تاریخ انتشار: ۶ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۱۰

سرشت تجربه‌ی وحیانی

اکبر گنجی

۵- دشواری‌های تعیین حقیقت کلام خدا: اگر تأویل آیات مبدأ و معاد و مواردی که در مقاله‌ی قبل ذکر آن‌ها رفت مجاز باشد، تأویل «سخن گفتن خداوند» هم مجاز خواهد بود.

متکلمان و مفسران مسلمان، قرن‌هاست درباره‌ی کلام الهی بحث کرده و می‌کنند و هنوز نتوانسته‌اند گره از کار فروبسته‌ی «سخن گفتن خدا» بگشایند. اگر خداوند، همانند آدمیان سخن بگوید، دارای جسم خواهد بود.

اگرچه این امر با آیات قرآن تعارض ندارد، ولی با فلسفه‌ی فیلسوفان مسلمان تعارض دارد. لذا علامه طباطبایی در تفسیر کلام الهی می‌نویسد:

«کلام، به آن نحوی که از انسان سر می‌زند، از خدای تعالی سر نمی‌زند، یعنی خداوند، حنجره ندارد تا صدا از آن بیرون آورد و دهان ندارد تا صدا را در مقطع‌های تنفس در دهان، قطعه قطعه کند و نیز با غیر خودش قراردادی ندارد (که بفرماید مثلاً هر وقت اگر فلان کلمه را گفتم، بدان که فلان معنا را منظور دارم).

برای اینکه شأن خدای تعالی، اجل و ساحتش منزه‌تر از آن است که مجهز به تجهیزات جسمانی باشد و بخواهد با دعاوی خیالی و اعتباری استکمال کند، هم‌چنان‌که خودش فرمود: لیس کمثله شی1

روشن است که مطابق فلسفه فیلسوفان مسلمان، ارتباط خداوند با جهان، ارتباط حقیقی است، نه ارتباط اعتباری.

تشریع و جعل اعتباریات (فقه و اخلاق)، کار ذهن اعتبارساز آدمی است. زبان هم، یک پدیده‌ی اعتباری انسان‌ساز است.

قائلان به سخن‌گویی خدا، چون بر این باور هستند که خداوند فاقد جسم است، سخن گفتن خدا را امری ماهیتاً متفاوت از سخن گفتن آدمیان قلمداد می‌کنند. آنان معتقد هستند؛ اگر خداوند سخن می‌گوید، اما این سخن‌گویی به گونه‌ای است که ماهیتاً متفاوت از سخن گفتن آدمیان است و ما نمی‌دانیم سرشت آن چیست.

بنابراین باید پرسید:

پس چرا از مفهوم انسانی سخن گفتن برای آن استفاده می‌کنیم؟

چرا اسم دیگری بر آن نمی‌نهیم؟

آیا بهتر نیست بگوییم ما حرف می‌زنیم، اما خدا حرف نمی‌زند؟ به همان ترتیبی که ما فرزند داریم ولی خداوند فرزند ندارد. ما اعتبار سازیم، ولی خدا، اعتبار ساز نیست.

به تعبیر جان هیک، زبان متون مقدس دینی، درباره‌ی خدا و وحی، زبان نمادین (symbolic)، استعاری (metaphorical) و اسطوره‌ای (mythological) است.

مسائل و معضلاتی از این قبیل، منتهی به آن شده است تا آقای طباطبایی، مشابهت سخن‌گویی آدمیان و خدا را نفی کند و در تفسیر سخن گفتن خداوند با حضرت موسی بنویسد:

«معنای تکلم خدا با موسی (علیه السلام) این است که: خداوند اتصال و ارتباط خاصی بین موسی و عالم غیب برقرار نمود که با دیدن بعضی از مخلوقات به آن معنایی که مراد او است منتقل می‌شده، البته ممکن هم هست این انتقال، مقارن با شنیدن صوت‌هایی بوده که خداوند آن را در خارج و یا در گوش او ایجاد کرده2

پس موسی مخلوقاتی را مشاهده کرده و از دیدن آن‌ها به مقصود خدا پی برده است. یعنی خدا سخن نمی‌گوید، بلکه این سخنان، فهم و تفسیر نبی از تجربه‌ی خویش است.

برخی از مسلمان‌ها در صدد برآمده‌اند تا پدیده‌ی وحی را برمبنای مدل تجربه‌ی دینی، معقول و قابل فهم سازند. در اینکه بتوان پدیده‌ی وحی را برمبنای تجربه‌ی دینی بازسازی کرد، پرسش‌های بی شماری وجود دارد.

در تجربه‌ی دینی، چند امر را باید از یک‌دیگر تفکیک کرد:

الف – آیا نفس تجربه به خودی خود، به معنای آن است که چیزی ورای تجربه وجود دارد؟

هیچ تجربه‌ای به خودی خود، چیزی فراتر از خود را اثبات نمی‌کند. هیچ تجربه ای به خودی خود، تضمین نمی‌کند که چیزی ورای تجربه وجود داشته باشد. شاید تجربه، مانند افسردگی، به چیزی ورای خود دلالت نداشته باشد.

تجربه بر دو نوع است:

یکی تجربه‌ی خود ارجاع (self reference)، مانند عواطف، احساسات، خواسته و نیاز. درواقع سلف ریفرنس‌ها به چیزی ورای خود دلالت ندارند و دیگری تجربه‌ی دگرارجاع (other reference) است که تجربه‌های معرفتی حاکی از غیر هستند.

ب – تجربه‌ی وحیانی و تجربه‌ی دینی، به کدام‌یک از این دو نوع تجربه تعلق دارند؟

ادعای اینکه تجربه‌ی وحیانی، جزو تجربه‌های حاکی از غیر است، نیازمند دلیل است. سخن نوشتار حاضر مربوط به مقام مدعا نیست، سخن ما ناظر به دلیل مدعا است.


ج – متدولوژی کشف اینکه تجربه‌ی دینی، تجربه‌ی «خود ارجاع» یا «دیگر ارجاع» است، چیست؟ آیا برای تأیید مدعا به سخن خود نبی رجوع باید کرد، یا راه مستقلی برای کشف این مدعا وجود دارد؟

به قول خود نبی نمی‌توان رجوع کرد، برای اینکه ممکن است نبی، گرفتار خطای منطقی (نه اخلاقی) شده باشد. به این ترتیب می‌توان پرسید: آیا تجربه‌ی وحیانی صادق (صدق منطقی) است؟

حتی اگر کسی اثبات نماید که ساختار تجربه‌ی دینی مشابه ساختار تجربه‌ی حسی است (مدعای ویلیام آلستون)، باز باید گفت که در تجربه‌ی حسی هم خطا راه دارد.

به تعبیر دیگر، تجربه‌های حاکی از غیر، مانند تجربه‌ی حسی، بر دو نوع هستند: یکی تجربه‌های صادق و دیگری تجربه‌های کاذب.

به فرض آنکه اثبات شود که تجربه‌ی وحیانی مانند تجربه‌ی حسی است، باز هم باید به این پرسش پاسخ گفت که به چه دلیل یا دلایلی، تجربه‌ی وحیانی، تجربه‌ی صادق (صدق منطقی) است؟

اگر کسی مدعی است که این تجربه، تجربه‌ی صادق است، باید دلیل یا دلایل صدق را ارائه نماید.

در این میان یک چیز روشن است: آنان که پدیده‌ی وحی را برمبنای تجربه‌ی دینی بازسازی می‌کنند، پیغمبر نیستند و پیامبران هم فرآورده‌های خود را در چنین شکلی گزارش نکرده‌اند.

