خانه > خارج از سیاست > ویژه نامه مشروطیت > مشروطه را هنوز نمیشناسیم | |||
مشروطه را هنوز نمیشناسیمناصر رحیمخانیجنبش مشروطهخواهی ایرانیان دگرگونی فرهنگی و سیاسی بزرگ و بیهمتایی در تاریخ معاصر ایران پدید آورد و آغازگر روند گذار جامعهی سنتی، از آیین حكمرانی خودكامه به نظم نوآیین مشروطهگی بود. در آستانهی سالگرد نهضت مشروطیت ایران هنوز آرمانهای نافرجام این جنبش مردمی یعنی آزادی، حاكمیت قانون، تأسیس دولت ملی مدرن، پیشرفت و تجدد، همچنان خواست جامعه ایران است. گفتوگویی که امروز بخش دوم و پایانی آن از نظر خوانندگان رادیو زمانه میگذرد، توسط آقای ناصر رحیمخانی از کوشندگان آزادی بیان و پژوهشگر با آقای خسرو شاکری انجام شده است. خسرو شاكری، استاد و پژوهشگر شناخته شدهی تاریخ معاصر ایران است که بیش از سه دهه در كار بررسی اسناد و پژوهشها و دگرگونیهای تاریخ سیاسی ایران از مشروطه به این سو بوده است. آقای شاکری در بخش نخست این گفت و گو به بازنمایی مفهوم مشروطه، به تاریخنگاری وقایع مشروطه و به چند و چون مخالفت پارهای از روحانیون با نهضت مشروطه پرداخت. اکنون بخش دوم این گفت و گو از نظر خوانندگان میگذرد.
گرایشهای فكری دوران مشروطه كدامها بودند؟ در مورد گرایشهای فكری در دوران مشروطیت، باید بگویم متأسفانه من تحقیق جدیدی نسبت به آنچه آدمیت یا دیگران مثل باقر مؤمنی در این زمینه كردهاند انجام ندادهام، مگر اینكه در زمینه سوسیال دموكراسی كه در كتاب اخیر به آنها مفصل پرداختهام. بنابراین خواننده باید به نوشتههای آنان رجوع كند. در عین حال باید بگویم آنچه آنان نوشتند یا من نوشتم حرف آخر نیست و تاریخ را هر روز میشود تكمیل كرد و نسل جوانی كه علاقهمند به دموكراسی و رخنه آن اندیشه به ایران است بایستی توجه بیشتری به تحقیق در این زمینه بكند و بتواند آثار تازهتری و پیشرفتهتری از آنچه تاریخنگاران ایرانی یا انیرانی در این زمینه به دست دادهاند بهوجود بیاورند. شما بیش از سه دهه است كه در كار بررسی اسناد و پژوهش در دگرگونیهای فكری و سیاسی تاریخی معاصر ایران از مشروطه بدین سو هستید. در پژوهشها و آثاری كه تاكنون منتشر شده چارچوبهای تئوریك و مكتبهای تحلیل تاریخی جنبش مشروطهخواهی ایران، كدامها هستند؟ ویژگیهای آن مكتبها چیست و از دید شما تا چه اندازه در تحلیل رویدادهای مشروطه ایران موفق بودهاند یا اگر كاستیهایی دارند كدامهاست و از چیست؟ نكته مهم در مورد تاریخنگاری مشروطه این است كه ما توجه كنیم كه بیشتر تاریخنگاران مشروطیت ـ تاریخنگاران غربی یا شرقی به معنای شوروی ـ كه در مورد مشروطیت نوشتهاند از موضع ایدئولوژیك خودشان نوشتهاند. عمده این نوشتهها در دوران پس از جنگ جهانی دوم، یعنی در زمان جنگ سرد نوشته شدند و چنانكه در كتاب اخیرم یادآوری كردم، اظهار نظراتی كه تاریخنگاران شوروی و یا غربی در مورد مشروطیت كردهاند همیشه در لفافه تحتتأثیر جنگسرد بود و كوشش میشد كه مشروطه را طبق تمایلات ایدئولوژیك خودشان تعریف كنند؛ مثلاً غربیها میكوشیدند كه نقش سوسیال دموكراسی را كه بویژه در دوران دوم مشروطیت، در دفاع از مشروطیت پس از كودتای محمدعلی شاه نقش مهمی داشت یا ذكر نكنند، یا اگر ذكر میكنند، بهطور یك جریان غیرمهم ارزیابی كنند. رجوع به نوشتهها و به كتابهای ایرانشناسی مانند پیتر اِوری (Peter Avery)، آن ك. اس. لمبتن (Lambton)، نیكی كدی و غیره نشان میدهد كه عمدی در دستگاه فكری آنان وجود دارد كه مشروطه را طبق تعاریف خودشان تفسیر كنند، در حالیكه در شوروی كوشش این بود كه نقش سوسیال دموكراسی را بیش از آنچه بود ارزیابی كنند. در این ارزیابیها كوشش میشد تقریباً تمام اهمیت را به الهاماتی كه سوسیال دموكراسی از جریان بلشویكی در قفقاز دریافت میكردند نسبت بدهند.
