خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > کیفرهای متفاوتها؛ حیوانهای انساننما | |||
کیفرهای متفاوتها؛ حیوانهای انساننمااکبر گنجیدر دو بخش پیشین، نگاه قرآن به «دیگری» و «متفاوتها»، توصیف و تفسیر شد. هویت تاریخی قرآن، در نحوهی برخوردی که با مخالفان و متفاوتها (دیگری) دارد، خود را آشکار میسازد. و در این شرایط است که «دیگری»، به سرعت تبدیل به حیوان میشود. همچنین حیوان خواندن «دیگری متفاوت با ما»، راه حذف فیزیکی آنان را هموار و زمینهی برخورد با این افراد را فراهم میکند. این برخورد در دو سطح مختلف صورت میگیرد. ۱- برخورد در دنیا ۱-۱- دگراندیشان مسلمان «اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم و اکثروا من سبهم والقول فیهم والواقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس ولایتعلموا من بدعهم یکتب الله بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات: هرگاه، پس از من، به کسانی برخوردید که یا در دین شک دارند یا چیز نوظهوری به دین وارد میکنند بیزاری خود را از آنان آشکار کنید و تا میتوانید دشنامشان دهید و بدگوییشان کنید و افتراشان بزنید و دروغ و بهتانشان ببندید تا امیدشان به تباه کردن اسلام نومید شده و این کارها مردم را از اطرافشان پراکنده کند تا از بدعتهایشان چیزی نیاموزند. خدا به خاطر این کارها برایتان حسنه مینویسد و درجات شما را متعالی میگرداند[1].» ممکن است برخی مدعی شوند که این روایت صحیح نیست و جاعلان آن را ساخته و پرداختهاند. شاید این طور باشد، اما وجود این روایت در کتب معتبر فقهی، عدم تکذیب آن توسط مفسران بزرگ جهان اسلام، و مهمتر از همه، عمل به آن توسط مدعیان رسمی دین، این روایت را جزیی از سرشت تاریخی دین کرده است. ۲-۱- ارتداد ۳-۱- اهل کتاب قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم الاخر و لایحرمون ما حرمالله و رسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدوهم صاغرون: با اهل کتاب که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و حرام داشتهی خدا و پیامبرش را حرام نمیگیرند و دین حق نمیورزند، کارزار کنید تا به دست خویش و خاکسارانه جزیه بپردازند (توبه، ۲۹). طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد از نظر قرآن: «اهل کتاب که به نبوت محمدبن عبدالله ایمان نیاوردهاند کفار حقیقی هستند، ولو اینکه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند2.» حکم اینان مانند مشرکین بتپرست است، برای اینکه: «اعتقادشان به خدا و روز جزا اعتقادی صحیح نیست و مسالهی مبدأ و معاد را بر وفق حق تقریر نمیکنند، مثلا در مسالهی مبدأ که باید او را از هر شرکی بری و منزه بدانند مسیح و عزیر را فرزند او میدانند و در نداشتن توحید با مشرکین فرقی ندارند، چون آنها نیز قائل به تعدد الهه هستند، یک اله را پدر الهی دیگر و یک اله را پسر الهی دیگر میدانند و همچنین در مسالهی معاد که یهودیان قائل به کرامتند و مسیحیان قائل به تفدیه. پس ظاهرا علت اینکه ایمان به خدا و روز جزا را از اهل کتاب نفی میکند این است که اهل کتاب، توحید و معاد را آنطور که باید معتقد نیستند، هر چند اعتقاد به اصل الوهیت را دارا میباشند3.» طباطبایی میگوید آیهی یاد شده دومین وصفی که به یهودیان و مسیحیان نسبت داده این است که آنها محرمات خدا را حرام نمیدانند. او در تأیید این مدعا میگوید آنها با اینکه میدانند پیامبر اسلام فرستادهی خداوند است، ایشان را قبول ندارند و شرابخوار، گوشت خوک خوار، مال مردم خوار و... هستند. سومین وصف آنها این است که به دین حق که همان اسلام است، باور ندارند. به گفتهی وی، دستور قتال با همهی اهل کتاب، ناشی از این سه امر و برای غلبهی حق، عدالت و تقوا بر ظلم، باطل و فساد است. طباطبایی در پایان مینویسد: «از اینکه باید با کمال ذلت جزیه بپردازند چنین برمیآید که منظور از ذلت ایشان خضوعشان در برابر سنت اسلامی، و تسلیمشان در برابر حکومت عادله جامعه اسلامی است. و مقصود این است که مانند سایر جوامع نمیتوانند در برابر جامعهی اسلامی صف آرایی و عرض اندام کنند، و آزادانه در انتشار عقاید خرافی و هوی و هوس خود به فعالیت بپردازند و عقاید و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشری خود را رواج دهند، بلکه باید با تقدیم دو دستی جزیه همواره خوار و زیر دست باشند... پس معنای آیه این میشود: با اهل کتاب کارزار کنید، زیرا ایشان به خدا و روز جزا ایمان نمیآورند، ایمانی که مقبول باشد و از راه صواب منحرف نباشد، و نیز آنها محرمات الهی را حرام نمیدانند، و