هم که کارش تحقيق است به يک معنا کارش شرکت دايمی در کنفرانس هاست تا هم تحقيق خود را مطرح کند و هم از ديگران بشنود و بياموزد. کنفرانس ها دايما از سوی نهادهای مختلف برگزار می شوند. در اين ميان اگر بخت يار محققی باشد نظرش بحث برانگيز می شود و پايه تئوری و عمل قرار می گيرد. بنابرين اين جمله هم برای جهانبگلو سرشکستگی ندارد که می گويد: «چون مدت 5 سال با اين نهادها ارتباط داشتم ديدم كه چگونه نتيجه كار تحقيقي بنده به يك كار استراتژيك تبديل شده است.» شما متهم ايد ندانسته بر خلاف منافع ملی رفتار کرده ايد جهانبگلو اقدام عليه امنيت ملي را به اين صورت می پذيرد كه: «گفتم ارتباط با بيگانگان داشتم و در اين زنجيره قرار داشتم. يعني به اين شكل كه اتهام اقدام عليه امنيت ملي را پذيرفتم منتها با اين عنوان كه نميدانستم آنچه انجام ميدهم اقدام عليه امنيت ملي است.» به اين ترتيب من و شما هم از اين پس در معرض اقدام عليه امنيت ملی هستيم ولو خود ندانيم و از اين به بعد کار روشنفکران هم می تواند يک کار خطرناک محسوب شود. زيرا سياسی است. و واضح است که در کشورهايی مثل ايران هيچ روشنفکری نبايد کار سياسی انجام دهد. به عبارت ديگر، سياست کار کسانی است که روشنفکر نباشند. روشنفکران غير سياسی بمانند مساله اين است: « درست است كه بحثهاي روشنفكري برايم هميشه جالب خواهد بود ولي در سطحي كه ميتوانم و قابليت و شايستگياش را دارم. من كه نميتوانم رهبر سياسي شوم.» درست است که نظام قضايی و امنيتی ايران می داند که اين اعتراف ها را کسی باور نمی کند. اما مهم انتقال پيام است. آن پيام اين است: روشنفکران مراقب باشيد از کار روشنفکری به کار سياسی نلغزيد! مهدی جامی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
این تحلیل عالی بود. این رو می گند تحلیل خبر.
-- majid yousefi ، Aug 31, 2006این حادثه ای است که هر روز هر ایرانی شده ... این مردم به گفتن " غلط کردم " دیگه عادت کردند .از روشنفکرش تا سپور سر محلش ...وای که تاریخ چند هزار ساله این مردم شد بلای جونشون ..
-- ardavan roozbeh ، Aug 31, 2006حرف مهدی چیز های تلخی رو دوباره مز مزه کرد تا یادمون باشه همه ما متهم هستیم و همه ما به هر حال خواهیم گفت : غلط کردم !
با سلام. من فکر میکنم بهتر بود فعلاً از تفسیر حرفهای ایشان صرف نظر میکردید. این جهانبگلو نیست که باید مورد قضاوت قرار گیرد - نه برای رد و یا تبرئه - نقد نقض آشکار حقوق شهروندی، ربطی به این ندارد که فرد زندانی خود این حقوق را چگونه می نگرد. درست مثل بسیاری از مردم جامعه ما که خود گاهاً بر ضد حقوق حقه خودشان قرار میگیرند. از ساختار درون خانواده گرفته تا سایر اشکال مختلف حقوق انسان در جامعه. ایکاش نقد شما فعلاً شامل بررسی ساختار قضاوت در جامعه ایران بود نه افرادی که خود محصول چنان بی حوققی هستند. با احترام.
-- تقی ، Sep 1, 2006Good analysis. Thanks.
-- Kamangir ، Sep 1, 2006یک تمثیل اسکاندیناوی میگوید:
"تمام فضیلتهای انسانی در خودخواهی حل میشود آنچنانکه آب رودها در دریاها"
حد اعلای سفاهت دیکتاتورها آز آنجا ناشی میشود که دیگران را بر نمی تابند. دیکتاتورها از هر سنخی که بودند یا هستند در یک چیز با هم وجه اشتراک دارند و آن عبارت است از عدم تمکین و تحمل "رقیب".
تاریخ معاصر ما چه قبل و چه بعد از انقلاب گواه این امر بوده است که عزمی بالاتر از اراده ی یکنفر که بر اریکه ی قدرت تکیه زده است نبوده و هر گونه چالشی را به انحاء مختلف از پیش رو بر داشته است.ماهیت برخورد چندان متفاوت نیست در قطعه ای از تاریخ معاصر ما "شعبان بی مخها" مسیر حرکت دموکراسی را به نفع دیکتاتور سد میکنند و در برهه ای دیگر شعبان زاده ها آزادیخواهان را تکفیر میکنند.نتیجه نیز صرفنظر از نام و تعلقات فکری حاکم، مشخص است و ان اینکه دیکتاتورها به هر نحو ممکن توانسته اند خود را بین لایه های مردم و روشنفکران قرار دهند تا مانع ارتباط ارگانیک بین این دو لایه شوند.سرمایه گذاری کلان برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت در بین اقشار جامعه ای که تعلقات دینی دارد به ابزارهای اجرایی و نظارتی فراوانی نیاز دارد که تجربه ثابت کرده دیکتاتورهای جغرافیای ما در این امر ید طولایی دارند.وجود نهادهای موازی و لایه در لایه و صد البته بودجه های هنگفت برای اینگونه سازمانها ، به ریخت و پاشهای آنها وجهه ی قانونی میبخشد.تمام این سرمایه گذاریها تنها بدان منظور صرف میگردد که دانایی و آگاهی همگانی نگردد و بیداری خواب اربابان قدرت را آشفته نسازد.اندک تاملی در برخور با آنتن های ماهواره و با دارندگان آنها و از سوی دیگر بی تفاوتی نسبت به دهها نابسامانی بنیان برافکن اجتماعی ، می تواند مقاصد و مفاسد فکری زمامداران را مشخص نماید.
