تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
با این رژیم چه باید کرد؟ ـ قسمت نهم

سرنگونی سلطانیسم یا گذار به دموکراسی

اکبر گنجی

اشاره: علی خامنه‌ای و کل دستگاه سرکوبگرش از برملا شدن سرشت سلطانی نظام جمهوری اسلامی ایران به شدت عصبانی هستند. آنان که یک دهه پیش سعید حجاریان را ترور و جسمش را از کار انداختند، پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد او را بازداشت و در «سلول‌های انفرادی» محبوس کردند تا پس از مدت‌ها فشار فیزیکی و روحی او را به «دادگاه فرمایشی» بیاورند و به نام او اعتراف‌نامه‌ای قرائت کنند تا ضمن آن سرشت سلطانی نظام انکار گردد و سعید نظرات پیشین خود را رد کند. دادگاه استالینی در این زمینه چه کرد؟

۱. محاکمه‌ی ایدئولوژی‌ها و علوم اجتماعی: در گام اول، به نقل از حجاریان، علوم انسانی و همه‌ی ایدئولوژی‌ها متهم و محکوم می‌شوند. علوم اجتماعی انسانی اذهان نسل جوان کشور و اساتید دانشگاه‌ها را به انحراف کشانده است. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در این خصوص به اندازه‌ی کافی به وظیفه‌ی پاکسازی عمل نکرده است. ما نیازمند علوم تجربی بومی، علوم اجتماعی بومی، فلسفه‌ی بومی هستیم:

«حجم وسيعی کتاب بعد از انقلاب ترجمه شده که بسياری از آن‌ها جنبه ايدئولوژيک دارند ودر کنه آن‌ها می‌توان ردپای مکاتب مختلف از مارکسيسم ارتدوکس تا نئوليبراليسم را مشاهده کرد. علاوه بر اين فارغ‌التحصيلان علوم انسانی (به‌خصوص در دانشگاه‌های خارج )که به‌عنوان اعضاء هيأت علمی استخدام می‌شوند ناخود آگاه حامل آخرين دستاورد‌های اين علوم به ايران هستند و هم اکنون مي‌توان مشاهده کرد که ديدگاه‌های پست استوراکتوراليسم‌، پست مارکسيسم‌، فمينيسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترويج می‌شوند.»1

۲. محاکمه‌ی نظریه‌پردازان جهانی: در گام دوم، باز هم به نقل از حجاریان، اندیشمندان بزرگ جهان متهم می‌شوند که امنیت ملی ایران را به خطر انداخته و توسعه‌ی اقتصادی ایران را متزلزل کرده‌اند:

«اگر قرار است نظرات امثال پارسونز، ماکس‌وبر يا هابرماس آثاری از خود بجا بگذارد که در حوادث اخير ديديم که هم امنيت ملی را به خطر انداخت و هم در ارکان توسعه اقتصادی تزلزل ايجاد نمود قطعاً بايد تجديد نظری در راه طی شده انجام دهيم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسايی کنيم.»2

در دادنامه‌ی سعید مرتضوی آمده است‌: «جان کین رابط سرویس اطلاعاتی جاسوسی انگلیس و از هدایت کنندگان برنامه‌های کودتای مخملی است.»

ماکس وبر در سال ۱۹۲۰ دار فانی را وداع گفت. یعنی ۵۹ سال پیش از انقلاب ۱۹۷۹ ایران. در آن زمان هیچ کس قادر نبود پیش‌بینی کند که چند دهه بعد انقلابی در ایران به وجود خواهد آمد و نظامی سیاسی تأسیس خواهد شد که یکی از بهترین مصادیق نظرورزی جامعه‌شناسی سیاسی ماکس وبر خواهد بود. تالکوت پارسونز (۱۹۷۲- ۱۹۰۲) هم چند سال پیش از انقلاب ایران عمرش به سر رسید.

اما اینک زمان آن فراسیده است که سلطانی که خود را از طریق تمامی ترببون‌های رسمی و صدا و سیما، «رهبر جهان اسلام و مستضعفان عالم» معرفی می‌کند، ماکس وبر، تالکوت پارسونز، یورگن هابرماس، جان کین، رابرت پاتنام، ریچارد رورتی، و دیگر متفکران عالم را در دادگاه غیابی محاکمه و محکوم کند.