به دین حقی که با نظام خلقت الهی سازگار باشد نمیگروند، با ایشان کارزار کنید، و کارزار با آنان را ادامه دهید تا آنجا که ذلیل و زبون و زیر دست شما شوند، و نسبت به حکومت شما خاضع گردند، و خراجی را که برای آنان بریدهاید بپردازند، تا ذلت خود را در طرز ادای آن مشاهده نمایند4.» به گفتهی طباطبایی، قرآن، حقوق عمومی را ازمتفاوتها وکسانی که اسلام را نمیپذیرند، سلب کرده است: «سلب الحقوق العامة عن بعض الافراد و الجوامع ممّالا مناص عنه فی الجامعة الانسانیة لکن الذی یعتبره المجتمع الانسانی الصالح هو سلب الحقوق عن یرید ابطال الحقوق و هدم المجتمع، و الذی یعتبره الاسلام فی ثبوت الحق هو دین التوحید من الاسلام او الذمه فمن الاسلام له و لاذمة، فلا حق له من الحیاة و هو الذی ینطبق علی الناموس الفطری الذی سمعت انه المعتبر اجمالاً عند المجتمع الانسان: سلب حقوق عمومی از بعضی افراد و گروهها در جامعهی انسانی، امری گریزناپذیر است اما جامعهی انسانی شایسته، فقط سلب حقوق کسی را قبول دارد که میخواهد حقوق دیگران را زیر پا بگذارد و جامعه را به نابودی بکشاند؛ اما آنچه اسلام در باب ثبوت حقّ قبول دارد دین توحید است، که همان اسلام است، یا پذیرش ذمّه. در نتیجه، کسی که نه اسلام را بپذیرد و نه ذمّه را حق حیات ندارد؛ و این امری است که با قانون فطری که اجمالاً مورد قبول جامعهی انسانی است انطباق دارد5.» ۴-۱- غیر اهل کتاب فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلوه. و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه ذلک بانهم قوم لایعلمون: و چون ماههای حرام به سرآمد، آنگاه مشرکان را هر جا که یافتید بکشید و به اسارت بگیریدشان و محاصرهشان کنید و همه جا در کمینشان بنشینید، آنگاه اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات پرداختند، آزادشان بگذارید که خداوند آمرزگار مهربان است. و اگر کسی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه بده، تا اینکه کلام الهی را بشنود، سپس او را به جای امنش برسان، این از آن است که ایشان قومی ناآگاهاند (توبه، ۵ و ۶). علامه طباطبایی در تفسیر آیهی ششم سوره توبه مینویسد: اسلام به غیرمسلمانها امان میدهد تا «اصول معارف الهی» را بشنوند، آنگاه، میان پذیرش اسلام یا مرگ، یکی را انتخاب کنند: «پس وقتی مشرکی پناه میخواهد تا از نزدیک دعوت دینی را بررسی نموده و اگر آن را حق دید و حقانیتاش برایاش روشن شد، پیروی کند، واجب است او را پناه دهند تا کلام خدا را بشنود، و در نتیجه پرده جهل از روی دلش کنار رفته و حجت خدا برایش تمام شود، و اگر با نزدیک شدن و شنیدن باز هم گمراهی و استکبار خود را ادامه داد و اصرار ورزید، البته جزو همان کسانی خواهد شد که در پناه نیامده و امان نیافتهاند، و خلاصه امانی که به آنها داده شده بود، باطل گشته و باید به هر وسیله که ممکن باشد زمین را از لوث وجودش پاک کرد ... قهراً مدت امان گرفتن مقید به مقدار بررسی مزبور است... اما بعد از آنکه کلام خدا را شنیدند، و تا آنجا که ضلالت از هدایت برایشان متمایز شود، بررسی نمودند، دیگر معنا ندارد آن مهلت امتداد پیدا کند ... شخص امان یافته تنها این مقدار فرصت دارد... تا بتواند از مرگ و زندگی یکی را به اراده خود اختیار کند7.» به گفتهی طباطبایی، قرآن، امان دادن به غیرمسلمانها را، مشروط و متوقف بر مسلمان شدن آنان کرده است. وی میگوید: «این آیه پناه دادن به پناهخواهان را وقتی واجب کرده که مقصود از پناهنده شدن، مسلمان شدن و یا چیزی باشد که نفعاش عاید اسلام گردد، اما اگر چنین غرضی در کار نباشد، آیهی شریفه، به هیچوجه دلالت ندارد که به چنین کسی باید پناه داد، و این شخص مشمول آیات سابق است که دستور تشدید را داده است8.» مطایق تفسیر طباطبایی، این حکم، جزو محکمات قرآن است که به هیچوجه نسخ نخواهد شد: «این آیه از آیات محکمه است و نسخ نشده و بلکه قابل نسخ نیست، زیرا این معنا از ضروریات مذاق دین و ظواهر کتاب و سنت است... بنابراین، براسلام و مسلمانان است که به هرکس از ایشان که امان بخواهد تا معارف دین را شنیده و از اصول دعوت دینی سر درآورد، امان دهند، تا اگر حقیقت بر وی روشن شد، پیرو دین شود، و مادام که اسلام، اسلام است، این اصل قابل بطلان و تغییر نیست، آیه محکمی است که تا قیامت قابل نسخ نمیباشد9.» پس قرآن غیر اهل کتاب را در تمامی زمانها، دربرابر انتخاب مرگ یا پذیرش اسلام قرار داده است. طباطبایی این حکم را نشانهی: «نهایت درجه رعایت اصول فضیلت و حفظ مراسم کرامت و گسترش رحمت و شرافت انسانیت» میداند10. در سوره تحریم میفرماید: یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم و ماوئهم جهنم و بئس المصیر: ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن، و با آنان درشتی کن که سرانجامشان جهنم است و بدسرانجامی است (تحریم، ۹). فاضل مقدادی سیوری در تفسیر این آیه مینویسد: «ابن عباس گفته است جهاد با کفار با شمشیر است و جهاد با منافقان با زبان است یعنی با اقامهی حجت برآنان و پند و اندرز دادنشان و این قول را حبابی پسندیده است. امر با جهاد با کفار دو قسم است. کفاری که کتاب دارند یا شبههی آن در حقشان میرود باید با آنان کارزار شود تا اسلام آورند یا به شرایط ذمه گردن نهند و اگر هیچکدام از این دو امر تحقق نیافت، کشته شوند. و کسانی که کتاب ندارند ، با آنان کارزار میشود تا اسلام آورند و گرنه کشته میشوند11.» این آیه، عیناً در سوره توبه (آیه ۷۳) تکرار شده است. ۲- برخورد در آخرت اما عقوبت اخروی آنها: چون آیات روشنگر ما بر آنان خوانده شود، نشان انکار را بر چهره کافران میشناسی؛ چنان که نزدیک باشد بر آنان که آیات را میخواندند، حملهور شوند، بگو: آیا شما را به چیزی بدتر از این آگاه کنم؟ آتش. خدا آن را به کسانی که ایمان نیاوردهاند وعده داده است و آتش بد سرانجامی است (حج، ۷۲). پس کیفر انکار اسلام و ایمان نیاوردن به آن، مجازات آتش ابدی است. اما چه نوع آتشی؟ ان الذین کفروا بایاتنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ان الله کان عزیزا حکیما: آنان را که به آیات ما کافر شدند به آتش خواهیم افکند. هرگاه پوست تنشان بپزد پوستی دیگرشان دهیم، تا عذاب خدا را بچشند. خدا پیروز و حکیم است (نساء، ۵۶). وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر انا اعتدنا للظالمین نارا احاط بهم سرادقها و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا: بگو: این سخن حق از جانب پروردگار شماست. هر که بخواهد ایمان بیاورد و هر که بخواهد کافر شود. ما برای کافران آتشی که لهیب آن همه را در برمیگیرد، آماده کردهایم و چون به استغاثه آب خواهند از آبی چون مس گداخته که از حرارت چهرهها کباب میشود بخورانندشان، چه آب بدی و چه آرامگاه بدی (کهف، ۲۹). این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که نواندیشان دینی برای اثبات وجود آزادی بین انتخاب دین و بیدینی در اسلام، به این آیه استناد میکنند. پرسش این است: اگر انتخاب، حق آدمی است و اکراه در دین وجود ندارد، چرا وقتی کسی از این حق استفاده کرد و دین دیگری برگزید، به آتش افکنده خواهد شد و جاودانه مس گداخته به او خورانده خواهد شد؟ چرا در دنیا و آخرت چون حیوانها به آنها نگریسته میشود؟ قرآن وضعیت مخالفان و منکران در آخرت را هم ضمن تشبیه با حیوانها بازگو میکند: خشعا ابصارهم یحرجون من الاجداث کانهم جردا منتشر: فشاربون علیه من الحمیم فشاربون شرب الهیم هذا نزلهم یوم الدین: فرض کنیم در زمان ظهور اسلام، فردی دلایل حقانیت اسلام را شنید و آنها را ضعیف یافت، یا دین موسی (یهود) و دین عیسی (مسیحیت) را برتر از دین اسلام دانست، یا شواهد وجود خدا، او را به این نتیجه نرساند که خدایی وجود دارد. لذا صادقانه با خدا و پیامبرش مخالفت ورزید. قرآن چه حکمی دربارهی چنان فردی داده است؟ الم یعلموا انه من یحادد الله و رسوله فان له نار جهنم خالدا فیها ذالک الخزی العظیم: آیا ندانستهاند که هرکس با خداوند و پیامبر او مخالفت ورزد، آتش جهنم نصیب اوست که جاودانه در آن میماند، این خفت و خواری بزرگ است (توبه، ۶۳). انحصارگرایی دینی (Religious exclusivism) تنها یک دین را دین حق میداند و نجات و سعادت و رستگاری را تنها در گرو پیروی از آن دین خاص معرفی میکند. دوران ماقبل مدرن، دوران انحصارگرایی معرفتشناختی و اجتماعی بود. ادیان ابراهیمی که متعلق به آن دوران هستند، خود را مطلق حقیقت، حقیقت مطلق و تنها راه سعادت اخروی معرفی کردهاند. تمام پیامبران انحصارگرا بودهاند. منتها پیامبران بعدی که با مخالفت پیروان ادیان پیشین مواجه میشدند، به شمولگرایی (inclusivism)متوسل میگردیدند. اسلام به عنوان یک دین انحصارگرا، تنها راه رستگاری و نجات را پیروی مطلق میداند و به منکران در آخرت، وعدهی آتش میدهد. تکلیف آنان در دنیا هم فقط با خشونت فیزیکی تعیین خواهد شد. غیر اهل کتاب باید بین پذیرش اسلام یا مرگ یکی را انتخاب کنند. اهل کتاب باید بین پذیرش اسلام، پرداخت ذلیلانهی جزیه و مرگ یکی را انتخاب کنند. مجازات مرتدین هم مرگ است. کثرتگرایی (pluralism) معرفتشناختی و اجتماعی و سیاسی، یکی از وجوه دوران مدرن است. به گمان کثرتگرایان، هریک از ادیان، مستقل از دیگری، راه رستگاری را نشان میدهند. به عبارت دیگر ادیان، راههای گوناگون تعبیه شده بر دامنهی یک کوه هستند. اما چنین نگاهی را نمی توان از ادیان گذشته انتظار داشت. دین، بازتاب دهندهی فرهنگ زمانهای است که در آن ظهور کرده است. درک هویت تاریخی دین، منجر به عدول از این نگاه و اینگونه احکام خواهد شد. اگر نواندیشان دینی (روشنفکران دینی، روشنفکران مذهبی) حکم ارتداد را متعلق به دوران مدرن نمیدانند، یا اساساً معتقدند قرآن فاقد حکم ارتداد است، چرا در برابر صدور احکام ارتداد سکوت اختیار میکنند؟ آیا رواست که در دوران مدرن در سودان، کویت، مصر، افغانستان و ایران، شاهد صدور احکام ارتداد باشیم؟ آیا پاسخ به کسانی که در قلمرو دین، آرای دگراندیشانهی دینی دارند، گفتوگو، استدلال و نقد است یا صدور حکم ترور؟! پاورقیها: ۲- طباطبایی، المیزان، جلد ۹، ص ۳۱۷. ۳- پیشین، همان. ۵- محمد حسین طباطبایی، المیزان، الجزء الثالث، دارالکتب الاسلامیه، ص ۲۸۷. ۶- به جهت اهمیت بحث جهاد ابتداییف بهطور مستقل به آن پرداخته خواهد شد. ۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۹، ص ۲۰۸. ۹- طباطبایی، المیزان، ج ۹، ص ۲۰۷. ۱۰- طباطبایی، المیزان، ج ۹، ص ۲۰۶. ۱۱- کنزالعرفان، ۱/۳۶۱- ۳۶۰. بخشهای پیشین: • بخش دهم: سرشت تجربهی وحیانی • بخش یازدهم: دلهای پاک مولد مثنوی و قرآن • بخش دوازدهم: هویت تاریخی دین - ۱ • بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲ • بخش چهاردهم: هویت تاریخی دین - ۳ • بخش پانزدهم: متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما • بخش شانزدهم: تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتها |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
الجاهل یلقی مفرطا او مفرّطا
-- علی رفیع ، Nov 5, 2008نادان(کج فهم)یا افراطی است،یا تفریطی.
یک دید روانشناسانه:از انسان های آتشی که زود جوشی میشوند بپرهیزید،دیدشان باز نیست.همیشه نظر مخالف خود را بد میفهمند(یا نمی خواهند بفهمند)از دل همین آیات قرآن حضرت علی درآمد.از دل همین آیات انسانهای شریف و بزرگوار درآمدند.پس میتوان نگاهی نو انداخت.میتوان بهتر دید.می توان از وصف رحمان و رحیم خداوند که این گونه بر روی آنها تأکید میشود،نتیجه گرفت،پوسته پوسته شدن بدن عذابی ظاهری است که به جسم تعلّق می گیرد و نه روح،زیرا وقتی جسمی بدون روح سوزانده شود هیچ درد و احساسی نخواهد داشت.می توان نتیجه گرفت،آیات فوق العاده ترس آور و منادی عذابهای سخت برای افرادی سنگدل است که برای شهرت و مقام دست به همه کاری می زنند،افرادی که به هیچ چیزی اعتقاد ندارند.می توان نتیجه گرفت،منظور خداوند از اسلام لفظ اسلام نیست ،که بگوییم دین مورد پذیرش نزد خدا اسلام است،بلکه تمامی ادیان الهی حقیقت واحدی را دارند.ما میتوانیم خیلی بهتر از اینها بفهمیم و درک کنیم،لج بازی و تعصب را کنار بگذاریم و با عرض پوزش به احمقها....کاری نداشته باشیم،زیرا امید به فهم آنان داشتن رؤیایی غیر قابل تحقّق است.
دین بر حق اسلام است دین خاتم اسلام است هر کس با اسلام روبرو شود و آن را نپذیرد عناد می ورزد اگر اسلام با عقل کسی جور در نیاید اشکال از عقل اوست برود عقلش را اصلاح کند شاید هم گول خورده و یا از ایادی استکبار باشد اسلام با فطرت پاک الهی تایید می شود اگر کسی قبول نکرد قلبش زنگار گرفته و الخ
-- کریم از شیراز ، Nov 5, 2008سلام
نکته: من دائما برای مقالات آقای گنجی کامنت میگذارم ولی قصد کردم این دفعه یک نقد بیرحمانه!!!! نسبت به قرآن محمدی داشته باشم این قرآن محمدی با بحث انتقادی که فقط تکامل می کنه و تمام.
قرآن محمدی - ۱ :
به گمان بسیاری از فیلسوفان، وجود خدا را نمیتوان با دلایل عقلی اثبات کرد. وقتی مبدأ و معاد با چنین معضلی روبرو است، تکلیف نبوت روشن است که کمترین ادعا در خصوص اثبات عقلی آن وجود دارد. این معضل، کسانی را واداشته است تا پروژه عقلانیت در قبول دین و التزام به آن را کنار بگذارند.
نقد گزاره بالا:
استدلال به این شرح است:
معرفت بشر محدود است.
متافیزیک خارج معرفت بشر است.
نتیجه: مبدا و معاد و وحی و... درک ناشدنی است.
این جدا از تقریر اشتباهی که در استدلال دارم از طرف معنا صدق می کند. پس گزاره گنجی صادق است. ولی باید بین متا فیزیک و علوم فرق گذاشت به بهانه ای این استدلال نمی شود عدم نا نتیجه بودن آلت پرستی را ثابت کرد چون امری است کاملا بشری و شما با کندن و سوزاندن آلت خود به طرفداران آن فرقه می توانید ثابت کنید که باوری کاذب را دارا می باشند.
