خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتها | |||
تحقیر و استهزاء مخالفان و متفاوتهااکبر گنجیاز نظر قرآن، متفاوتها (مخالفان و منکران)، خفاش، فاسق، مغرض، حسود، فریبکار، تبهکار و... به شمار میآیند: ۸-۲ـ انه لا یفلح الکافرون: ۹-۲ـ ان الکافرون الا فی غرور: ۱۰-۲ـ وجحدوابها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبه المفسدین: ۱۱-۲ـ ومن یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه و لقد اصطفیناه فی الدنیا و انه فی الاخرة لمن الصالحین: علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «در این آیه مردمی که ایمان به آیین پاک و خالص ابراهیم یعنی حقیقت دین اسلام نمیآورند «سفیه» شمرده شدهاند و این خود میرساند که عقل انسان را به عبادت و بندگی و تسلیم در مقابل خدا دعوت میکند. عقل آن نیست که انسان به وسیلهی آن منافع زودگذر مادی را تشخیص میدهد و همه چیز را فدای آن کند. عقل آن است که در پرتو آن سعادت جاویدان را بتوان جستوجو کرد و منافع آنی را فدای منافع ابدی نمود13.» جوادی آملی هم در تفسیر این آیه میگوید؛ هرکس دین اسلام را نپذیرد، بیخرد است. بعد هم براساس آیات و روایات میگوید نه تنها پیامبرگرامی اسلام از همهی پیامبران بالاترند و همهی پیامبران زیر پرچم ایشان هستند، بلکه: «سبقت امیرمومنان بر پیامبران پیشین را نیز میتوان ثابت کرد، زیرا طبق آیهی شریفه مباهله، آن حضرت نفس و جان رسول اکرم است14.» پس به این ترتیب، هرکس برتری حضرت علی بر همهی انبیاء را نپذیرد (غیرمسلمانها و غیرشیعیان غالی)، بیخرد و سفیه است. ۱۲-۲ـ ان الذین عندالله الاسلام و مااختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ماجاء هم العلم بغیا بینهم و من یکفر بایات الله فان الله سریع الحساب: هر آینه دین در نزد خدا دین اسلام است. و اهل کتاب راه خلاف نرفتند، مگر از آن پس که به حقانیت آن دین آگاه شدند، و نیز از روی حسد آنان که به آیات خدا کافر شوند، بدانند که او به زودی به حسابها خواهد رسید (آل عمران، ۱۹). به گفتهی جوادی آملی، مخاطب این آیه، اهل کتاب هستند. یعنی به یهودیان و مسیحیان گفته میشود، که دین حق، «فقط اسلام است که عصارهاش به صورت قرآن و سنت عترت اطهار درآمده است.» «پس جز اسلام، دینی از کسی پذیرفته نمیشود (ومن یتبغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین)، خواه آن دین (غیراسلام) همهی آن باطل باشد، مانند بتپرستی، یا باطل نسبی باشد، مانند دین اهل کتاب که پس از ظهور حضرت خاتم در حکم باطل مطلق است. قرآن کریم دربارهی آنان فرمود: قاتلوا الذین لایومنون بالله ولابالیومالاخر ولایحرمون ما حرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن یدوهم صاغرون15.» انسانشناسی کهن در تار و پود متن نفوذ کرده است. متنی که در دوران کهن زاده میشود، زبان و فرهنگ همان دوران را هم به نمایش میگذارد. به این ترتیب، غیرمسلمان، حسود، حقپوش، بیخرد و بدتر از حیوان تلقی شده است. قرآن کریم، مخالفان و منکران (کفار) را «کر»، «لال»، «کور» و... میخواند: ۱۳-۲ـ صم بکم عمی فهم لا یرجعون: کرانند، لالانند، کورانند، و باز نمیگردند (بقره، ۱۸). ۱۴-۲ـ وما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین و یجادل الذین کفروا بالباطل لیدحضوا به الحق واتخذوا ایاتی و ما انذروا هزوا. و من اظلم ممن ذکر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فی اذانهم وقرا و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا: و ما پیامبران را نفرستادیم جز آنکه به مردم مژده دهند یا بیم. و کافرانی که میخواهند به نیروی باطل، حق را از میان ببرند جدال میکنند و آیات و هشدارهای مرا به ریشخند میگیرند. کیست ستمکارتر از آن که آیات پروردگارش را برایش بخوانند و او اعراض کند و کارهایی را که از پیش مرتکب شده فراموش کند؟ بر دل ایشان پرده افکندیم تا آیات را در نیابند و گوشهایشان را کر ساختیم که اگر به راه هدایتشان فراخوانی، هرگز راه نیابند (کهف، ۵۶ و ۵۷). به گفتهی علامه طباطبایی این آیه: «رسول خدا (ص) را از ایمان آوردن آنان مایوس میکند، چون پرده در گوشها و دلهایشان افکنده، و دیگر بعد از این نمیتوانند خود را به سوی هدایت بکشانند، و دیگر نمیتوانند دربارهی حق تعقل نموده با هدایت غیر خود و پیروی و شنوایی از غیر خود رشد یابند. دلیل بر این معنا جملهی: (وان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا) است که دلالت بر نفی ابدی اهتدای ایشان میکند16.» به این ترتیب، غیرمسلمانها، تا ابد از هدایت محروم هستند. ۱۵-۲ـ افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او ءاذان یسمعون بها فانها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور: آیا در زمین سیر نمیکنند تا صاحب دلهایی گردند که بدان تعقل کنند و گوشهایی که بدان بشنوند؟ زیرا چشمها نیستند که کور میشوند، بلکه دلهایی که در سینهها جای دارند کور باشند (حج، ۴۶). ۱۶-۲ـ ومنهم من یستمع الیک و جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فی ءاذانهم و قرا وان یروا کل أایه لایومنوا بها حتی اذا جاوک یجادلونک یقول الذین کفروا ان هذا الااساطیر الاولین: بعضی از آنها به سخن تو گوش میدهند ولی ما بر قلبهایشان پردهها افکندهایم تا آن را درنیابند و گوشهایشان را سنگین کردهایم و هر معجزهای را که بنگرند بدان ایمان نمیآورند و چون نزد تو آیند، با تو به مجادله پردازند. کافران میگویند که اینها چیزی جز اساطیر پیشینیان نیست (انعام، ۲۵). ۱۷-۲ـ والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء حتی اذاجاء ه لم یجده شیئا و وجدالله عنده فوفئه حسابه والله سریع الحساب. او کظلمات فی بحر لجی یغشه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یرئها و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور: اعمال کافران چون سرابی است در بیابانی تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزدیک شود هیچ نیابد و خدا را نزد خود یابد که جزای او را به تمام بدهد و خدا زود به حسابها رسد. یا همانند تاریکیهایی است در دریایی ژرف که موجش فرو پوشد و بر فراز آن موجی دیگر و بر فرازش ابری است تیره، تاریکیهایی بر فراز یکدیگر، آن سان که اگر دست خود بیرون آرد آن را نتواند دید. و آن خدا راهش را به هیچ نوری روشن نکرده باشد، هیچ نوری فرا راه خویش نیابد (نور، ۴۰ـ ۳۹). ۱۸-۲ـ مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لوکانوا یعلمون: مَثَل آنان که سوای خدا را اولیا گرفتند، مَثَل عنکبوت است که خانهای بساخت و کاش میدانستند که هر آینه سستترین خانهها خانه عنکبوت است (عنکبوت، ۴۱). ۱۹-۲- قرآن کریم درباره بلعم باعور میگوید: واتل علیهم نبا الذی ء اتیناه ء ایاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین. ولو شئنا لرفعناه بها و لکنه اخلد الی الارض و اتبع هوئه فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث اوتترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا باتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون: خبر آن مرد را برایشان بخوان که آیات خویش را به او اعطا کرده بودیم و او از آن علم عاری گشت و شیطان در پیاش افتاد و در زمرهی گمراهان درآمد. اگر خواسته بودیم به سبب آن علم که به او داده بودیم رفعتش میبخشیدیم، ولی او در زمین بماند و از پی هوای خویش رفت. مَثَلِ او چون مَثَلِ آن سگ است که اگر به او حمله کنی زبان از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنی باز هم زبان از دهان بیرون آرد مثل آنان که آیات را دروغ انگاشتند نیز چنین است. قصه را بگوی، شاید به اندیشه فرو روند (اعراف ۱۷۶ ـ ۱۷۵). ۲۰-۲- فما لهم عن التذکره معرضین. کانهم حمر مستنفره.