در مجلس اول، وقتی قانون مجازات اسلامی به تصویب رسید، شورای نگهبان به دلیل آن‌که این مجازات‌ها شامل شهروندان دیگر کشورها نمی‌شد، آن را رد کرد. استدلال شورای نگهبان آن بود که مجازات‌های اسلامی از طرف خداوند برای اصلاح همه‌ی آدمیان نازل شده است. اما وزارت خارجه و دیگر کارشناسان بر این عقیده بودند که نمی‌توان شهروندان دیگر کشورها را به دلیل اعمالی که از نظر ما جرم به شمار می‌آید، محاکمه و مجازات کرد. این کار، دخالت در امور داخلی دیگر کشورهاست.

در نهایت توافقی شکل گرفت که برمبنای آن قانون مجازات اسلامی بنابر مصالح نظام، و عسر و حرج، به طور موقت برای پنج سال به تصویب رسید. از آن پس این روال هر پنج سال یکبار تکرار شد. بدین ترتیب: اگر احکام فقهی اسلام جهانشمول است، و اگر سلطان مجری احکام فقهی اسلام است، پس محاکمه و مجازات شهروندان دیگر کشورها هم مجاز و روا خواهد بود. اتهام اندیشمندان جهان، نظرورزی است،منتها آنان بدون آن‌که بدانند نظریه‌هایی برساخته‌اند که با بنیان‌های فکری و عملی نظام سلطانی حاکم بر ایران تعارض دارند، ضمن آن‌که برخی از نظریه‌ها ساز و کار این رژیم خودکامه را به خوبی تبیین می‌کنند.

۳. انکار سلطانی بودن رژیم: در نهایت حجاریان باید نظراتش در خصوص نظام سیاسی موجود را نقد و رد کند. مهمترین موضوع از نظر سرکوبگران، مدعای سلطانی بودن رژیم ایران است. به نقل از حجاریان گفته می‌شود:

«يکی از مهمترين اين نظرات انطباق شرايط کشورمان با تئوری ماکس ‌وبر در‌باره‌ی سلطانيسم است که معتقد است بر بسياری از امپراطوری‌های شرقی اين شيوه از حکومت جاری بوده و يک حاکم پاتريمونيال تيولدار و تعدادی حاميان وی که هر کدام خيل عظيمی از تحت الحمايگان را يدک می‌‌کشيده‌اند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمين مستقر کرده بودند. چرا نظريه ماکس‌ وبر، نظريه‌پرداز آلمانی قرن گذشته که مبنای تحليل‌های ما قرار گرفت هيچ ربطی به شرايط ايران ندارد. ماکس ‌وبر تجربيات خود را عمدتاً از امپراطوری عثمانی‌، امپراطوری چين و امپرا‌طوری مغول‌های هند گرفته بود و يک نظريه عمومی به‌نام پاتريمونياليزم يا سلطانيزم وضع کرده بود، وجه مشترک اين کشورهای منطبق بر اين نظريه به شرح زير بود. اولاً) اين کشورها به‌صورت امپراطوری و سلسله‌های خاندانی بودند. ثانياً) اين امپراطوری‌ها ماقبل مدرن بوده و هيچ قانونی حاکم بر آن‌ها نبود و در رأس آن‌ها حکام خود‌کامه جلوس کرده بودند. ثالثاً) حکومت در اين کشورها از راه خون و وراثت مستقر می‌شد و به اصطلاح نظام‌های موروثی بودند. رابعاً) مردم به عنوان رعايا از کليه حقوق شهروندی محروم بودند و همراه زمين خريد و فروش می‌شدند‌. بنابر‌اين ملاحظه می‌شود که نظريات ماکس ‌وبر در ايران کنونی هيچ کاربردی ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادی به اين نظرات آن‌ها را به شرايط کشورمان تعميم دادم.»3

تا حدی که من اطلاع دارم سعید حجاریان فقط یک مقاله‌ی تئوریک درباره‌ی نظام‌های سلطانی در اوائل دهه‌ی هفتاد در ماهنامه‌ی اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی منتشر کرده است. در آن مقاله اگر چه هیچ اشاره‌ای به نظام جمهوری اسلامی ایران نرفته است، اما خواننده بهترین مصداق آن نمونه آرمانی (ideal type) را در مقابل خود می‌بیند و سلطه‌اش را با تمام وجود حس می‌کند.

بیشترین نگرانی حجاریان در سال‌های گذشته، معطوف به خطر «بناپارتیسم» برای آینده‌ی ایران بود. «دولت پادگانی» یکی دیگر از نگرانی‌های او بود. راه حل او برای گذار مسالمت‌آمیز ایران به دموکراسی، ایجاد «حاکمیت دوگانه» از طریق شرکت در انتخابات و به دست آوردن نهادهای انتخاباتی، بسیج اجتماعی، فشار از پائین و چانه زنی در بالا بود تا از این طریق رفته رفته اختیارات ولی فقیه کاهش یابد و در نهایت به فردی فاقد قدرت تبدیل شود (فرایند تبدیل پادشاهی مطلقه‌ی انگلیس به ملکه‌ی فاقد قدرت).