با توجه به این واقعیت، اینان چگونه و از کجا می‌فهمند که وحی چیست؟

د – به فرض آنکه تجربه، به چیزی ورای خود دلالت داشته باشد، متعلق تجربه‌ی دینی یا تجربه‌ی وحیانی چیست؟ اگر هم تجربه، تجربه‌ی امری ورای خود باشد، تلقی و تعبیر متعلق تجربه به خدا به چه دلیل صورت می‌گیرد؟

به فرض آنکه علم مطلق، قدرت مطلق و خیر مطلق، تجربه کردنی باشند، خدا نامیدن چنین متعلقاتی، چیزی جز تعبیر نیست.

تجربه‌گر مدعی می‌شود که گویی خدا را تجربه کرده است. اما تجربه‌گر خدا را تجربه نمی‌کند (خداوند تجربه کردنی نیست)، بلکه چیز دیگری را تجربه و آن را خدا می‌نامد. تجربه‌ی علم و قدرت و خیر مطلق هم ناممکن است، آن‌ها به تور تنگ تجربه نمی‌افتند.


ه – آیا تجربه‌ی خالص و عریان وجود دارد؟ همان‌گونه که فیلسوفان علم نشان داده‌اند، چیزی به نام مشاهده‌ی عریان و خالص یا مشاهده تعبیر نشده وجود ندارد.

کلیه‌ی مشاهدات، تئوری پیچ‌اند و کلیه‌ی توصیفات گران‌بار از نظریه هستند(Theory- Ladnness of Observation). درواقع تئوری مقدم بر مشاهده است.

نه تنها مشاهده چنین وضعیتی دارد، بلکه تفسیر تجربه، تفسیری تاریخی و وابسته به زمینه است و زبان و فرهنگ، کاملاً مشاهده را به رنگ خود درمی‌آورند.

هرگونه شناخت و تفسیری تخته‌بند اوضاع و احوال است و به این ترتیب، از پیش‌داوری و دور هرمنیوتیکی، گریز و گزیری نیست.

توماس کون، پل فایرابند و... ؛ بر ضد امکان وجود یافته‌های (data) فارغ از نظریه (theory-free) اقامه‌ی دلیل کرده‌اند. مشاهدات «دینی – عرفانی – وحیانی»، به شدت آغشته به نظریه هستند.

هیچ‌کس خدا را ندیده است و نمی‌تواند ببیند ( اعراف، ۱۴۳ و انعام، ۱۰۳: چشم‌ها خدا را نمی‌بینند). دیدن (مشاهده) آتش، درخت، کوه و غیره؛ و تلقی آن به عنوان سخن گفتن خدا، ناشی از پیش‌فرض‌هایی است که به تجربه‌گر می‌آموزاند که چه ببیند و دیده‌ی خود را چگونه گزارش کند.

پس پیش‌فرض‌های تئوریک فرد، در تعین بخشیدن به تجربه، دخالت مطلق دارد. سنت‌های دینی پیشین و باورهای مردم زمانه، به تجربه‌گر می‌آموزاند که متعلق تجربه‌ی خود (اگر واقعاً متعلقی مستقل از تجربه‌گر وجود داشته باشد) را چه بنامد.

و – آیا بازسازی «تجربه‌ی وحیانی» براساس «تجربه‌ی عرفانی» منطقاً قابل دفاع می‌باشد؟ آیا گزارش‌های عرفا از تجربه‌شان همانند گزارش پیامبر(قرآن) است؟

پیامبر اسلام مدعی ملاقات با خداوند (به هر نحو؟) نبود، مدعای ایشان، ملاقات با جبرییل و دریافت وحی از او به وسیله‌ی قلب مبارک‌شان بود. این کجا و ادعای عرفا کجا که از وحدت با مطلق هستی، سخن می‌گویند.

برخی از نواندیشان دینی براساس تجربه‌ی عرفانی، تجربه‌ی وحیانی را بازسازی و قرآن را محصول تجربه‌ی ادراکی خداوند تلقی می‌کنند (مطابق نظریه ویلیام آلستون).

این مدل دارای مشکلاتی می‌باشد، از جمله اینکه، در تجربه‌ی عرفانی، عارف خود را چون عدمی در برابر مطلق وجود، شهود می‌کند و دچار خوف و خشیت و عشق عمیق به وجود «به کلی دیگر» می‌شود و خود را با مطلق وجود، یکی می‌بیند.

اما تجربه‌ی وحیانی، تجربه‌ی عرفانی نمی‌باشد. به تعبیر ذات‌گرایان، تجربه‌ی وحیانی با تجربه‌ی عرفانی تفاوت ماهوی دارد.

ز – آیا خدای متشخص انساءن‌وار(به شرط وجود و بنابر تعریف) می‌تواند در مقام صادر کننده‌ی فرامین و احکام غیراخلاقی و غیرعقلایی، خود را آشکار نماید و تجربه شود؟

به پیروان اجازه داده می‌شود که می‌توانند مالک زنان شوهردار دشمنان شده و با آن‌ها هم‌بستر شوند (نساء، ۲۴: والمحصنات من النساء الا ماملکت).

آیا خداوند در تجربه‌ی ادراکی، این چنین بر پیامبر آشکار شده و چنین دستور غیراخلاقی‌ای صادر کرده است؟ یا عرف و رسم زمانه چنین بوده و پیامبر گرامی اسلام هم آن را امضاء کرده است؟

احکام برده‌داری در قرآن هم محصول بازتاب رسم زمانه در قرآن است، نه محصول تجربه‌ی ادراکی خداوند و آشکار شدن وی در مقام صادر کننده‌ی مجوز برده‌داری.

آیا خدا خود را چون یک پادشاه صادر کننده‌ی احکام کشتار، بر پیامبر آشکار کرده است؟

به موارد زیر که فقط چند نمونه از موارد بسیار است توجه کنید:

... هرجا آن‌ها را بیابید بکشید (بقره ، ۱۹۱).

... هرجا که مشرکین را یافتید بکشید (توبه، ۵۵).


... در هر کجا که آن‌ها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ‌یک از آن‌ها را به دوستی و یاوری برمگزینید (نساء، ۸۹).

... آنان را در هر جا که یافتید بگیرید و بکشید (نساء، ۹۱).


... با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی‌کنند و دین حق را نمی‌پذیرند جنگ کنید، تا آن‌گاه که به دست خود در عین ذلت جزیه بدهند (توبه، ۲۹).

سوره‌ی توبه آخرین محصول وحی است. پیامبر در این زمان، در اوج و کمال سیر وجودی خود بوده است.

این خداوند نیست که در تجربه‌ی ادراکی در مقام صادر کننده‌ی حکم کشتار مشرکان، یهودیان و مسیحیان آشکار می‌شود و فرمان می‌دهد که اگر اهل کتاب شرایط ذلت بار جزیه را پذیرفتند؛ از آن‌ها در گذرید وگرنه کار آن‌ها را بسازید، بلکه این مقتضای زندگی در جوامع قبایلی و درگیر جنگ بود که پیامبر گرامی اسلام را به صدور چنین فرامینی می‌راند.

خدای عارفان، عشق و رحمت بی‌منتها است و چون معشوقی محتشم بر عارف آشکار می‌شود.

اگر مدعای عارفان صادق باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان برمبنای تجربه‌ی عارفان، تجربه‌ی نبوی را بازسازی کرد. ضمن اینکه طرف‌داران این مدل، برای داوری درخصوص تجربه‌ی عارفان، دوباره به تجربه‌ی دینی مراجعه می‌کنند و می‌گویند اگر تجربه‌ی عرفانی با تعالیم رسمی و سنتی دینی، تخالف و تعارض داشته باشد، آن تجارب غیراصیل خواهد بود.