در حالی كه میدانیم در آن زمان، یعنی در سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۹۰۸با اینكه میان سوسیال دموكراتها ـ منشویك و بلشویك ـ اختلافاتی وجود داشت و از سوی دیگر سوسیال رولیسیونرها و حتی آنارشیستها اختلافاتی با آنان داشتند، اما در همبستگی تمام این جریانهای روسی و قفقازی با نهضت ایران توافق وجود داشت و همبستگی یكسان میشد؛ مبارزانی از همه این گروهها در دفاع از مشروطیت و در دفاع مسلحانه از مشروطیت شركت كردند. از این جمله بودند، آذریهای شمال ارس، بویژه ارامنه و گرجیها و برخی روسها در این نهضت دفاعی شركت میجستند و اختلافات ایدئولوژیكشان آن چنان محسوس نبود، اما بیتوجهی كه ازسوی دیگر نسبت به تاریخ مشروطیت رخ میدهد. این است كه ایرانیانی كه در دوران حزبتوده، مشروطیت را از دید روسیه منعكس میكردند میكوشیدند كه این نهضت را از زاویه دید تاریخنگاران شوروی در دوران استالین منعكس كنند، یعنی از دید تاریخنگارانی چون خانم ایوانوا، میخائیل ایوانف، آروتونیان و صالح علی اف یا افرادی نظیر آنان كه اسامیشان و نظراتشان را در كتاب اخیر آوردهام. اما بودند دیگرانی كه در مورد مشروطیت اظهارنظر كردند، هم در زمان مشروطیت و هم پس از مشروطیت. در زمان مشروطه یك ارمنی روس به ایران آمد و كتابی نوشت در مورد جریانهای مربوط به محمدعلی شاه. او نهتنها به زبان روسی افشاگری میكرد، ازجمله در مورد جنایتهای محمدعلی شاه و حمایت روسیه تزاری از ضدانقلاب در ایران، بلكه با یك نوع همبستگی و سمپاتی از سوسیال دموكراتها سخن میگفت، ولی در عین حال نظر انتقادی خودش را نسبت به سوسیال دموكراتها هم بیان میداشت، با اینكه خودش سوسیال دموكرات بود. باید توجه داشت سوسیال دموكراتهای آن دوره بسیار متأثر از دید اروپایی بودند و از اینرو نعل بالنعل طبق نظرات حزبی عمل نمیكردند. نكته مهمی كه در مورد تاریخنگاری مشروطیت باید افزود این است كه منابع مهم تاریخنگاری مشروطیت در نوشتههای روزنامههای مترقی است كه در آن سالها در باكو و بویژه در تفلیس به زبان گرجی و به زبان روسی منتشر میشدند.
بسیاری از مقالههای آنها را افرادی مینوشتند كه خودشان مستقیماً در ایران در نهضت دفاع از مشروطیت شركت داشتند و مشاهدات و ارزیابیهای خودشان را از مشروطیت و نیر زمینههای مشروطیت را برای روزنامههای مترقی میفرستادند و در آنجا چاپ میشدند و غفلت در مورد این منبع عظیم، متأسفانه از عدم توجه ایرانیان و نادانی آنان در مورد شركت قفقازیها در نهضت مشروطیت و نیز نادانیشان در مورد اهمیت متفكران قفقازی، بویژه گرجیها و یاوریای كه آنان به مشروطیت میرساندند ناشی میشود، این منبع عظیم دست نخورده باقی مانده است. برای تدوین كتاب اخیر، تا آن حدی كه برایم میسر بود، كوشیدم برخی از این متون را بدهم ترجمه كنند تا بتوانم از آن منابع استفاده كنم، ولی این تنها گوشه كوچكی از منابعی است كه میتوان بهرهبرداری كرد. توصیهام به نسل جوان خواهان شناخت مشروطیت این است كه كسانی پیدا شوند زبان گرجی را بیاموزند و اكنون كه مسافرت به آن خطه تسهیل شده است در آنجا اقامت بگزینند و زبان گرجی را به خوبی بیاموزند و این نوشتهها را به فارسی ترجمه كنند و تاریخ مشروطیت را از آن زاویه نیز بنویسند. چون بدون شناخت زاویه گرجی ـ قفقازی تاریخنگاری مشروطیت ایران، هرگز نخواهیم توانست به بسیاری از نكات آموزنده و ارزشمند مشروطیت، دوران دفاع از قانوناساسی، پی ببریم. این یكی از ضعفهای عمومی تاریخنگاری مشروطیت است. در فرانسه