اما برای علی خامنه‌ای و دستگاه وسیع اطلاعاتی ـ امنیتی وی، انکار سلطانی بودن رژیم مهمتر از نفی خطر بناپارتیسم و حاکمیت دوگانه بوده است. برای این‌که رهبر تمامی راه‌های مسالمت‌آمیز ورود به قدرت را بسته است و اجازه نداده و نخواهد داد که حاکمیت دوگانه شکل گیرد. انتخابات ایران غیر رقابتی، غیر آزاد و متقلبانه است که پیروزی صد درصدی در آن هم به «انتقال قدرت» منتهی نمی‌گردد.

با این همه، ولی فقیه، پیروزی برخی از گروه‌های داخل نظام در چنین انتخاباتی را هم «براندازی نرم»، «تغییر رژیم به روش‌های سیاسی» و «انقلاب و کودتای مخملی» به‌شمار می‌آورد. «انتخابات سلطانی» محصولی جز «مجلس سلطانی» و «رئیس جمهور سلطانی» ندارد. رژیمی که قرار بود محدود به حدود الهی باشد، فقط و فقط محدود به «خواست خود سرانه»ی سلطان است.

به تعبیر دیگر، کل قلمرو عمومی تابع تصمیم و داوری دل‌خواه رهبر است. عمل خودسرانه، عمل مطابق میل زمامدار سیاسی است.4 آیا همین سنت و رویه که مخالفان و متفاوت‌ها بازداشت می‌گردند، به سلول‌های انفرادی برده می‌شوند، پس از هفته‌ها فشارهای جسمی و روحی به دادگاه آورده می‌شوند تا به خطاهای خود اعتراف کنند و پس از ذکر جایگاه والا و خطا ناپذیر «مقام معظم رهبری» و «رهبر فرزانه انقلاب» از او طلب بخشش کنند؛ موید سلطانی بودن سرشت نظام نیست؟

۴. دستاورد رژیم: اعتراف‌نامه‌ی قرائت شده در دادگاه فرمایشی، حتی اگر تمام آن سخنان حجاریان باشد، جرم نیست. حداکثر دستاورد سرکوبگران چنین است: انطباق نظریه سلطانیزم وبر «بر شرایط کنونی ایران کاملاً نابجا و بی‌ربط است.» یعنی افرادی که نظام سیاسی ایران را سلطانی معرفی می‌کنند، اشتباه می‌کنند.

چرا؟ برای این‌که «جمهوری اسلامی ایران، نظامی مابعد انقلابی است»، «مردم ما شهروندند، نه رعیت»، رهبر کشور «اعلم و اعدل و اشجع مجتهدين و مدير و مدبر وآگاه به مسائل زمان است» و «مشروعیت خود را از ناحیه‌ی مقدسه‌ی امام زمان می‌گیرد» و احکام او «شعبه‌ای از ولایت رسول اکرم می‌باشد.»5 مشکل علی خامنه‌ای آن است که حتی این دستاورد هم نصیب او نشد.

پرسش: آیا سعید حجاریان به عنوان یک نظریه‌پرداز، تحلیل‌های پیشین خود را اشتباه معرفی کرده است؟
پاسخ: خیر. سعید نظام موجود را دموکراتیک (مردم‌سالاری) معرفی نمی‌کند، برای این‌که مشروعیت نظام‌های دموکراتیک از مردم است. در دفاعیه‌ای که به نام سعید خوانده می‌شود، نظر فقهای درباری ملحوظ شده است ـ یعنی این نظریه‌ی نامدلل که مشروعیت حاکم ناشی امام دوازدهم شیعیان است. اگر این مدعا واقعاً منطبق بر واقع باشد، یعنی امام دوازدهم شیعیان وجود داشته و اینک در قید حیات باشد و آن موجود مقدس و آسمانی علی خامنه‌ای را جانشین خود کرده باشد‌، به بهترین نحو ممکن غیر دموکراتیک بودن نظام موجود اثبات شده است.

سعید حجاریان بزرگ بود و بزرگ خواهد ماند. سلطانی که ده سال پیش جسم او را ترور کرد، اینک به دنبال ترور شخصیت اوست. سعید را با آن وضعیت خاص به سلول انفرادی فرستاد، خانواده‌اش را تحت فشار قرار داد تا وی را بشکند، اما هیچ چیز نصیب او نشد. آن‌که شکست، رهبری بود که برای دوام زمامداری‌اش مردم را به گلوله بست، جوان ها را در زندان زیر شکنجه به شهادت رساند، دادگاه فرمایشی تشکیل داد و چهره‌های سیاسی را به آن شکل در دادگاه حاضر کرد.