فرت من قسوره: چه شده که از این پند اعراض میکنند؟ گویی خرانند رمانیده که از شیر میگریزند (مدثر ۵۱ ـ ۴۹). ۲۱-۲- در قرآن کریم بر این نکته تاکید شده است که منافقین، مومنان را استهزا (تحقیر و اهانت) میکنند، لذا خداوند نیز آنها را استهزا میکند: واذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزون. الله یستهزی بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون: و چون با مؤمنان رو به رو شوند، گویند ایمان آوردهایم، و چون با پیشوایان خویش تنها شوند، گویند ما با شما هستیم، ما فقط ریشخند میکنیم. خداوند ریشخندشان میکند و در طغیانشان سرگشته میدارد (بقره، ۱۵ ـ ۱۴). آیتالله جوادی آملی در تفسیر آیات شریفه مینویسد: «این دو استهزاء متفاوت است؛ زیرا استهزای منافقان اعتباری و فاقد هرگونه اثر واقعی است، اما استهزای خداوند تکوینی است (آنان را سبک مغز و سبک قلب میکند)17.» «استهزای منافقان نسبت به مؤمنان هیچ اثر واقعی و نقش تکوینی ندارد، بلکه اعتباری محض است... اما استهزای خدای سبحان نسبت به منافقان، تکوینی و واقعی است؛ بدین معنا که خداوند آنان را سبک مغز و سبک قلب میکند18.» از اینرو «در آیات مورد بحث، خدای سبحان به بخشی از کیفرهای منافقان اشاره میکند که استهزای تکوینی خداوند نسبت به آنان، یکی از آن کیفرهاست، (خداوند آنان را بر اثر اعمال ناروایشان به استهزای کیفری، سبک مغز و سفیه میکند) و دیگری آن که ایشان را در سرکشی و کور باطنی خودشان رها میسازد19.» ۲۲-۲- در سوره مائده مومنان از دوستی با کفار و اهل کتابی که دین را استهزا میکنند، نهی شدهاند. آنگاه قرآن کریم مؤمنان را با کفار و اهل کتاب مقایسه کرده، و به تلافی ریشخندشان، آنان را خوک و میمون خوانده (گردانیده) است: یا ایها الذین ءامنوا لاتتخذوا دینکم هزوا ولعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء واتقوا الله ان کنتم مومنین. و اذاانادیتم الی الصلوه اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانهم قوم لایعقلون. قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منا الا ان ءامنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل من قبل و ان اکثرهم فاسقون. قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر و عبد الطاغوت اولئک شر مکانا و اضل عن سواء السبیل: ای مؤمنان کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازیچه میگیرند، چه از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شد، و چه کافران، دوست نگیرید. و اگر[به راستی] مؤمنید از خداوند پروا کنید. و چون بانگ نماز در دهید، آن را به ریشخند و بازیچه میگیرند، این از آن است که قومی نابخرد هستند. بگو ای اهل کتاب آیا جز به خاطر اینکه به خدا و آنچه بر ما و پیش از ما نازل شده است، ایمان داریم با ما ستیزه دارید؟ و آیا جز به خاطر آن است که اغلب شما نافرمانید؟ بگو آیا از کسانی که در نزد خداوند از این هم بد سرانجامترند آگاهتان کنم؟ [اینان] کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیدهاند و [خداوند] آنان را بوزینه و خوک گردانده است، اینان بد مقامتر و از راه راست [از همه] گمگشتهترند (مائده، ۶۰ ـ ۵۷). علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: «مفسرین گفتهاند این آیه دستوری است که خداوند به نبی خود داده که وی کفاری را که دین اسلام را استهزا میکردهاند از راه تسلیم مؤاخذ ه نماید، و در محاوره و استدلال با آنان راه انصاف را پیش گیرد تا زودتر آنان را قانع و یا ساکت کند، و آن راه این است که بگو ما تسلیم گفته شما شده و قبول میکنیم که ایمان به خداوند غلط و شر است، لیکن اگر بنا شود شر و غلط رسوا و استهزا شود نخست باید چیزی را به باد استهزا گرفت و مسخره نمود که از هر شری بدتر و از هر غلطی غلط تر است و اتفاقاً آن غلط تر از هر غلط، راه و روش خود شما است. و به فرضی که ما گمراه باشیم شما از ما گمراهترید، برای اینکه لعنت خداوند شامل حال شما است و مسخ شدگانی به میمون و خوک از ملت شما و پرستندگان طاغوت از شمایند، این همه عیب را در خود نادیده گرفته در پی عیب مائید؟ با اینکه عیب ما مومنین (به فرض که ایمان به خداوند عیب شمرده شود) در برابر معایب شما بسیار ناچیز است... کسانی را که خدا لعنت کرده و عدهای از آنان را به صورت میمون و خوک مسخ کرده و کسانی که طاغوت میپرستند بدتر و گمراهترند از مؤمنین به خدا20.» نکتهی غیرقابل قبول در تفسیر علامه طباطبایی آن است که ایشان مدعیاند که اهل کتاب ایمان به خدا را به ریشخند گرفتهاند، در حالیکه اهل کتاب به خدا ایمان دارند، ولی به دین اسلام ایمان ندارند. لذا محل نزاع ایمان به خدا نیست. از سوی دیگر ریشخند اعتباری کفار و اهل کتاب هیچ پیامدی ندارد، ولی ریشخند تکوینی خدا پیامد واقعی عملی دارد. یعنی مطابق تفسیر جوادی آملی آنها توسط خدا، سبک مغز، سبک قلب، میمون و خوک میشوند. به گفتهی وی: «خدای سبحان بارها کافران را به «چارپایان»، «حمار» و «کلب» مانند کرده است21.» نتیجه رویکرد اندیشهی مدرن به «دیگری» و «متفاوتها»، متکی بر چند اصل مهم است: یکم) گردن نهادن به واقعیت تفاوت راولز پلورالیسم معقول را «یک ویژگی پایدار» جوامع مدرن میداند. وی میگوید: «تحت شرایط سیاسی و اجتماعی تأمین شده با حقوق و آزادیهای پایهای نهادهای آزاد، کثیری از آموزههای جامع متضاد و آشتی ناپذیر – و مهمتر از آن معقول پدید خواهند آمد و خواهند پایید – اگر چنین کثرتی از پیش حکمفرما نبوده باشد... تکثر و تنوع آموزههای معقول دینی، فلسفی و اخلاقی که در جوامع دموکراتیک یافت میشوند صرفاً یک وضع تاریخی نیست که در اندک مدتی از بین برود22.» بخش مهمی از پلورالیسم معقول، اذعان به وجود آموزههای متضاد و آشتیناپذیر (اخلاقی – متافیزیکی – دینی) در جامعه است. راولز میگوید: «در جامعهی دموکراتیک مدرن، شهروندان آموزههای جامع متفاوت و درواقع قیاسناپذیر و آشتیناپذیر، ولو معقولی را تأیید میکنند که در پرتو آنها، برداشتهای خود از امر خیر را شکل میدهند. این واقعیت پلورالیسم معقول است23.» دوم) گشوده بودن نسبت به دیگری، مفاهمهی با دیگری، آموختن ازدیگری و نقد دیگری (نفی اسطورهی چارچوب مطابق تعبیر پوپر)24. سوم) امتناع از داوری قاطعانه و تحکمآمیز دربارهی دیگری، فاصلهگیری از دیگری و طرد دیگری (دشوارهای رسیدن به حکم به تعبیر راولز)25. چهارم) حق انتخاب به عنوان یکی از مهمترین ویژگیهای آدمیان اما در جهان کهن (دوران ماقبل مدرن)، به نحو متفاوتی با «دیگری» و «تفاوت» برخورد میشد. برایان فی به خوبی چنان نگرشی را توصیف کرده است. وی میگوید: «تفاوتهای ارزشی شده میتوانند متصلب شوند و به صورت «تفاوت» درآیند. آنهایی که به طرق خاصی متفاوت از ما هستند میتوانند به سرعت تبدیل به یک «دیگری» کاملاً ناشبیه به ما شوند. این گام گذاشتن در راه سراشیبی لغزندهای است که با این شروع میشود که میگوییم «آنها مثل ما فکر نمیکنند»؛ در گام بعدی میگوییم «آنها درد و عشقشان با