تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

«امکان دارد جنبش سبز سران خود را ترور کند»

اسدالله بادامچیان، عضو تشکل اصول‌گرای موسوم به «جمعیت مؤتلفه اسلامی» می‌گوید که احتمال «ترور رهبران معترضان در ایران از سوی برخی هواداران جنبش سبز» وجود دارد.

این نماینده مجلس در گفت‌وگو با خبرگزاری رسا، از رسانه‌های نزدیک به آیت‌الله مصباح یزدی، هواداران جنبش سبز را به دست داشتن در ترور مسعود علی‌محمدی، استاد دانشگاه تهران، متهم کرد.


اسدالله بادامچیان

وی ادعا کرد: «ترور و عملیات از پیش طراحی شده تروریستی قدم پنجم خط انقلاب مخملی سبز است.»

اسدالله بادامچیان حرکت معترضان را «جریان خط سبز مخملی» توصیف کرد و گفت: «از آنجایی که این جریان دچار انزوا شده‌است این امکان وجود دارد که این فرقه در آینده در نظر داشته باشند دست به اقدامات گسترده‌تری بزنند.»

به گفته نماینده تهران، ری و شمیرانات، جنبش سبز دارای پنج حلقه و گروه است که این حلقه‌ها «به تدریج دچار فرسایش» شده‌اند.

وی حلقه اول را «حق‌جویان» نامید و گفت که این افراد عمدتا از مسیر انحرافی که در آن قرار داشتند فاصله گرفتند.

به گفته آقای بادامچیان دو حلقه دیگر «مصلحت‌طلبان» و «منفعت‌طلبان» هستند که «بنا بر مصلحت و منفعت تغییر موضع دادند.»

این عضو کمیسیون امنیت داخلی مجلس افزود: «دو دسته دیگر افرادی هستند که از افکار خود دست نمی‌کشند و منزوی می‌شوند و یا افرادی که از افکار خود دست نمی‌کشند و دست به عملیات‌های تروریستی می‌زنند.»

وی ترورهای اخیر را به این گروه نسبت داد و گفت: «با توجه به این تحلیل جامعه‌شناسانه لازم است سران اغتشاش هر چه زودتر حساب خود را از افرادی که به ترور و عملیات‌های تروریستی دارند جدا کنند و هر چه سریع‌تر از اقدامات آن‌ها تبری جویند.»

بادامچیان: «ترور و عملیات از پیش طراحی شده تروریستی قدم پنجم خط انقلاب مخملی سبز است»

عضو جمعیت موتلفه در پاسخ به این سوال یک خبرنگار که «آیا تروریسم به دنبال ترور سران اغتشاش خواهد بود»، گفت: «ممکن است این اقدام هم صورت بگیرد زیرا این گروه برای پیشبرد هدف خود امکان دارد دست به این اقدام بزنند.»

پس از ترور علی موسوی، خواهرزاده میرحسین موسوی، در روز عاشورا برخی افراد و رسانه‌های نزدیک به دولت، هواداران جنبش سبز و شخص میرحسین موسوی را به دست داشتن در این ترور متهم کردند.

حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان، در سرمقاله این روزنامه نوشته بود: «دشمنان وحشی و خونریز و مأموران حلقه به گوش اسرائیل‌اند که حتی از برنامه‌ریزی برای کشتن خواهرزاده خود نیز دریغ نمی‌ورزند.»

این روزنامه در سرمقاله روز گذشته خود نیز مدعی شد که ترور مسعود علی‌محمدی ادامه «پروژه‌هایی» است که پیش از این ندا آقاسلطان و علی موسوی را هدف خود قرار داد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

احمد شیرزاد


جنازه مسعود تشییع شد، اما معرکه ای بود در جای خودش. برادران حزب الله از صبح بسیج شده بودند و یک لحظه دور جنازه را رها نکردند. بلندگو و موتور برق و مداح و باند های بسیار قوی استریو بر فراز وانت های سازمان دهی شده همه در اختیار آنان بود. خانواده و اطرافیان عملاً اختیاری نداشتند و همه ی برنامه دست برادران بود. از همان روز ترور دکتر علیمحمدی سران آمدند و رفتند و اصرار به خانواده مسعود که او را در نماز جمعه تهران تشییع کنیم. تنها جایی که تیغ خانواده اش برید همین بود که بر برگزاری مراسم تشیع در روز پنجشنبه ایستادگی کنند. جنازه مسعود تشییع شد، اما معرکه ای بود در جای خودش. برادران حزب الله از صبح بسیج شده بودند و یک لحظه دور جنازه را رها نکردند. بلندگو و موتور برق و مداح و باند های بسیار قوی استریو بر فراز وانت های سازمان دهی شده همه در اختیار آنان بود. خانواده و اطرافیان عملاً اختیاری نداشتند و همه ی برنامه دست برادران بود. از همان روز ترور دکتر علیمحمدی سران آمدند و رفتند و اصرار به خانواده مسعود که او را در نماز جمعه تهران تشییع کنیم. تنها جایی که تیغ خانواده اش برید همین بود که بر برگزاری مراسم تشیع در روز پنجشنبه ایستادگی کنند.