قیافه‌ی بازداشت شدگان فریاد می‌زد که آنان در چه شرایطی به سر می‌برند.6 سعید یکی از جدی‌ترین نظریه‌پردازان سیاسی ایران است. آن روز که گلوله به سر او شلیک کردند، می‌خواستند مغزش را نابود کنند، اما چنان نشد. دیروز او را به دادگاه بردند تا شخصیتش را نابود کنند، اما مردم و روشنفکران ایران همچنان سعید و احمد و عبدالله و محسن و... را بزرگ به شمار می‌آورند.

تا حدی که من اطلاع دارم، بسیاری از چهره‌های سیاسی مخالف رژیم، بدون آن‌که زندان رفته باشند و تحت فشار قرار گرفته باشند، رژیم خودکامه‌ی فعلی را سلطانی به‌شمار نمی‌آورند. برخی از آن‌ها رژیم را فاشیستی و برخی دیگر دیکتاتوری نظامی یا دولت پادگانی (سپاه پاسداران) به‌شمار می‌آورند.

اگر امکان «منازعه ی موثر» با زمامدار سیاسی وجود نداشته باشد، اگر نتوان بر سر این که سیاست‌ها و اهداف نظام تأمین کننده ترجیحات و منافع مردم است یا نه، منازعه کرد، اگر پس از روشن شدن حقانیت مناقشه و نقد، سیاست‌ها و اهداف نظام تغییر نکند؛ با نظامی سلطانی روبه‌رو خواهیم بود که همه‌ی امور تابع خواست و میل خودسرانه‌ی رهبر است. حتی «امکان» دخالت خودسرانه رهبر در زندگی دیگران، نظام را سلطانی می‌کند، چه رسد به «واقعیت» مطابق میل رهبر امور را چرخاندن.

۵. نتیجه: با این رژیم چه باید کرد؟ پاسخ این پرسش متکی بر پاسخ سه پرسش دیگر است:

۵ ـ۱: نوع رژیم: گذار مسالمت‌آمیز به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، نیازمند درک روشن از سرشت نظام موجود و ساز و کار آن است. در این که نظام موجود، نظامی استبدادی است، اختلاف نظری وجود ندارد. اما در این که نظام موجود کدامیک از انواع سه گانه‌ی نظام‌های دیکتاتوری (فاشیستی و توتالیتر، نظامی و پادگانی، سلطانی) است، اختلاف نظر وجود دارد. همه‌ی افراد و گروه‌هایی که به دموکراسی و حقوق بشر باور دارند و قلب‌شان برای ایران می‌تپد، باید به طور مدلل و مستند نشان دهند که این رژیم چه نوع رژیمی است؟

۵ ـ۲: راه گذار: از این گونه‌ی خاص دیکتاتوری چگونه (از چه راهی) می‌توان به دموکراسی گذر کرد؟ آیا در موج سوم گذار به دموکراسی (۱۹۷۵ به بعد) کشوری وجود دارد که از راه انقلاب به دموکراسی گذر کرده باشد؟ اگر هست، نام آن کشور چیست؟

۵ ـ۳: هدف مبارزه: هدف مبارزان سرنگونی رژیم است، یا رسیدن به نظام دموکراتیک کثرت‌گرای ملتزم به حقوق بشر؟ به تعبیر دیگر، نمی‌توان (نباید) راه و روش را با مقصد و هدف اشتباه کرد. آدمی باید در گام اول هدف یا اهدافی را برگزیند، سپس راه یا راه‌های رسیدن به آن هدف و مقصد را کشف کند. تا حدی که من می‌فهمم، سرنگونی رژیم برای برخی از افراد به هدف تبدیل شده است.

این راهی بود که در سال ۵۷ یک بار در ایران تجربه شد و نتیجه‌ی آن هم در مقابل چشم همگان است. اما اگر افراد و گروه‌ها واقعاً به دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارند و آن‌ها را حلال مسائل و رافع مشکلات کشور می‌دانند، باید متکی بر تجربه‌های گذار نشان داد که گذار به دموکراسی چگونه امکان‌پذیر است؟

اگر معتقدان به سرنگونی رژیم نشان دهند که از راه سرنگونی و انقلاب می‌توان به دموکراسی رسید، همه‌ی دموکراسی خواهان با آن‌ها در یک جبهه قرار خواهند گرفت. در صورت اثبات چنان مدعایی، همه‌ی معتقدان به این راه باید آستین‌ها را بالا زنند، به ایران بازگردند و رژیم را سرنگون سازند.

