خانه > انديشه زمانه > اندیشه سیاسی > چرا اعتراف و توبه میکنند؟ | |||
چرا اعتراف و توبه میکنند؟اکبر گنجیاشاره: دادگاههای فرمایشی بازداشت شدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد، اعترافهای برخی بازداشت شدگان به جرائم ناکرده و نقد خود از طریق طرد علوم انسانی و اجتماعی، برای افراد بسیاری این پرسش را پدید آورده که دستگاه سرکوبگر از چه روشهایی برای رساندن آزادیخواهان، فعالین حقوق بشر و روزنامهنگاران به چنین موقعیتی استفاده میکند؟ از سوی دیگر، افراد بسیاری که هیچ گاه گذارشان به زندان و سلولهای انفرادی نیفتاده است، میپرسند چرا دموکراسیخواهان حاضر به پذیرش خواست و میل بازجویان شده و همان سخنانی را بر زبان میآورند که آنان خواستهاند؟ در این یادداشت کوتاه کوشش خواهد شد تا بلکه نوری بر تاریکخانهی بازداشتگاهها افکنده شود. ۱. معرفت و مهارت: گیلبرت رایل (Gilbert Ryle) فیلسوف تجربهگرای قرن بیستم ، در کتاب مفهوم ذهن (The Concept of Mind) فعالیتهای آدمیان را به معرفت (Knowing that) و مهارت (Knowing how) تقسیم کرده است. معرفت، آموختنی است. افراد به مدرسه و دانشگاه میروند و کسب دانش (فلسفه، علوم تجربی طبیعی، علوم تجربی اجتماعی، و...) میکنند. اما مهارت در اثر تمرین و تکرار، ملکهی افراد میشود. افراد زیادی لطیفهها را میدانند، اما همهی افراد نمیتوانند لطیفهها را به فلان و بهمان روش بیان کنند و مردم را بخندانند. فرد ناخداباور هم قادر به شناخت دین است، اما دینداری مهارت است، نه صرف معرفت. علم به شنا کردن از طریق مطالعه و آموزش به دست میآید، اما «شنا کردن» مهارت است که در اثر تمرین و تکرار ملکه خواهد شد. کاملاً طبیعی است که چند فرد دانش واحدی (هم سطح) از شنا کردن داشته باشند، اما حتی اگر همهی آنها شناگر هم باشند، در سطح واحدی قرار ندارند. مسابقات شنا نشاندهندهی تفاوت سطح شناگران است. خیاطی و رانندگی هم مشمول همین حکماند. میتوان از طریق مطالعه و آموزش از خیاطی و رانندگی آگاه شد، اما همهی افراد خیاط و راننده نیستند، همه خیاطان و رانندگان هم در یک سطح قرار ندارند. ۲. علم به زندان، زندانی بودن: تفکیک گیلبرت رایل در خصوص زندان هم صادق است. علم به زندان یک چیز است و زندانی شدن چیزی دیگر. میتوان از طریق خواندن و شنیدن از زندانها کسب علم کرد، اما زندانی شدن، زندانی بودن، زندانی کشیدن چیز دیگری است. مهارتهایی چون خیاطی، رانندگی، شناگری، نقاشی و آشپزی به روی اکثریت آدمیان گشوده است. یعنی افراد میتوانند آنقدر رانندگی کنند تا رانندهی خوبی شوند، آنقدر فوتبال بازی کنند تا فوتبالیست حرفهای شوند. اما تعداد زندانیان همهی جوامع از میزان معینی تجاوز نمیکند (آمریکا به عنوان کشوری که مقام اول جهانی را در تعداد زندانیان داراست، در سال ۱۹۹۶،به ازای هر صد هزار نفر، ۶۰۰ زندانی داشته است. در ایران به ازای هر صد هزار نفر جمعیت کل کشور، ۲۴۰ زندانی وجود دارد). از همین میان، تعداد زندانیان سیاسی ـ عقیدتی، نسبت به کل جمعیت یک کشور، بسیار بسیار پائین است. همین تعداد قلیل