درد و عشق ما یکی نیست» و در گام بعدی «آنها مثل حیوان رفتار میکنند» و در آخر به اینجا میرسد که «آنها میمون، خوک و انگل هستند.» نخستین گام به سوی نفرت، انسانیتزدایی از کسانی است که عجیب و غریب و ناشبیه به ما هستند، و نخستین گام به سوی انسانیتزدایی، پافشاری بر تفاوتهای مطلق و آشتیناپذیر است. به این ترتیب پافشاری بر تفاوت میتواند منجر به عدم تساهل و تسامح شود26.» پاورقیها: ۱۴- جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۷، صص ۱۳۸- ۱۱۲. ۱۶- طباطبایی، المیزان، ج ۱۳، ص ۴۶۲. ۱۷- آیتالله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد دوم، مرکز نشر اسراء، ص ۲۸۲. ۱۸- پیشین، ص ۲۸۶. ۱۹- پیشین، ص ۲۹۱. ۲۰- طباطبایی، المیزان، ج ۶، ص ۴۱. ۲۱- آیتالله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۱۳، ص ۱۲۳. ۲۲- John Rawls, Political Liberalism,(New York: Columbia University Press, 1993) P 36. ۲۳- جان راولز، عدالت به مثابه انصاف، ترجمه عرفان ثابتی، ققنوس، ص ۱۴۸. ۲۵- راولز دلایل دشواری صدور حکم دربارهی آموزههای اخلاقی – متافیزیکی و دینی و سبکهای زندگی شهروندان را به خوبی تبیین کرده است. این دلایل به قرار زیر هستند: الف) شواهد – تجربی و علمی – یک مورد ممکن است متضاد و پیچیده باشد و بنابراین ارزیابی و سنجش آنها دشوار باشد. ب) حتی وقتی کاملاً دربارهی انواع ملاحظات مربوط توافق داریم، ممکن است دربارهی وزن و اهمیت آنها اختلاف نظر داشته باشیم و بنابراین به قضاوتهای متفاوتی برسیم. ج) تمام مفاهیم ما، و نه فقط مفاهیم سیاسی و اخلاقی، تا حدی مبهم هستند. موارد دشوار هم بر این ابهام میافزایند. این نامعین بودن دلالت بر آن دارد که باید بر قضاوت و تفسیر (و بر قضاوت دربارهی تفاسیر) در دامنهای (نه چندان مشخص) تکیه کنیم که ممکن است در آن اشخاص معقول با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند. د) شیوهی ارزیابی شواهد و سنجش ارزشهای اخلاقی و سیاسی متأثر از کل تجربهی ما، یعنی کل جریان زندگی ما تاکنون، است (نمیتوانیم بگوییم این تأثیر تا چه حد است)، و قطعاً کل تجربیات ما با دیگران متفاوت است. پس در جامعهی مدرن، با توجه به وجود مناصب و موقعیتهای پرتعداد، تقسیم کارهای زیاد، گروههای اجتماعی گوناگون و غالباً تنوع نژادی آنها، کل تجربیات شهروندان آن قدر با هم متفاوت است که دربارهی تعداد زیادی از موارد پیچیده، اگر نه اکثر آن ها، قضاوتهای مختلفی دارند. ه) اغلب دربارهی هر دو وجه یک مساله، ملاحضات هنجاری گوناگونی وجود دارد که استحکام متفاوتی دارند و همین امر ارزیابی کلی و همه جانبه را دشوار میسازد. پنجمین و آخرین واقعیت عمومی را می توان چنین بیان کرد: (جان راولز، عدالت به مثابه انصاف، ترجمه عرفان ثابتی، ققنوس، صص 72-71). ۲۶- برایان فی، فلسفه امروزین علوم اجتماعی، ترجمه خشایار دیهیمی، طرح نو، صص ۴۱۴ - ۴۱۳. بخشهای پیشین: • بخش نهم: ناسازگاریهای درون متنی • بخش دهم: سرشت تجربهی وحیانی • بخش یازدهم: دلهای پاک مولد مثنوی و قرآن • بخش دوازدهم: هویت تاریخی دین - ۱ • بخش سیزدهم: هویت تاریخی دین - ۲ • بخش چهاردهم: هویت تاریخی دین - ۳ • بخش پانزدهم: متفاوتها و مخالفان: حیوانهای انساننما |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ما ز قرآن برگزیده مغز را
-- علی رفیع ، Nov 1, 2008پوست رانزدخسان انداختیم(مولوی)
این درشت کردن بعضی از کلمات هم واقعآامری ژورنالیستی است.انتخاب موضوعات خاص،دیدمحدود،آسمان ریسمان کردن برای القائات تفرقه آمیز،پیام اصلی قرآن رانگرفتن،چه چیز را می رساند؟....بل الانسان علی نفسه بصیرة...البته سخن را روی با صاحبدلان است.