این حق افراد است که مطابق فهم و درک خود عمل کنند. آن‌ها که در داخل کشور در حال مبارزه‌اند، مطابق باورهایشان، در ساختار متصلب و سرکوبگر؛ آن گونه که درست می‌دانند عمل می‌کنند. نمی‌توان (نباید) باروهای خود را به دیگرانی که آن‌ها را قبول ندارند، تحمیل کرد. اگر این باورها را واقعاً درست می‌دانیم، باید خود به آن‌ها عمل کنیم و از طریق عمل برای دیگران الگوسازی کنیم.


پانوشت‌ها:
۱، ۲، ۳، ۵: رجوع شود به خبرگزاری فارس.

در دادگاه سلطانی به نقل از کیان تاج‌بخش گفته‌اند که «سید محمد خاتمی در سال 1385 به همراه ظریف در نیویورک با جرج سوروس ملاقات کرده است.» خاتمی به سرعت این مدعا را تکذیب کرد و آن را «کذب و عاری از حقیقت» خواند. به یاد دارم که سال‌ها پس از درگذشت کارل پوپر (1994- 1902)، روزنامه ی کیهان از صبحانه خوردن عبدالکریم سروش با پوپر در لندن سخن گفت. سروش پاسخ داد که چند سال از وفات پوپر گذشته است، کیهان نوشت اسناد موثق این دیدار را در دست دارد و در وقت مناسب آن را منتشر خواهد ساخت.

۴. اگر چه پیش از این به تفصیل در خصوص سلطانی بودن نظام جمهوری اسلامی سخن گفته‌ام، اما پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، چند مقاله‌ی مستقل در این خصوص نوشته‌ام که در ان‌ها سلطانی بودن رژیم را در عرصه‌های گوناگون به طور مستند نشان داده‌ام. یکی از آن مقاله‌ها زیر عنوان «فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران»، تمامی انتخاباتی که در دوران زمامدارای علی خامنه‌ای برگزار شده را بررسی و نقش مستقیم سلطان در آن‌ها را برملا کرده است. این مقاله‌ی مبسوط طی روزهای آینده منتشر خواهد شد تا بخش دیگری از سلطانیزم فقیهانه آشکار شود.

۶. علی خامنه ای در سخنرانی چهارم شهریور خود به برخی از جنایات صورت گرفته به وسیله‌ی سازمان‌های سرکوبگر تحت امرش اشاره کرد و گفت:

«در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جناياتی صورت گرفته است که به طور قطع با آ‌ن‌ها برخورد خواهد شد... در حادثه کوی دانشگاه تخلفات بزرگی انجام شده که پرونده ويژه‌ای برای آن تشکيل شده تا مجرمان بدون توجه به وابستگی سازمانی، به مجازات برسند.آيت‌الله خامنه ای با تشکر و تقدير از خدمات پليس امنيت، پليس انتظامی و بسيج افزود: اين خدمات بزرگ نبايد موجب رسيدگی نکردن به برخی جرائم شود و اگر کسی با وابستگی به هر کدام از اين سازمان‌ها، تخلف و جرمی مرتکب شده، بايد کاملاً رسيدگی شود... ايشان با تأکيد بر رسيدگی به آسيب ديدگان در مسأله کهريزک و همين‌طور بررسی موضوع معدود کسانی که در اين مسأله جان باخته‌اند افزودند: البته اينگونه مسائل نبايد با مسأله اصلی بعد از انتخابات خلط مبحث شود...عده‌ای، ظلم بزرگی را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامی شد و هتک آبروی نظام در مقابل ملت‌ها را ناديده می‌گيرند و مسأله کهريزک يا کوی دانشگاه را قضيه اصلی قلمداد می‌کنند اما اين نگاه، خود يک ظلم آشکار است.»

Share/Save/Bookmark

قسمت‌های پیشین:
خامنه‌ای و احمدی‌نژاد: جنایت علیه بشریت
راه قانونی برخورد با سرکوب‌گران حاکم بر ایران
اهداف و روش‌ها
دادگاه اسرائیلی علی خامنه‌ای
موازنه‌ی قوای رژیم و دموکراسی‌خواهان
دموکراسی و دیکتاتوری پرچم
برساختن دموکراسی؟ یا دیکتاتوری دین و ملیت و سنت؟

نظرهای خوانندگان

"هدف مبارزان سرنگونی رژیم است، یا رسیدن به نظام دموکراتیک کثرت‌گرای ملتزم به حقوق بشر؟"
گنجی جان ! آخر چی‌ دارید میگید؟؟
نظام اسلامی ولایتی و خط امام که در ضمن دمکراتیک و کسرت گرا و ... باشد کا تناقض آشکار است برادر من!
نظام اسلامی با این شرایط کاملا جم نشدنی‌ هستند.
تحلیل سطحی بد دردیست دوست عزیز!