قرآن محمدی - ۱ :
ایمان آوردن، تن به خطر دادن (به تعبیر کیر کگور) و ریسک برد و باخت قمار بازی (به تعبیر مولوی) را به جان خریدن است. جهش ایمانی (leap of faith) کیر گگور، ایمان آوردن است، اما بدون هیچگونه دلیل و قرینه حاکی از صدق اعتقادات. بنا کردن ایمان دینی بر استدلال، ناممکن و نامطلوب است.
نقد گزاره بالا:
عینا همین است به شرطی که ما معرفت را در پای جهل قر بانی نکنیم. وجود یا عدم وجود خدا جهل ماست ولی U=MGH
معرفت ماست قربانی کردن دومی به پای اولی اشتباه است.
قرآن محمدی - ۲ :
باورهای دینی مربوط به امر واقع نیستند و صدق اعتقادات دینی ناشی از انطباق با واقعیت نیست. اعتقادات دینی، برخلاف تئوریهای علمی، مبتنی بر شواهد نیستند و نمیتوان کم و بیش آنها را محتمل دانست.
نقد گزاره بالا:
نه فقط می توان با شواهد حسی (( شیرینی وسردی و ...)) پی به موضوعی برد و با آزمایش و تجربه (( روش علمی)) و همچنین با مبحث عقل (( انتقادی و خود بنیاد )) نیز می توان معنا ها را درک نمود. و راستی آنها را تایید کرد.
قرآن محمدی - ۲ :
خمینی: قرآن... میگوید بکشید، بزنید، حبس کنید، اشداء على الکفار امیرالمومنین، اگر بنا بود کـه خـیـر، هـى مـسـامـحـه کـنـد خـوب، ایـن خـلاف کرد، چه شمشیر نمیکشید هفتصد نفر را یکدفعه بکشد، تا آخر آن اشخاصى که قیام کرده بودند به ضدش، تا آخر ضد اسلام بـود دیـگـر، تـا آخـرشـان را کشت و چند نفر دیگر فرار کردند.. مـنـطـق انـبـیـاء ایـن اسـت که اشداء باید باشند بر کفار و بر کسانى که بر ضد بشریت هـسـتـنـد، بـیـن خـودشـان هم رحیم باشند»
نقد گزاره بالا:
باید پرسید از سال 62 و 63 تا امروز چرا انقدر دیر به این نظرات توجه کرده ا یم؟ (( خطاب به همه))
قرآن محمدی - ۴ :
ایدهی عصمت نه با دلیل عقلی تأیید میشود و نه میتوان با مستندات متن آن را تثبیت کرد.
نقد گزاره بالا:
بغرنج (( حجت)) از این قرار است :
دروغ رفتار غیر اخلاقی است.
من دروغ می گویم و شما راست می گویید. پس من غیر اخلاقی و شما اخلاقی هستید.
معصومیت با بحث درون دینی و برون دینی (( به تعبیر کانت یعنی پیشینی به معنا عقلی )) غیر ممکن است.
ولی کسی که دروغ می گوید از کسی که دروغ نمی گوید با اخلاق تر است. واین معلوم است. ونه مجهول.
قرآن محمدی – ۹:
اگر ریاضیدانان نشان دهند که در ریاضیات، اختلاف و ناسازگاری وجود ندارد، آیا علم ریاضی به سخن خدا و وحی تبدیل خواهد شد؟
نقد گزاره بالا:
این گزاره ای که انتخاب کردم سلیقه ای .منظورم اینه که مشکلات (( تمام تناقصات و ضد بشریات و غیر علمی بودن و... )) قرآن را چه جوری باید فهمید؟؟؟؟؟؟
با نا عادل بودن وحیله گر و نا مهربان و.... فهمیدن واقعی خدا؟؟؟؟؟
با مشکل انتقال پیام (( وحِی)) ؟؟؟؟؟
بامشکل بازگو کننده وحی((محمد))؟؟؟؟
با زمینی خواندن آن ((قرآن))؟؟؟؟؟
یا با ....
این مشکل من نیست مشکل مسلمانان است مهم اینست که نیاییم جوابها را به پای مشکلات قربانی کنیم.
قرآن محمدی - ۱۴ :
۴- عشق، زیباپسندی و ازدواجهای پیامبر
قرآن محمدی - ۱۵ :
مَثَل کافران، مَثَل حیوانی است....
نقد 2 گزاره بالا:
وقتی سخن از این دست گزارها میشود باید تمام موضوع را به همه جا سوق داد مثلا نمیشود از حیوان خواندن کافران گفت و از نوع نگاه شارع به این موضوع و اعمال او نگفت مثل ترورهای محمد و امام پنجم و یازدهم .
قرآن محمدی - ۱۶ :
بخش مهمی از پلورالیسم معقول، اذعان به وجود آموزههای متضاد و آشتیناپذیر(اخلاقی – متافیزیکی – دینی) در جامعه است.
نقد گزاره بالا:
من اصلا این پلورالیسم رو درک نمی کنم انقدر که این مبحث ناقص بیان شده.
آیا پلورالیسم ما را به نسبیت نمی کشاند؟؟؟؟
حوزه واقعی اش کجاست؟؟؟؟؟
آیا تولرانس مبحث مهمتری نسبت به پلورالیسم نیست؟؟؟؟
قرآن محمدی - ۱۷ :
آیا پاسخ به کسانی که در قلمرو دین، آرای دگراندیشانهی دینی دارند، گفتوگو، استدلال و نقد است یا صدور حکم ترور؟!