تجربه‌ی نبوی، سرمشق تجربه‌ی عرفانی و تجربه‌ی دینی است. به میزانی که تجربه‌ی عرفانی از تجربه‌ی نبوی فاصله می‌گیرد، اصالت‌اش بیشتر مورد تردید قرار می‌گیرد.

مراجع حجیت دینی باید تجربه‌ی عارف را تأیید کنند تا آن تجربه، اصیل تلقی شود. اگر این چنین است، پس چرا برمبنای تجربه‌ی عارفان، مدل تجربه‌ی ادراکی خداوند، برساخته می‌شود و از این مدل، برای معقول‌سازی تجربه‌ی وحیانی استفاده می‌گردد؟

در بازسازی تجربه‌ی وحیانی، اگر متن محور باشیم، باید به جبرییل و قلب به عنوان مهبط وحی، جایگاه محوری داده شود. اما اگر متن محور نباشیم و مجاز باشیم قلب را نادیده بگیریم، برهمین مبنا مجاز خواهیم بود کلام الهی را تأویل کرده و بگوییم سخن گفتن خداوند، مانند دریافت کردن سخن خدا به وسیله‌ی قلب پیامبر است. نه قلب، دریافت کننده‌ی کلام است، و نه خداوند سخن می‌گوید.

ح – خدای متشخص انساءن‌وار، چگونه خدایی است و اگر خود را بر آدمی از طریق ارتباط شخصی آشکار می‌کند، چه چهره‌ای از خود را بر تجربه‌گر آشکار می‌سازد؟

کرامت و رحمت و اشتیاق بی منتها و... را ؟
یا خدایی که خالق تمام هستی و میلیاردها انساءن است و مسأله‌ی مهم او این است که چرا تعداد بسیار اندکی از مردم شبه جزیره‌ی عربستان قرن هفتم میلادی برای وی فرزند قائل هستند؟

و از این مهم‌تر، چرا خوب‌هایش (پسران) را برای خود برمی‌گزینند و غیرخوب‌هایش (زنان) را فرزند خدا معرفی می‌کنند؟
آیا این خدای متشخص انساءن‌وار است که در تجربه‌ی ادراکی، ناخشنود از چنین تقسیمی، آن را غیرعادلانه معرفی می‌کند؟



... آیا شما را پسر باشد و او را دختر؟ این تقسیمی است خلاف عدالت (نجم، ۲۲-۲۱).

... آیا آنکه به آرایش پرورش یافته و در هنگام جدال آشکار نمی‌گردد از آن خدا است؟ و فرشتگان را که بندگان خدایند زن پنداشتند؟ آیا به هنگام خلقت‌شان آن‌جا حاضر بوده‌اند؟ زودا که این شهادت‌شان را می‌نویسند و از آن‌ها بازخواست می‌شود (زخرف، ۱۹-۱۸).

... آیا پروردگارت شما را به داشتن پسران برگزیده و خود از میان فرشتگان، دخترانی برای خود پذیرفته است؟ شما سخنی بس بزرگ [و ناروا] می‌گویید (اسرا، ۴۰).

... از ایشان بپرس: آیا دختران از آن پروردگار تو باشند و پسران از آن ایشان؟ آیا وقتی که ما ملائکه را زن می‌آفریدیم آن‌ها می‌دیدند؟ آگاه باش که از دروغگویی‌شان است که می‌گویند: خدا صاحب فرزند است. دروغ می‌گویند.

آیا خدا دختران را بر پسران برتری داده؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه قضاوت می‌کنید؟ آیا نمی‌اندیشید؟ یا بر ادعای خود دلیل روشنی دارید؟ اگر راست می‌گویید کتاب‌تان را بیاورید (صافات، ۱۵۷-۱۴۹).

... یا خداوند را دختران است و شما را پسران (طور، ۳۹).

این گونه آیات، محصول تجربه‌ی ادراکی خداوند نیستند (مدل آلستون)، اینها بازتاب فرهنگ مردسالارانه آن عصر هستند. زمانه، زمانه‌ی مردسالاری بود و زن موجودی درجه دوم و کم خرد فرض می‌شد.

زبان قرآن، زبان مردسالارانه است، ولی زبان خدا (به فرض وجود) نمی‌تواند مردسالارانه و تبعیض‌آمیز باشد.

قرآن زنان را دارای مکر عظیم به شمار می‌آورد (یوسف، ۲۸)، مردها بر زنان برتری دارند (نساء و بقره، ۲۲۸)، آیه‌ی پنجم سوره نساء درخصوص سفها (کم خردان) به گمان برخی از مفسران شیعه و سنی، در باره‌ی زنان و کودکان است.

به گمان ما، این هم دلیل دیگری است که قرآن را نمی‌توان براساس تجربه‌ی ادراکی (نظریه‌ی آلستون) تبیین کرد.

حتی سنت‌گرایان هم اکثر احکام فقهی قرآنی را امضایی می‌دانند، نه تأسیسی. آن‌ها محصول تجربه‌ی ادراکی خداوند نیستند، بلکه محصول تجربه‌ی عملی و ذهنی اعراب بادیه نشین هستند.


وداع با خدای متشخص انسان‌وار و پذیرش قرآن به عنوان سخن محمد، بسیاری از مشکلات یاد شده را مرتفع خواهد کرد.

در یک مدل، پرده‌ها از چشم پیامبر کاملاً کنار رفته و او به شخصیت الهی خویش وقوف تام یافته است. مرتبه‌ای از وجود پیامبر با مرتبه‌ی دیگری از وجود وی، به گفت‌وگو می‌نشیند.

به این ترتیب، پیامبری که با بعد خدایی خود روبرو می‌شود، سخن خود را سخن خدا تلقی می‌کند. وقتی همین پیامبر احکام جاری در میان اعراب را پذیرفته و آن‌ها را امضاء می‌کند، باز هم آن‌ها را احکام الله معرفی می‌کند.

مطابق مدلی دیگر، تجربه‌ی خالص وجود ندارد. تمام تجربه‌ها، تئوری پیچ هستند.

پیامبر گرامی اسلام همه چیز را موحدانه می‌دید، پیش‌فرض تئوریک او، به وی می‌آموخت که هیچ چیز غیرخدایی در این عالم وجود ندارد. تمام تیراندازی‌ها، تیراندازی خدا بود. تمام پیروزی‌ها و شکست‌ها، کار خداوند بود (انا فتحاً لک فتحاً مبینا: فتح، ۱).

هر بیماری که شفا می‌یابد، خدا او را شفا داده است. تمام هدایت‌ها و ضلالت‌ها، کار خدا بود. تمام سخنان، سخن خدا بود. وفتی تمام عالم چنین است، چرا سخنان پیامبر سخن خدا نباشد؟

هرکار و هر فعلی، کار و فعل خداست. اگر چنین نباشد، ایمان، آغشته به شرک شده است. خداوند وجود غیرمتشخصی است که تمام عالم را فراگرفته و جز او چیزی وجود ندارد.


نتیجه

نظریه‌ی آلستون، که تجربه‌ی دینی و عرفانی را نوعی تجربه‌ی ادراکی (مانند تجربه‌ی حسی) می‌داند، این سه عیب و نقص اساسی را دارد:

یکم) در هر تجربه‌ی ادراکی، امری مورد ادراک واقع می‌شود که وقتی در قالب قضیه در می‌آید به صورت قضیه‌ی شخصیه است، نه قضیه‌ی دارای سور کل.

مثلاً: یک درخت می‌بینم. یا این آب، داغ است. هیچ‌وقت نمی‌توان یک قانون کلی را ادراک حسی کرد. حال آنکه پیامبران و عارفان، گاهی حکایت می‌کنند که امری کلی را ادراک کرده‌اند:

«کل نفس ذائقه الموت»: هر کس مرگ را می‌چشد. یا «کل من علیها فان»: هرکس برروی زمین است، از میان می‌رود. هر مواجهه‌ی ادراکی با عالم واقع، از یک موجود، نه از طبقه‌ای از موجودات، حکایت می‌کند.