هم مطالب بسیار زیادی در مورد مشروطیت در روزنامههای دست راستی و در روزنامههای دستچپی نوشته شد. شاید آنچه من و یكی از شاگردانم در دانشگاه اینجا موفق شدیم جمعآوری كنیم بیش از ۶۰۰/۷۰۰ صفحه مطلب بشود كه امیدوارم در ایران منتشر گردد. این كاری است كه میبایست روشنفكران ایرانی بیش از پنجاهسال پیش میكردند تا ایرانیان از ارزیابیهای متفاوت فرانسویها از انقلاب مشروطیت آگاه بشوند. در اینجا دیگر مسئله زبان ناآشنای گرجی در میان نبود! در آلمان فكر نمیكنم چیز زیادی در زمینه مشروطیت نوشته شده باشد. تا آنجا كه من به آرشیو آلمان آشنایی دارم استنباطم این است به علت اینكه در آن زمان ایران، كشور مهمی برای آلمان نبود محققان آلمانی و یا حتی سفارت آلمان در ایران توجه خاصی به مشروطیت نداشتند و همین امر هم در امریكا صادق است، مگر در مورد شوستر كه البته به لحاظ اینكه در ایران سمت اصلاحات مالی را به عهده داشت و زیر فشار انگلیس و روسیه از ایران اخراج شد، كتاب خاطراتش را نوشت كه به فارسی هم ترجمه شده است، ولی این كتاب هم ازجمله كتابهایی است كه باید همه میخواندند برای اینكه بدانند چگونه سرنوشت ایران تعیین و انقلاب تعطیل شد. در اثر فشار روسیه و همدستی بریتانیا با آن كشور به راستی این كتاب باید در دستور قرائت هر ایرانی علاقهمند به امر مشروطه باشد. منابع دیگری هم وجود دارند، منابعی كه به زبان روسی وجود دارند و اسناد وزارت امور خارجه روسیه است كه بلافاصله پس از انتشار كتب آبی، كه وزارت خارجه بریتانیا منتشر كرد به چاپ رسیدند و از آنها یاد كردم. متأسفانه كار ترجمه آنها ادامه نیافت. چقدر شایسته میبود این كار ادامه پیدا میكرد و باید ادامه پیدا كند. كتاب نارنجی هم منبع مهمی است كه پرتویی بر سیاست روسها در ایران میاندازد و بعد وضعیت جنبش در شهرهای مختلف را منعكس میكند كه ما كمتر با آن آشنا هستیم. البته همه اسناد كنسولگریها در این كتابها منعكس نیستند و شایسته است اكنون كه این اسناد در دسترس هستند مطالعه و ارزیابی شوند. اما درباره ایرانیان، اصولاً همانطور كه پیشتر هم گفتهام، روشنفكران ایران، بویژه پس از دوران رضاشاه، به مسائلی چون مشروطیت و تاریخ تا پیش از شهریور ۱۳۲۰ توجه زیادی نكردهاند و در این مورد رسالههایی ننوشتند كه شناخت ما را نسبت به این دوران، نسبت به دوران مشروطیت، نهضتهای آزادیبخش در گیلان و آذربایجان گسترش بدهند، مگر در پارهای موارد با مقاصد ایدئولوژیك، چون كتاب رحیم نامور (برخی ملاحظات پیرامون انقلاب مشروطیت، تهران، ۱۳۵۸) كه نخست به بلغاری همچون رساله دكترا نوشته شد، اما پس از انقلاب به فارسی هم منتشر شد؛ بخصوص نهضتهایی كه در دوران رضاشاه، یعنی پس از تاجگذاری او در خراسان، آذربایجان و گیلان رخ دادند. (قیام سربازان ـ دهقانان قوچان كه تا نزدیكی مشهد را فتح كرد؛ قیام میرزا ابراهیم از همكاران كوچكخان در گیلان چند ماه پس از تاجگذاری رضاخان و قیام سربازان سلماس كه در همان زمان رخ داد.) اینها در میان نیروهای اپوزیسیون كاملاً ناشناخته ماندهاند، چنانكه در مورد گروه ارانی كه نقش مهمی در اشاعه تفكر نو در ایران داشت نیز بدینسان است، مگر باز برای مقاصد ایدئولوژیك. ایرانیان به نوشتههای حزبتوده در این مورد قناعت كردند و هیچ نكوشیدند كه جنبههای ناشناخته آن حركت را معرفی كنند. اگر كسی در آن سالها پیدا شد چیزی در این مورد بنویسد كوششاش بیشتر در راستای توجیه سیاست حزبتوده بود و تحریف اندیشههای ارانی و دگر جلوهدادن این گروه. از همین گونه است، باز، شناخت ما از مسئله جمهوری. مثلاً ما اطلاعاتی بس ناچیز در مورد جمهوریخواهی در عصر