تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۱۴

هویت تاریخی دین – بخش سوم

اکبر گنجی

۴- عشق، زیباپسندی و ازدواج‌های پیامبر

قرآن، تصویری کاملاً انسانی از روابط پیامبر با زنان به تصویر می‌کشد. این روابط، برای گذشتگان، مسأله‌ی چندانی پدید نمی‌آورد. اما مفسران و دین‌داران در دوران مدرن، گویی با مسأله‌ی لاینحلی مواجه شده‌اند.
سوره‌ی احزاب، آیات ۵۰ و ۵۱ و ۵۲، درخصوص «حق ویژه» پیامبر (گرفتن ۹ زن) در همسرگزینی است.

قرآن این مساله را دقیقاً روشن کرده است:

... ای پیامبر، ما زنانی را که مهرشان را داده‌ای و آنان را که به عنوان غنایم جنگی که خدا به تو ارزانی داشته است مالک شده‌ای و دخترعموها و دخترعمه‌ها و دختردایی‌ها و دخترخاله‌های تو را که با تو مهاجرت کرده‌اند، بر تو حلال کردیم، و نیز زن مومنی را که خود را به پیامبر بخشیده باشد، هر گاه پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد.

این حکم ویژه توست نه دیگر مومنان. ما می‌دانیم درباره‌ی زنان‌شان و کنیزان‌شان چه حکمی‌کرده‌ایم تا برای تو مشکلی پیش نیاید. و خداوند آمرزنده و مهربان است (احزاب، ۵۰).


پس از ذکر حقوق ویژه‌ی پیامبر، قرآن به مساله‌ی بسیار مهمی اشاره می‌کند که انسانیت پیامبر را به نمایش می‌گذارد.

می‌فرماید: غیر از این زنان، حتی اگر از زیبایی زنی خوشت آید، مجاز به ازدواج با او نیستی.

تأکید بر اینکه پیامبر ممکن است از زیبایی زنی خوشش آید، با توجه به اینکه اکثر مومنان معمولاً این جنبه وجودی‌شان را پنهان می‌کنند، تأکید مهمی است:

«دیگر هیچ زنی بر تو حلال نیست... گرچه زیبایی آنان تو را خوش آید، مگر آن‌چه ملک یمینت باشد.» (احزاب، ۵۲)

مسلمان‌های بنیادگرا، سنت‌گرا و تجددگرا؛ معمولاً درباره‌ی همسران خود سخنی بر زبان جاری نمی‌سازند، چه رسد به روابط جنسی، اما قرآن درباره‌ی زنان پیامبر، از نزاع‌ها (تحریم، ۵-۱) و روابط جنسی‌شان سخن می‌گوید:

... از زنان خود هر که را خواهی به نوبت موخر دار و هر که را خواهی با خود نگه‌دار. و اگر از آن‌ها که دور داشته‌ای، یکی را طلب کنی، بر تو گناهی نیست. در این گزینش و اختیار باید که شادمان باشند و غمگین نشوند و از آن‌چه همگی‌شان را ارزانی می‌داری، باید خشنود گردند و خدا می‌داند که در دل‌های شما چیست (احزاب،۵۱).

... ای پیامبر، چرا در طلب خشنودی همسرانت چیزی را که خداوند بر تو حلال گردانده است، تحریم می‌کنی؟ ... شاید اگر شما را طلاق گوید پروردگارش به جای شما زنانی بهتر از شمایش بدهد، زنانی مسلمان، مومن و فرمان‌بردار، توبه کننده، اهل عبادت و روزه گرفتن، خواه شوهر کرده، خواه باکره (تحریم، ۱ و ۵).

طبری، میبدی و زمخشری درباره‌ی شان نزول آیه‌ی اول سوره تحریم نوشته‌اند:

پیامبرگرامی اسلام با کنیز خود ماریه‌ی قبطیه، در خانه‌ی همسر دیگرش، حفضه بنت عمر، خلوت کرده بود. این عمل وقتی اتفاق می‌افتد که حفضه، در خانه نبوده، اما نوبت او بوده است. حفضه به پیامبر گله می‌کند و پیامبر برای رضایت او، ماریه را بر خود حرام کرد.

به خوبی دیده می‌شود که نه تنها قرآن مسائل زندگی خصوصی پیامبر را نقل می‌کند، بلکه مفسران گذشته هم بدون آن‌که احساس مذمومی داشته باشند، درباره‌ی شأن نزول این آیات نوشته و مسائل خصوصی پیامبر را روایت کرده‌اند.

اما، مفسران شهرنشین امروزی، که زیر سیطره‌ی مدرنیته قرار گرفته‌اند، کوشش می‌کنند یا در این خصوص سخن نگویند، یا اینکه شان نزول دیگری برای این‌گونه آیات درست کنند.

روشن است که مفسران در خصوص شأن نزول آیات اختلاف نظر داشته‌اند. اما شأن نزول‌هایی در تفاسیر پیشینیان نقل شده است که امروزیان، به دلیل سیطره‌ی ارزش‌های مدرن، نمی‌توانند آن‌ها را بپذیرند.

داستان ازدواج پیامبرگرامی اسلام و زینب هم یکی از مصادیق این حکم است.

داستان ازدواج پیامبرگرامی اسلام با زینب، از زمان وقوع آن تاکنون، هم‌چون مسأله‌ای لاینحل باقی مانده است. به گونه‌ای که آیات ۴۰-۳۶ سوره احزاب در قرآن، به تبیین و توجیه این واقعه اختصاص دارد.

مورخ و مفسر گذشته، در زیست جهانی متفاوت از زیست جهان مدرن زندگی می‌کرد و درگیر مسائل و ارزش‌های دیگری بود. درواقع آن‌چه از نظر او طبیعی و انسانی بود، از نظر امروزیان، غیرطبیعی و غیرانسانی جلوه می‌کند.

طبری در توصیف این واقعه نوشته است، زینب «زیباترین زن در دوره‌ی خود بود.»

«یک روز پیامبر (ص) برای دیدن زید، به خانه‌اش رفت و در را باز کرد. وقتی زینب را با موهای باز آنجا دید که در اطاق نشسته است، سرش را برگرداند و از او پرسید زید کجا است؟

زینب در پاسخ گفت که او بیرون رفته است... پیامبر چنان تحت تأثیر قرار گرفته بود که نمی‌خواست برای بار دوم به او بنگرد و درحالی که چشمانش را بسته بود گفت: خدا را می‌پرستم. خدا بزرگ است. او کسی است که به قلب‌ها و چشم‌ها فرمان می‌دهد و بیرون رفت1

از میان مفسران گذشته، نظر زمخشری در کشاف، دراین خصوص از اهمیت خاصی برخوردار است.

خلاصه‌ی نظر او به این شرح است:

الف) پیامبرگرامی اسلام هم یک انسان بود

ب) عشق، امری اختیاری نیست و دل، به اختیار مجذوب کسی نمی‌شود. معشوق زیبارو نیز، دل را با خود می‌برد

ج) عاشق شدن، عقلاً و شرعاً قابل مذمت نیست

نتیجه: پیامبرگرامی اسلام، زینب را دید و عاشق او شد.

آیه‌ی پنجاه و دوم سوره احزاب هم می‌تواند موید نظر کشاف باشد. وقتی آیه‌ی شریفه می‌فرماید:

«دیگر هیچ زنی بر تو حلال نیست... گرچه زیبایی آنان تو را خوش آید، مگر آنچه ملک یمینت باشد»، این احتمال را به ذهن متبادر می‌کند که آیه‌ی شریفه، از امری که قبلاً اتفاق افتاده است (ازدواج با زینب)، پرده برمی‌دارد. ضمن اینکه، استثنای آیه – کنیزان – می‌رساند که اگر پیامبرگرامی اسلام از زیبایی کنیزان خوشش آید، می‌تواند آن‌ها را برگزیند.