دوم) در تجربه‌ی ادراکی، چیزهایی که از مقوله‌ی «اعراض حسی» باشند تجربه می‌شوند ولی مفاهیمی که قدما به آن‌ها «مفاهیم ثانیه‌ی فلسفی» می‌گفتند، یعنی مفاهیم انتزاعی، قابل ادراک نیستند.

وحدت و کثرت، قوه و فعل، ثبات و تغییر، علت و معلول، وجود و ماهیت، تناهی و عدم تناهی، کمال و نقص و... از مفاهیم فلسفی هستند. اینها را چگونه می‌توان ادراک کرد.

ولی پیامبران و عارفان، اینها را هم به خدا نسبت می‌دهند: خدا واحد است، ثابت است، وجود است (یا وجود دارد)، ماهیت ندارد، نامتناهی است و...

سوم) در تجربه‌ی ادراکی، چیزهای فرایندی، ادراک نمی‌شوند. مهربانی، رحمت، عدالت و حکمت امور فرایندی هستند.


پاورقی‌ها:

۱- المیزان، جلد دوم، ص ۴۷۹.

۲- المیزان، جلد ۸، ۳۱۴-۳۱۳. استناد مکرر به تفسیر المیزان، شاید موجب تعجب خواننده را فراهم آورده باشد. دلیل امر کاملا! روشن است. به گفته‌ی مرتضی مطهری؛ «تفسیر المیزان ... بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.»

علی شریعتی هم می‌نویسد: طباطبایی «سقراط»‌ی است که امثال هانری کربن از «اقیانوس عظیم افکار و عواطف عمیق» او جرعه می‌نوشند. طباطبایی «برکوهی از فرهنگ بشری تکیه زده است.»

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
بخش سوم: بی‌دلیلی ختم نبوت
بخش چهارم: بی‌دلیلی عصمت
بخش پنجم: عقلایی بودن زندگی پس از مرگ
بخش ششم: خدای سخن‌گو و پیامبر نامه‌رسان
بخش هفتم: پیامبر راست‌گو و صدق مدعیات
بخش هشتم: عدم صدق گزاره‌های وحیانی
بخش نهم: ناسازگاری‌های درون متنی

نظرهای خوانندگان

با سلام و سپاس
بسیار خوب با پذیرفتن همه ی این حرفها به نظر من پرسش اصلی همچنان بی پاسخ می ماند. پرسشی که نه آقای گنجی به آن پرداخته و نه تا آنجا که من می دانم آقای سروش. اساسا" به چه دلیل ادعا می کنیم محمد پیامبر خداست؟ واضحست که بدون پاسخ به این پرسش تمام این بحثها بیهوده است. آیا محمد تنها کسی است که ادعا کرده خدا با او سخن گفته و به او ماموریت داده است؟ آیا هرکس چنین ادعا کرد باید سخنانی را که به خدا منسوب می کند به هر طریق که ممکن است ("هرمنوتیکی" یا ...)تفسیر کرد؟
آیا صرف موفقیت سیاسی آیین محمد (در یک دوره ی حداکثر چهار صد ساله) موید ادعای اوست؟ ویا آیا روی سخن "روشنفکران دینی"(البته متناقض بودن این اصطلاح همانقدر پیداست که برهنگی پادشاه در آن داستان جاودانه ی کریستین اندرسن نویسنده ی دانمارکی!) تنها با مومنین است؟....
خانه از پایبست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است!

-- بیژن ، Sep 27, 2008

فقط می شود گفت: به به!!
دست نه نه ات درد نکند
گنجی با این سخنش بزرگترین ضربه را به اسلام زد.
وقتی سایت رادیو زمانه اجازه طرح نظرات مخالف گنجی را نمی دهد می توان فهمید که عمق فاجعه تا به کجا است!

-- حسین میرمبینی ، Sep 27, 2008

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام خدمت آقای گنجی

حیف است که سابقه درخشان خود در مبارزه پر افتخار سیاسی را اینگونه تخریب بفرمایید اسم شما قرین شده با مبارزه با ظلم و بی عدالتی این حقیر بعنوان کسی که با اشک پیگیر اخبار زندان شما و خبرهای متاثر کننده ناشی از اعتصاب غذا ، بودم از شما استدعا دارم وقت و زمان خود را به همان هدف صرف نمایید و به بیراهه نروید بیانات استاد ارجمند جناب آقای دکتر سروش را به گونه ای عرفانی می توان تفسیر نمود و لاغیر

-- بدون نام ، Sep 27, 2008

ممنون از گنجی
راه راستی رو داره میره.

-- احسان ، Sep 27, 2008

the bottom line reads as it always does ,reading what you write is always enjoyable

-- parviz _moham@yahoo.ca ، Sep 27, 2008

سلام بر همه.

خب حالا که آقای گنجی از بحث خود نتیجه گیری کردندر؛

"وداع با خدای متشخص انسان‌وار و پذیرش قرآن به عنوان سخن محمد، بسیاری از مشکلات یاد شده را مرتفع خواهد کرد."

بهتر می توان گفتگو کرد:

(1)

همانطور که قبلا هم اشاره شد "چگونگی" ارتباط پیامبران ( با کسی، چیزی، جایی... با صورت یا بی صورت...) مشکلی را حل نخواهد کرد. مثلا خدای مسلما بی صورت، اگر بخواهد قادر است به صورتی در آید و با پیامبران مستقیما به زبان همان پیامبر به گفتگو بنشیند!

(2)

در قرآن آیات و مفاهیمی هست که مسلما خیلی بیشتر از درجه هوشمندی محمد بیسواد آن روز جامعه حجازاست. به هرحال در طول تاریخ کسانی ادعا کرده اند که خارج از روال عادی با منبعی مرتبط شده اند. حال این وسط ما به یکی از آن ها گیر بدهیم علمی نیست. باید بتوان کل این پدیده را تبیین کرد.

(3)

باری به عنوان یک ایرانی خیرخواه و مواجه با جامعه کنونی ایران، مجبور شده ایم به قرآن بپردازیم- زیرا که منبع اصلی جور حاکمان است. این نتیجه گیری که این متن سخن پیامبر است چندان دردی را دوا نخواهد کرد. چرا که مثلا وحشیگری سنگسار در قرآن نیامده است، اما این آقایان بر طبق سنت رسول این جنایات را مرتکب می شوند. در جایی که متن خود بارها و بارها دلالت بر این دارد که پیامبر دانش و حجت و اختیاری خارج از محدوه وحی (قرآن) ندارد!

(4)

پس اشکال کارکجاست؟

برای تجسم بهتر چالش های پیامبر (مکان و زمان) او را معلمی درنظربگیرید که در آن جامعه بدوی می خواهد "آن مردم" را (با کمک ارتباط با منبعی) در مسیر طبیعی رشد قرار دهد. حال ذکر تکراری داستان اقوام و پیامبرانشان، بشارت دادن ها و ترسانیدن ها، به تقکر و تعقل فراخواندن ها... انجام نماز و روزه و سایر عبادات... تعدیل سنت ها و روابط جاهلیت آن جمعیت مثل برده داری، مرد سالاری، چند همسری، مراسم حج...؛ همه و همه در این جهت بوده است. حاصل تعامل با منبع وحی در جریان این رویداد ها (که در 23 سال اتفاق افتاد) به حافظه ها سپرده شد و دو دهه بعد در قرآن جمع آوری گردید.