هم از این امکان برخوردار نبودهاند که زندانی کشیدن را بارها و بارها تجربه کنند. حال نوبت آن است که چند نکته را در نظر گیریم: ۲ ـ۱. تجربه زندان: ممکن است زندانی اولین بار باشد که پایش به زندان باز شده است،لذا فاقد تجربهی «زندانی بودن» است. به تعبیر دیگر، فرد تجربهای تماماً جدید را باید از سر بگذراند. ۲ ـ ۲. تفاوت سلولهای انفرادی: زندان اوین، به عنوان بهترین زندان ایران،دارای چند نوع سلول انفرادی است. بند سپاه از دیگر بندها بسیار بدتر است. به عنوان مثال، سلولهای انفرادی سپاه فاقد توالت و دستشویی است. متهم حتی در آب خوردن و توالت و حمام رفتن محتاج لطف بازجویان و مراقبین است. معمولاً بازجویان از این محدویتها هم برای فشار وارد آوردن بر زندانی استفاده میکنند. البته آنچه بر احمد زیدآبادی در بازداشت کنونی او رفته است، حکایت از آن دارد که در جای دیگری سلولهایی بسیار کوچک به اندازه قبر درست کردهاند. ۲ ـ ۳. تفاوت نحوهی بازجویی: نحوهی رفتار دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی با افراد مختلف، از جهات گوناگون، تفاوت دارد: سلول انفرادی فرستادن یا نفرستادن، میزان حبس در سلول انفرادی، بازجویی مداوم از متهم محبوس در انفرادی یا عدم تداوم بازجویی، بیخوابی دادن به متهم یا عدم بیخوابی دادن، کتک زدن یا کتک نزدن، شکنجهی متهم یا عدم شکنجه، تحقیر متهم یا عدم تحقیر، اهانت و فحاشی به متهم و خانوادهاش یا عدم فحاشی و اهانت، اجازهی تماس تلفنی داشتن یا اجازه نداشتن، تعداد دفعاتی که متهم را به توالت و حمام میبرند، تعداد نوبتهایی که به متهم چای و آب خوردن میدهند، ملاقات با خانواده یا عدم ملاقات، تهدید به بازداشت همسر و فرزند یا عدم تهدید بازداشت دیگر اعضای خانواده، این قصه را میتوان همچنان ادامه داد. اینها بخشی از واقعیات دوران سخت بازجویی است. لحظهای به این فکر کنید که در سلول انفرادی هستید: از همهی عالم بیخبرید، شما را در وضعیتی چون مرده قرار دادهاند، اطلاعات غلط به شما میدهند، گروه اول شما را شکنجه میکنند، بعد گروه دیگری میآیند و از شما عذرخواهی میکنند و به شما میگویند آن افراد مجازات خواهند شد، ولی اگر شما با ما راه نیائید همان بازجویان دوباره مسئول پروندهی شما خواهند شد، ممکن است به جرم براندازی و جاسوسی اعدام شوید، برای چه اینجا ماندهاید؟ افراد بسیار پائینتر از تو اینک وزیر و نماینده و سفیرند، و دارند با همسر و فرزندانشان در بهترین نقاط ایران و جهان گردش میکنند. به این فکر کردهای که پس از تو چه بر سر همسرت خواهد آمد؟ دیگران به چه چشمی به زنی بیوه مینگرند؟ (عذر مرا بپذیرید، اینها بخشی از واقعیت تلخ زندانی شدن ایرانند). آدم باید شجاع باشد، اما شجاعتی که همسر و فرزندانت را نابود میکند، چه فضیلتی است؟ یک اعتراف به خطا موجب آزادیات خواهد شد. حال نوبت آن است که از خیال برون آئید. تمام آنچه گفته شد، مانند آگاهی یافتن از سوختن دیگری است، این کجا و سوختن شما در آتش کجا؟ ۲ ـ ۴. بیحقوقی: زندانیان سیاسی ـ عقیدتی ایران از بسیاری از حقوق زندانیان دیگر کشورها محروماند. متهم اسیری در دست بازجویان است. فرض کنید که یک شخص محترم را که سالها با آبرو زندگی کرده است، زندانی میکنند. بازجو در اولین ملاقات به او می گوید: «چه طوری مادر فلان»، «چه طوری خواهر فلان»، «من فلانم را در فلانت میکنم»، «بچه ات را به اینجا میآوریم و فلانش میکنیم». متهم که فکر میکرد به عنوان یک زندانی سیاسی ـ عقیدتی با دستگاهی مواجه خواهد شد که پاسدار اخلاق و معنویت است،با این تجربهی غیرقابل انتظار چه خواهد کرد؟ ۲ـ ۵. انگیزهی مقاومت: رژیم جمهوری اسلامی ایران کوشیده است تا انگیزهی مقاومت را در متهمان نابود کند. هر شعاری که شما داشته باشید، زمامداران این رژیم همان شعار را بسیار رادیکالتر از شما سر خواهند داد. اگر شما شعار مبارزهی با امپریالیسم سر دهید، این رژیم به شما خواهد گفت که سردمدار مبارزهی عملی با امپریالیسم است. اگر از عدالت اجتماعی سخن بگوئید، با این مسأله مواجه میشوید که آن ها بیش از هر کس دیگر از عدالت اجتماعی حرف میزنند. اگر از مردمسالاری و حقوق بشر سخن بگویید، آنها به شما خواهند گفت که بهترین نظام سیاسی جهان در رعایت دموکراسی و حقوق بشرند. همین نظام پاسدار اخلاق و معنویت و دیانت، معمولاً زندانیان سیاسی ـ عقیدتی را به سه اتهام متهم میکند. هیچ کشوری فاقد جاسوس نیست. در ایران هم افراد نادری وجود دارند که برای برخی دولتها جاسوسی میکنند. شیوهی اتهامزنی دستگاههای امنیتی ـ قضایی جمهوری اسلامی به زندانیان سیاسی ـ عقیدتی، جاسوسان را به قهرمان تبدیل کرده است. وقتی مخالفان سیاسی (آزادیخواهان، مدافعان حقوق بشر، وکلا، روزنامه نگاران، دانشجویان، کارگران، زنان و...) به جاسوسی متهم میشوند، دیگر هیچ کس جاسوس واقعی را هم جاسوس بهشمار نخواهد آورد. روشن است که روزنامهنگاران، دانشجویان، وکلا، زنان، کارگران، فعالین حقوق بشر و غیره، اگر بخواهند هم نمیتوانند به اطلاعات محرمانه و سری دست بیایند. اما افرادی که در نیروهای نظامی و پروژههای هستهای کار میکنند، به اطلاعات محرمانه و سری دسترسی دارند. جاسوسانی که این نوع اطلاعات را به خارجیها می فروشند،پس از بازداشت در زندان، به زندانیان سیاسی با افتخار میگویند کار ما هم نوعی مبارزهی سیاسی با رژیم بود. بسیاری از متهمان سیاسی ـ عقیدتی حاضر نیستند به اتهام فساد مالی، فساد جنسی و جاسوسی متهم شوند. به همین جهت گمان میکنند اگر با بازجویان همکاری کنند از شر چنان اتهاماتی خلاص خواهند شد. یکی از اعمال نظام ولایت مطلقهی فقیه این بوده است که فضیلت را به رذیلت، و رذیلت را به فضیلت تبدیل کرده است. در جامعهای که رژیم سیاسیاش «اعتماد» و «اطمینان» را از بین برده است، ایستادن چه ارزشی دارد؟ ایستادن برای چه؟ ۲ ـ۶. فقدان ضمانت: هیچ تضمینی وجود ندارد که فردی که در گذشته، سالها حبس را تحمل کرده است، دوباره اگر با چنان شرایطی روبهرو گردد، بتواند مقاومت کرده و حاضر به پذیرش زندان شود. حتی ممکن است فرد حاضر به تحمل زندان باشد، اما شکنجههای روحی و جسمی را نتواند تحمل کند. از این رو سابقهی حبس طولانی، ضمانتی برای هیچ کس فراهم نمیآورد. زندانی کشیدن، جوک گفتن و شنا کردن نیست که در کسی مهارت ایجاد کند. زندانی شدن، یعنی از دست دادن آزادی. زندان، فقدان آزادی است. ۳. تفاوت مبارزهی پیش و پس از انقلاب: فضای چریکی پیش از انقلاب بریدن را برنمیتابید. قهرمان بودن، مقتضای مبارزهی مسلحانهی پیش از انقلاب بود. ساواک به اطلاعات زندانیان نیاز داشت. لو دادن اسرار گروه، خانههای تیمی و تقاضای بخشش از شاه، گناهی نابخشودنی بود. اگر سالهای آغازین دهه ی اول انقلاب را نادیده بگیرم، اکثریت مخالفان جمهوری اسلامی مبارزهی مسالمتآمیز را برگزیدند. هیچ یک از زندانیان سیاسی ـ عقیدتی چیزی برای مخفی کردن نداشته و ندارد. نویسندهِای، مقالهای نوشته یا نظری ابراز داشته است. اگر به متهمان کنونی نگریسته شود، تنها جرم همهی آنها شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و رأی دادن به یکی از زمامداران رژیم در سه دههی گذشته است. بازداشت شدگان اشتباه کردند، اما نه آن اشتباهی که رژیم مدعی است. اشتباه بسیاری آنها این بود که: اول: گمان میکردند، اگر خاتمی نباشد، انتخاب میر حسین موسوی یا مهدی کروبی، مسألهی چندانی برای رهبری ایجاد نخواهد کرد و آقای خامنهای میتواند همچنان اهداف و سیاستهایش را دنبال کند. اما رهبر فقط و فقط محمود احمدینژاد را میخواست. دوم: خطای دیگر آنها این بود که گمان میکردند اگر اکثریت مردم (حدود ۷۰ درصد) در انتخابات شرکت کنند، برای محافظهکاران امکان تقلب بیش از سه چهار میلیون رأی وجود ندارد. اما پس از انتخابات فهمیدند که برای رژیم سه، چهار میلیون تقلب با یازده میلیون تقلب فرقی ندارد، تلقب تقلب است، چه چهار میلیون، چه یازده میلیون. سوم: خطای دیگر آنها این بود که نمیدانستند پیروزی در انتخابات جمهوری اسلامی، «انقلاب مخملی» و «کودتای مخملی» به رهبری آمریکا و انگلیس به شمار میآید. این سه خطای نابخشودنی اصلاحطلبان را چنین وضعیتی قرار داده است. بیائید برای لحظهای دستاوردهای جنبش سبز برای ایران و ایرانیان را فراموش کنیم و صرفاً از منظر منافع شخصی بازداشت شدگان به انتخابات بنگریم. اگر اصلاحطلبان در انتخابات شرکت نمیکردند و به جای ۸۰ درصد مردم، ۴۰ درصد واجدین شرایط در انتخابات شرکت میکردند و احمدینژاد با آرای کمتری به ریاست جمهوری منصوب میشد،در آن صورت اصلاحطلبان اکنون کجا بودند؟ آیا باز هم مجبورشان میکردند تا به جرائم ناکرده اعتراف کنند؟ پرسش دیگری هم وجود دارد که باید پاسخی برای آن فراهم آورد: چه دلیل و انگیزهای برای زندان ماندن و حبس کشیدن افرادی که تنها جرمشان کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی بوده است، وجود دارد؟ خوانندهی محترم توجه دارد که مدعا این نیست که اصلاحطلبان کاری نکردهاند ـ نمیتوان انکار کرد که بسیج اجتماعی پس از انتخابات، یکی از نتایج ناخواستهی مشارکت در انتخابات بود. این وقایع مردم و نیروهای سیاسی را به جلو راند ـ مدعا این است که آنها جرمی مرتکب نشدهاند تا به خاطر آن در سختترین شرایط مجبور به حبس کشیدن باشند. ۴. نتیجه: ماییم و واقعیت وجود زندانیان سیاسی ـ عقیدتی. پروژهی اعترافگیری و توبهنامه نویسی دو هدف را تعقیب میکند. اول) قبولاندن این فکر به مردم که با عدهای وطن فروش و خائن روبهرو هستند. دوم) حفظ و تحکیم وحدت نیروهای سرکوبگر. یعنی به آنها گفته میشود که با توطئهی جهان غرب برای سرنگونی رژیم روبهرو هستند، اگر سرکوبگری ادامه نیابد و تشدید نشود، رژیم سرنگون خواهد شد و رژیم بعدی شما را محاکمه و مجازات خواهد کرد. با این رژیم چه باید کرد؟ باید اعترافگیری و توبهنامه نویسی را از کارکرد انداخت و با هر دو هدف این پروژه مبارزه کرد: ۴ ـ ۱. مردم باید نشان دهند که فریب نمیخورند و بازداشت شدگان را نه جاسوس، که قهرمان راه آزادی و دموکراسی بهشمار میآورند. حمایت همه جانبه از کلیهی بازداشت شدگان ترفند رژیم را بیاثر خواهد کرد. از زندانیانی که مجبور به اعتراف و توبه شدهاند باید همچون قهرمان تجلیل کرد. زندانیان، قربانی روشهای استالینیستی رژیمی هستند که برای حفظ قدرت هر کاری را مجاز میداند. باید رهبری نظام را به دلیل آنکه از طریق برنامهریزی و به طور سازمان یافته متفاوتها (دگراندیشان و دگرباشان) را شکنجه و محکوم میکند، به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم کرد. بدینترتیب کارکرد اول از بین میرود. ۴ ـ ۲. در خصوص کارکرد دوم، نباید به گونهای سخن گفت که باعث تحکیم وحدت نیروهای سرکوبگر شود. نباید به گونهای شعار داد و اهدافی را تعقیب کرد که نیروهای نظامی و شبه نظامی و امنیتی را در وضعیت انتخاب میان مرگ و زندگی قرار دهد. باید به صراحت تمام اعلام کرد همهی ما توافق داریم که به فرایند خشونت برای همیشه باید پایان داد. باید قبول کرد و از طریق گفت و گو نشان داد که ایران برای همهی ایرانیان است. هیچ فرد یا گروهی قرار نیست سرکوب و حذف شوند. همهی نیروها در فرایند دموکراتیزه کردن نظام سیاسی مشارکت خواهند داشت. ما باید ایرانی بسازیم که در آن خداباوران و خداناباوران، چپها و راستها، سنیها و شیعیان، بهاییها و دراویش، مسلمانها و مسیحیها و یهودیها، همه و همه، حضور داشته باشند و در تعیین سرنوشت آزاد و برابر باشند. مسأله و مشکل ایران، مسألهی استبداد و خودکامگی است. دموکراسی، حلال مسائل و رافع مشکلات است. مسألهی ما، عدم تحمل «دیگری» و «تفاوت» است. قسمتهای پیشین: • اهداف و روشها • دادگاه اسرائیلی علی خامنهای • موازنهی قوای رژیم و دموکراسیخواهان • دموکراسی و دیکتاتوری پرچم • برساختن دموکراسی؟ یا دیکتاتوری دین و ملیت و سنت؟ • دستور کار سیاسی • سرنگونی سلطانیسم یا گذار به دموکراسی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آن خشت بود که پر توان زد!
-- عالمی ، Sep 3, 2009جناب آقای اکبر گنجی درود بر غیرت و شرفت ات . لب مطلب را گفتی . این روزها من اتفاقا دارم کتاب شما با عنوان تاریک خانه اشباح را بعد از گذشت نزدیک به دو دهه از نخستین انتشار آن باز خوانی و مرور می کنم و به این واقعیت زیبا رسیده ام که شما به عنوان یک روشنفکر چه خوب وقایعی که ممکن است امروز رخ دهد را پیش بینی کرده بودید .