این نوع تبیین حادثه، از نظر مفسر امروز، از جهات عدیده ناپذیرفتنی جلوه می‌کند.

به عنوان نمونه، علامه طباطبایی به تندی نظر کشاف را نقد و رد می‌کند:

«از اینجا روشن می‏شود كه آنچه رسول خدا در دل پنهان می‏داشته همین حكم بوده، و معلوم می‏شود این عمل قبلا برای آن جناب واجب شده بود، نه اینكه رسول خدا آن طوری كه بعضی از مفسرین گفته‏اند عاشق زینب شده باشد، و عشق خود را پنهان كرده باشد، بلكه وجوب این عمل را پنهان می‏كرده.

مفسرین در اثر این اشتباه به حیص و بیص افتاده و در مقام توجیه عشق رسول خدا بر آمده‏اند، كه او هم بشر بوده، و عشق هم یك حالت جبلی و فطری است، كه هیچ بشری از آن مستثنی نیست، غافل از اینكه اولا با این توجیه نیروی تربیت الهی را از نیروی جبلت و طبیعت بشری كمتر دانسته‏اند، و حال آنكه نیروی تربیت الهی قاهر بر هر نیروی دیگر است،

و ثانیا در چنین فرضی دیگر معنا ندارد كه آن جناب را عتاب كند، كه چرا عشق خودت را پنهان كرده‏ای، چون معنایش این می‏شود كه تو باید عشق خود را نسبت به زن مردم اظهار می‏كردی، و چرا نكردی؟

و رسوایی این حرف از آفتاب روشن‏تر است، چون از یك فرد عادی پسندیده نیست كه دنبال ناموس مردم حرفی بزند، و به یاد آنان باشد، و برای به چنگ آوردن آنان تثبیت كند، تا چه رسد به خاتم انبیاء2

پیش‌فرض «عصمت حداکثری» و «ارزش‌های دوران جدید»، به طباطبایی اجازه نمی‌دهند تا تفسیر مفسر پیشین را بپذیرد. اما تفسیر طباطبایی هم مسائل دیگری پدید می‌آورد.

به عنوان مثال، خدای متشخص انسان‌واری که ده‌ها حکم حلال و حرام صادر کرده است، گرفتار چه مشکلی بود که برای مجاز کردن حکم ساده‌ی ازدواج با همسر پسر خوانده، از طریق وادار کردن پیامبر خویش به ازدواج با همسر دیگری، او را به دردسر بیندازد و مومنان را آن‌چنان مسأله‌دار کند که بعد خودش مجبور شود چندین آیه نازل، و مسأله را به نوعی توجیه نماید؟

آیا مجاز کردن ازدواج با همسر پسر خوانده، بدون ازدواج پیامبرگرامی اسلام با زینب ناممکن بود؟

طباطبایی می‌گوید: این ادعای رسوایی است که گفته شود خدا پیامبر را مواخذه کرده است که چرا عشق خودت به «زن مردم» را پنهان کرده‌ای؟ باید آن را اعلام و اظهار می‌کردی.

اما ادعای طباطبایی هم نتایج ناپذیرفتنی‌ای به دنبال دارد.

مدعای طباطبایی این است: خدا به پیامبر فرمان داده به مردم بگوید: من به «زن مردم» هیچ احساسی ندارم، اما خداوند بر من واجب کرده است که با زنی که هیچ احساسی نسبت به او ندارم – یعنی زن مردم – ازدواج کنم.

طباطبایی گمان کرده است، اگر عشق پیامبر به زینب را انکار کند، زینب دیگر «زن مردم» نیست.

درهر صورت، پیامبرگرامی اسلام با «زن مردم» ازدواج کرده است.

این مدعا که پیامبرگرامی اسلام هیچ احساسی نسبت به زینب نداشته، و خدا او را مجبور به ازدواج با زینب کرده است، مدعایی بلادلیل است که به انکار «بشریت محمد» و «هویت تاریخی دین» می‌انجامد.

دراین صورت طباطبایی مجبور خواهد شد تا برمبنای پیش‌فرض‌های ایدئولوزیک، تاریخ را نفی کند.

آیه ۱۲۸ سوره‌ی نساء درباره‌ی صلح زنان با شوهران‌شان است. در زمانی که زن احساس می‌کند همسرش می‌خواهد او را طلاق دهد و به دنبال زن دیگری برود.

طباطبایی در ذیل این آیه نوشته است:

«مراد از صلح و مصالحه كردن این است كه زن از بعضی حقوق زناشویی خودش صرف نظر كند تا انس و علاقه و الفت و توافق شوهر را جلب نماید و به این وسیله از طلاق و جدایی جلوگیری كند و بداند كه صلح بهتر است[3].»

درخصوص شأن نزول این آیه گفته شده است، زنی چندین فرزند داشت و پا به سن گذاشته بود و شوهرش به او بی‌مهری می‌کرد و می‌خواست او را طلاق دهد تا زن جوان‌تری بگیرد. زن از شوهرش درخواست می‌کند که او را برای نگاه‌داری بچه‌ها نگه دارد و درعین حال، زن دیگر هم بگیرد و نوبت او را بیشتر از وی قرار دهد.

مفسران گفته‌اند که عین همین ماجرا برای پیامبرگرامی اسلام هم رخ داده است.

پیامبر می‌خواست سوده، دختر زمعه را طلاق دهد. سوده از پیامبر استدعا کرد که هم‌چنان وی را نگاه دارد و درعوض وی نوبت خود را به عایشه واگذار کند. پیامبر هم درخواست وی را پذیرفت و او، همسر پیامبر باقی ماند.

سلطان ولد، فرزند مولوی، سخنی گفته است که باب طبع امروزیان نیست، اما بیان این‌گونه سخنان از سوی دین‌داران در جهان گذشته، و پذیرش آن از سوی دین‌داران، نشان دهنده‌ی هویت تاریخی – انسانی دین و فهم مومنان از دین است.

او می‌گوید:
«اختلاف شرایع از اختلاف خصائل پیامبران است، بر وفق خصلت و خوی هر پیامبری شریعتی شد. عیسی علیه السلام چون خوی او تجرید بود و میل نداشت به زنان و از آرایش و نظافت فارغ بود بر وفق خصلت او راه و دین او آن شد... چون محمد را علیه السلام خصلتش محبت به زنان و طهارت و نظافت بود دین او این شد... زیرا نبی حق مقبول و محبوب حق است، خدا خواست او را می‌خواهد...[4].»

سلطان ولد می‌گوید، دین موسی، دین عیسی و دین محمد، متناسب با خصلت و خوی آنان بود.

اما پدر او، یعنی مولوی، گامی پیش‌تر نهاده بود. مولوی می‌گفت:

هر پیامبری با امر بی‌صورت (خدای فراشخصی) مواجه می‌شود. بعد متناسب با شخصیت تاریخی خود، صورتی بر امر بی‌صورت می‌افکند و بدین ترتیب، دین زاده می‌شود. صورت‌ها (ادیان)، تماماً تاریخی – بشری هستند. مگر پیامبرگرامی اسلام نمی‌گفت: یکی از سه چیزی که از این دنیا دوست دارد، زنانند؟

سلطان ولد هم معتقد است که اسلام متناسب با همین خصال برساخته شده است.