اما متاسقانه آقای گنجی هم چون دیگران

الف)
مبنای انتظارات خود ازقرآن را آموزه های کلاسیک مسجد و مدرسه می گذارد، ولی با دانش امروز خود آن انتظارات را طلب می کند. یعنی این پیش فرض که قرآن کلید حل معضلات و مشکلات بشریت و برای همیشه است. در صورتی که قرآن خود چنین ادعایی ندارد. حتی چنین ادعایی را از دیگر پیامبران هم نمی پذیرد که رسالت خود را جهانی و برای همیشه بدانند. می گوید هر کدام به زبان قوم خود و برای هدایت قوم خود آمده اند .

ب)
همه آیات قرآن را "افقی" بررسی می کند. و علیرغم کامنت ها هنوز تلاش نمی کند متن را "افقی و عمودی" ببیند. اگر آیاتی هست که در لایه های بالاتر تکلیف خیلی آیه های لایه های پایین تر را روشن می کند و به این متن بی ساختار ساختاری می دهد؛ نمی دانم چرا ایشان به این نکته کلیدی توجه نمی کند و روش خود را ارتقا نمی دهد؟

(5)
در ساپرت محورهای ذکر شده در بالا، جدا به آقای گنجی پیشنهاد می کنم، آیات لیست شده در این دولینک را حتما مرور کنند:

http://doust114.persianblog.ir/post/69

http://doust114.persianblog.ir/post/71

مثلا من تعجب می کنم پژوهشگری مثل آقای گنجی با فقط یک آیه (ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه) نتیجه گیری می کند که دین "اسلام" ذکر شده درقرآن همان شریعت حضرت محمد است وبا استناد بر این آیه فکر میکند قرآن شریعت سایر پیامبران را باطل پنداشته است!! جالب این جاست که اگر کسی با 77 آیه در این مورد نتیجه گیری کند، به زعم آقای گنجی " تاویل" است. اما نتیجه گیری ایشان بر مبنای یک آیه عین حقیقت است؟؟؟؟؟ الان که با موتورهای جستجو می توان با ریشه "سلم" همه آیات را در یک چشم به هم زدن لیست کرد، چرا از راهش وارد نمی شویم و می خواهیم حرف (ملا-آموزه های دوران کودکی) خود را "ژورنالستی" زورچپان کنیم. ببیند همین یک مورد اگر توسط آقای گنجی و سایر بچه های مذهبی درست فهمیده می شد این همه جنایت در زندان های جمهوری اسلامی اتفاق نمی افتاد!

-- بدون نام ، Sep 27, 2008

مطالب گنجی عزیز هر بار جالبتر میشود. امیدوارم تداوم این موضوعات که بعضا برای من کاملا جدید است موجب زیان کسی نگردد.
با آرزوی موفقیتتان ح تبریزی

-- ح تبریزی ، Sep 27, 2008

سلام آقاي گنجي. خوش آمدي.
در رابطه با زبان نرينه‌ي قرآن و نقش زن‌ها:
كتاب هاي پيشين كه آن بي‌سواد همه‌ي مشركان را به آن ارجاع مي‌دهد نره آشكار مي‌رانند. زبان قرآن نرينه است؟ برگي از تورات باز كن تا ببيني. نام حوا هم به اتفاق ميان آمد. زن‌ها نام نداشتند. براي محمد تا خود را به عرصه‌ي كتاب هاي پيشين بياورد نخست جا دادن خود در دل جهاني بود كه به يكتا پرستي رسيده بود اما نمود سه‌گانه‌ي سه‌خن كهن را با خود داشت. او بايد اين ديدگاه را برمي‌انداخت كه خدا شبان است گله را به چرا برده است. خانه دست زن است. آن دخترهاي خدا كه روي زمين مانده بودند. در حالي كه پسرهاي خداي توراتي پيكر نهاده بودند و نر شده بودند و هر جايي در نام‌هاي جبرئيل و ميكائيل و آن يكي نام‌هايي كه نشان ندارند و غير قابل عبادت‌اند. حرف بر سر ال است. ال ال. ال اله. الله! خدا شبان شبان است و خانه اگرچه سه خانه شده است اما هنوز در دست زه‌دان است. به اين نشان آخرين نشانه‌ي خانه و خدا و خانه‌خدايي كه زه‌دان باشد از روي زمين برداشته مي‌شود. به جاي لات و منات و كي كه هرسه دخترهاي ال‌اند جبرئيل و ميكائيل و كي مي‌آيد كه در جنگ و در خبره‌گي مكارند. زيرا كه آن سه نيز به نشان او كسي بودند.

-- خواننده ، Sep 27, 2008

رهروی جوینده ی حقیقت،
جناب گنجی
درود،
و دست مریزاد.
- نوشته هایتان را همیشه پیگیری می کنم.
- مثل همیشه با دستی پر، از مطالعه و از روی تحقیق و سند به بحث می پردازید. به دانسته های پیشین اکتفا نمی کنید، خود را در انتهای خط دانش نمی دانید. "شکمی" بر سر منبر نمی روید و "وعظ" هم نمی‌کنید.
- امّا و امّا :
چرا بجای وارد شدن در هزارتوی استنادات متون اصلی دینی و مدعیات متولیان دین (همچون هزاران علامه طباطبائی و غیره)، از رهیافت امثال محمد رضا نیکفر در "اقتصاد سیاسی دین" و "قرآن معرفت، قرآن قدرت" و نیز از رهیافت امثال ملکیان در بیشتر نوشته هایش وارد نمی شوید.
ورود کنونی و این چنینی شما به بحث، ورود امثال صاحب لحیه هایی مانند جناب مستطاب مهاجرانی به نقد امثال تو می نشینند. تو از جنس دیگری هستی، خود را درگیر این بحث ها نکنی، بهتر است. برون آمدن از چاه ویل روایات و تعابیر و قرائت ها، ناممکن است. همیشه کسی هست که روی 20 تو، 21 بیاورد. اما حیطه ی اخلاق این گونه نیست: شکنجه، پوست را می درد؛ آزادی عبادت برای متدینان آرزویی رویایی است و ... . همه ی این ها با امور واقع سروکار دارند و پاسخ های گریز و گزیر ناپذیر صریح می خواهند. پاسخ هایی که حتی جناب مهاجرانی را - با همه ی توان سخن دانی اش – به زانو زدن در برابر حقیقت وادار خواهند کرد. و چه نیکوتر آن که در این میدان ها و عرصه ها ، این گونه کسان، ناظرانی ساکت باشند و فضای صراحت و پاکی را با ورود خود، کدر نسازند و فقط با شنیدن آن سخنان، تنها با وجدان خود مکالمه کنند و بیاموزند که خود پیش از همه، در اخلاق‌شان، تغییر کنند؛ نه این‌که راهنمای کسان دگر نیز باشند.
عزت همه ی اهل رنج و تلاش زیاده باد.
بدرود