از صبح زود اطراف منزل مسعود مملو از جمعیت بود. پلیس همه معابر را بسته بود. محیط پر بود از نیروهای ضد شورش با لباس های رسمی و جمعی که تا دیروز اسمی هم از علیمحمدی نشنیده بودند با لباس های غیر رسمی. خانواده مسعود علاقه مند بودند که مراسم خاکسپاری سیاسی نشود و البته هر چه آبرومندتر برگزار شود. به تدریج دوستان و آشنایان جمع شدند. منزل جا نداشت. همه در کوچه های اطراف ایستاده بودند. جمع کثیری هم دوربین به دست دور و کنار دنبال جایی می گشتند که از ارتفاع بالاتری صحنه ها را فیلم برداری کنند. اغلب آن ها از شبکه های رسمی خودمان بودند و ظاهراً شبکه های خارجی که در تهران نمایندگی دارند از ترس تکرار تجربه های گذشته احتیاط داشتند و کمتر آمده بودند. البته تک و توکی خبرنگارهای خارجی یا نمایندگان آنها را می شد دید ولی نه زیاد.


برادران دولتی که در این یکی دو روزه حضور دائمی در منزل مسعود داشتند تدارک گروه موزیک نظامی، اتوبوس برای جا به جایی تشییع کنندگان، مداح و قبرکن و آمبولانس و خلاصه هر چیزی را خودشان دیده بودند. طفلکی مسعود چقدر برای آقایان عزیز شده بود. فکر همه جور مردنی را می کرد غیر از این. به مخیله کسی خطور نمی کرد که فرماندار و وزیر و رئیس دانشگاه و دهها مسئول ریز و درشت دیگر از لحظه ی ترور در خانه آنها به خط شوند تا برنامه های شهید همه به خوبی اجرا شود و چیزی از خط خارج نشود!


حدود هشت و نیم صبح بود که آقایی میانسال رفت بالای وانت و میکروفن را به دست گرفت. اولش ملایم صحبت کرد و شعاری نمی داد. ظاهراً آقایان به خانواده مسعود قول داده بودند که بهره برداری سیاسی خاصی از مراسم نکنند. ولی در هر حال ریش و قیچی و همه ی امکانات قابل تصور از همان لحظه ی نخست در اختیار آنان بود و هر چه خواستند کردند. اول کار آقای میکروفن به دست از شهدای دانشگاهی تجلیل کرد. از شهید مطهری و شهید نجات اللهی (استاد مبارزی که در جریان اعتراض و تحصن دانشگاهیان در سال 57 در ساختمان وزارت علوم به شهادت رسید) صحبت کرد و مسعود علی محمدی را در کنار آنها قرار داد. بعد از دقایقی از پشت میکروفن اعلام کرد برادرانی که آماده مراسم تشییع هستند دستشان را بلند کنند، عده ای در حدود 150 تا 200 نفر که لابه لای جمعیت بودند دستهاشان را به حالت آمادگی بلند کردند و آن جناب از بالا ظاهراً به این نتیجه رسید که همه چیز هماهنگ است و عدّه ی کافی آماده برنامه هستند. تابوت را از آمبولانس پیاده کردند و به داخل منزل بردند و شعار های مخصوص را آغاز کردند. به شدت اطراف تابوت را در کنترل داشتند و اجازه نمی دادند از فامیل و آشنایان کسی زیر تابوت برود.