مشروطیت داریم. اشاراتی چند در نوشتههای من در اثر تحقیقاتی كه توانستهام انجام بدهم هست، تا آنجایی كه من اطلاع دارم تنها كسیكه در نهضت اپوزیسیون ایران پس از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نسبت به جمهوریت توجه میكند، در مورد آن رسالهای كوتاه مینویسد و بهطور مخفی در داخل ایران پخش میكند مصطفی شعاعیان است؛ كه امیدوارم این نوشته به زودی چاپ شود و در اختیار همگان قرار بگیرد. ولی هیچیك از گروههایی كه در سالهای ۲۸ مرداد تا انقلاب ۱۳۵۷ مبارزه كردند كوچكترین نوشتهای در مورد جمهوریخواهی و اهمیت این نهضت تدوین نكردند؛ هرگز اصل جمهوریخواهی جزو برنامههای آنها هم نبود، مگر حزبتوده در یكی دو مورد كه آن هم با شرمساری عنوان شد. عدم توجه به تاریخنگاری مشروطه عواقبی داشته كه به نهضتهای پس از مشروطیت هم سرایت كرده است و این اهمال و كوتاهی موجب شده كه نسلهای پس از مشروطیت شناخت درستی از تاریخ نداشته باشند و نتوانند با تكیه به ارزیابیهای درست از مشروطیت و خواستهایی كه در آن زمان مطرح شد شناختشان را از وضع اقتصادی ایران ارتقا دهند، تا در دوران بعدی بتوانند خود را از گزند تكیه به شعارهای كلیشهای ایدئولوژیك محفوظ بدارند و با توجه به واقعیت جامعه، شعارهای سیاسیشان را مطرح كنند و بتوانند تماس خلاقی با توده مردم داشته باشند؛ كما اینكه در مشروطیت گروههای مختلف رهبریكننده ـ اگر اسمش را چنین بگذاریم ـ در میان روحانیون مترقی و «روشنفكران» لیبرال و دموكرات و همچنین سوسیال دموكراتها وجود داشتند كه كوشششان بر این بود كه پیوندی با توده مردم، توده ناراضی و متضرر از حكومت پادشاهی قاجار بهوجود بیاورند. نكته دیگری در همین رابطه قابل ذكر است؛ برنامههایی كه گروههای فعال در مشروطه بهطور مدون یا بهطور غیرمدون بهكار میبردند. اینها برنامههایی بودند كه كم و بیش با وضعیت واقعی كشور و سطح آگاهی مردم منطبق بودند. بهترین مثال برنامه سوسیال دموكراتهاست كه از هرگونه تندروی پرهیز میكرد و خواستهایی را مطرح میكرد كه در آن زمان قابل تحقق بودند، البته خواستهایی كه متأسفانه باید گفت، هنوز هم پس از صدسال باید تحقق پذیرند. آن دیگر به مشروطهخواهان مربوط نیست و نسلهای بعد از مشروطه هستند كه مسئولیت آنها را به عهده داشتهاند. مثلاً حتی مورد جمهوریخواهی در آغاز تدوین برنامه سوسیال دموكراتها مطرح بود. نریمان نریمانف كه خودش یكی از تدوینكنندگان برنامه بود نظرش عوض شد و فكر میكرد برای كشوری مانند ایران نمیشود شعار جمهوری داد. همانطور كه پیشتر دیدیم مثلاً افرادی كه در داخل كشور فعال بودند چون یحیی دولتآبادی با اینكه جمهوریخواه هم بودند و در آغاز همین نظر را داشتند، اما بعدها در طول مبارزه دیدند كه شاید جمهوریخواهی شعار مناسبی نبوده باشد. البته همین دولتآبادی و دهخدا بههنگام بازگشت به ایران در استانبول برنامهای نوشتند بهنام برنامه جمهوری ممالك متحده محروسه ایران3 كه درواقع همان شكل جمهوری فدرال بود و آن را در روزنامهای كه دهخدا منتشر میكرد چاپ كردند و خلاصهای از آن هم به فرانسه در پاریس منتشر شد. موفقیت و پیروزی بر محمدعلی شاه و استقرار مجلس دوم وسیلهای را فراهم نكرد برای آنكه تعداد كمی جمهوریخواه كه وجود داشتند آن شعار خودشان را به كرسی بنشاند. چنین شعاری نمیتوانست موفقیت زیادی داشته باشد، بخصوص كه روحانیون مشروطهخواه هنوز خواهان مشروطه بودند و فكر میكردند یك شاه عادل، شاهی كه در امور سیاسی روزمره كشور دخالت نكند و فقط سنبل (مظهر) كشور باشد باید در رأس حكومت قرار گیرد. در زمینه های دیگر برنامهای هم، سوسیال دموكراتها و اجتماعیون ـ عامیون نظرات مشابهی داشتند. آنان طرفدار انقلاب سوسیالیستی و امثالهم نبودند. اصطلاح انقلاب را به كار نمیبردند، ولی امروز میشود تفسیر كرد كه آنچه میخواستند یك انقلاب دموكراتیك بود و خواستهای اولیه دموكراتیكی كه در چارچوب انقلاب به نتیجه برسند. اصولاً بحث بین برخی از سوسیال دموكراتها برای اینكه انقلاب باید انقلابی دموكراتیك باشد، جای تردیدی باقی نمیگذارد، مگر اینكه برخی از سوسیال دموكراتها در مكاتباتی كه با كائوتسكی و پلخانف متذكر شدند كه سوسیال دموكراتها باید در واقع سوسیالیستهای پیگیری باشند و در امور دموكراسی هم دخالت بكنند. برعكس مخالفینشان ـ اقلیتی از این گروه ـ نظرشان بر این بود كه اكنون نباید فعالیت سوسیالیستی میكردند، چون جایش در ایران نبود و پرولتاریایی وجود نداشت و به اصطلاح باید فعلاً بر خواستهای دموكراتیك تأكید ورزید. همانها بودند كه حزب دموكرات ایران را بهوجود آوردند و در رأس آن افرادی چون سلیمان میرزا اسكندری، تقیزاده و... را مشاهده میكنیم، اما سازماندهندگان اصلی و مغز متفكرش سوسیال دموكراتهای ارمنی تبریز بودند.
نكته اساسی این است كه آن خواستهای دوران مشروطیت هنوز مطرح هستند، یعنی اختلاف نظر بر سر انقلاب سوسیالیستی یا دموكراتیك، كمااینكه هنوز عدهای هستند كه معتقدند انقلاب ایران باید انقلاب برای دموكراسی باشد و عده زیادی هم هنوز معتقدند باید یك ضرب برویم بهسوی انقلاب سوسیالیستی، در حالیكه كشورهایی مدعی انقلاب سوسیالیستی نیز امروز به سرمایهداری بازگشتهاند و اصولاً تجربه «سوسیالیسم موجود» اثر خوبی در اذهان نگذاشته است و كار مبارزه برای سوسیالیسم یك امر درازمدت و در حد یك آرمان باقی مانده است. به نظر میرسد تجربههای شوروی و چین و... در خدمت این بوده باشند كه همچون شیوه تولید پروتو ـ سرمایهداری، انباشت آغازین سرمایه را تكمیل كنند و بدین معنا طلیعه سرمایهداری بودهاند تا ترفیع آن به سوسیالیسم. با توجه به همین اهمیت انباشت آغازین سرمایه بود كه برخی از سوسیال دموكراتها معتقد بودند كه انقلاب ایران یك انقلاب دموكراتیك بود و بس. از مشروطه به این سو و در این صدساله آیا شناخت از دموكراسی و مشروطیت در جامعه ایران و در صورتبندیهای سیاسی گوناگون ایرانی، سیر پیشرونده داشته است یا پس رونده؟ چه جوانبی از تاریخ مشروطه و نقشآفرینان در مشروطه بهدرستی بررسی نشده یا نیازمند بازبینی است؟ در این صدسال ما زیاد پیشرفتی نكردهایم، نه از نظر شعارها و تحقق خواستهایمان و نه از نظر شناخت خود مشروطیت. یعنی در این صدسال میشود گفت، شناخت مردم عادی كه هیچ، آنهایی هم كه معروف به «روشنفكر» بودند شناخت عمیقی از مشروطه ندارند و در بهترین حالت شناختشان همان است كه در كتاب كسروی یا كتابهای مشابه آمده است. برخلاف انقلاب كبیر فرانسه كه هر سال، پس از گذشت بیش از دویستسال، دهها كتاب در موردش منتشر میشود، در ایران هر دهسال هم یك كتاب در مورد مشروطیت بیرون نیامده است و ما از نظر شناخت تاریخمان بس عقب هستیم. مملكتی كه از نظر شناخت تاریخ خودش عقب باشد مسلماً نمیتواند كشوری باشد كه پیشرفت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بكند و بتواند دموكراسی را متحقق نماید. به نظر من غفلت از این امر موجب شده مردم و مبارزان راه آزادی و دموكراسی از واقعیتهای جامعه و صدسال اخیرشان دید درستی نداشته باشند و نظرات اولیه را در یك حالت متحجر حفظ كرده باشند. باید در مورد نقش مهم مردم عادی در مشروطیت صحبت كرد، چون همانطور كه كسروی میگوید نقش مهم در مشروطیت به نادرست به افراد معروف داده میشود، اگرچه برخی از افراد معروف مثل آقای