درخصوص ازدواج پیامبرگرامی اسلام با عایشه، با توجه به تفاوت سنی بسیار زیاد پیامبر با او، در عصر حاضر، پرسش‌های بسیاری مطرح شده است.

عایشه هشت سال قبل از هجرت و در مکه متولد شد. درسن ۶ سالگی به عقد پیامبر در آمد و سه سال بعد در مدینه به خانه‌ی پیامبر رفت، در حالی‌که پیامبر ۵۴ سال سن داشت.

مورخین مسلمان، درباره‌ی این موضوع، روایاتی نقل کرده‌اند که توجیه آن‌ها برای مفسران و دین‌داران امروزین، بسیار دشوار است.

منابع تاریخی مسلمین دال بر این است که وقتی پیامبر این مسأله را با ابوبکر در میان نهاد، ابوبکر به ایشان گفت:

«اما من برادر تو هستم» و پیامبر فرمود: «من و تو در دین الله و کتابش برادر هستیم، اما عایشه بر من حلال است5

مطابق منابع برادران اهل تسنن، پیامبرگرامی اسلام به عایشه گفته بود: پیش از ازدواج با تو، دو بار تو را در رویاهایم دیدم6.

مفسران مسلمان در تفسیرهای خود این وقایع را نقل کرده‌اند.

نوشتن درباره‌ی ازدواج‌های پیامبرگرامی اسلام و روابط ایشان با همسرانش، برای آن‌ها مسأله‌ای پدید نمی‌آورد.

اما سیطره‌ی ارزش‌های دوران مدرن و دستاوردهای جنبش فمینیستی، توجیه اسلام ۱ و ۲ را برای دین‌داران امروز مشکل کرده است.

شاید بتوان روایتی از این مسائل عرضه داشت که حلال مسائل باشد. اما نمی‌توان تاریخ را عوض کرد و مدعی شد که مفسران گذشته هم نظری مشابه نظر ما ابراز داشته‌اند.

به عنوان نمونه‌ای دیگر، فخر رازی در تفسیر کبیر نوشته است:

پیامبران الهی برای تشخیص وحی از القائات شیطانی به معجزه نیاز دارند که از سوی فرشتگان حامل وحی به آن‌ها نشان داده می‌شود7.

جوادی آملی با تأسف فراوان می‌گوید: «جای تأسف است که این تفکر در کتاب‌های بعضی علمای شیعه نیز آمده و در پی برخی تفسیرهای اهل سنت» همین مدعا را تکرار کرده‌اند.

سپس او به این نمونه اشاره می‌کند:

«وقتی در غار حراء آن حالت خاص به وجود مبارک رسول الله دست داد، ایشان نمی‌دانست که حالت نبوت و دریافت وحی است. وقتی حالت خود را با خدیجه در میان گذاشت، خدیجه نزد ورقه‌بن نوفل (مردی از اهل کتاب) رفت و وی پس از بیان نشان نبوت و علایم انبیاء گفت که آن‌چه شما از همسرت نقل می‌کنی، نشان نبوت است و خدیجه نیز پیام ورقه‌بن نوفل را برای رسول الله آورد. سپس آن حضرت مطمئن شد که به مقام نبوت رسیده است8

جوادی آملی که نگاهی غیرتاریخی به دین دارد، به تندی می‌گوید:

«دینی که حجیت و حقانیت آن به تشخیص ورقه‌بن نوفل بسته باشد، به اندازه‌ی ورقی ارزش ندارد... وحی الهی شک بردار نیست و رسول خدا باید شبهات دیگران را رفع کند، نه اینکه خود آن حضرت شک کند و ورقه‌بن نوفل با تبیین برخی علائم، ایشان را مطمئن سازد9

جوادی آملی کاری به صدق و کذب منابع و اسناد تاریخی ندارد، پیش‌فرض‌های ایدئولوژیک به او اجازه نمی‌دهند وقوع چنین حادثه‌ای را بپذیرد10.

به گمان او، شک با پیامبری تعارض دارد. غافل از اینکه قرآن، نه تنها از «ناامیدی» و «شک» پیامبران خبر داده است، بلکه از اینکه آن‌ها وعده‌ی الهی را «کذب» پنداشتند، هم خبر داده است:

حتی اذا استیئس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جاء هم نصرنا فنجی من نشاء و لایرد باسنا عن القوم المجرمین:

تا آنجا که چون پیامبران نومید شدند و پنداشتند که به دروغ وعده داده شده‌اند، آن‌گاه بود که نصرت ما به آنان در رسید و هرکس که خواسته بودیم نجات یافت، و عذاب ما از قوم گناه‌کار بر نمی‌گردد (یوسف ، ۱۱۰).

مفسران «ظن» و «کذب» را به مردم باز می‌گردانند، نه پیامبران، چون با تئوری بلادلیل عصمت آنان تعارض دارد.

قرآن درباره‌ی حضرت آدم سخن تندتری بیان کرده است:

فاکلا منها فبدت لهما سوء تهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه و عصی ءادم ربه فغوی:

آنگاه از آن [میوه‌ی ممنوعه] خوردند و عورتهای‌شان بر آنان آشکار شد و بر آنها از برگ [درختان] بهشتی می‌چسباندند [تا پوشیده شود] و بدینسان آدم از امر پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد (طه، ۱۲۱).

نتیجه
نگاه غیرتاریخی به دین (اسلام ۱) و معرفت دینی (اسلام ۲)، پیامدهای ناپذیرفتنی بسیار دارد.

این پیش‌فرض و پیش‌داوری که می‌توان بیرون تاریخ و سنت ایستاد، و «متن فرا تاریخی» را از نو معنا و تفسیر کرد، پیش‌انگاشتی نادرست و ناپذیرفتنی است.

هیچ متن و حقیقت غیرتاریخی‌ای وجود ندارد. «دین» و «اسلام»، تماماً تاریخی است و هیچ تفسیر غیرتاریخی و «بیرون از سنت»‌ای هم وجود ندارد.

قائلان به کلام الله بودن قرآن فرمان می‌دهند که به متن پای‌بند و وفادار باشید.

فرمان آن‌ها را پذیرفته و بدان التزام می‌ورزیم.

می‌گوییم قرآن، قلب صنوبری را مدرک خوانده و گفته است که قرآن بر قلب پیامبر نازل شده است. می‌فرمایند: قلب را نفس بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن، صلب و ترائب را مرکز تولید آب جهنده (منی) خوانده است. می‌فرمایند: قلب و ترائب را نطفه‌ی مشترک بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن، خدا را تیرانداز خوانده است (انفال، ۱۷). می‌فرمایند تیراندازی را «امداد الهی» (رأی طباطبایی) بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن، خدا را «نشسته بر تخت» خوانده است (طه، ۵- زمر، ۷۵). می‌فرمایند تخت (عرش) را «مقام تدبیر عام عالم» (رأی طباطبایی) بخواند، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن گفته است خدا روی تخت نشسته و تخت او روی آب است (هود، ۷). می‌فرمایند «عرشه علی الماء» را «محل ظهور سلطنت خدا» (رای طباطبایی) بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن، از دست‌های خدا حرف زده است (مائده، ۶۴ - فتح، ۱۰ - ص، ۷۵)، می‌فرمایند دست را قدرت خدا بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن از رنگ خدا سخن گفته است (بقره، ۱۳۸). می‌فرمایند رنگ را «ایمان به خدا» بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن گفته است خدا در کمین نشسته است (ان ربک لب‌المرصاد: فجر، ۱۴). می‌فرمایند مترصد بودن را صفت فعل خدا بگیرید (رای جوادی آملی)، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن گفته است خدا همه‌ی موجودات زنده را از آب آفرید (نور، ۴۵- انبیأ، ۳۰). ملائکه و شیطان و اجنه هم، موجودات زنده هستند. آیا آنها هم از آب آفریده شده اند؟ می‌فرمایند آب را علم بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن از وزن کردن اعمال با ترازو در قیامت سخن گفته است (اعراف، ۸ و ۹- انبیأ، ۴۷)11. می‌فرمایند ترازو را «میزان حق» (رأی طباطبایی) بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن از شهادت پوست و تمام اعضای مادی بدن در آخرت سخن گفته است. می‌فرمایند شهادت اعضای مادی بدن را «تجسم اعمال» (رأی مفسران صدرایی مشرب) بخوانید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن به صراحت می‌گوید همه‌ی انسان‌ها به حکم قضای حتمی خدا «وارد» جهنم خواهند شد (مریم، ۷۱- انبیأ، ۹۸ و ۹۹)، می‌فرمایند آیه را مجاز بگیرید، مسأله حل خواهد شد.