معمولاً در تشییع جنازه ها در ایران رسم است که شعارهای عام مذهبی از قبیل لا اله الا الله و محمدا رسول الله می دهند. شعارهای غالب اما در این برنامه شعارهایی از قبیل مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق، این گل پرپر شده هدیه به رهبر شده، و امثال این ها بود. به جرأت می توانم بگویم که در تمام طول چند ساعت برنامه که از بلندگو شعار می دادند حتی یکی دو دقیقه هم از شعارهای مرسوم لا اله الا الله و محمد رسول الله استفاده نکردند. یکی دو بار هم که آمد بگوید لا اله الا الله و جمعیت حاضر خواستند دنبالش تکرار کنند، اضافه کرد "امریکا عدو الله" و دوباره رفت روی خط خودش.


سنت است در اغلب مراسم تشییع که موقع آوردن میت به خانه اش و نیز قبل از دفن، دقایقی را سکوت می کنند تا اهل خانه و به خصوص خانم ها با عزیزشان وداع کنند و سخن دلشان را به زبان گریه و عزا با خدای خویش باز گویند و عقده های دل را بر سر پیکر عزیز از دست رفته باز کنند. اما در این برنامه ظاهراً آن چنان برادران نگران جزییات بودند که حتی لحظه ای بلندگوها ساکت نشدند و مداحان و شعارگویان حرفه ای به مدد استریوهای قوی آن چنان یک نفس برنامه اجرا کردند که هیچ کس حتی نتواند صدای گریه بستگان مسعود را به گوش بشنود. شنیده شد که حتی یک بار یکی از آقایان به خانم علیمحمدی نیز تشر رفته بود!


ظاهراً دوستان و فامیل مسعود چاره ای جز تسلیم نداشتند. خانواده ی او نگران به هم خوردن مراسم و ایجاد مانع برای برگزاری برنامه های بعدی نظیر ختم و هفته و غیره بودند. آن ها که مسعود را دوست داشتند کاری جز نثار اشک و طلب علو و مغفرت برای روح پاکش نمی توانستند انجام دهند. به ناچار این ها خود را کنار کشیدند و جنازه ی مسعود را به غریبه ها سپردند تا هر چه می خواهند انجام دهند. تابوت مسعود را کسانی با خود بردند که تمام آشنایی شان با او از زمانی بود که از او جسدی در خون غلتیده مانده بود.


این سوتر اما چهل پنجاه نفری از استادان و محققان فیزیک کشور با چشمانی اشک آلود نظاره می کردند و آرام آرام جمعیت را دنبال می کردند و جمع کثیری از مردم عادی، اهالی محل و فامیل و اطرافیان مسعود که بیش از یکی دو هزار نفر تخمین زده می شدند. تشییع کنندگان بر سر دو راهی مانده بودند. از سویی همه دوست داشتند به احترام روح علیمحمدی و بنا به سنت رایج پیکر او را مشایعت کنند و از سوی دیگر در آن جلو نمایشی در جریان بود از شعار های خاص و شرکت کنندگان خاص، که کمتر کسی راغب بود در تصویرها به شکل سیاهی لشکر آن ها دیده شود. دوربین های رسانه های رسمی همه پیرامون وانت رهبری کننده در حرکت بودند و به دنبال ثبت چهره های شاخص و نشان دادن فضای ویژه ای که در آن جلو حکمفرما بود.


دقایقی بعد اتفاق جالبی افتاد. جمع چند صد نفره ای از دانشجویان دانشگاه تهران، به خصوص بچه های گروه فیزیک، عکسی از دکتر علیمحمدی را در جلو گرفته بودند و با سکوت به دنبال آن حرکت می کردند. تنها گاهگاهی صلوات می فرستادند . آن ها به تدریج بین خودشان با گروه تشییع کنندگان حکومتی فاصله ایجاد کردند و صف خودشان را از برنامه از پیش تعیین شده جدا کردند. به تدریج که تشییع کنندگان متوجه این جمع شدند به آن ها پیوستند و از صف برنامه رسمی برادران جدا شدند. صحنه جالبی بود. آقایان در آن جلو یکدفعه دورشان را خلوت دیدند. خودشان بودند و خودشان. یکی دو نفرشان با خشونت آمدند تا پوستری را که در جلوی صف دانشجویان در دست آنان بود از آنان بگیرند که با مقاومت جمع مواجه شدند.