-- عالمی‌ ، Aug 27, 2009

"اگر معتقدان به سرنگونی رژیم نشان دهند که از راه سرنگونی و انقلاب می‌توان به دموکراسی رسید، همه‌ی دموکراسی خواهان با آن‌ها در یک جبهه قرار خواهند گرفت."
سفسطه از این بیشتر؟؟
گنجی جان شما میتونید "ثابت" کنید که یک حرکت اجتماعی دقیقا کجا میره؟ چطوره شما اول راه حل تان را ثابت کنید؟
من که کم کم شک می‌کنم که این مدعیان واقعا دموکراسی طلب باشند. ظاهراً برای شما دوستان دموکراسی معنی به غیر از بقیه دنیا دارد

-- عالمی‌ ، Aug 27, 2009

مخالفان گنجی فقط بلدند به هر بهانه بی ربطی اتهام بزنند و ایراد بگیرند.انگار اصلا قادر به خواندن و درک کردن نیستند. گنجی می گوید بر فرض ما این نظام را سرنگون کردیم، باید اول بدانیم بعد از سرنگون کردن به دموکراسی می رسیم و مثل زمان شاه نشود که بعد از سرنگونی رژیم دیکتاتوری بدتری سراغمان بیاید.در ضمن می گوید اگر این تنها انقلاب تنها راه است، در عافیت و آرامش نشستن و فتوای انقلاب دادن که درست نیست. مگر مردم فدایی یا پیشمرگ کسی هستند؟ باید طرفداران انقلاب بیاییند در داخل کشور و دوشادوش سایر انقلابیون هزینه بدهند. نکته دیگر اینکه گنجی کجا گفته با حضور ولایت فقیه ممکن است به دموکراسی برسیم، ایشان که همه جا گفته که دموکراسی با ولایت فقیه قابل جمع نیست. گنجی می گوید به احتما زیاد سرنگونی ولی فقیه با انقلاب به دموکراسی نمی انجامد. مگر تنها راه سرنگونی انقلاب است. لطفا مخالفان بهتر بیندیشند و به جای منافع گروههای فسیل شده به دموکراسی در ایران بیندیشند و قدرت رژیم و سطح آگاهی مردم داخل کشور (همه مردم) را در نظر بگیرند و بیش از این آب به آسیاب کودتاگران نریزند.

-- مهران ، Aug 27, 2009

ممکن است به بعضی قسمتهای نوشته های گنجی انتقاداتی داشته باشم، ولی همیشه از نوشته های توام با استدلال و دموکراسی خواهانه او مخصوصا بعد از انتخابات لذت برده ام. در مقابل از خواندن کامتهای مخالف او واقعا سرخورده می شوم و از خود می پرسم چرا اپوزیسیونی که 30 سال است در خارج از کشور است، نتوانسته هیچ تحول دموکراتیکی در اندیشه و رفتار و حتی خود به وجود آورد؟ ملایان و حزب اللهی هایی که اخیرا کودتاگر هم شده اند حداقل اندکی در ادبیات و ذهن خود تغییر داده اند با اینکه قدرت چشمشان رو کور کرده است. چرا این اپوزیسیون خارج نشین بدون قدرت (مجاهدین، سلطنت طلبان و گروهی از کمونیستها) از 30 سال قبل تا به حال ذره ای تکانی نخورده است؟ چرا اکنون مانند سوءاستفاده گران گرد جنبشی جمع شده اند که کوچکترین نقشی در آن ندارند و با این سوءاستفاده به حکومت در سرکوب آن کمک می کنند. چرا در این 30 سال نتوانسند یک حرکت موثر علیه نظام انجام دهند و اکنون کنار جنبش می خواهند دوباره اجساد سیاسی گروههای خود را مطرح کنند و از فراموشی مطلق نجات دهند.