طباطبایی، یحیی دولتآبادی و... نقشهای مهمی داشتند؛ برخی از كسان هم مشروطهخواه شناخته شدهاند، مانند میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، درحالیكه كسروی نشان میدهد كه او با محمدعلی میرزا دست به یكی كرده بود و جزو كسانی بود كه درصدد از بین بردن مشروطه بود. كسروی توجه ما را به این نكته جلب میكند. ناآگاهی و نادانی مردم درباره داستان جنبش موجب شده است ما نیروهای اصلی، یعنی نیروهای مردمی شركتكننده در مشروطیت را نشناسیم؛ كسانیكه این مبارزه را به سرانجام رساندند، حداقل در آن مرحله. این نكته مهم است چون بسیاری از این نیروهای مردمی در انجمنهای انقلابی شكل گرفته بودند و آن انجمنها درواقع مكانیسمهای اعمال قدرت مردم بودند و مجلس عملاً و باوجود تمایل بالادستان آن، به آنها تكیه میكرد. متأسفانه پس از تشكیل مجلس دوم این انجمنها را منحل كردند، یا بر اثر وضعی كه بر مردم حاكم شد این انجمنها آهسته آهسته از میان رفتند. با از میان رفتن انجمنها، قدرت مجلس و قدرت دموكراسی در مملكت كم شد. به گفته كسروی، نیروهای گمنام و بیشكوه در مشروطه مورد توجه تاریخنگاران قرار نگرفتهاند. مطالعه انجمنها از طریق بررسی اسناد و مداركی كه در آرشیوهای خود ایران هست میتواند پرتوی زیادی بر تاریخ مشروطه بیفكند. هر انجمنی ضرورتاً انجمن مردمی نبود. تعدادی از عناصر ارتجاعی هم دست به تشكیل انجمن زده بودند و فكر میكردند كه از طریق انجمنها میتوانند از مشروطیت جلوگیری و یا آن را منحرف كنند. بنابراین لغت انجمن هیچ چیزی را نشان نمیدهد. باید مورد به مورد این انجمنها مطالعه بشوند و دیده بشود كه چه انجمنهایی انجمنهای مردمی و دموكراتمنش بودند و چه انجمنهایی آلت دست عناصر ارتجاعی. نكته مهمی كه باز باید مورد توجه قرار بگیرد این است، تحلیلی كه انقلاب مشروطیت را انقلاب بورژوایی میداند باید نشان دهد كه چگونه انقلاب مشروطیت یك انقلاب بورژوایی بود. اگر انقلابی بورژوایی بود، باید در ایران قاعدتاً یك پرولتاریایی هم وجود میداشت؛ ولی تا آنجایی كه ما میدانیم جز چند كارخانه كوچك، كارخانه مهمی در ایران وجود نداشت. كسانیكه به روزمزدی روی آورده بودند، صنعتگر یا دهقان بودند، كسانی بودند كه از ایران مهاجرت میكردند. اگر بشود گفت كه ایران دارای پرولتاریای تازهپایی بود، این پرولتاریا در قفقاز یا آسیای مركزی بود و نه در خود ایران. اینان بهجز فعالان سوسیال دموكرات، نقش زیادی در مبارزات مشروطیت نداشتند. نمیشود بهطور مكانیكی مفاهیمی را كه در مورد انقلابهای اروپا به كار رفته است در مورد ایران به كار برد. كاربرد ناصحیح آنها موجب تاریك شدن افق شناخت میشود، كمااینكه شده است. یكی از مشكلات ما در صدسال اخیر كاربرد مفاهیم اروپایی بوده است كه به ضرر شناخت ما از وضعیت ایران، چه در مورد مشروطیت چه در موردهای بعدی، تمام شده است. همین مورد را ما در مورد مصدق میبینیم. چون حزب توده موفق شد عده زیادی از كارگران را بسیج كند و جمع آنان را طبقه كارگر در ایران میدانست و خودش را هم مدعی رهبری طبقه كارگر به حساب میآورد، بنابراین باید برای خودش یك نماینده بورژوازی هم میتراشید و آن را مصدق تشخیص بدهد كه بنابراین باید بهعنوان نماینده بورژوازی در مقابل حزب توده بهعنوان نماینده «طبقه كارگر» با آن به مبارزه میپرداخت. در حالی كه مصدق نماینده بورژوازی نبود. چون ایران به آن معنای اروپایی، به معنای صنعتی، بورژوازی نداشت، در آن روزگار تمام این كاربستهای نادرست، از هر طرف كه بوده باشد، موجب شد كه سیاستهای عظیمِ اشتباهآمیزی به كار بسته شوند، جنبش را منحرف كنند و مانع از آن بشوند كه