به تدریج شعارهای لا اله الا الله و محمدٌ رسول الله از بین جمعیت بالا گرفت و فضای خیابان را پر کرد، آنچنان که حتی صدای بلندگوهای بسیار قوی برادران دیگر شنیده نمی شد. به قول نقاشان کنتراست جالبی ایجاد شده بود. در این سو اشک بود و لا اله الا الله . در آن سو بانگ مهیب بلندگوها بود و مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه. در این سو آه حسرت بود در از دست دادن استاد محبوبی که بچه ها فرزندوار دوستش داشتند و اکنون از وداع با پیکر بیجان او نیز محروم بودند، و در آن سو خشم مضطربانه کسانی که نگران بودند جنازه ی مسعود به دست دیگران بیفتد و آن را مثل غنیمتی جنگی برای خویش محافظت می کردند. این سو محبت خالصانه بود و ماتم صادقانه کسانی که مسعود را از دست رفته می دیدند و آن سو دوربین بود و سیطره قاهرانه کسانی که احساس می کردند مسعود را به دست آورده اند. این سو سکوت مظلومانه ای که تنها پناهگاهش شعار جاودان لا اله الا الله است و آن سو یک دوجین از شعارهای مرگ و تکفیر که در عمل برای حذف دیگران به کار می روند.


یک بار برادران که دیدند دارد سه می شود عقبگرد کردند تا فاصله شان با جمعیت سبز از بین برود و دوباره کنترل را به دست گیرند. آنها برای این کار حتی وانت هدایت کننده را به عقب کشیدند که یکی از خانمها فریاد زد اگر کسی را زیر گرفتید نگویید وانت دزدی بود!


پیرامون این تابلوی متضاد قاب سیاه رنگی بود از مأموران سیاهپوش ضد شورش با انواع تجهیزات که دور گرفته بودند جمعیت را و موتورسوارانی که به بالا و پایین می رفتند و می آمدند. فضایی از ترس و نگرانی حکمفرما بود و کسی نمی دانست که آیا مراسم تا پایان به سلامت طی خواهد شد یا نه. شمار نفرات ضد شورش را دوستان بالای هزار مأمور برآورد می کردند. در طی مسیر در یک ورزشگاه جمع کثیر چند صد نفره ای از آنان به حالت آماده باش بودند.


پس از ساعتی از این مراسم تشییع دوگانه، خبردار شدیم که آقایان جنازه را با آمبولانس به محل دفن، یعنی امامزاده علی اکبر چیذر برده اند. شرکت کنندگان به تدریج پراکنده شدند و هر کدام تلاش کردند تا با وسیله ای خود را به محل تدفین برسانند.


حوالی ساعت 11 صبح تمام خیابان های اطراف محله ی چیذر مملو از جمعیت و نیروهای ضدشورش بود. جنازه مسعود کماکان مثال غنیمتی جنگی در دست آقایان بود. حتی امکان نزدیک شدن به تجمع آنان به سادگی وجود نداشت و در عین حال افراد از برخورد خشن احتمالی آقایان نگران بودند و نمی خواستند با آنان تداخل و همراهی داشته باشند.


دوستان و دانشجویان مسعود از خواندن نماز بر پیکر او و شرکت در مراسم خاکسپاری عملاً محروم بودند. آنها همه این مراسم را آن طور که میلشان بود انجام دادند. هنگام خاکسپاری در ورودی امامزاده بسته بود و ما از پشت شبکه آجری دیوارهای اطراف امامزاده گوشه هایی از مراسم را می دیدیم. امیر می گفت این صحنه مرا یاد قبرستان بقیع انداخته بود که تنها از پشت دیوارهای مشبک می توان به داخل نگاه کرد.


هنگام خاکسپاری نیز همان طور که گفتم بلندگو لاینقطع به کار بود و شعارهایی پی در پی گوینده شنیده می شد. صدای ماتم عزاداران محدودی از بستگان مسعود که توانسته بودند به محل خاکسپاری نزدیک شوند را هیچکس نمی توانست بشنود. گویی آقایان نگران بودند که نکند برخی صحنه های قبلی در هنگام خاکسپاری تکرار شود و عزاداران در میان گریه هاشان چیزهایی بگویند که خوشایند نباشد.


ظهر نشده بود که مسعود به خاک رفت و همه چیز تمام شد. دانشجویان ماتم زده به اقامت گاه هایشان برگشتند و مشایعت کنندگان هر کدام به راه خویش رفتند. اذان ظهر را که می گفتند دیگر از آن سینه چاکانی که نگران بودند جنازه مسعود دست دیگری بیفتد خبری نبود. نگرانی هایشان تمام شده بود و بار دیگر نفسی راحت کشیدند و رفتند. کاش می شد چشم نامریی می داشتیم و می دیدیم از فردا چند نفر آن ها که این طور جنازه مسعود را به خود چسبانده بودند بر سر خاک او هم حاضر می شوند تا فاتحه ای بخوانند. مسعود از لحظه شهادت تنها همین دو روز را نزد ما نبود. از این پس آن چه اثر معنوی از او به جای مانده است سنخیت و تعلقی به برخی از کسانی که تنها پشت جنازه اش حاضر بودند نخواهد داشت. مسعود پنجاه سال مال ما بود، و بعد از این نیز مال ماست. تنها یک امروزی تابوت او به سرقت رفت و تمام شد.