-- م.ه ، Aug 27, 2009

نه مهران عزیز
ما از دخل مملکتیم و ایدئولوژی فسیل هم نداریم (نه سلطنت و نه اسلامی و نه چپ). سننمان هم از گنجی تر و تازه شما یه کم کمتره اما نه اونقدر که مثل خیلی‌ حافظه تاریخی و تحلیل نداشته باشیم!
گنجی که دستور نحو هزینه و مبارزا میده خودش کجاست؟

-- عالمی‌ ، Aug 27, 2009

خانم یا آقای م.ه کشته شدگان این سی سال برای شما اجساد سیاسی هستند کشته شدگان اخیر چی؟ اجساد غیر سیاسی؟

-- زیبا ، Aug 28, 2009

گنجی هیچوقت از راه دور برای مردم فتوای مبارزه نمی ده و نمی گه برین کشه بشین تا من به قدرت برسم. تمام تلاش گنجی رساندن صدای مظلومیت مردم داخل به گوش جهانیانه و با در نظر گرفتن محدودیتهای مردم در داخل از طرح شعارهای تند و دادن بهانه سرکوب به مخالفان خودداری میکنه. از سایر عزیزان در خارج از کشور هم انتظار میره با جنبش حرکت کرده و صدای مظلومیت مردم داخل رو در همه جهان فریاد بزنند.

-- بدون نام ، Aug 28, 2009

من گروهها رو عرض کردم نه جانباختگان رو. اونها یقینا مظلوم و آزاده بودند. ولی مظلوم بودن جانباختگان دلیل بر این نمیشه که مردم گروههای دهه 60 رو سوار کولشون کنند. مساله امروز حرکت در راه دموکراسی و آزادی و این گروهها در این زمینه کارنامه سیاهی دارند. همین که 30 ساله متحجرانه نظریاتشون رو تکرار می کنند، بهترین دلیله. بهتره واقع بین بشیم وگرنه میشیم مثل کودتاگران منتهی با ایدئولوژی و ولی فقیه مجاهد و سلطنت طلب و کمونیست. ادبیات و عصبیت و بی منطقی این گروهها هیچ نشانی از دموکرات بودن نداره.

-- م.ه ، Aug 28, 2009

مانده ام این دوستانی که گنجی را متهم می کنند به اسلام گرایی از ساخت کل جامعه ایران و نقش اسلام در آن مطلعند؟ گروه بزرگی از مردم هستند که احتمالا در اکثریتند و باید مطمئنشان کرد که دموکراسی با اسلام مخالف نیست، وگرنه در مقابل آن موضع می گیرند و مقاومت می کنند. چشمها را بستن و فقط ادعای دموکراسی و انقلاب کردن و شعارهای ایده آل گرایانه کار ساده ایست.

-- بدون نام ، Aug 28, 2009

بعد از ۹ شماره چه باید کرد ما آخرش نفهمیدیم چه باید کرد. آخر این سریال طولانی مقالات (یاد سریال اوشین افتادم) باز با چند سوال گنگ و گنده مواجه می شویم. ذهنیت دوگانه گرای آقای گنجی هم مانند اصلاح طلبان درون نظام می باشد. ایشان همواره بطور ساده انگارانه ای دوگانه یا انقلاب یا اصلاح را پیش کشیده و القا می کند که چون انقلاب و براندازی ممکن نیست پس اصلاح یا انتقال مسالمت آمیز را باید در نظر گرفت.