-- سید مسعود لواسانی ، Sep 3, 2009شما در آن کتاب از کودتا علیه خاتمی و اصلاح طلبان گفتید و خود نبودید ببینید که چنین کودتایی واقعا رقم خورد. بارها روزح الله حسیانیان و برادر حسین را خطاب قراردادید و الان می بینیم که کدیور ها را منزوی کرده اند و امثال حسینیان بر صندلی نمایندگی مجلی تکیه زده اند و برادر حسین هم به واقع درباره مقدرات این مردم و کشور تصمیم می گیرد.
خیلی حرف در این سینه هست اما فقط به یکی اشاره می کنم شما در بند آخر نوشته تان می گوئید قرار نیست مردم و یک جریان به طور کامل حذف شود ولی من این روزها چیزهایی در خیابان می بینم که نشان از چنین اراده ای دارد شما می دانی گزارش حراست یک بانک دولتی محصول یک گزارش تحقیق ملی در مورد یک شخص متقاضی وام کافی است که ثابت کند وی فردی مخالف دولت است و درخواست وام اش معلق و رد شود؟
"هیچ فرد یا گروهی قرار نیست سرکوب و حذف شوند. "
-- عالمی ، Sep 4, 2009عفو عمومی بله، اما با شرایط. همانگونه که جنایتکارن جنگی محاکمه شدند باید اگر کسی قاتل است و جنایتکار در دادگاهی با موازین درست (نه دادگاه شرع!) محاکمه گردد و حکمی درخور (نه اعدام) بگیرد. و اگر نه چرا زور بزنیم اعلام جنایت بر علیه بشریت بکنیم؟
از این قبیل جنایتکارن هم در سطح آخوند هست و هم در تراز بسیجی مردمکتکزن. فرقی نمیکند. به علاوه این پروسه در مورد هر کسی که جرمی دارد باید انجام گیرد. والله در کشورهای مبدع دموکراسی هم گنجی جان همینه و نه جور دیگر من در آوردی. از برخی باید اعاده حیصییت بشود و برخی به ظاهر محترمین هم باید حساب و کتابی پس بدهند (مثال خسته کنندهش هم رفسنجانی و شرکا هستند).
همه بايد بودجه شان را شفاف كنند٠ از جمله احزاب و گروههاي چپ٠با پاك كردن صورت مسئله مسئله حل نمي شود٠ گنجي يك نفر است برد صدايش زياد است٠اين موفقيت او بعضي وبسايت هاي چپ را هراسان كرده شعر سياسي مي گويند٠
-- soghrat ، Sep 4, 2009پر گوییهای گنجی مرا به یاد سریال اوشین میندازه، اگرچه باید بگم خوشحالم که حد عقل این دفعه بی خداها و سکولرها هم در یاد داشت ایشون اون تهها یک جایی یافتند!
-- عالمی ، Sep 5, 2009به دوستان رادیو زمانه: اینرا برای خودتان مینویسم. لطفا اندکی تلرانس را از بی بی سی یاد بگیرید. همهٔ نظرات نباید مطابق سلایق سیاسی و گروهی شما باشد.
-- عالمی ، Sep 5, 2009ارادتمند.
با تاسف بسیار شاهد این هستیم که رادیو زمانه شده سخنگوی اکبر گنجی و جالب اینست بارها نوشتارهای دیگری که مخالف نظرات گنجی بوده اند و برای رادیو زمانه فرستاده شده. اما رادیو زمانه از انتشار آن خوداری میکند. حیف ! ادامه این سیاست سبب بی اعتمادی به شما به عنوان یک رسانه آزاد خواهد شد. راستی هنوز قول و قرارهای شروع کارتان یادتان هست؟
-- Homayoun ، Sep 5, 2009همایون