گروه فیزیک دانشگاه تهران از فردا جای خالی مسعود را شاهد خواهد بود و دانشجویان، علیرغم اشک و حسرت با عزم و جدیت تلاش خواهند کرد تا مشعل علم را در سرزمین ایران فروزان نگه دارند. خانواده مسعود نیز باید به زندگی بی او عادت کنند، چه کار سختی. مگر می شود کسی را فراموش کرد که در تمام لحظات حضور، بودنش را حس می کردی و فضای پیرامونش سرشار از نشاط بود و تحرک. اما به هر تقدیر چاره ای نیست. زندگی باید کرد. خدا یاری شان دهد.

منبع : سپیداران

-- کپی از جرس ، Jan 15, 2010

هیچ فرد فهمیده و با خبر از وقایع داخلی و جهانی را نمی توان به بازی گرفت. امضای اسراییل و آمریکا در ترور این استاد بخوبی هویداست. اسراییل قبلا" متخصصین اتمی عرب را چندین بار ترور کرده است. یکی همین چند سال پیش در هتلی در فرانسه. ... و جاسوسان رادیو زمانه ... و جاسوسان صهیونیسم وابسته به سازمان جاسوسی هلند نمی توانند مردم را بجز خودشان خر کنند.

-- بدون نام ، Jan 15, 2010

سوال من از طرفدارن باقیمانده و ناچیز جنبش سبز این است که چرا دولتی که طبق گفته ها و نوشته های شما اینقدر از مراسم تشکیل جنازه مخالفان میترسد،اقدام به ترور مخالفین درجه دوم و سوم میکند؟؟
مگر نمتوانند موسوی و کروبی را ترور کنند؟
اینکه بگویید ترورها بدون اطلاع دولت توسط گروهی خاص از مدافعان دولت و کاملا مستقل انجام شده است و بدین طریق دارند زمینه ترور رهبران وابسته جنبش سبز را فراهم میکنند،قابل قبول تر است.ضمنا دولتی که مسوولین پلیس و دادگستری ان رسما اعلام میکنند که از این پس با مخالفین به عنوان محارب برخود میگردد،چرا شتر سواری را به شکل مسخره اش انجام دهند؟
البته توسط این موجود دو پا به نام انسان هر خریتی تا به امروز انجام گرفته است و این نوع خریتها هم فقط مختص دولتمردان نیست و مخالفین دولت هم چنین خریتهایی کرده و هنوز میکنند.مخصوصا افراد و یا گروههایی که در خدمت اجنبی باشند.

-- mansour piry khanghah ، Jan 15, 2010

پیر خانقاه جان مثل اینکه شما سنت به اوایل دهه شصت قد نمیدهد یا از ... و مشغله ایام فراموش کردی که آقایان چگونه با چماقبدستی و حمله به تجمعات و سپس ترور، خط ترور را به طرفهای مقابل متاثر ازهیجانات انقلابی مد آنروز القا کرده تا با استفاده از قوای برتر نظامی در سکوت توده وحشتزده از تحرکات شبه نظامی و تحت شانتاژ رسانه های رژیم به قلع و قمع مخالفین مشغول شوند! مگر هدف قتلهای زنجیره ای افراد طراز اول اپوزیسیون بود یا بمبگذاری مشهد هدفش بسادگی حذف فیزیکی افراد حاضر در ان محل بود... متاسفانه پدیده جمهوری اسلامی صاحب رفتاری پیچیده و عکس‌العمل‌های چند مرحله ایست که با تحلیل‌های ساده انگارانه کنش و واکنشی قابل بررسی نمیباشد علی الخصوص که در طول این سالیان تجربه ای فراوان در مدیریت افکار عمومی عوام داخل و خارج کشور پیدا کرده هر چند بنا به اقتضای شغلی، ملایان در این شاخه از تبحر بالایی سود میجسته اند.