می‌گوییم قرآن گفته است ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، ولی آن‌ها از پذیرفتن آن سر باز زدند، و از آن هراسیدند (احزاب، ۷۲). مگر کوه‌ها و زمین هم مدرکند که از پذیرفتن امانت الهی خود داری کنند؟ می‌فرمایند آیه را مجاز و استعاره و تمثیل به شمار آورید، مسأله حل خواهد شد12.

می‌گوییم قرآن از «کلام الله» سخن گفته است. می‌فرمایند کلام الله را کلام الله بخوانید. خدا واقعاً سخن گفته است.

می‌پرسیم وقتی با متنی مواجه هستیم که اساسی‌ترین باورهای آن درخصوص مبدأ و معاد، معنای دیگری برخلاف ظاهر دارند، چرا این مدعا معنای دیگری نداشته باشد؟

می‌پرسیم اگر خدا بخواهد سخن بگوید تا «کلام الله» زاده شود، چه خواهد کرد؟

مگر غیراز این است که نبی سخن بگوید و سخن او، سخن خدا تلقی شود؟

می‌فرمایند نه، خود خداوند سخنانی را دیکته کرده است و پیامبر صرفاً اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های خدا را در میان خلق توزیع کرده است.

می‌پرسیم: مگر خدا دارای دهان و حنجره و دیگر لوازم سخن‌گویی آدمیان است؟

می‌گویند: «معنایی که انسان‌های عادی از کلام به یاد دارند، لفظی است که برای مفهومی وضع شده است و اشخاص با استمداد از حنجره و فضای دهان آن را ادا می‌کنند و با تلفظ چند کلمه در کنار یک‌دیگر، کلام شکل می‌گیرد.

ولی خداوند از این نوع کلام پیراسته است، چنان که کارهای تکوینی او با قرارداد و اعتبار نیز سامان نمی‌یابد: لیس کمثله شیء... آن‌چه مستقیماً به خداوند نسبت داده می‌شود، از جهات مادی منزه است13.

می‌پرسیم: اگر خداوند مثل هیچ چیز دیگری نیست (شوری، ۱۱) ، مثل انسان‌ها هم نخواهد بود و صفات انسانی هم نخواهد داشت. اگر خداوند مثل انسان‌ها نیست و مثل آن‌ها حرف نمی‌زند، پس چرا از مفهوم «سخن گفتن» که برای حرف زدن آدمیان جعل شده است، بی‌مورد درباره‌ی خدا استفاده می‌کنید و از او «انسانی فاقد جسم» می‌سازید؟

می‌گویند: «برای روشن شدن حقیقت تکلیم الهی، نخست باید معنای «کلمه» در قرآن کریم روشن شود، زیرا تکلیم از «کلمه» گرفته شده است.

قرآن کریم از حضرت عیسی و یحیی به «کلمة الله» یاد می‌کند... و فراتر از آن، سراسر نظام آفرینش را کلمات الهی می‌نامد: قل لو کان البحر مدادا لکلمت ربی لنفد البحر قبل ان تنفذ کلمت ربی.

انظمام این آیات با یک‌دیگر نتیجه می‌دهد که «کلمة الله»، فیض وجودی است و راه افاضه‌ی آن، تکلیم الهی است و حضرت مریم و زکریا که مستفیض این فیض هستند مستمع و مخاطب کلام الهی هستند14

اگر منظور مفسران فیلسوف مشرب را درست فهمیده باشیم، منظور از سخن گفتن خداوند، جعل وجود است و نه حرف زدن خدا.

طباطبایی هم در مواضعی از المیزان، همین موضع را تأیید کرده است. او در ذیل آیه‌ی ۱۰۹ کهف می‌نویسد:

«معلوم است که خدای تعالی تکلمش به دهان باز کردن نیست، بلکه تکلم او همان فعل اوست و افاضه‌ی وجودی است که می‌کند... و اگر قرآن فعل خدا را کلمه نامیده برای این است که فعل او بر وجود او دلالت می‌کند، از همین جا است که مسیح، کلمه خدا نامیده می‌شود، و قرآن کریم می‌فرماید:

انما المسیح عیسی‌ابن مریم رسول الله و کلمته و نیز از اینجا روشن می‌شود که هیچ عینی از عیان خارجی و هیچ واقعه‌ای از وقایع به وجود نمی‌آید مگر آنکه از این جهت که بر ذات خدای تعالی دلالت دارد، کلمه‌ی اوست[15].»

طباطبایی در ذیل آیه‌ی ۲۷ سوره لقمان هم می‌نویسد:
«کلمه... در کلام خدای سبحان بر هستی اطلاق شده است، البته هستی افاضه شده به امر او، که از آن به کلمه‌ی کن تعبیر کرده و فرموده انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون و نیز حضرت مسیح را کلمه خوانده و فرموده: و کلمته القیها الی مریم16

طباطبایی در ذیل آیه‌ی ۱۷۱ سوره نساء می‌نویسد:
«کلمه دراینجا همان معنای کلمه‌ی کن یعنی کلمه خلقت و ایجاد است که این کلمه وقتی بر مریم بتول یعنی بکر و دست نخورده القا شده باردار بر عیسی روح الله گردید با اینکه اسباب عادی از قبیل ازدواج و غیره در بین نبود... و بر این حساب کلیه موجودات عالم کلمه خدایند[17].»

جوادی آملی برای تأیید این نظریه، به کلامی از امام علی (ع) استناد می‌کند.

او می‌گوید: «به بیان علی (ع) سخن خدا، صوت یا ندایی که با گوش شنیده شود نیست، بلکه فعل و ایجاد است:

...لابصوت یقرع و لابنداء یسمع و انما کلامه سبحانه فعل منه (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶، بند ۱۷)18

نتیجه‌ی این بحث روشن است:

در عالمی که همه چیز آن خدایی است، سخن گفتن پیامبر هم سخن گفتن خدا تلقی می‌شود.

مگر چنین رویکردی، غیر از نگاه موحدانه به عالم و آدم است؟


پاورقی‌ها:

۱- تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ج ۳، ص ۱۰۶۴.

۲- طباطبایی، المیزان، ج ۱۶، ص ۴۸۴.

۳- طباطبایی، المیزان، ج ۵، ص ۱۶۳.

۴- معارف سلطان ولد، به کوشش نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، ۱۳۶۷، صص ۳۱۰- ۳۰۹).

۵- صحیح بخاری، ۱۸.۶۲. ۷

۶- صحیح بخاری، ۹.۸۷.۱۴۰ .