در چنین فضایی بستن اتهام به دگر اندیشان، فاز مهمِ پروژه ی "تخریب" و نهایتا "حذف" است.آیا با توضیح بسیار مستدل و روشن آقای "جامی" محلی از اِعراب برای صادق بودن چنین اعترافی باقی میماند؟ بیگمان مخاطبین نمونه ها قبلی اعترافات روشنفکران را هم هرگز فراموش نکرده و نخواهند کرد.
و شعر گونه ای برای این منظور:
چه دشمن پروری آری تو از "خود" "خویش" میرانی
-- عاکف ، Sep 1, 2006خودی را دشمن و بیگانه را هم خویش می خوانی
به زندان افکنی گاهی و گاهی هم از ان بدتر
کمال اهل دانش را زوال خویش می دانی
به چوب کفر و الحادت هزاران صد برون کردی
از این خاک بلا دیده ، تو فرزندان ایرانی
جفا بس بی حساب آمد به خلق از جانب واعظ
که رو شد از خدا گردان ز تاثیرات روحانی
چه فخر از جهل می یابی به نام دین قدسیان
عجب دارم ز کفر تو که پنداری مسلمانی...
عاکف
هر دم از این باغ بری میرسد
-- sanaz ، Sep 1, 2006یه تحلیل عالی از یه خبر وحشتناک
به جز يک دو فراز از گفته های رامين با بقيه اش موافقم و من هم که الان در اروپا نشسته ام و زير هيچ فشاری نيستم به اختيار همه را تکرار و تأئيد می کنم. آنچه در رابطه با "دمکراسی سازی" و نه "آمريکا سازی" جهان گفته است همان حرفهايی است که مهدی خود تو بارها در سيبستان تکرار کرده ای. البته معلوم است که آنچه آن رفيقت هم در واشينگتن در آن انستيتوی کذايی و در کنار ژنرال محقق اسرائيلی، خواسته يا ناخواسته، انجام می دهد در خدمت آشوبی است که آمريکا می خواهد در منطقه به پا کند. اين يادداشت را با همين اشارات کوتاه منتشر کن. هراس نداشته باش. حداقل تو که هنوز خدا شکر در اين راه نيفتاده ای
--------------------
-- حميد ، Sep 1, 2006فرقش همين است که تو آزادی او زير فشار اتهام و زندان. آدمها حرف خودشان را بايد آزادانه بزنند نه زير اجبار. زير اجبار حرف خودشان هم که باشد ديگر کسی باور نمی کند. مساله فقط صورت حرف نيست فضا و ظرف آن حرف است. - مهدی
اشارات جالبی دارد.اما موضوع اين است که جهانبگلو در صحبتهايش هيچ دفاعی از شرايطی که در آن هست نکرده است. فرض را بر این گذاشتهاست که ما مشکلات اين سيستم را می شناسيم و منطق هم حکم نمی کند که حالا درباره آن هم صحبت شود.(منافع یک جهت گیری هایی چرا)او فقط موقعيت خود را ترسيم کرده و رفته.همين.
-- نقطه الف ، Sep 3, 2006مثلا بحث بلاتکليف ماندن متهم: چيز تازه ای است؟
و اينکه او اين مساله را اطلاع داده چيزی از عجيب بودن اين موضوع نزد شنونده کم نمی کند.جهانبگلو نمي گويد بل قاعدتا من بايد طبق قانون بلاتکليف باشم.او اينطور خبر می دهد: من بلاتکليف ام(طبق معمول-می دانيد)
واقعا فکر می کند اين جمله ی خبری يک تاييد مثبت بديهی است؟؟؟
اينکه او اتهام خود را اعلام می کند ، اين تاييد نيست! می گويد می دانيد و می دانم که در اين سيستم اين اتهام است.نمی گوید من جرمی مرتکب شده ام.می گوید اتهام من ارتباط با بیگانگان است!می گوید من اشتباه کردم درباره کسانی که به نوعی با سازمان جاسوسی درارتباط بودند.و من اشتباه کردم همیشه معنی این نیست که من جرمی مرتکب شده ام:معنی این هم هست که از قوانین این زمین بازی تخطی کرده ام.و می دانم.(هرچند که توضیحی نمی دهد آیا قوانین این زمین را قبول دارد یا نه)
توضیح زیاد شد...یعنی واقعا شما جور ديگری برداشت می کنيد؟
به نظر من مسئله اصلی خود جهانبگلو نیست بلکه نقض حقوق بشر در ایران مهم است که متاسفانه آن را به درستی پوشش نمی دهید. شما باید به اصل مسئله که عدم رعایت حقوق بشر است توجه کنید و نه زیر سوال بردن رامین.
-- محمد رضا ، Sep 7, 2006--------------------
به نظر شما اين مطلب رامين را زير سوال می برد؟ - زمانه