-- irani ، Jan 15, 2010

به خوانید ، فداییان اسلام ممکن است سران چنبش را ترور کنند .

-- بدون نام ، Jan 15, 2010

احمدی نژاد، مصباح، جنتی، شریعتمداری، حسینیان... => دستگیری سران جنبش سبز و سرکوب
.
باهنر، مطهری، رضایی، لاریجانی .... => تعامل با جنبش سبز
.
خامنه ای => اول ایجاد شکاف در جنبش سبز با دادن چند آب نبات چوبی (مثل مناظرات تلویزیونی) و بعد سرکوب
.
با این کار خامنه ای میخواد در سرکوب شدید گروه دوم را هم همراه خودش بکنه.
بدون آزادی زندانیان سیاسی و رفع توقیف مطبوعات، مناظرات جدید تلویزونی را باید همچنان حقه و فریب دونست تا میل به بازکردن فضای سیاسی کشور.

-- آرش ، Jan 15, 2010

دوستانی که حضور داشتند به یاد دارند که این جمهوری اسلامی بود که سران خود را در مقر حزب جمهوری اسلامی ترور کرد و در سالهای بعد گروههای مختلفی را متهم به انجام این امر کرد. ما هنوز منتظر مدارک و شواهد این خودزنی ۲۰ و چند ساله هستیم.
ادعای اینکه سخنگویان داخلی سبز قصد ترور خود را دارند، ادعاییست از سنخ «ندا آقا سلطان در مرگ خود دست داشته است». آقای بادامچیان همان را تکرار میکنند که دیشب تلویزیون ولایتی با آن مردم را فیلم کرده بود.

-- عین‌الله ، Jan 15, 2010

من از کشتار هوادارن بیگناه و نادان ولی انسان دوست کلیه سازمانها ، گروهها و احزاب توسط ج.ا. از اول اتقلاب تا کنون کاملا با خبرم.از اغاز انقلاب هم در صفوف معترضین اجتماعی بوده و هنوز هم هستم.
از کشتار مسلمانان و رهبران انان نیز زیر عنوان مرتجع و امریکایی هم اگاه میباشم.از کشتار جوانان غیور کشور در جنگ تحمیلی توسط همین استعمار گران که امروز مدافع حقوق مردم ایران شده اند هم با خبرم.روح همه ان کشته شدگاه با غیرت ایرانی شاد باد.
دوستان،رفقا برادران و یاران اگر پس از انتخابات اخیر باز هم گروهها و احزاب و دولتمردان ایرانی به جان هم می افتادند و باز هم خریت کرده و همدیگر را می کشتند،من فقط افسوس می خوردم و دم نمی زدم .
متاسفانه و صد افسوس که استعمارگران طراحان وحامیان این فتنه اند و مشتی فرصت طلب و مفتخور و مخصوصا سیاسیون ورشکسته قرن اخیر را اجیر کرده و با به راه انداختن انقلابی مخملی و تحت عنوان وازه های زیبای دمکراسی و حقوق بشر و انتخابات ازاد قصد مردم فریبی و سوار شدن بر گرده خسته و زخمی مردم ایران را دارند و توسط این خود فروختگان ،جوانان معصوم ما را هم خام کرده و به جان هم انداخته اند.
من وظیفه انسانی،ایرانی و انقلابی خود دانستم که در چنین شریطی صدایم را به گوش هم میهنانم برسانم و در حد توان خود با حیله دشمن مقابله فکری و حتی فیزیکی(جنگی)بنمایم.
در هیچ گروه ایرانی عضو نبوه و نیستم و حزب الهی هم نیستم .نه سواد خواندن و نوشتن کافی دارم و نه نظریه پردازم.به هیچ چیز هم چشم ندوخته ام. انچه مینویسم فقط بر حسب اجبار وجدانم می باشد.
همه سیاسیون وطن دوست و باوجدان می دانند که در پشت اتفاقات اخیر در ایران ،کشورهای استعمارگر پنهان شده اند و موسی،کروبی،رفسنجانی و خاتمی هم با انان همکاری کامل دارند تعجب من از همکاری نیروهای سیاسی چپ با این توطعه گران و همدستان قتلهای دهه ٦٠ است.اگر رفسنجانی،موسوی و کروبی قبل و یا بعد از انتخابات اعتراف میکردند که در ده ٦٠ به خاطر خشم از خیانتهای سازمان جنایتکار مجاهدین مجبور به کشتن هواداران بی گناه و نادان ان سازمان و کمونیستها و چپی ها شده اند و از خانواده های کشته شده و مردم ایران عذرخواهی میکردند،برایم قابل قبول تر بود که کمونیستها با کسانی دوباره همراه شوند که انان را مرتجع و شیاد می نامند.دوم اینک کمونیستها و بطور کلی چپ ایرانی از نتیجه انقلابات صورت گرفته با کمک غرب به خوبی اشنایند. ولی افسوس که انان هم در باتلاق استعماگران گام نهاده اند و در اشوب کشور و کشته شدن جوانان ایرانی دخیل میباشند.نگاهی به نتیجه انقلاب مخملی امریکایی در اوکراین باید چشمان خشم الود و بسته سیاسیون جنبش سبز را کاملا باز کند.به اخبار روز اوکراین توجه بفرمایید و بشنوید که مردم اوکراین بعد از چند سال از وقوع انقلاب مخملی با کمک امریکاییان جنایتکار به چه بدبختیهایی گرفتارند و چقدر از انجام انقلاب خود متاسف میباشند.
انکه ناموخت از گذشت روزکار
هیچ نامو زد از هیچ اموزگار