به طور قطع علمای قم گنجی را نخواهند بخشید چرا که از نظر بسیاری قران برای خواندن و تجزیه و تحلیل نیست باید یک هاله نور به دور ان کشید تا کسی جرات خواندن و سوال کردن نیابد اگر هم خواند با دید مورچه ای باشد که وارد دریا شده و خود را انقدر حقیر بیابد که جرات اندیشه ورزی در کلام قران نیابد. جالب ان است که هر چه گنجی گفته عید کلام قران بدون اظهار نظر است اما همین هم به مذاق جمهوری اسلامی و تکتیراندازان رسانه ایشان خوش نخواهد امد.
-- Ali ، Nov 1, 2008آقای گنجی عزیز من هر چی این متن رو بیشتر می خونم کمتر می فهمم منظور شما چیه! الان برای من چند تا حالت متصوره:
-- بدون نام ، Nov 1, 20081- شما می خواین به افراد با طرز فکر ذکر شده در اولین بخش بگین: زشته نکنین نتیجه بد می ده. مال این دوره زمونه ام نیست این حرکات! اگه اینه که خوب شما من رو هم که به اون تفسیرا اعتقاد ندارم و معتقدم این طوری حرف زدن بده و آزادیه و اینا اما ضمناَ معتقدم که بله، دین در نزد خدا اسلام است که همان تسلیم است در برابر خدایی -که الزاماَ همون چیزی که من تعریفش می کنم نیست- رو هم از متنتون زده کردید. پس این متن نه تنها بار آموزشی نداره که عناد هم میاره.
2-منظورتون این بوده که الان همه باحالن اما این قرآنه یه چیزیش میشه ها! اگه این یکیه واضح تر بفرمایین ما هم بفهمیم مزاحم شمام نشیم.
3-(این یکیو ببخشید می گما! من یه عالمه از شما کوچیکترم!) به کل ماجرا و اینا شک کردین، دارین واسه خودتون نظام فکری جدید می سازین اما روتون نمی شه رک و راست بگین. ذره ذره در میون می زارین کسی شکه نشه! اگه این یکیه که به نظر این حقیر: ای بابا! چه دیر یاد شک کردن افتادین! نه فکر کنین من می گم شما سنتون بالاس ها! نه! اما خوب همه حول و حوش 18 سالگی این کار رو می کنن.
در هر حال اینا احتمالاتین که متن شما باعث به وجود اومدنشون شده (با در نظر گرفتن هرمنوتیک و دوستان)! خوشحال می شم از ابهام در بیام!
من یادم افتاد خودم رو معرفی نکردم. من همانی هستم که دچار ابهام سه گزینه ای بود.