-- R ، Sep 27, 2008

قرآن را باید به همانگونه که خود اشاره دارد «کلام خدا» تلقی کنیم نه «کلام محمد». چرا که اگر قرآن ساخته و پرداخته پیامبر بود آنگاه می شد که بر حسب دانش به ادبیات عرب و شناخت از موقعیت تاریخی و ادبی زبان قرآن و اتفاقاتی که بر حول و حوش زندگانی پیامبر اسلام گذشته، آن را فهمید و راز و رمزش را کشف کرد. حال آنکه می دانیم ترجمه و تفسیر یکسان حتا زبان قرآن - به علت پیچیدگی زبان عربی و داشتن وجوه معانی مختلف واژه های آن - کاری است غیرممکن و نشدنی. همچنین از آنجایی که مسلمانان بر یک وجه مشترک و یکسان با قرآن روبرو نمی شوند و هر گروه ایشان در برخوردشان با قرآن سلیقه های مذهبی وسیاسی خاص خودشان را دخالت می دهند مشخص است که اگر بپذیریم که «مسلمانان» در صورت و ظاهر آیات قرآن دست نبرده باشند، اما مسلما در توضیح و تفسیر و شرح معنای آیات آن دست برده اند. این مسئله به تاریخ گذشته اسلام محدود نمی شود بلکه هم اینک نیز کسانی از ملاها و مفتیان و حتا فیلسوفان و روشنفکران نواندیش دینی که نظری به قدرت دارند برآنند تا از طریق برخی از تفسیرات من درآوردی جدید (هرمنوتیک) در درک مسلمانان از قرآن دخالت کنند و با تحریف در معنای آیات قرآنی آنها را منحرف ساخته و به راه خود معتقد سازند. به همین خاطر اگر بگوییم که امروزه معانی بسیاری از آیات و واژه های قرآنی از مفاهیم اصلی شان جابجا شده اند سخن گزافی نگفته ایم. به عبارت دیگر ، هرآنچه را که مسلمانان امروزی از واژه ها و آیات قرآنی درک می کنند، می توانند نادرست باشند و فرق داشته باشند با آن چیزی که آن واژه ها و آیات در ابتدا معنی داشته اند. این مسئله را ما اگر اضافه کنیم به اینکه قرآن رمزی بیان شده و در ساختار زبانی آن تاکیدات و اشارات و استعارات و حتا الحان و وجوه خطابی گوناگونی دخالت دارند، آنگاه (با توجه به ساختار فکری و روحی متفاوت انسانها) می توان فهمید که انسانها هرگز قادر نخواهند بود که از طریق روخوانی قرآن به معنای واقعی آیات آن دسترسی پیدا کنند.
وقتی قرآن خود در آیه 9 سوره حجر به این موضوع اشاره دارد: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» ، (=همانا ما خود ذکر را نازل کردیم و خود از برای آن نگهبانیم). اگر فکر کنیم حضرت محمد در پرداخت قرآن دخالت داشته است آنگاه این سخن بی معنی می نمود چراکه از آن معرفتی بیرون نمی آید، جز آنکه پیامبر خدا را به گزافه گویی و دروغگویی متهم کنیم.
آقای گنجی ! شما و دکتر سروش دارید شیپور را از ته گشادش می زنید. وقتی قرآن را نمی توان فهمید و نمی توان از آن به یک معنای مشترک رسید، همین می تواند برای ما بهترین دلیل باشد که در جهت پرداختن به مسائل اجتماعی مان ما نباید قرآن را بهانه قرار دهیم. این بدان معنی است که ما اعم از مسلمانان و غیر ایشان زمانی می توانیم با هم مشترکا در یک فعالیت جمعی به سود تحقق بخشیدن به آزادی و دموکراسی فعالیت داشته باشیم که کسی از ما مدعی این نباشد که بهترین فهم را از قرآن دارد. بویژه فهمی مثل شما و دکتر سروش که فکر می کنید تمامی مشکلات ادراکی قرآن را حل کرده اید. زهی فکر باطل.
شما با وجودی که انسان آزاده خواهی هستی اما در این مورد داری زورگویی می کنی و حالیت نیست.
متاسفم برای ات
روزی در زندان شجاعانه اعتصاب غذا کرده بودی، در یک مقاله نوشتم : "گنجی را دریابید که گنج یابید". اما امروز باید عکس آن را بگویم و بگویم هرکس از تو و استادانت پیروی کند گمراه می شود. گمراهی اخروی منظورم نیست که آن مربوط به خدا است. منظورم گمراهی دنیوی است به این عبارت که شما باعث می شوید که ایرانیان هرچه بیشتر پراکنده تر شوند و بین شان دو دستگی پیدا شود و در آینده نزدیک و دور همدیگر را بخاطر ادعای داشتن درک درست از قرآن بکشند. و اینکه باعث می شوید ایران متلاشی شود. این آن خطای بزرگ شما است.

-- حسین میرمبینی ، Sep 27, 2008

سلام. خیلی ببخشید دوستان عزیز . خیلی معذرت می خواهم. آخر اینها چیست که مینویسید؟ خیلی وقت است وقتی ایمیل های مقالات گنجی را میخوانم کمتر کامنت جدی و عمیق پیدا میکنم. بارها به خودم جرات دادم تا از این شیوه کامنت گذاری انتقاد کنم ولی منصرف شدم. یک نفر وقت گذاشته یا به قول برخی وقتش را تلف کرده و مقاله نوشته درباره موضوعات اساسی . آن وقت ما می آییم و چرت و پرت تحویلش می دهیم ؟ یک نفر پیدا نمی شود به دور از فحش و مدح شبیه ذم و تفسیر سیاسی از عالم و آدم حرف درست و حسابی درباره این مقالات بنویسید؟این کارها عین بی احترامی به آقای گنجی است. او می آید بحث می کند که خداوند چه جوری سخن میگوید ما می آییم با زبان لمپنی می گوییم دست ننه ات درد نکند.(!) واقعا خجالت دارد. ندارد؟ بعد هم ادای آدم دموکرات ها را در می آوریم. حسابش را بکنید اگر روزی خدای ناکرده آقای گنجی سایت باز کند یا باز خدای ناکرده ایمیل پای نوشته هایش بگذارد که از قرار معلوم صد سال سیاه هم نمی خواهد این کارها را بکند! چه به روزش می آوریم ما آدم دموکراتها. من هم به جای او باشم می نشینم و صد صفحه بیشتر کتاب میخوانم تا ایمیل های حکیمانه ای از این دست را ! باز هم البته می بخشید.

-- احسان اوحدی ، Sep 28, 2008

مقاله پر مغزی بود.

-- علی اکبر ، Sep 28, 2008

من از مطالب آقای گنجی تعجب می کنم. سوالاتی که شما به عنوان اشکالات به نظریه آلستون مطرح کرده اید دقیقا همان مطالبی است که آلستون در سراسر کتاب مهمش مفصلاً درباره شان بحث کرده و پاسخ داده است. چطور است که آقای گنجی یک کلمه درباره پاسخها و استدلالهای آلستون نمی گوید و وانمود می کند که آلستون این پرسشها را بدون جواب گذاشته است. من از آقای گنجی خواهش می کنم دقیقا برای ما توضیح بدهند که چرا جوابهای آلستون به سوالاتی را که ایشان مطرح کرده قانع کننده نمی دانند. در غیر این صورت ایشان بدون هیچ دلیلی موضع خودشان را برحق فرض کرده اند، و این خلاف ادب و انصاف علمی است. باز هم تآکید می کنم آلستون به تمام این سوالات با دفت و تفصیل جواب داده است. شما می توانید با جوابهای او مخالف باشید، ولی اول باید نشان بدهید که چرا فکر می کنید آن جوابها نادرست است. آقای گنجی به طور کامل پاسخهای آلستون به این سوالات را نادیده گرفته است. یا باید فرض کنیم که ایشان از آن نظرات بی خبر است یا باید متاسفانه فرض کنیم که چون برای جوابهای آلستون پاسخی نداشته اند ترجیح داده اند که آنها را دور بزنند و نادیده بگیرند. آیا در بحث علمی فرد باید به هر قیمتی به دنبال پیروزی به رقیب باشد؟