۷- التفسیر الکبیر، مج ۴، ج ۷، ص ۱۳۹.

۸- مجمع البیان، ج ۱۰- ۹، ص ۷۸۰ - و التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۹۸.

۹- جوادی آملی ، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۱۲، صص ۶۹۰- ۶۸۹.

۱۰- نصر حامد ابوزید در کتاب خود به نقل از منابع موثق همین داستان را نقل کرده است.

رجوع شود به:
نصر ابو حامد زید، معنای متن، پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، طرح نو، ص۱۳۹ و ص ۱۵۸.

۱۱- زمخشری درباره‌ی وزن کردن اعمال می‌نویسد:

«در مورد کیفیت وزن اختلاف نظر است. بعضی گفته‌اند صحیفه‌ها یا نامه‌های اعمال با ترازویی که دوکفه و یک زبانه دارد، سنجیده می‌شود، و خلایق آن را مشاهده می‌کنند و این از باب تأکید حجت و اظهار انصاف و قطع بهانه است، هم‌چنانکه ایشان را از از اعمال‌شان می‌پرسند و آنان با زبان‌های‌شان به آن اعتراف می‌کنند و دست‌های‌شان و پاهای‌شان و پوست‌های‌شان هم به آن‌ها شهادت می‌دهند... و بعضی گفته‌اند: عبارت است از داوری درست و حکم دادگرانه.»

ابوالفتوح هم می‌گوید در این زمینه دو قول وجود دارد؛ اول آنکه وزن کردن حقیقت است. مطابق این قول «ترازویی باشد با کفه‌ها و شاهین که با آن صحایف اعمال بسنجند»، اما قول دوم، «مجاز است و کنایت از عدل و انصاف و راستی» باشد.


۱۲- جوادی آملی می‌گوید: «مسلماً مقصود این نیست که واقعاً امانت معهود را خداوند بر آن‌ها عرضه کرده و آن‌ها فرو ماندند، بلکه صرفاً کنایه از این است که آن امانت به قدری وزین است که آسمان‌ها از حمل آن عاجزند و انسان از جهت سعه‌ی وجودی و تجرد روح و استعداد و توان‌مندی ویژه‌ی خود، از آسمان و زمین و کوه برتر است»

(آیت‌الله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۳، ص ۲۸۹).

سعدی هم در کلیات می‌گوید:

من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی
چه خواهی از ضعفا ای کریم، وز جهال

مرا تحمل باری چگونه دست دهد
که آسمان و زمین برنتافتند و جبال

و حافظ:

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه‌ی کار به نام من دیوانه زدند

۱۳- آیت الله جوادی آملی، تنسیم،تفسیر قرآن کریم، جلد دوازدهم، مرکز نشر اسرا، ص ۴۲.

۱۴- پیشین، ص ۴۳.

۱۵- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۳، صص ۵۵۴- ۵۵۳.

۱۶- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۶، صص ۳۴۸-۳۴۷.

۱۷- طباطبایی، المیزان، جلد ۵، ص ۲۴۴.

۱۸- آیت الله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد سوم، ص ۲۸۶.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
بخش هفتم: پیامبر راست‌گو و صدق مدعیات
بخش هشتم: عدم صدق گزاره‌های وحیانی
بخش نهم: ناسازگاری‌های درون متنی
بخش دهم: سرشت تجربه‌ی وحیانی
بخش یازدهم: دل‌های پاک مولد مثنوی و قرآن
بخش دوازدهم: هویت تاریخی دین - ۱
بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲

نظرهای خوانندگان

هرچند برخی نظراتی که آقای گنجی مطرح می کند قابل تامل است، اما نکات جدیدی نیست و پیشتر مطرح شده اند.

-- علیرضا ، Oct 25, 2008

چه شد جناب آقای گنجی؟
چرا برای تبیین شخصیت پیامبر، دیگر قرآن محمدی نیست و قرآن خداوند است؟

-- محمد ، Oct 25, 2008

آقای گنجی:
می‌گویید موارد کذب در قرآن فراوان است (همه آنهایی را که بر شمردی)
می گوییم چگونه است که هنوز مسلمانی؟
حداقل در قرآن کلام الله نفاق و ریاکاری مذموم شناخته میشود ، نفاق و ریاکاری در "قرآن محمدی" اکبر گنجی به چه معنا است ؟

-- حسین میرمبینی ، Oct 25, 2008

به نام او

با سلام و سپاس

تا آنجائیکه من فهمیدم دین دو بخش معنویت و شریعت دارد . معنویت مشترک همه ی ادیان است چرا که فوق شرعی است و یک انسان بی دین یعنی بی شریعت هم می تواند اهل معنا و معنویت باشد. اصل دین ، همین معنویت است و معنویت را در چهار چیز می بینم: تسلیم ، توکل ، تفویض و رضاء . و همه ی این چهار اصل زمانی محقق می شود که شریعت باطل شود و مثلا در شریعت یزید امام حسین را می کشد اما در معنویت وقتی انسان خدابین می شود می بیند فاعل خداست و او بر هر چیز وکیل است و همه سربازان او هستند (و لله جنود السموات و الارض ) و لذا امام حسین در موقع جان دادن خدا را می بیند که او را کشته می خواهد و می گوید راضی شدم به رضای تو . در معنویت غیر خدا محو می شوند و همه ی موجودات به خدا منتسب هستند و آیات ، کلمات ، اسماء و جنود و سربازان اویند.
اما شریعت یک سری قوانین قراردادی برای دنیاست و دنیا هم به فرموده ی قرآن بازی است . (ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب)
یکسری قواعد بازی در دنیاست و لذا در آخرت شریعت باطل می شود. روابط آدم ها و زن و مرد غیر شرعی و آزاد ، لاابالی گری و آنارشیسم که هر کس هر چه بخواهد خواسته اش اجابت می شود .(لكم فيها ما تشتهي انفسكم ولكم فيها ما تدعون. فصلت -31)
شراب یکی از ستون های لذت در بهشت و جوی های شراب (و انهار من خمر - محمد 15) مردها لباس زربفت و ابریشم و دستبندهای طلا دارند که در شرع حرام است.(کهف 31)
لذا شریعت قوانین مادی دین هستند و قابل تغییر و تحول کما اینکه تاکنون اینگونه بوده است.اگر شریعت حق بود در بهشت هم می بود ولی شریعت بدون معنویت باطل و فانی است. آنچه ماندنی است معنویت است.دین ها از نظر معنویت مساوی هستند اما از نظر شریعت مختلف اند و قرآن دعوت به وحدت ادیان می کند .( تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبينكم. آل عمران 64)یعنی ادیان بر معنویت تکیه کنند و نه بر شریعت . هر گروهی و حتی هر فردی می تواند شریعت خود را داشته باشد اما آنچه دین معنوی و خدایی و اصلی تلقی شود همان معنویت باشد و معنویت در همه جا یکی است دعوت بسوی حقیقت ، بسوی خدای غیر متشخص و غیر اشاره ، خدای فوق شرعی و فوق دینی. خدایی که علی علیه السلام در خطبه ی اول نهج البلاغه از آن سخن می گوید خدایی که حتی نمی توان نامی از او برد و بدو اشاره کرد . البته هر قومی می توانند بت خود را هم بپرستند بتی به نام خدای متشخص شرعی و دارای ویژگیهای آن قوم. و زندگی دنیا بدون شریعت ممکن نیست.