آنچه از مجموعه مطالب ایشان دستگیر می شود این است که اصلاح طلبی ایشان با نوع حجاریان-خاتمی فرق می کند. ایشان اصلاح نظام را نه از طریق فشار از پایین چانه زنی از بالا (که عمدتا از طریق انتخابات ممکن است) را ممکن می داند بلکه از طریق مبارزات مدنی که می تواند شدید تر و شدید تر شود تا به عقب نشینی سلطان و اصلاح قانون اساسی بیانجامد. این مقاومت مدنی از جانب بیرونی ها نیز با پیگیری های قانونی بین المللی مانند تحت تعقیب قرار دادن و شکایت و غیره به مراجع بین المللی و بسیج حمایت افکار عمومی صورت می پذیرد. اگر درست چه باید کرد ایشان را فهمیده باشیم بنا براین باید گفت:
۱. راه حل ایشان چیز تازه ای نیست. اکثر کسانی که از زمان اول انقلاب تا کنون به جمع مبارزین پیوسته اند به جز مجاهدین خلق همین مسیر مقاومت مدنی در داخل و پیگیری های بین المللی را انجام داده اند. نمونه اش آقای بنی صدر و سایر ملی مذهبی های همراه ایشان - گروههای چپ و سکولار و جمهوری خواه و ملی مدنی و بسیاری از قربانیان جنایات رژیم. آقای گنجی خوش آمدید اما شما مبدع این مسیر نیستید.
۲- روش مذکور نه در مقوله انقلاب کردن یک شبه سرنگون طلب خشونت طلبانه می گنجد و نه در مقوله اصلاحات نظام و همین دوکانه انگاری گنجی را نسخ می کند.
۳- روش مذکور اگر پا بگیرد و توسط کثیری از مردم داخل و خارج اجرا شود می تواند به عقب نشینی سلطان بیانجامد و می تواند به انقلابی مانند انقلاب ۵۷ . انتخابات تقلبی اخیر و سرکوب ها نشان داد که احتمال دوم به علت سرسختی رژیم محتمل تر است. بنا براین دعوت مردم به مبارزه سرسختانه مدنی با چنین رژیم هزینه های سنگینی داشته (که البته برای آزادی باید همیشه هزینه داد) اما با اوج گرفتن خشونت ها از جانب نظام می تواند همانند زمان سلطانیسم آریامهر به مبارزه مسلحانه از جانب برخی
گروهها و سپس فروپاشی به علت جمع عوامل داخلی و خارجی هم بیانجامد. بنابر این توصیه های گنجی در خوش بینانه ترین حالت فقط شروع کار را می تواند تعیین کند نه ادامه آنرا به یک دلیل آشکار:
جنبش مدنی نه اصلاح نه انقلاب (که مثلا شبیه مبارزات گاندی و مارتین لوتر باشد علی رغم تمام تفاوت های تاریخی) نیاز به باز سازی فرهنگی عناصر آزادی بخش موجود در فرهنگ ایرانی-اسلامی دارد. کاری که نیاز به علی شریعتی های جدید و هسته ها و شبکه های ریشه دار در جامعه دارد. اما چنین مقدمه ای تا کنون موجود نیست. جسارت در خراب کردن عناصر خشونت و استبداد زای فرهنگی لازم است و ما این افراد جسور را از احمد کسروی تا خود آقای گنجی داشته ایم. اما خراب کردن رویه تاریک فقط کافی نیست. باید ساخت و آن ساخته ها باید از دل رویه تابناک خود فرهنگ خودمان درآید که البته می تواند در مکالمه با تجارب و فرهنگهای دیگر هم پخته تر شود. زبانی که امثال گنجی استفاده می کنند زبان مانوس مردم ما نیست بلکه زبان روشنفکر ساختار شکنی است که اصلاحات جامعه شناسانه غربی را بکار می گیرد و ساختار های خودی را به اسم سنت می شکند و همه مبارزین و رهبران سابق را تا می تواند خراب می کند (البته به گذشته خود تلنگری نمی زند چون مقصر کسان دیگری بوده اند) اما ساختار های مدرنیته ای که به پر و بال دادن ایران و چین و روسیه انجامیده است و ابوغریب و گوانتومنو و بحران اقتصادی و غذا و بهداشت در جهان برپا می کند را نمی شگند.

کلام آخر برای گنجی این است که دوست عزیز ما باید اول برویم چه باید کردی برای روشنفکرانی چون خودمان پیدا کنیم بعد بنشینیم برای ملت نسخه بپیچیم.
کلامی برای برخی طرفداران گنجی در این سایت. این جانب نه طرفدار و نه مخالف گنجی یا هر شخصیت نویسنده دیگری هستم. نظرم را می نویسم و بس. جاهایی هم با ایشان ممکن است موافق باشم. لطفا دست از سیاه و سفید دیدن و حیدری نعمتی بودن بردارید و هر منتقدی را زیر گلمه - همه مخالفین گنجی - به چوب تحقیر و توبیخ کلامی نزنید

-- کاوه کویرزی ، Aug 29, 2009

عجیب اینجاست که موافقان هر نوشته ای و یا شخصیتی با یک سلاح زوار در رفته ای مخالفانشان راجواب میدهند(تحقیر.انگ سیاسی.وابستگی به این و ان).و عجیبتر از این که هم اینان از احمدی نزاد هم بدشان میاید.علی

-- ali ، Aug 29, 2009

برای ایرانیان داخل کشور موضوع مجاهدین و سلطنت طلبان تمام شده است ولی این گروهها که اکثرا هم دارای تفکرات دیکتاتوری و توهم خودبزرگ بینی هستند، از هر حرکت ملت به نفع خود سوءاستفاده می کنند. اگر راست می گویند یک بار بدون اینکه برای گروه خود تبلیغ کنند در حمایت از مردم ایران ظاهر شوند.

-- بدون نام ، Aug 29, 2009

آقای گنجی
لطف بفرمایید و بگویید
با فرامین قرآن درباره قتل کافران
موافقید یا مخالف

-- یک کافر بی خدا ، Aug 29, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)