-- امیر ، Sep 28, 2008

ای گنجی عزیز! میان بیان نظراتت و فرمی که برای بیان آن انتخاب کرده ای تناسب کافی وجود ندارد. طول جملات شما بسیار کوتاه است و این با معنایی عمیقی که می خواهی بیانش کنی تناسب ندارد. در قران آمده است که ای پیامبر بر گفتن وحی عجله نکن ما هر بار که لازم شد یادت می آوریم.( نقل به مضمون) حال گنجی عزیز هم دارد خیلی عجله به خرج می دهد. این قبیل جملات بیشتر برای نقل قول و انتقال اخبار روشن بکار می آیند و نه برای کاویدن لایه های تو در تو. کاری که سروش در این زمینه می کند بسیار متناسب است. شما بجای دلیل آوردن برای نفی دین و وحی تئوری ای را پی ریزی کن که اولا با ساختار (های) خودش تناسب داشته باشد و ثانیا به ساختار های بیرون از خود هم قابل تعمیم باشد و در عین حال در تبین جهان کارکردی بهتر از آنجه دین آورده است داشته باشد. فیزیک کوانتم اگرچه از شکاف پدید آمده در بدنه فیزیک کلاسیک بیرون جهید اما هرگز با او گلاویز نشد. شما هم اگر تئوری داری آن را پیش بیاور و در معرض قرار بده وگرنه من یکی که گمان کنم در 1400 سال قبل هم از زبان ادمهای هم عصر محمد این قبیل نفی کردن های سطحی ( البته نه با تکیه بر کلمات دهان پر کن) هم ایراد می شد. گویند که روزی ابوجهل به پیغمبر اسلام گفت یک پایت را از زمین بردار و پیغمبر چنین کرد . باز ادامه داد که دومی را هم بردار ! محمد گفت که مگر عقلت را از دست داده ای اگر بردارم می خورم زمین و بوجهل رو به خلایق کرد و گفت ای مردم این مرد ادعا دارد که دیشب رفته به آسمان هفتم اما الان قادر نیست که دو پای حود را همزمان از زمین بکند. می بینی آقای گنجی براحتی می شود معراج را زیر سئوال برد. تنها با برهان های کودکانه.

-- مسعود ، Sep 28, 2008

" و یریدون لیطفئو نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون"

-- مهرشاد ، Sep 28, 2008

lمن قصدم اظهار نظر در باره درستی و یا نادرستی سخن گنجی نیست چرا که نگاهم از بن با انچه گنجی در توجیه سخنش میگوید و با انان که با این توجیه موافق نیستند متفاوت است اما ارزویم این است که روزی بیاید که هیچ نگاهی به مذهب دارای نسخه دولتی و حکومتی نباشد یعنی کسی را به جرم باوری داغ و درفش نکنند. از همین کامنت های گذاشته شده میتوان فهمید که بردباری ما ایرانی ها در باره نگاه مخالف چقدر است. در جایی که علی الحساب خوانندگانش از گروه تحصیل کردگان و مکتب رفتگان هستند وای به حال بی سوادان و نا خوانندگان که چگونه میتوان دیگ غیرتشان را برای پختن اش قدرت به جوش اورد. امید دارم روزی بیاید که هیچ انسانی خودش را در گروه مقدسان و دور از دسترس ناقدان نداند. اگر ان روز طاقت شنیدن سخن متفاوت با خودمان را یافتیم شاید به اینده این ولایت هم امیدی باشد. در این عمر 40 رفته که ندیدم و انتظار دیدنش در باقی عمر هم ندارم. تا به انجا امیدوارم ایران تکه پاره نشود و بر جای بماند.

-- Ali ، Sep 28, 2008

با سلام مجدد

در چرایی لزوم شریعت های گوناگون و قومی بودن رسالت پیامبران:
ببینید خدا که رشد و تکامل نمی کند که با مثلا یافته های جدید دین جدید بیاورد. این استدلال ملاها که انحراف دین مسیحیت دلیل آوردن اسلام بوده است، سست ترین برهانی است که می شود آورد. آیا خدا نمی توانست جلوی انحراف را بگیرد؟ از کجا معلوم که بنا بر این استدلال، اسلام هم منحرف نشود و نیاز به دین جدید بشود. خب می گویند خدا خودش آن را حفظ می کند... و دور باطل؟ چرا درباره دین حضرت مسیح نکرد؟


لزوم شرایع گوناگون بر مبنای گوناگونی در آفرینش است( رنگ نژاد زبان..) و این خود بهترین دلیل بر این است که قرآن کلام خداوند است. شما ممکن است قادر به پیچاندن حرف باشید ولی نمی توانید آفرینش را انکار کنید؟
مایده48:

جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
براى هر يك از شما [امتها] شريعتی و راهی قرار داده‏ايم ا
و اگر خدا مى‏خواست ‏شما را يك امت قرار مى‏داد ولى [خواست] تا شما را درآنچه به شما داده است بيازمايد پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد بازگشت شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد آگاهتان خواهد كرد.

روم 22 :
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ

و از نشانه‏هاى او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست قطعا در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانه‏هايى است.

مخاطب هر پیامبر قوم خودش بوده است:


ابراهیم 4
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿

و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند و اوست ارجمند حكيم
فاطر آیه 24: هیچ امتى نبوده مگر اینکه در آن هشداردهنده‏اى گذشته است‏
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ
ما تو را بحق‏، (به سِمَت‏) بشارتگر و هشداردهنده گسیل داشتیم‏، و هیچ امتى نبوده مگر اینکه در آن هشداردهنده‏اى گذشته است‏.

الاعراف آیه 59: مخاطب نوح قوم خودش
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ
همانا نوح را به سوى قومش فرستادیم‏. پس گفت‏: اى قوم من‏، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست‏، من از عذاب روزى سترگ بر شما بیمناکم‏.

الاعراف آیه 65 : مخاطب عاد قوم خودش
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ
و به سوى عاد، برادرشان هود را (فرستادیم‏)؛ گفت‏: اى قوم من‏، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست‏، پس آیا پرهیزگارى نمى‏کنید؟
ابراهیم آیه 5 : مخاطب موسی قوم خودش
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
و در حقیقت‏، موسى را با آیات خود فرستادیم (و به او فرمودیم‏) که قوم خود را از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آور، و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن‏، که قطعاً در این (یادآورى‏)، براى هر شکیباىِ سپاسگزارى عبرتهاست‏.
العنکبوت آیه 16: مخاطب ابراهیم قوم خودش
وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
و (یاد کن‏) ابراهیم را چون به قوم خویش گفت‏: (خدا را بپرستید و از او پروا بدارید؛ اگر بدانید این (کار) براى شما بهتر است‏.)
التوبة آیه 70 : قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و ...
أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وِأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
آیا گزارش (حال‏) کسانى که پیش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مَدْیَن و شهرهاى زیر و رو شده‏، به ایشان نرسیده است‏؟ پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند، خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند ولى آنان بر خود ستم روا مى‏داشتند.

و آیات مربوطه دیگر..

-- آرش ، Sep 28, 2008

آقای امیر نوشته اند که چرا آقای گنجی پاسخ های آلستون را نیاورده است. اما آلستون در هیچ جا نگفته است قرآن کلام خداست تا آقای گنجی پاسخ های او را بیاورد و نقد کند. اگر آقا امیر مقاله را به دقت خوانده بود می دید که گنجی گفته است برخی از نواندیشان دینی از نظریه آلستون استفاده کرده اند تا بگویند قرآن سخن خداست. گنجی نشان داده است که از نظریه آلستون نمی توان برای اثبات کلام الله بودن قرآن استفاده کرد. همین. حال اگر کسی می گوید می توان، باید نشان دهد که بر اساس نظریه آلستون چگونه می توان اثبات کرد قرآن کلام خداست. بعید است آلستون قران را کلام خدا بداند. چرا که از نظر بسیاری از مسحیان، حضرت مسیح، خود خدای متجسم است.پلنتینجا هم که انحصارگراست و دین حق را دین مسیحیت می داند و معتقد است که هر چیزی که در ادیان دیگر با مسیحیت اختلاف داشته باشد، باورهای آنها باطل است.
برخی از کامنت گزاران دائما بجای بحث علمی، فحاشی می کنند و بد و بیراه می گویند، سوال گنجی ساده و روشن است، فقط یک دلیل بیاورید که قرآن کتاب خداست. اگر دلیلی وجود ندارد، چرا به جای دلیل، به گنجی پرخاش و اهانت می کنید؟ هیمن نکته نشان می دهد که این گونه باورها بر چه ریشه هایی بالا رفته اند. دوستان، مسأله گنجی نیست، هر چقدر به او بد و بیراه بگوئید، نزد ناظرانی که به برهان های دو طرف می نگرند، گنجی ای که با دلیل و مستند سخن می گوید، معقول تر به نظر خواهد آمد. چرا به جای آنکه با برهان از دین دفاع کنید، زبان به الفاظی می گشائید، که چهره مومنان واقعی را هم نزد دیگران خراب می کند؟شما را بخدا بس کنید اینگونه دفاع بد کردن از اسلام و پیامبر و ائمه را.