-- محسن ، Oct 25, 2008

حناب آقای گنجی سوره ی التحریم اینگونه نیست که شما می فرمائید ماریه کنیز خانه بوده و نزدیکی اشراف با کنیز کار بسیار بدی بوده است و قتی پیغمبر خانه خای پیدا می کند اقدام به تجاوز به ماریه می کند و حکم کسی که با کنیز نزدیکی می کرده مرگ بوده است به همین دلیل پیغمبر به حفصه التماس می کند من دیگر این کار را نمی کنم تو هم جایی نگو اما حفصه پیغمبر را لو می دهد به همین دلیل پیغمبر شبی را دوباره در حرا ء می خوابد بزرگان عرب تشکیل جلسه می دهند و می گویند خون اشراف را آلوده کرده و حکمش مرگ است به همین دلیل سوره ی التحریم را رو می کند از این واقعه است که کنیز بر مرد خانه حلال می شود .

-- فرهاد-فرياد ، Oct 25, 2008

اقای گنجی این مقالات شما باعث میشه خیلی ها از نون خوردن بیفتن نکنید این کارهارو

-- رضا ، Oct 25, 2008

ما بردگان خداوندیم..پس فراموش نکنیم هر کاری راکه بخواهد با ما می کند و هر حرفی را که دوست داشته باشد می زند چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید
ما مثل فرشتگان بیچاره فقط برای بندگی آفریده شده ایم
"اناخلقنا الانس و الجن الا لیعبدون".در دایره قسمت ما نقطه پر گاریم/حکم آنچه تو فرمایی.چرا خدا خواسته که خدایان کوچکی به نام انسان بیافریند تا او را با سوالاتشان به چالش بکشند. چرا خدا می گوید تفکر در ذات من حرام است همانطور که امام علی می گوید در ذات خدا تفکر نکنید وگرنه گمراه می شوید
چرا میگویند خدا انسان را آفرید تا کسی باشد تا جلوه قدرت او را ببیند مگر خدا بی نیاز مطلق نیست فرشتگان که فاقد قدرت ادراک بودند(البته وقتی از خدا علت آفرینش انسان را پرسیدند باید در این مورد شک کرد) پس قرعه فال به نام من دیوانه زدند.خدايا كفر نميگويم ، پريشانم ، چه ميخواهي تو از جانم ؟ مرا بي‌آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي. خداوندا تو مسئولي.خداوندا تو ميداني كه انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است. چه رنجي ميكشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است.

-- بدون نام ، Oct 26, 2008

تنهایی؛ دلتنگی؛ بی حوصله گی...

خدا ها را یکی یکی

می‌گذارم توی طاقچه‌ی اتاقم؛

شیو جی؛ گانش؛ هانومن؛ ....

این یکی هنوز اسم ندارد!

خودم ساختمش ...

همین دیشب ؛

با خمیر نان!

حالا من تنها هستم

و هزار تا خدا...

خدا بازی می‌کنم!

مثل همان وقتها که او تنها‌ست

و آدم بازی می‌کند...

یا با آدم بازی می کند؟

این روزها خدا دارد بدجور دلتنگی می‌کند!

-- بدون نام ، Oct 26, 2008

هيچ راهي براي برون رفت از تناقضات بوجود آمده در گزاره هايي كه برشمرديد و با آراء علمي و فلسفي معاصر مغايرت تام دارد متصور نيست، و آنچنانكه تا حالا ديده ايم كوشش داعيه داران مذهب رسمي كه از تاريكي جهل عوام الناس منتفع ميشوند و معيشت و ثروت و قدرتشان نيز از قرائت هاي من درآوردي و يك جانبه از دين منشاء ميگيرد عمدتا بر تهديد و اشتلم قرار داشته است تا پاسخ گوئي منطقي و عقل پسند، لذا به نظر ميرسد يگانه طريق استمرار حيات دين در جوامع امروزين از جمله ايران، همان برخوردار بودن از معنويت و توحيدي است كه بر جان انسانها مي تاباند و سبب افزايش كيفيت زندگي و معنا دهي به آن ميشود. همين.

-- ملا نقطي ، Oct 26, 2008

آقای گنجی عزیز
این بخش‌ هم مانند بخش‌های دیگر این دفتری که گشوده‌اید بسار سنجیده، مستدل، فروشکافنده، محکم و روان بود و از این بابت می‌خواهم بعنوان خواننده علاقمند از شما تشکر کنم. تنها چیزی که در این بخش کمی نامتناسب بنظر می‌رسد قسمت نتیجه آنست که انگار شتاب‌زده و برای درز‌گرفتن و خیلی کوتاه نوشته شده، اگر به این قسمت مبسوط‌تر بپردازید ارج این بخش بیشتر خواهد شد.
در ضمن من از اتهاماتی که دیگران و در این قسمت بیشتر آقای میر‌مبینی برشما وارد کرده‌اند جدا احساس شرم می‌کنم. آقای میرمبینی‌ بعنوان یک مومن - که مقالاتی از روی ایمان صرف و بدون در نظر گرفتن روش علمی می‌نویسند - لازم ندانسته‌اند حتی به یک استدلال، به یک شاهد ویا به یک مدرک شما بپردازند ولی خود را ملزم به پرخاشگری ایراد اتهام دانسته‌اند. امان از دست این مردان خدا!
با تشکر
شاهین

-- شاهین ، Oct 26, 2008

می گوییم قران بیان حقایق است در قالب مثالها و اسطوره ها (فرق می کند با افسانه بافی) و مانند بسیاری از کتب ادبی دارای صنایع بدیع و استعاره است تا جذابیت ایجاد کند و بر پایداریش بیافزاید. می گویند قران باید با کتابهای بیولوژی و علمی امروز مطابقت کند در تحلیل همه پدیده های طبیعی!

می گوییم قران بیان علمی واقعیت های نیست و چنین ادعایی هم نکرده و هر کجا به طبیعت اشاره کرده جهت جلب تو جه خوانندگانش به هدفمندی خلقت بوده و شعور پشت پرده آن. می گویند اما فلان مفسر بزرگ حوزه چنین گفته!

می گوییم مفسرین به اصطلاح بزرگ حوزه بزرگیشان محصول تحقیقات مستدل و فارغ از قدرت نبوده بلکه محصول جو حفقان آور تکفیر گری است که خود شما نیز مزه اش را چشیده اید. می گویند الباقی صدا ها و تفاسیر خود ساخته کسانی است که می خواهند زورکی قران را به روز کنند.

می گوییم چرا باید مشروعیت برای آیت الله هایی در تفسیر قران و اسلام قایل شویم که از دل قران توحش و خشونت و بی عدالتی واستبداد در می آورند و لی نه برای انان که آزادانه و منتقدانه قران را تفسیر می کنند تا آزادی و عدالت را توجیه نمایند. می گویند نو اندیشان دینی متاثر از غرب لیبرال وآزاد دست به تفسیرقران می زنند پس تفسیرشان مشروعیت ندارد.

می گوییم مگر آزادی و عدالت طلبی محصول غرب لیبرال دو سده اخیر است و نهضت های مختلف اجتماعی در شکل گیری حقوق بشر و آزادی و دموکراسی و عدالت بیکاره بوده اند. می گویند این لیبرال دموکراسی است که در نهایت در غرب ظهور کرده و به دنیا صادر می شود.

می گوییم مگر این لیبرا ل دموکراسی کم تناقض و مشکل دارد و با چشم بر هم گذاشتن بر نابرابری های روز افزون جهانی و بحران های متعدد هنوز در صدد اصلاح خود در حد مقابله جدی با مشکلات نیست چون از خیلی قبل با سرمایه داری و منافع شرکت های چند ملیتی و طبقه الیت جهانی ازدواج کرده. می گویند شما ضد ارزش های متعالی لیبرالیسم هستید و بنا براین فاشیست هستید.