-- بهار ، Nov 1, 2008درود، با خواندن سلسله مقالات گنجی انسانِ متفکر منصف در گیر ساختار انتقادی/ پرسشی مطالب ایشان می شود که در کمال ادب و منطق ایراد گردیده است انچه در میان منتقدان متفکر گنجی هم در این روزها نایاب است چه برسد به کامنت گزاران، همین چند دقیقه پیش مطلبی در سایت گویا می خواندم که اقای میربینی (کامنت گزار منتقد سایت زمانه) با همان ذهنیت پارانوئید و تو طئه اندیش مومنین خدا ترس، هلندی بودن سایت زمانه و فیلتر نشدن این رسانه و هم زمانی ان با مقالات گنجی را به زبان بی زبانی توطئه جمهوری اسلامی القا می نمود!. اتهامی بلا دلیل که در مباحث سطحی و شعاری و جدلی ایشان و دوستان (در صورت صدق ادعا ی مطلب ایشان) چیزی جز همان مغالطات همیشگی دینداران از مغلطات استدلال بر اساس نتیجه، بر چسب زدن، بی ربطی و ... نبود و از همه خنده دارتر پاسخ ایشان به دوستشان است که ما مسلمانان مجبور به پاسخ به اته ایسم ها نمی باشیم " از قیاسش خنده امد خلق را"، که بهتر این بود بگوید قادر به این کار نمی باشند. اینجانب بار ها از ایشان خواستار شدم یک برهان برون متننی و استدلالی از مد عا های شعاری خویش بیاورد و ایشان با مغالطه دوری با ردیف نمودن ایات قران به دور خویش می گشتند و توهین و افترا و مغالطه فضل فروشی از اصل بحث منحرف می گردیدند. از ان مهمتر گویا هنوز ایشان این مغالطه مشهور مباحث منطقی را نمی دانند که "انتقال بار اثبات" نامیده می شود که اثبات بر گرده شخص مدعی است (مانند ادعای کلام خدا بودن قران) ولی مومنینِ مانند ایشان در عوض این عمل نعل وارونه می زنند واز آوردن ادله گریزانند، اقای میربینی عزیز "زان حدیث تلخ می گویم تو را / تا زتلخی ها فرو شویم تو را "، راهی که هم اندیشان تو پیمودن به تر کستان است (از منظر تجربی میزان عقب ماندگی مسلمانان گواه ادعای من است)، غرب با اغاز دیالوگ پرسمانی /انتقادی از امور مقدس، چند صد سال پیش از این زمان راه را برای ظهور روشنگری و تجدد گشود. ما تازه با روشنفکران شجاعی چون گنجی ها آغاز گر این راهیم با این تفاوت بزرگ که در عصر ارتبا طات و با تجربه راه از پیش طی شده در مغرب زمین رویش این جوانه ما بسی سریع خواهد بود. بدرود.
-- سید علی طباطبائی ، Nov 1, 2008دهانی را دیدم/منشور حقانیت خویش فریاد میکرد/و ویرانه ای!/که دندانهای خشم/بر دیوار فرو ریخته ی آن/لبخند میزد/مخلوق من/چه ظالمانه معجزه میکند!/چه ظالمانه!!!
-- yalda ، Nov 2, 2008با سلام:
حالا که آقای گنجی فرصت پژوهش دارند؛ خوب است این پدیده شفا دادن بیمارهای لاعلاج توسط پسترهای مسیحی را- آن هم در حضور هزاران نفر و میلیون ها تماشاگر تلویزیونی- بررسی کنند!
اگر آن ها راست می گویند که دیگر این همه فلسفه و علم و استدلال را به رخ دیگران کشیدن بیخود است.
اگر هم شارلاتان بازی است (که به نظر من چنین است) بفرمایند چطور میلیون ها انسان اغلب هم تحصیل کرده- در جهان پیشرفته با رسانه های آزاد - فریب این شارلاتان ها را می خورند؟؟ و چه برنامه یا الگویی را برای آگاهی دادن به میلیون ها مردمی که فریب این ها را می خورند، ارایه می دهند؟؟؟
نمونه این آقای بنی هین Benny Hinn است که از این راه میلیون ها دلار ثروت بهم زده و برای خودش یک امپراطوری جهانی فریب تشکیل داده است. داستان فریب های او و لینک فیلم مستند آن را که از شبکه سی بی سی کانادا پخش شد می توان اینجا یافت:
http://www.cbc.ca/fifth/main_miracles.html
در ضمن کامنت گذاران "فقط یک دلیل" هم که گاه و بیگاه می آیند و به عنوان بادی گاردهای آقای گنجی، "فقط یک دلیل" را تکرار می کند... کامنت ها را با دقت بخوانند پاسخ خود را می یابند. افرادی که روزی همین مقدار "محکم" برای دیگران موعظه چماقی داشتند که اکنون موعظه علمی ... نه آن موقع کسی می توانست آن ها را قانع کند و نه حالا ... باید گذاشت تجربه به آن ها بیاموزد نه "استدلال" که انگار گوش شنوایی نیست؟؟
-- آرش ، Nov 2, 2008اشتباه اينجاست كه كافر را هر غير مسلمان معني كرده اند. اما كافر كسي است كه حق را دريافته باشد اما با آن مخالفت كند. فرضا آنها كه اطلاعي از اسلام ندارند از كفار شمرده نمي شوند. كلا مبحث مفصلي است.