-- م.ر.ل.ی از مشهد ، Nov 5, 2008نقد گزاره بالا:
کسی که در خبرگان اول ولایت فقیه را باعث آبروریزی بداند ((مکارم شیرازی)) سپس از دینکاران نباید بیشتر از این انتظاری داشت. بیچاره مردمی که دینشان را از اینها می گیرند. باید بیشتر از این انتظار داشت؟؟؟؟
آقای گنجی !
-- فرشاد ، Nov 5, 2008من هر 17 مقاله شما را خوانده ام و به نظرم خیلی از حرفهای شما منطقی است. اما یک سوال دارم.
اگر ما بپذیریم که قران وحی و کلام خدا نیست و محمد خود آنرا آفریده، اصلا چرا باید قبول داشته باشیم که محمد پیامبر است. اگر قران وحی نیست، پس محمد یا دروغگو بوده یا دچار توهم. نمی توان گفت که قران وحی نیست و ساخته محمد است، اما محمد پیامبر است و در راستگویی و صداقت او شکی نیست! خواهشمندم در این مورد هم توضیح بدهید.
من بارها قرآن را به صورت پیوسته از ابتدا تا انتها، مطالعه کرده ام و چنین برداشتی از آیاتی که ایشان ذکر کرده اند نکردم. تصور می کنم، ایشان شأن نزول این آیات را در نظر نگرفته اند. به طور مثال آن آیه ای که می گوید اگر کافران مهلت خواستند تا کلام الهی را بشنوند، به آنها مهلت دهید، مربوط به کسانی است که در فرصت های مابین کارزار از مسلمانان، مهلت می خواهند تا حرف طرف مقابل یعنی مسلمانان را بشنوند نه کافرانی که در حال جنگ نیستند و در خانه های خود نشسته اند. اتفاقاً، اینکه آیه می گوید اگر پس از مهلت دادن باز ایمان نیاوردند جنگ با آنان را ادامه دهید، اینگونه معنا پیدا می کند.
-- بدون نام ، Nov 5, 2008آقای گنجی منظور از آیه 26 سوره بقره چیست ؟
-- یه نفر ، Nov 5, 2008اين حديثي كه در ابتدا آقاي گنجي نوشتند چون با
-- ميم نقطه ، Nov 5, 2008خود قران و با اكثر احاديث تناقض داره بنا بر قول همين امامان بايد به ديوار كوبيده بشه!امام معصوم هيچ وقت جواز فحش افترا دروغ تهمت و... ندادند!كاش شما صفحه دقيق رو از خود كتاب كافي و جلدش رو مشخص مي كرديد!
حديث رو با رفرنس اصلي و واضح با ذكر صفحش ميگن نه از كتاب ديگر.
نكته:آقاي گنجي اين همه خودتون رو خسته نكنيد،مشكل شما توحيده!اول از اونجا!!
شما اول اومديد امام خميني رو كوبيديد بعد ولايت فقيه بعد قانون اساسي بعد قرآن حالام پيامبر و معاد و احكامش رو
و جواب نمي گيريد تا توحيدتون درست نشه.
از روش برخورد و تحلیل آقای گنجی با یک کلیت وسیع مثل اسلام و قرآن تعجب میکنم.انگار جوان بیست ساله ای که به گوشش رسیده اسلام=خشونت و افتاده دنبال کدبرداری از آیات و روایات و متون دینی. متاسفم که آقای گنجی انقدر شان خودش و شان بررسی یک دین را سخیف فرض کرده.
-- دانش ، Nov 5, 2008آقای دانش، آقای گنجی بارها اعلام کردند که این نوشتهها چیزی جز به صدای بلند فکر کردن نگارنده نیست. مگر با سوال کردن و تحقیق کردن و بحث و گفتگو شان کسی یا چیزی پائین میاید؟ اگر این نوشتهها مانند صحبتهای خام یک جوان ۲۰ سال است چرا شما یا حتی بزرگان دین پاسخی برای آنها ندارید؟ چرا پاسخ همین صحبتهای مثلا سطحی را هم نمیتوانید بدهید؟ چرا به جای استدلال منطقی و بحث و پاسخ مستدل تنها کاری که خیلی از طرفدارن دین بلدند انگ زدن و توهین کردن و حکم ارتدد دادن و استفادهٔ از شمشیر است؟ آیا این روشها و این نحو پاسخ گویی خود دلیلی بر گفتار آقای گنجی نیست؟!!!
-- به دنبال حقیقت ، Nov 5, 2008با درود به آقای گنجی و همه ی خوانندگان گرامی
در ایران ما اگر کسی بخواهد عملکرد حاکمیت (فعلا"جمهوری اسلامی و قبلا" پهلوی) را نقد یا افشا کند اکثریت مردم براحتی سخنانش را می پذیرند و ادعاهایش را باور می کنند حتا اگر برای حرفهایش دلیل و مدرکی نیاورد یا نداشته باشد .
اما وای به حال کسی که بخواهد اعتقادات و افکار مردم را نقد کند! با بیرحمانه ترین واکنشها از جانب همه ی ملت روبرو میشود. رگ غیرت دینی همگان بیرون میزند و در بهترین حالت منتقد را به نادانی و افراطی بودن متهم میکنند.