می گوییم مگر نمی شود از همین قران که به قول شما تاریخی بوده است درس کشید که چگونه ربا خواری و قمار نابود کننده زندگی مردم است و اکنون می بینیم که چگونه این غرب لیبرال زندگی میلیون ها نفر را قربانی قمار بازی های بازار آزاد بورس و رفع مقررات مالی و اقتصادی برای باز گزاشتن دست سرمایه دار ها کرده است. می گویند قران قمار گری زمان خودش را تحریم کرده بود نه حالا
!
می گوییم بهتر است دست از مغلطه بردارید اینکه قران کلام محمد است یا الله اینکه قران چه سبک ادبی بکار برده اینکه قران چه زمانی به چه زبانی حرف زده در مرحله اول مهم نیست این مهم است که ببینیم چه حقایقی در ان بیان شده و تا چه حد باور به ان حقایق به ما کمک می کند تا دنیایی فارغ از فریب و نابرابری ها و تعصبات و استبداد برای خود فراهم کنیم.

می گویند احکام قران مانند نصف بودن ارث زن دیگر به درد امروز نمی خورد ...
می گوییم چه کسی گفته که احکام قران قابل اجتهاد نیستند و باید عین انها در هر زمان بدون توجه به تغییر شرایط تکرار شوند -اگر مثلا ارث زن نصف بوده برا ی آن بوده که مرد نان اور بوده و در عربستانی که زن به ارث می رسیده این گامی بزرگ برای تکریم زن بود ه است پس باید حقیقت پشت این حکم را دید و سپس گشت و دید چگونه باید این تکریم و این تقویت زنان در جامعه امروز تحقق یابد. اجتهاد یعنی استخراج آزادانه احکام حقوقی جدید بر اساس ارزشهای مطرح شده در قران . می گویند اما مجتهدین چنین نگفته اند
می گوییم مجتهدین را همین امثال شما به چنین جایگاهی رساندید - ماکه از همان ابتدا با هر گونه تولیت رسمی و غیر رسمی دین مخالف بودیم و نتیجه اش را هم در زندانها و چوبه دارها و زندگی در غربت دیدیم چطور شد اکنون ناگهان شما آزادی خواه شدید. آنوقت که با قدرت بودید صدای هر گونه اسلام آزادی خواه را سر کوب می کردید و اکنون که از قدرت بریده اید باز هم صدای آزادی خواهان مسلمان را نادیده می گیرید و غیر مشروع و قلابی و التقاطی می شمرید که هیچ تازه گناه استبداد زدگی خود را هم به گردن آنان می اندازید.

تا باشد که تاریخ بین ما و شما حکم نماید.

-- ahmad ، Oct 26, 2008

جناب آقای گنجی

شما جدیدا دست به نوشتن یک سری مطالب زدیده اید که من فکر می کنم شما اصلا صلاحیتی در مورد آنها ندارید. باید توجه داشت که بیان تردیدها همیشه درست نیست.

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

-- بدون نام ، Oct 27, 2008

جناب گنجي!
به نظر مي‌رسد ضروري است شما ابتدا دين و مذهب خود را اعلام كنيد و اگر هم اعتقادي به دين يا مذهب خاصي نداريد آن را بلند اعلام فرماييد زيرا استدلال‌هاي شما به جاي قرابت با تفكر شيعه و حتي معتزله، بيشتر به تفكر متحجر و قشري وهابيت مي‌ماند كه به ظواهر آيات استناد مي‌كنند و نه بواطن آن.
شما در همين مقال خود به «زاده شدن كلام خدا» اشاره كرده‌ايد كه خود، استعاره است و اصلاً به معناي متعارف زاييده شدن نيست بلكه به معناي بروز و بيان است و اين استفاده‌ها در هر زباني طبيعي است و به اين همه پيچش و پرسش و خود را به ناداني‌زدن نيازي نيست.
پرسش‌هاي شما همه خود، پاسخند و راه، آن است كه از ظواهر به بواطن برويد آن گاه بي‌شك خواهيد ديد كه بواطن چگونه به شما روي خواهند نمود و پوسته حجاب و قشر ظاهر جهان از مقابل چشمان شما برداشته خواهد شد و حقيقت امر را ملاحظه خواهيد كرد چنان كه بسياري را ديده‌ام كه با چشم خود، زبان اعضاي بدن را ديده و مي‌بينند و جاي تعجب ندارد. شما به گونه‌اي مي‌نگاريد كه گوييا در كشوري زيسته‌ايد كه هيچ بهره از خرق ظواهر و كرامات نبرده و براي نخستين بار است كه چنين چيزهايي به گوشش مي‌خورد.
اگر دوست داشته باشيد شما را نزد شخصي ببرم كه با يك نگاه به يك كلوخ و ذكر يك «يا حسين» آن را به طلاي 24 عيار تبديل مي‌كند يا با يك اشاره‌اش بواطن جهان به شما رخ مي‌نمايد و مي‌بيند كه همه دنيا «كلمات خدا» است و لا غير.
اگر چه شما انديشمند هستيد و فيلسوف و نظريه‌پرداز اما به نظرم اگر در طول سال، هرچند به نيت تفريح و وقت‌گذراني چند ساعتي هم از وقت خود را به مطالعه كتب زندگي عرفا و اهل كرامت اختصاص دهيد شايد چيزهايي دستگيرتان شود كه بتوانيد از آنها در همين مقالات بهره بگيريد و حتي آنها را با دلائل زيبنده رد كنيد.

-- بدون نام ، Oct 27, 2008

اقای گنجی از باز کردن بحث جدید ممنونم .خسته نباشید.

-- جواد ، Oct 27, 2008

نوسته های آقای گنجی به رغم در برداشتن نکات جالب برای کسانی که با این مباحث آشنائی زیادی ندارند و به رغم حریم زدائی از آنها و به رغم ارائه اطلاعات بسیار زباد دچار شتابزدگی در نتیجه گیری و عدم همدلیِ تا حد امکان با سخنانی است که می خواهد ردشان کند که این حداقل چیزی است که از یک مقاله پژوهشی انتظار می رود. گاهی انسان را یاد مقالات سیاسی اش در روزنامه های دوره اصلاحات می اندازد که همین طور قلم انداز سیل اطلاعات را ردیف می کرد و برای خواننده نامطلع و کسی که حوصله تحقیق بیشتر را ندارد تا حدزیادی قانع کننده می نمود و می دانیم که بعدا وقتی از پرده برون افتاد راز (البته تا آنجا که بیرون افتاد) چه بیرون افتاد! نگوئید که چرا به محتوا نمی پردازید و بحث شکلی و بیرونی می کنید که آن بحثها جای خود و این نگاه هم جای خود

-- نیما ، Oct 27, 2008

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد.
آنچه حافظ و مولوی و دیگران گفته اند همین است که انسان در اثر تزکیه نفس می تواند با خداوند ارتباط برقرار کند و رسول اکرم هم چنین کرد. او فردی بود که از خاک ساخته شده بود و در او روح خدایی دمیده بودند. هم خدا جو بود هم لذات انسانی و شهوت را دوست داشت. آنچه شما با دلایل و مستندات می گویید توضیح واضحات است و با اسلام منافات ندارد.