-- سيد محمد سبحان ، Nov 3, 2008in maghalat be yek enghelabe farhangieh vaghee monjar mishavad
-- zakaria ، Nov 3, 2008اکبر عزیز ، از صدر اخبار ایران و دنیا به کجا گریخته ای ؟آیا تمام مشکلات ایرانیان و زندانیان آن که قول پی گیری های آن را می دادی تمام شده و مشکل بررسی مفاهیم دینی مان باقی مانده است؟ آیا واقعا زمان بهتری برای انتشار یادداشت های دوره طولانی دربند بودنت وجود ندارد؟
-- پندارنیک ، Nov 3, 2008آقای سیدعلی طباطبایی
-- حسین میرمبینی ، Nov 4, 2008آقای عزیز من (حسین میرمبینی) چیزی را (یا شعاری را) مدعا نکردم که مجبور باشم (بقول شما) برای اثبات آن یک برهان برون متنی و استدلالی بیاورم. من بعنوان یک مسلمان به آنچه را که محمدبن عبدالله در 1400 سال پیش ادعا کرده و آورده ایمان قلبی دارم و آن را بعنوان یک دین پذیرفته ام. بزبان ساده به شما بگویم من حتا اگر بت پرست بودم مجبور نبودم برای شما دلیل فرامتنی بیآورم که چرا بت پرستم. برای شما هم (بعنوان یک انسان دگر باور) هیچ حقی نیست که از من بخواهید به چه دلیل بت می پرستم؟ مگر من از شما از اینکه شما یک آته ایست هستید دلیل خواسته ام که بیاورید؟ دین من به من می گوید قرآن کلام خدا است و من هم به هزار و یک دلیل (که برای خودم مهم است) به آن ایمان دارم. مصداق یکی از آن دلیل هاش نیز همین خود جنابعالی هستید که ستیزتان با اسلام باعث شده، چشمانتان نبیند که چرا فکر اکبر گنجی باطل و زیانبار است. و اینکه قرآن "کلام الله" به مراتب از "قرآن محمدی" اکبر گنجی برای بوجود آمدن دموکراسی و اینکه "هرکس دین خودش را داشته باشد" و به کار دیگری کاری نداشته باشد، بهتر است.
معلوم است که من نمی توانم آنچه را که در 1400 سال پیش بر پیامبر گذشته اثبات کنم. طرح این مسئله که اکبر گنجی برای اثبات نظراتش استفاده کرده به همان اندازه مسخره است که شما از من بخواهید برای اثبات اعتقاداتم برایتان دلیل فرامتنی بیآورم. طرح مسئله او مانند آن است که من برای شما یک مسئله ریاضی طرح کنم که درواقع جواب ندارد و جزو مسائل لاینحل است. طرح مسئله لاینحل گنجی که دلیل درستی سخن او نیست. همین دلیل عنادورزی و غفلت شما است. شما اگر انسان دانا و انسان معاندی نبودید آنگاه می باید از من سئوال می کردید دلیل تو چیست که می گویی قرآن "کلام الله" برای بوجود آمدن دموکراسی و اصلاحات از" قرآن محمدی" اکبر گنجی بهتر است؟
عناد شما با اسلام اما به شما اجازه نمی ده که هرگز این سئوال را از من بکنی ؟ چرا که شما اینک با آن چندتا اطلاعاتی که از خواندن نوشته های مغرضین به دست اورده ای باید بعنوان یک "آته ایست" مومن، در جایگاه "دین ستیزی" خود استوار باقی بمانید. شما همانگونه که خودتان اعتراف کرده اید از نظر اعتقادی با گنجی در تضادید. این بدان معنی است که همراهی شما با گنجی از آنروست که تصور می کنید با فکر گنجی زودتر می شود زیرآب سلام را زد، همین و بس.
اما من معتقدم نه شما و نه گنجی و نه همه اسلام ستیزان جهان ، هرگز قادر به از بین بردن اسلام نیستند. نکته ای را که من قصد بیانش را دارم همین است که متاسفانه اینروزها کسی گوشش بدهکار آن نیست.