-- هستی ، Sep 28, 2008

چند نظر‌نویس دینکار در بالا طوری نوشته‌اند که انگار چون هنگام اعتصاب غذا و وضع خطرناک گنجی اندشیمند با او همدلی داشته‌اند او حق ندارد حالا خلاف نظر آنان بگوید و به راه دیگری بیاندیشد. این مومنین دست خود را باز می‌کنند و نشان می‌دهند که برایشان گنجی به عنوان انسان صاحب حق، آنطور که در اعلامیه حقوق بشر مندرج است، مطرح نبوده و نیست. بلکه گنجی و هر کس دیگر فقط تا آنجا از حقوق انسانی بر‌خوردار است که «خودی» باشد. و این درست ذات دین‌پنداری است، زیرا هیچ دینکار منسجم‌فکری نمی‌تواند انسان را چونان انسان ببیند. دیگری همواره با واسطه خدا دیده می‌شود و ناباورمندان و دگر‌اندیشان و دگر‌آئینان چونان کافر و زندیق و مفسد جلوه می‌کنند. دین و آزادی نفی یکدیگرند.

-- شاهین ، Sep 28, 2008

آقا آرش نوشته اند:
-آفرینش گوناگون است
-شرایع(ادیان) گوناگون اند
-نتیجه:قرآن سخن خداست.
ایشان باید توضیح دهند، چگونه از آن دو مقدمه، این نتیجه را در آورده اند؟
ذکر آیات مختلف، هیچ کمکی به اثبات سخن خدا بودن قرآن نمی کند.باید برهان آورد.برهان هم وجود ندارد.آوردن آیات، یعنی قبول اینکه دلیل وجود ندارد. پس از طریق ایمان غیربرهانی، قرآن را سخن خدا می دانیم، و با تکیه به آیات قرآن، می گوئیم که این آیات سخن خداست.دوستانی که مرتب اظهار فضل می کنندو خود را علامه معرفی می کنند،چرا بیکار نشسته اندو براهین خود را اظهار نمی کنند

-- هستی ، Sep 28, 2008

با توجه به داوری مطهری و کربن و شریعتی در باره ی طباطبایی و مقالات گنجی در نقد طباطبایی و بیان خطا های ایشان. باید گفت: حالا بیایید و ببینید گنجی چه نبوعی دارد و چه پهلوانی ست!

-- امیر ، Sep 28, 2008

وقتي حضرت سليمان مي تواند با برندكان صحبت كند خدا هم اكر بخواهد حرف بزند مي تواند با صدا در آوردن هر جيزي مانند انسان حرف بزند صدا يك مقوله ي مادي است لذا ايجاد هر نوع صدائي حتي از آقاي كنجي هم امكان بذير است هم اكنون حوانندكان زيادي هستند كه جندين سال بيش مرده اند اما كامبيوتر عين صداي آنها را نيز تقليد مي كند و مي سازد آقاي كنجي برويد سر اصل مطلب اين حرفها بطلان يا تائيد بردار نيست در حاشيه نبايد مسائل را مطرح كرد از دين خارج شويد به فلسفه ببردازيد .
اما اكر ثابت شود و يا نشود كه قرآن كلام خداست جه مسئله اي را از اين دنيا حل كرده ايم ؟ ابوجهل هم نشان داده يك جو واقعيت بهتر از روده درازي ست . اين نشان ميدهد ابوجهل , ابوجهل نبوده جون تنها فردي كه در أن دوره بوده كه اين حرفها را مانند ديكران بي خودي قبول نمي كند ابوجهل را ابوالعلا بكوئيم .
اما جرا از علم نجوم قرآن نمي كوئيد ؟ ما انسان را آفريديم و براي آنكه شبها نترسد ستاركان را در اسمان برايش جيديم . شب و روز را آفريديم ... لوبيا و عدس را آفريديم ....

-- فرهاد-فرياد ، Sep 29, 2008

سلام
فكر مي كنم اگر خداوند به صورتي جسماني با پيامبران خود سخن مي گفت ما فرداي آن روز صورت شبيه به ان مي ساختيم و آن را پرستش مي كرديم كه همان بت پرستي مي شد .
شايد خداوند با عدم نمايش صورت جسماني مانع از انحراف شده باشد . به هر حال محدود كردن نا محدود در قالبي محدود باعث محدود شدن نا محدود مي شود و انگاه در فكر محدود انسانها نا محدود ،محدود به چشم مي امد و ما حال درباره ضعف و محتاج بودن خدا بحث مي كردم !

-- شنونده ، Sep 29, 2008

به یک نفر گفتند شما از همان اول شاعر بودید ؟گفت خیر اولش بنا بودم آجر تو سرم خورد شاعر شدم ! اقای گنجی نکنه شما هم ...

-- بهزاد مانی ، Sep 29, 2008

( خیمه بر حیرت زدند)

عمر بگذشت و
بسي نا مهربانيها برفت
عشق با ما شد گهي و
لحظه ای بي ما برفت
آنكه عاشق شد تو را
از عشق تو جانانه شد
وانكه مجنون تو شد
بي سرشدو،
بي پا برفت
هر كه او پروانه شد
بر شعله شمع رخت
پاره اي از شعله ات بگرفته
بي پر، وا برفت
غنچه عاشق شد
زعشقت بال و پر از هم دريد
جلوه اش گل گشت و،
مهرش، در همه دلها برفت
بلبلي عاشق شد او را
سوي کویش پر كشيد
"هو"ی گل در دل گرفته
"های " او ، بالا برفت
زاهدان رفتند کنجی
تا که تسبیحت کنند
چون که رویت را ندیدند
گنبدان بالا برفت
عا شقان رویت بدیدند
طرح گیسویت زدند
چشم و ابرویت کشیدند
قلب و دل سودا برفت
عارفان نورت بدیدند
خیمه بر حیرت زدند
جام می بر سر کشیدند
پرده ها بالا برفت
انبیا نورت گرفتند
ماه ربانی شدند
تا فلق نورت کشیدند
شام ظلمانی برفت

ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیام آور عشق وآگاهی

-- ناصر طاهری بشرویه . روشنا ، Oct 28, 2008

نظرات ما در مورد قران و اسلام و دین پس از تایید دبیر وب سایت منتشر میشود. حال که ما چنین شخصی را در این وب سایت داریم که بر تمامی مسایل اشراف کامل دارند و میخواهند نظر دینی یا ضد دینی ما را تایید کنند ، دیگر نیازی به گنجی و سروش و ... بقیه روشنفکران دینی و ضد دینی نداریم. شاید ایشان بتوانند در مورد وحی نیز دلیل قطعی بیاورند!!!

-- عباس ، Feb 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)