-- عارف ، Oct 27, 2008

آن یکی بر شاخه و بن می برید
اگر چه اكبر گنجي را بسياري به خاطرسابقه ي مبارزاتي و آثار قلميش در داخل و خارج از كشور مي ستايند امّا سخنان و اظهار نظرهاي اخير ايشان در مورد قرآن ، حكايت از تغييرات اساسي در نگرش و بينش وي دارد ، امري كه گنجي به خوبي استعداد آن را دارد . اظهارات جديد ايشان در مورد قرآن اولاًاز يك طرف به نوعي بوي عناد و ستيز بانفس دين و خصوصاً دين اسلام را دارد و از طرف ديگر حاكي از عدم شناخت كامل گنجي به قول دكتر مهاجراني از « زبان قرآن» و مجازات و متشابهات و ظرافت هاي قرآن است و شايد عدم اطلاع از اينكه سخنان جنجال برانگيز اوتكرار و تقريري ديگر ازهمان شبهاتي است كه زماني خاورشناساني چون پتروشفسكي و... آن ها را در مورد قرآن و سيره ي پيامبراسلام مطرح نمودند و انديشمندان بزرگي چون مصطفي حسيني طباطبايي در اثر ارزشمند خود « نقد آثار خاورشناسان » و تا حدودي در كتاب « خيانت در گزارش تاريخ » آن ها را با زبان و بياني روشن پاسخ داده اند . اكبر گنجي اينك كه ازنعمت آزادي و همچنين زيستن درجهان آزاد برخوردار است حق دارد و مي تواند كه در مورد هر مسئله اي آزادانه بينديشد و بنويسد امّا اگر بخواهد در لباس يك فرد متديّن و يك روشنفكر ديني چنين اظهار نظرهايي بنمايد قطعاً در حوزه ي دينداري و روشنفكري ديني چنين چالش هاي با متن كتاب مقدس مسلمانان چندان جايز نيست مگر اينكه از ساحتي برون ديني به چنين انتقاداتي بپردازد بنابراين عمل اودر صورت داشتن باورهاي ديني بيش تر به عمل همان فردي مي ماند كه به قول مولانا بر شاخه ي درختي ايستاده بود و داشت بن آن درخت را قطع مي كرد. به راستي آيا كسي مي تواند معتقد به آسماني و وحياني بودن قرآن باشد در حالي كه ديدگاه هاي مطرح شده در قرآن را در مورد مسائل مختلف ناصحيح بداند .؟
اگر هدف گنجي از سخنان اخيرش نقد نگرش كساني باشد كه به جامعيّت قرآن و متون ديني در مورد تمام علوم بشري همچون « فيزيك ، شيمي ، بيولوژي و... » باور دارندو يا نقد نظرات كساني باشد كه تئوري ها و نظريات جديد را بر آيات قرآن تطبيق و تحميل مي كنند چنانكه زماني طالبوف «عالم ذر» را كه در تفاسير به آن اشاره شده با « جهان مولكولي » مقايسه مي نمود،صد البته در اين موارد ايشان مي توانند محق باشند ؛ هر چند در نقد اين نگرش ها و انتظارات از دين نيزسخن ايشان تازه نيست و سال ها قبل از گنجي، دكتر عبدالكريم سروش در مقاله ي « دين حداكثري و دين حداقلي » به آسيب شناسي چنين نگرش هاي افراطي در مورد متون مقدس ديني پرداخته اند. به راستي قصد گنجي از چالش با مهم ترين گنجينه ي ديني مسلمانان چيست؟

-- لطيف پور ، Oct 27, 2008

ما الکی به جان هم افتاده ایم .حقیقت یک چیز است.اصلا تو آدم خوبی باش.آسمان هفت طبقه نباشد.یک میلیون طبقه باشد.نه اصلا یک طبقه باشد.اصلا طبقه نداشته باشد.تو انسان باش،با خیر باش.خوش قلب باش.خداوند به خاطر تعداد طبقه هامواخذه ات نمی کند.تو انسان باشی،دیدت هم به همه چیز عوض میشود.اگر قرآن را هم بخوانی سراغ آیاتی میروی که انسانیت تورا شکوفا کند.اگر انسان نباشی سراغ آیاتی میروی که برای اعراب جاهلیت نازل شده است.انسان خوب برای خوب بودنش دنبال بهانه است.انسان بد هم برای بد بودنش دنبال بهانه است.همه اش بنشینیم بگوییم:احمدی نژاد فلان است.خاتمی فلان است.رفسنجانی فلان است،که چه بشود؟این حرفها عمر تلف کردن است.آخرش که چه؟مانباید با این حرفها گوهر انسانی خود را از دست بدهیم .ما باید مطالعه کنیم.سطح فکرمان را بالا ببریم.با انسانهای اندیشمند رفت و آمد کنیم.اگر یک نفری که هم عقیده ما نیست و ریگی هم به کفش نداردو واقعا جویای حقیقت است،به حرفهای او گوش بدهیم.به او بی ادبی نکنیم.توهین نکنیم.شاید در خیلی از امور او ازماجلوتر باشد.شاید او از ما مخلص تر باشد.او هم باید نسبت به ما اینگونه باشد.اگر دست بدست هم دهیم ویکدیگر را مسخره نکنیم خیلی از مشکلات علمی حل میشود.

-- علی رفیع ، Oct 28, 2008

سلام و سپاس برشما که گذار از ادیان تاریخی را به معنویتی جهانشمول توصیه میکنید معنویتی که به جای کلمات افتراق و نفرت سکوت و حیرت و صلح را بدنبال دارد
عصر ادیان به پایان رسیده است تا معنویت آغاز شود
درود وسلام بر شما گنجی شجاع و حقیقت جو!

-- شریف ، Oct 28, 2008

سلام
یک پیشنهاد کوچک اما مفید:

همه ی دوستان، سوره های تحریم ، احزاب، نور و نساء وسایر سوره های غالبا مربوط به زنان را شخصا، دوباره و با رعایت چند نکته‌ی زیر بخوانند و سپس در مورد درستی یا نادرستی ی مدعیات گنجی داوری کنند. باور کنیم که این کوتاه ترین و درست ترین و مستقیم ترین راه داوری است که فعلا در دستان ماست.
نخوانده! نظر ندهید.
اما، چند نکته ای که همیشه باید برای داوری در مورد هر متنی رعایت شود و بویژه در مورد متن های محبوب و مشهور و مقدس:
1- آشنایی زدایی: فرض کنید این متن را در کوچه پیدا کرده اید و صفحه ی عنوان ها و اسم نویسنده ی آن کنده شده

2- کنجکاوید که بدانید در آن چه پیام مفیدی برای شما دارد. شاید نقشه ی گنجی معنوی یا مادی باشد که در جایی پنهان است که منتظر جوینده ای همچون شماست.

3- جرات اندیشیدن داشته باش (کانت): به قدرت داوری‌ی خود بی‌ایمان نباشید. یعنی وقتی با اطلاعات موجود، به داوری‌ی منصفانه و علمی، اما ناخوشایندی رسیدید، بخود نگویید که لابد من نمی‌فهمم، اما هستند کسانی که بهتر از من می فهمند و می توانند پاسخ این حس ناخوشایند را بدهند. حتما آنان تابحال پاسخ این نکته را داده اند و من خبر ندارم. در نهایت آخرین داور خود من هستم و تمام این بحث ها باید قوه ی خرد و وجدان "من" را راضی کنند نه فقط "بزرگان" و "مرجع " های مقبول عامه را.
با رعایت این نکات، قطعا به نتایجی شگفت‌آور می رسید که پیشتر، هرگز تجربه نکرده اید.

با آرزوی چشمانی باز تر برای همگان،

-- چشمانی باز ، Oct 30, 2008

چرا مطلب من را منعکس نکردید؟

-- azad ، Nov 1, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)