-- mansour piry khanghah ، Jan 15, 2010

ای mansour piry khanghah از کدوم قسمت این حکومت ننگین حقوق می گیری که اینجوری از کشتار و تجاوز و ترور دفاع می کنی اگه اسم خودت باشه البته.

-- ایرانی ، Jan 16, 2010

به بسیجی بدون نام (کامنت دوم) ،
تو دیگه نمیخواد خودتو قاطی مردم آزادیخواه کنی و اظهار نظر کنی.
تو فعلا برو ساندیس مجانی بخور که در ایران آزاد جای تو و بقیه سرسپرده های رژیم پشت میله های زندان خواهد بود، البته اگه جون سالم بدر ببرید.

به منصور پیر خانگاه،
خوبه اول قبول کردی که دولتمردان یک مشت ...ند. تحلیلهای سیاسیت هم ممکنه فقط بدرد بسیجی ها بخوره. در ضمن همین « طرفدارن باقیمانده و ناچیز جنبش سبز» بهتون نشون دادند و خواهند داد که قدرت اصلی دست مردمه و رژیم طالبان صفت باید ... بره.

-- برندگان بیشمار ، Jan 16, 2010

سران جنبش هم ممکن است یکدیگر را ترور کنند !

-- بدون نام ، Jan 16, 2010

دوست گرامی، منصور پیری خانقاه، حرفهای تو را بسیار نزدیک و حتی منطبق بر افکار خود می بینم.

فقط از فردی چون تو، با چنان نظرهایی خیلی بعید است که در جایی دیگر توصیه کرده بودی مردم می توانند از امثال شریعتمداری (که خود یهودی تازه مسلمان شده و از مهره های مسلم همان اسرائیل و آمریکا است) برای پیشبرد مسالمت آمیز اهداف خود کمک بگیرند.

من اطمینان دارم بیشتر مردم ایران، بخصوص آنان که در این جنبش سبز شرکت فعال دارند، از گرفتاری ها و توطئه ها و برنامه ریزی های خارجی و داخلی برای حفظ منافع شرکت های نفتی و سیاستمداران فاسد کشورهای دیگر (و نه حفاظت از منافع مردم آن کشورها!) آگاهی کافی و خوبی دارند.

شاید برای همین است که این مردم با علم به همین سوءاستفاده ای که ممکن است از آنان بشود به هر حال دارند در همین لحظه این جنبش انقلاب گونه را به پیش می برند؟

به علاوه، شما از برنامه های ضد انسانی و ضد ملی بر علیه ملت ایران حرف زده اید و به نظر من خیلی هم درست صحبت کرده اید اما نهایتاً راه حل درستی ارائه نمی دهید مگر مثل همان مورد "بیعت با شریعمتداری" و امثال وی که حداقل مرا نسبت به شما تا حدی بدبین می کند، نه به آن مفهوم که شما طرفدار این دولت هستید، بلکه به این مفهوم که چرا راه حل درست تر و بهتری ارائه نمی دهید تا مردمی که به اندازه کافی دل به ماموران و سردمداران همین رژیم بسته اند، دیگر به ماموران مستقیم اسرائیل که سالها است با ظاهر مسلمانی به شانتاژ و هم زدن آب گل آلود مشغول بوده و هستند وابسته نشوند!