جنبش به نتیجه برسد. در مسئله مربوط به شركت عناصر ارتجاعی و درباری در جنبش و رقابتهای آنها در مشروطیت باید افزود، مبارزاتی كه برخی از درباریان، كه ظاهراً مشروطهخواه بودند، انجام میدادند مربوط به دموكراسیخواهی و آزادیخواهی نبود، بلكه مربوط بود به رقابتهای داخلی خودشان با اتابك اعظم امینالسلطان. یكی از جنبههای مبارزاتی آنان علیه امینالسلطان این بود كه او را در شبنامههایی بهعنوان یك ارمنیزاده، یا یك گرجی معرفی میكردند، به این معنا كه او نه مسلمان بود و نه ایرانی و یك عنصر اجنبی بود، درحالی كه مسئله امینالسلطان یا عینالدوله مسئله مذهب، دین یا ایرانی بودن یا ایرانی نبودن نبود، بلكه عبارت بود از مواضع ارتجاعی كه آنها داشتند و مواضعی كه به سود خودشان و اقشار دور و برشان بود. مگر عینالدوله ارمنی یا ارمنیزاده بود كه آن سیاستهای ارتجاعی را به كار میبرد؟ این نوع تبلیغات علیه امینالسلطان در واقع یك نوع تبلیغات ارتجاعی بود كه مبارزه را از ضدیت با ارتجاع و استبداد دور میكرد و به جریانهای ناسالم پیش میبرد (پس از سرنگونی محمدعلی شاه این نوع تبلیغات در مخالفت راستها و سفارت روسیه با انتخاب یفرمخان چون رئیس پلیس نمایان شد.) خوشبختانه عناصر خیلی روشنی چون سیدمحمد طباطبایی متوجه این امر میشدند و در همان آغاز پذیرفتند كه اقلیتهای مذهبی در ایران جزیی از ملت ایران هستند و باید نمایندگان خودشان را داشته باشند. این امر با مخالفت عده زیادی روبهرو شد، چون برخی نمیخواستند نمایندگان ارامنه، یهودیان و زرتشتیها وارد مجلس بشوند. آقای سیدمحمد طباطبایی تقاضا كرد كه در درجه اول نماینده خواستهای ارامنه و یهودیان باشد، ولی زرتشتیها و ارامنه نمیپذیرفتند. سرانجام این مسئله به سود اقلیتها حل شد و نمایندگانشان در مجلس (دوم) حضور پیدا كردند. در مورد زرتشتیان نمیتوانستند این حرف را بزنند، چون زرتشتیها قدیمیترین ایرانیان بودند و نمیتوانستند به آنها تهمت غیرایرانی بزنند، ولی در مورد ارامنه تبلیغات زشتی میشد. خوشبختانه در فرایند خود مبارزه این امر تا حدی از بین رفت؛ بویژه پس از شركت ارامنه در مبارزه علیه محمدعلی شاه. اما پس از تغییر قدرت و بر سر كار آمدن دولت جدید و اینكه یفرمخان به ریاست شهربانی رسید عدهای مخالفتشان با این دولت جدید را از طریق واردكردن اتهام ارمنی بودن به یفرمخان و سوءاستفادههای ارامنه از قدرت میكشاندند و سعی میكردند از این طریق در نیروهای مشروطهخواه نفاق بیفكنند. در همین زمینه، باید توجه داشت زمانی كه در باكو بین مسلمانان و ارامنه زد و خوردهای زیادی میشد و بسیاری به قتل میرسیدند نیروهای مترقی قفقاز میكوشیدند كه دوستی و برادری بین مسلمانان و غیرمسلمانان را بهوجود بیاورند و سازمانهای سیاسی، چون سوسیال دموكراتها، گروهها و روزنامههای مشتركی را برای مسلمانان و ارامنه بهوجود آوردند. اما این نفاق در داخل ایران دیده نشد. با این همه، برخی از مورخان غربی كه مایل به دامنزدن اختلاف بین مسلمانان و ارامنه هستند، با استناد به چند گزارش از دیپلماتهای انگلیسی در ایران سعی میكنند چنان وانمود كنند كه اختلاف بین ارامنه و مسلمانها در ایران در حد برادركشی بود و این البته جعل تاریخی است. ما میبینیم در عین اینكه برخی تبلیغات ضد اقلیت میكردند، نیروهای مبارز مشروطهخواه با جبههگیری علیه ارتجاعیون از این دست سعی میكردند كه از یگانهبودن تمام ایرانیهای ارامنه، یهود و مسلمان صحبت بكنند. یكی از اعلامیههای مجاهدین هم كه در آن زمان منتشر شد، اما شناخته شده نیست، در همین زمینه است. مایه تأسف است كه در دوران اخیر برخی سعی میكنند بهعنوان