مگر نه اینست که در نهایت حاکمیت برآمده از خود ما مردم و فرهنگ ایرانی-اسلامی ماست؟! چرا هیچکس در ایران روشنگری را بویژه در مورد دین برنمی تابد؟ بدون اصلاح یا دست کم مهار این غول بی شاخ و دم کدام کشور پیشرفت کرده که ما دومیش باشیم؟!
چرا باید در هزاره سوم حکمرانان ما خامنه ای و احمدی نژاد باشند؟!
1400 سال در گوش ما خوانده اند هر عیب که هست از مسلمانی ماست! هرگز حتا پرسیدهایم چرا؟! از کجا معلوم؟!اصلا" تا کنون شده بپرسیم و دلیل بخواهیم؟!
آقای گنجی هم مثل کسروی و هدایت محکوم به نابودیست . اگر به شیوه ی کسروی مشکلش حل نشد لابد با هدایت همسرنوشت خواهد شد!
چه باک ما دنبال کسی هستیم که خرافاتمان را ستایش کند و غرورمان را غلغلک دهد ما هم چهره اش را در ماه خواهیم دید و برایش گنبد و بارگاهی همتراز بلاهتمان خواهیم ساخت!
بقول نیچه: آنکه مردم از او گریزانند چون سگ از گرگ آزاده جانی است دشمن بندها!
(خواهش می کنم سانسور نکنید به هیچ شخصیت حقیقی که توهین نشده!)
-- بیژن ، Nov 5, 2008جالبه اسلام گراها تو نظراتشون میگن امام معصوم هيچ وقت جواز فحش افترا دروغ تهمت و... ندادند! بعد تو همین نظراتشون تا میتونند افترا و تهمت به اقای گنجی می زنند واقعا خنده داره به این میگن ایمان
-- سفید ، Nov 5, 2008آقای گنجی هدف خود از این بحث ها را این دانسته اند: "درک هویت تاریخی دین، منجر به عدول از این نگاه و اینگونه احکام خواهد شد. "
-- آرش کرامتیان ، Nov 5, 2008نکته این است که این حرف ها درک هویت تاریخی دین نیست. درک هویت تاریخی دین این است که همدلانه دین را در زمینه ی تاریخی اش قرار دهیم و با عبور از آن به باطن آن برسیم.
تاریخی بودن منافاتی با کارکردهای دیگر دین ندارد.
آقای گنجی مثل نوجوانی که عصیان می کند دارد با گذشته ی خود تسویه حساب می کند. نه جزم های گذشته حقیقت بود نه جزم های امروز.
با سلام
-- رامین خسروی ، Nov 6, 2008به نظر اینجانب علت تمامی مباحث جناب گنجی در خصوص اسلام وقران و حضرت محمد از آنجا ناشی می شود که ایشان زخم خورده نظام حاکم بر ایرانند که از قضا مشروعیت خود را بر اسلام و برداشت خود از دین اسلام می داند و تمامی عملکرد خود را بر این نوع برداشتها از اسلام استوار کرده است لذا جناب گنجی چون نتوانسته است از طریق اصولی تر و دموکراتی تری باعث رفتار نظام گردد سعی می کنند ریشه اصلی حکومت ایران را به زیر سوال برده شاید از این طریق نظام حاکم بر ایران از مشروعیت بیفتد و از این طریق دین خود را در جهت تغییر حکومت در ایران انجام داده باشند و گر نه کیست که نداند اگر بخواهید آیه به آیه قران را بدون شان نزول آن و فقط بر اساس تفسیر های مفسران خشک ذهن در نظر بگیرید حتما با مشکل مواجه خواهیم شد البته به نظر اینجانب چون تعالیم اسلام نیاز به تفسیر دارد و چون خداوند خیلی صریح و واضح با بنده خود مطرح نکرده است و با این عقل ناقص بشری دچار تناقضاتی میگردد از خدای متعال بعید است به آن شدتی که مفسرین وصف کرده اند با مخلوق با درک محدود برخورد کند
چطور می شود از دل این ایات پر از خشونت تمدنی زاده می شود که به همزیستی و انعطاف با تمدنهای دیگر معروف گردید و زیبایی هایی آفرید. کسانی که می گویند ایرانیان با زور شمشیر مسلمان شده اند تاریخ که نخوانده اند شعور ایرانیان را صفر تصور کرده اند. ایرانیان شمشیر مغولها را هم دیدند اما این مغولها بودند که به دیانت و فرهنگ ایرانیان در امدند. پس ایرانیان بزدل نبودند که از ترس شمشیر مسلمان شوند چیزی در اسلام دیدند که به اعمال اعراب قاطی نکردند و قران را جوری فهمیدند که با خشونت طلبی خلفای عرب یکی که نبود بلکه بر علیه آن بود. مردم اندونزی مالزی فلیپین تا مردم آسیای مرکزی و آفریقا ی شمالی در اثر گسترش شبکه های تجارت جهانی که مسلمانان ایرانی و عرب بنیان نهاده بودند به مرور اسلام آوردند نه با جنگ و خونریزی. ببنیم آمریکای و اروپای سکولار چه بر سر ملل دنیا آوردند از به بردگی گرفتن آفریقایی ها تا حیوان تصور کردن بومیان استرالیا تا جنگهای استثماری قدیم و جدید تا بمباران شهر ها و مردم بی گناه مسلمان در عراق و فلسطین تا سنکشن اقتصادی عرا ق مصوب همین سازمان ملل متحد طرفدار حقوق بشر در دهه ١٩٩٠ که منجر به مرگ نیم میلیون کودک عراقی در اثر سوء تعذیه و بیماری شد. آیا می شود این جنایت ها را به پای دموکراسی و فلسفه حقوق بشر و سکولاریزم گذاشت یا آقای گنجی خواهند گفت اینها ضد ایده حقوق بشر است و کاری با اصول آن ندارد. پس چرا باید خشونت کسانی که از قران خشونت می فهمند را به پای قران نوشت و روش های دیگر فهم قران را نادیده گرفت اما فهم جرج بوش جنایت کار از دموکراسی و صادر کردن زورکی اش به دنیا را به پای اصول دموکراسی غربی و لیبرالیسم ننوشت. آقای گنجی بهتر است آدم کمی هم انصاف داشته باشد . آیا شما همین قدر که به قران حساس شده اید به لیبرالیسم و دموکراسی ظاهر مابانه رژیم های سکولار غربی هم حساس هستید. در برابر قتل عام مسلمانان. استثمار مردم فقیر دنیا توسط شرکت های چندملیتی که از طریق خصوصی سازی و آزادسازی اقتصادی بار دیگر جای پای خویش را در کشور های جهان سوم باز کرده اند هم همنیطور ساختار شکنی می کنید. بحران مالی غرب که دزدی آشکار مال ومنال مردم بی چاره غرب است در کجای رویکرد انتقادی شما جا دارد. حتما خواهید گفت شما اقتصاد دان نیستید. اما شما اسلام شناس هستید؟؟
-- ahmad ، Nov 6, 2008با شما موافقم ادامه بده
-- بدون نام ، Nov 6, 2008یک نکته جالب که انعکاسش در کامنتها دیده میشه اینه که گویا مسلمانهه زیاد قران نمی خونند. حتی نزدیکه بعضی هاشون وجود این آیه ها رو در قران انکار هم کنند. عزیزان قرآن همینه که میبینید. خودتون رو هم که بکشید از تفسیر علامه طباطبایی که نمیتونید معتبرتر پیدا کنید پس لطفا بیخود گیر ندهید اول برید و تکلیفتون رو با تابوهاتون روشن کنید. البته این کار سختیه به خاطر همین تابو هاست که میلیونها آدم اسیر مذهبن و نمیتونن به خردشون اعتماد کنند.
-- زیبا ، Nov 6, 2008jenabe danesh, agar to behtar mizani bestan bezan.
be jaye tahghire andishe agar dar chante chizi darid moghabele konid.
-- bi ma, ، Nov 6, 2008vaghaan tizbini va shojaate shoma aghaye ganji ghabele taghdire. in maghaalat baese yek enghelabe farhangi khahad shod
-- ALI ، Nov 6, 2008نوشتن این مقالات درطولانی مدت باعث نگرش واقع بینانه درگروه کثیری ازافراد شده ودرکاهش اقدامات خشن وغیر انسانی نقش به سزایی خواهدداشت واین کار بسیار قابل تحسین است
-- opi ، Nov 6, 2008آز دوستان گفته اند: "من بارها قرآن را به صورت پیوسته از ابتدا تا انتها، مطالعه کرده ام و چنین برداشتی از آیاتی که ایشان ذکر کرده اند نکردم." بد نیست یکبار هم بخوانند.!!!
-- کاظم ، Nov 6, 2008قطعا شما از بحث جناب سروش در باب منحنی تمدن اسلامی اطلاع دارید و بیانات قرآن را هم به دیده ای تاریخی می نگرید پس احکامی را که بر آنید اسلام به مخالفان نسبت داده در همین کانتکس ببینید و آنرا بر حقیقت اسلام بار نکنید بلکه آنرا هویت اسلام بنامید.خوشبختانه در انتهای مقاله شما خود به این امور اذعان می کنید.
-- هادی طباطبایی ، Nov 6, 2008"این آیه، عیناً در سوره توبه (آیه ۷۳) تکرار شده است."
-- کاظم ، Nov 7, 2008نکته جالبی بود...
آقای میم نقطه عزیز،
-- شاهین ، Nov 7, 2008توحید آنگونه که شما نوشتهاید بدون تعارف یعنی فاشیسم. منتها این فاشیسم طی هزاروچهارصد سال آنچنان به ما حقنه شده و آنطور برایمان بدیهی شده که شعور به آن نیاز به مجاهدت عقلی دارد. کالائی که میان ما از قرار بسیار کمیاب است!
دوستان دوره اسلام تمام شده است. شريعتی و سروش هم هرچه تلاش کردند نتوانستند آن را با دنيای مدرن هماهنگ کنند. پس بيخود جوش نزنيد و مقالات آقای گنجی را با دقت بخوانيد.
-- بهزاد ، Nov 16, 2008دوستان دوره اسلام تمام شده است. شريعتی و سروش هم هرچه تلاش کردند نتوانستند آن را با دنيای مدرن هماهنگ کنند. پس بيخود جوش نزنيد و مقالات آقای گنجی را با دقت بخوانيد.
-- بهزاد ، Nov 16, 2008با سلام.انسان اگر به معنای واقعی انسانیت رسید وحسنات فطری چون شرافت جوانمردی دستگیری از ضعیفان تلاش درجهت فراهم کردن زندگی بهتر برای خود ودیگران رابه مرحله عمل در اورد هیچ خدایی نمی تواند او را به اتش وعذاب در افکند.خیلی ساده است .و مابقی بحثها وجدال ها جز تعصب و بی خردی چیز دیگری نیست.
-- بدون نام ، Nov 19, 2008