همین آقایی که این خبر در مورد او و حرفهای "خردمندانه" اوست، و جمعیت مطبوعش، همگی از افراد سرسپرده به همان اسرائیل هستند و از کسانی که در ایجاد آشوب و ناامنی و خشونتهای جامعه از هر نوع آن همیشه فعالیت داشته اند منتهی با این فرق که ظاهراً موضعی مشخص و روشن در طرفداری از رژیم اتخاذ کرده و صراحتاً با مخالفین رژیم در افتاده اند.

اینان از همان کسانی هستند که در خود مطبوعات غربی بی طرف اما انتقادی، از آنان به عنوان "گانگسترهای اسرائیلی" نام برده می شود و تنها به ایران و اوکراین اختصاص ندارند و در خود کشورهای غربی و همه جای دیگر دنیا نیز می توان آنها را در موقعیت ها و مقامات گوناگون ملی یا دولتی یا مذهبی و تجاری و غیره به راحتی پیدا کرد و البته در آن کشورها نیز این گونه افراد به لباس و رنگ و مذهب و نام و نشان همان ملت به کار و زندگی و "انجام وظیفه" مشغول هستند.

-- بی نام ، Jan 16, 2010

مطمنا نه کروبی ونه موسوی ونه بخصوص خاتمی هیچکدام را خامنه ای مایل به از بین بردنشان نیست ..چرا که همچنان امید دارد ..که با گول زدن اینها ومرعوب کردنشان به اینکه جنگ داخلی میشود وال میشود وبل میشود مننتظر است اینها را به گونه ای به زیر تسلط خود در اورد ..وبوسیله اینها جنبش مردمی را البته بهتر میتواند سر کوب نرم یا مخملی !! کند ..ولی همانطور که در سخنرانی اخیر خامنه ای هم بود ترس از این دارد که گروهی که همچون خودش حیله گر ومکار نیستند وبیشتر سطحی نگرند دست به عملیات خودسرانه بزنند واینان را با بی سیاستی و بدون اجازه صزیح او بکشند ...ولی کور خوانده اند ..ملت به گونه ای برخاسته که با همه افت وخیز هائی که ممکن است داشته باشد ..دیگر هر گز از پای نخواهد نشست تا اینان را یا مجبور به تبعیت از خود کند ویا اگر خود نخواستند که چنین کنند ..سر نگونیشان حتمیست که البته بی هزینه نخواهد بود ..واز بین رفتن کسانی مانند موسوی وکروبی ویا خاتمی هیچ تاثیری بر خواست مردم نخواهد گذاشت چرا که امروز همین الان هم خواسته هاشان با این اقایان تفاوت میکند ..بنابراین کشتن اینها جز اینکه ممکن است زحمتی برای خود بیافرینید هیچ تاثیری برخواست ملت ندارد ..حال خود دانید.

-- مژده ، Jan 16, 2010

متاسفم که پدران ما نفهمیدند که استبداد نعلین از استبداد چکمه به مراتب بدتر است.

-- ممدآقا ، Jan 16, 2010

دو سه تا بسیجی بسیج شده اند تا کامنت بنویسند. تا ما را روشن کنند. آنها البته به فلتر شکن احتیاج ندارند، اینترنتشان سرعتش بالاست. مثل من نیستند که دوساعت وقت بگیرد تا تازه باز شود و بعد دوساعت تا بتوانم مطلبی بفرستم. اما مهم نیست مهم این است که جنبش سبز در زیر زمین ایران زمین در حال غلغل است، این جنبش دیگر وارد مرحله ی انقلاب شده است. این انقلاب بزودی شعله هایش را بر خرمن این علفهای هرز خواهد دوانید. سی سال عزا و قتل و سنگسار و چپاول و نامردی و قتل و قتل عام و شناعت و شلاق و دزدی و فحشا و فساد اقتصادی و رشوه دهی رشوه گیری و دروغ و ریا کافی ست. در ضمن دوستان توجه داشته باشند و برای این ...خانقا یی چیزی ننویسند و نفرستند.

-- شاهد از تهران ، Jan 16, 2010

ممد آقای عزیز، نه اینکه حالت را درک نکنم و با تو همدردی نداشته باشم اما استبداد بهتر و بدتر ندارد و هر جورش ناجور است، حتی استبداد آزادی های از نوع غربی که بخصوص در این سالهای اخیر، به جز خودش و مذهب هیچ نوع دیگری از اندیشه را بر نمی تابد!

-- بی نام ، Jan 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)