آذربایجانی، آن نوع نزاعی را كه در شمال ارس (كه بعدها جمهوری آذربایجان نامیده شد) بین ارامنه و مسلمانان آنجا وجود داشت وارد ایران بكنند. آنان میكوشند در روزهایی كه ارامنه تظاهراتی در ایران و در دیگر نقاط جهان علیه قتلعام ارامنه در ۱۹۱۵ در تركیه عثمانی به پا میكنند، با حمله به ارامنه و آتشزدن كلیسای آنان، نفاق قدیم شمال ارس را به ایران منتقل كنند. گویی كه چنین نزاعی در دوران مشروطیت در ایران نیز وجود داشته بود. البته این یك جعلی است كه هیچ پایه تاریخی ندارد و تنها توجیهكننده همان نوشتههای پراكنده برخی از تاریخنگاران استعماری این نفاقافكنی آنهاست. در پایان، خلاصه كنیم كه در این یكصدسال ما نتوانستهایم تاریخ مشروطیت را بازسازی و تحلیل كنیم؛ نتوانستهایم از آن شناختی كسب كنیم و آن را راهنمای خود در زندگی سیاسی و اجتماعیمان قرار دهیم. پانوشتها: ۱ـ تنها تعریفی كه خواست رهبری آن روزها را مدون میكند نظر ملاكاظم خراسانی است به شرح زیر: «اصلاح حال كلیه متصدیان امور و ترتیب آنها به طبقاتهم به اغماض از وضع ناهنجار و گماشتن وجهه همت به مصالح نوعیه و حفظ نوامیس دین، دولت و ملت... تحصیل اتحاد كامل فیمابین دولت و ملت، بهطوریكه از روی واقعیت، نه محض لفظ و صورت، پدر و فرزند باشند... تهیه اسباب استغنا از اجانب و احداث كارخانجات و ترویج امتعه داخلیه و افتتاح مكاتب و مدارس كامله به تعلیم و تعلم علوم و صنایع محتاج الیها... در تهیه مقدمات این متحیر بودیم كه به چه وسیله ممكن تواند بود؟... تا آنكه مقدمات مشروطیت به میان آمد... با اینكه اجمالاً فوائد و محسناتش معلوم بود، معهذا... در مقام فحص و از خصوصیات آن برآمدیم. بعد از تأمل كامل دیدیم مبانی و اصول صحیحه آن از شرع قویم اسلام مأخوذ است... و مجلس شورای ملی همان رابطه اتحاد و اتصالی است كه همیشه فیمابین دولت و ملت آرزومند آن بودیم و مفتاح تربیت و ترقیاتی است كه دیگر ملل نایل و ما محرومیم.» برای متن كامل این نامه به محمدعلی شاه، نگاه كنید به: ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش ۲، صص ۹۱-۲۸۷) در برابر این نظر، دهقانان گیلان نظر دیگری داشتند. مالكان گیلان به مجلس نوشتند كه «رعایای گیلان همچون فرض كردهاند كه مشروطه بالمره آزادبودن و ندادن مالیات [سهم ارباب] است.» و مجلس هم پاسخ داد: «اهالی رشت به درستی معنی مشروطیت و حریت را نفهمیدهاند.» (پیشین، بخش ۲، صص ۱۱۹-۱۲۰) خسرو شاكری. ۲ـ این از نادانی محض است كه ادعا شود روحانیت زمان مشروطه كلاً مخالف مشروطیت بود. خسرو شاكری. ۳ـ این برنامه باعنوان «نظم و ترقی» خلاصه برنامه جمهوری ممالك متحده ایران به تاریخ عاشورای ۱۳۲۷، نزدیك چهارده ماه پیش از فتح تهران و شكست محمدعلی شاه (۱۴ جمادیالثانی ۱۳۲۷هجری قمری برابر ۱۵ماه مه ۱۹۰۹ میلادی) منتشر شده است. واژه «محروسه» در این عنوان وجود ندارد. متن این سند یكبار در مسائل انقلاب و سوسیالیسم، مانیفست ۴، تابستان ۱۳۵۴ و سپس در اسناد تاریخی، جنبش كارگری، سوسیال دموكراسی ایران، ج ۱۳، در سال ۱۳۶۲ خورشیدی منتشر شد و هر دو به كوشش شاكری و با همان عنوان برنامه جمهوری ممالك متحده ایران، ناصر رحیمخانی. مطالب مرتبط • گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری، بخش نخست • گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری، بخش دوم • گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری، بخش سوم • گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری، بخش چهارم و پایانی • گفتوگو با خسرو شاکری - بخش نخست
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|