تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
یک پژوهش شبه‌میدانی؛ روزنه‌ای برای شناخت جامعه‌ی شهوت‌زده‌ی ایرانی

وبلاگ‌های هرزه‌نگار

بامداد راد

روزی برای نوشتن یک نوشته، پیش‌خوان وبلاگم را گشوده بودم که متوجه شدم در میان وبلاگ‌های برتر وردپرس، وبلاگی قرار دارد که ویژه‌ی انتشار داستان‌های سکسی است. نکته‌ی مهم و جالب این بود که این وبلاگ علاوه بر قرارگرفتن در این فهرست، در فهرست وبلاگ‌هایی هم قرار داشت که بیش‌ترین رشد را از نظر میزان بازدیدکننده داشته‌اند. یعنی این وبلاگ توانسته بود در مدت زمانی که تأسیس شده بود، بازدید‌کننده‌ی خود را از صفر به میزانی برساند که در میان وبلاگ‌های پربیننده قرار بگیرد.


این رشد پرسرعت موجب شده بود این وبلاگ در میان وبلاگ‌هایی قرار گیرد که بیش‌ترین رشد بیننده را داشته‌اند. تصمیم گرفتم موضوع هرزه‌نگاری را بررسی کنم.از یکی از دوستانم خواستم وبلاگی برای این موضوع بسازد و با یک هویت مجازی ای‌میلی درست کند. از او هم‌چنین خواستم دیدگاه‌های وبلاگ، نامه‌های دریافتی و آمار روزانه‌ی وبلاگ را در اختیار من قرار دهد و در این وبلاگ، داستان سکسی قرار دهد.

او موظف بود جست‌وجو کند و داستان‌هایی از این دست را در وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های گوناگون بیابد و در وبلاگ قرار دهد؛ با این شرط‌ها که محتوای داستان‌ها ارتباط جنسی با محارم- داستان سکسی خانوادگی- نباشد؛ سکس ضربدری را تبلیغ نکند؛ فاقد محتوای سوءاستفاده‌ی جنسی از کودکان باشد؛ اثری از خشونت و اجبار در آن نباشد؛ و محتوایی هم‌جنس‌گرایانه نداشته باشد.

در اینجا لازم است توضیحاتی در مورد واژه‌های یادشده ارائه شود: منظور از داستان سکسی، داستانی است که محتوای سکسی دارد و بیشتر به شیوه‌هایی بسیار خیال‌پردازانه که نسبتی با واقعیت ندارند در نهایت به برقراری رابطه‌ی جنسی بین دو شخصیت داستان می‌انجامد. منظور از سکس ضربدری، رابطه‌ی جنسی‌ای است که در آن دو جفت حاضراند و هریک از افراد یک جفت به برقراری رابطه‌ی جنسی با جنس مخالف جفت دیگر می‌پردازد.

در طی جست‌وجو برای یافتن داستان دریافتیم که در فضای مجازی اقبال به داستان بیش‌تر از عکس است و هرچند فیلم در این میان جایگاه ویژه‌ای دارد، اما از پرطرفدارترین محتواها، داستان‌های سکسی خانواد‌گی هستند. در مورد این‌که چرا اقبال به نوشتاری با این موضوع که بیشتر اوقات آن‌چنان غیر واقعی و ابلهانه است که هیچ حسی را برنمی‌انگیزد این قدر بالاست، گمان می‌کنم نه به محتوا که به ذهن انسان برگردد: قدرت خیال انسان سقفی ندارد و می‌تواند حتی از چنین موارد سخیفی چنان تصویرهایی بسازد که از هر فیلم و عکس دیگری برای او لذتبخش‌تر باشد.

وقتی یک فیلم یا عکس سکسی را مشاهده می‌کنید نهایت چیزی که می‌تواند شما را برانگیزد، همان چیزی است که می‌بینید، اما در مورد یک نوشته، اوضاع فرق می‌کند. شما هنگام خواندن یک نوشته‌ی سکسی، چیزی نمی‌بینید، با این حال ذهن‌تان شروع به تصویرسازی می‌کند و توصیف‌ها و رخدادها را به هر شکلی که دوست داشته باشید و می‌توانید بیش‌تر از آن لذت ببربد تغییر می‌دهید. چه بسا تصویر ذهنی خواننده هنگام خواندن یک داستان- و نه لزوماً یک داستان سکسی- اساساً با تصویری که نویسنده در ذهن داشته و در داستان پیاده کرده متفاوت باشد.

همین امر سبب می‌شود قدرت ذهن انسان آزاد شود و این طور به دنبال محتواهای این چنینی بدود که آماری خیره‌کننده از بازدیدکننده‌ی یک وبلاگ ساده- که در ادامه خواهم آورد- بر جای بگذارد.داستان‌هایی که در وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های گوناگون با چنین محتوایی یافت می‌شوند بیشتر از همان شیوه‌ای بهره می‌برند که ما در این وبلاگ استفاده کردیم.

یعنی همه از روی هم کپی شده‌اند و منبع تمام داستان‌ها هم وب‌سایت‌هایی هستند که در حمله‌ی مرکز بررسی جرایم سایبری سازمان‌یافته‌ی سپاه-گرداب- و بازداشت گردانند‌گان آنها اکنون تعطیل شده‌اند و با مراجعه به آنها به وب‌سایت گرداب می‌رسید؛ وب‌سایت‌هایی نظیر «آویزون»، «ایران‌سکس» و «شهوت‌سرا».

وقتی چند داستان را بررسی می‌کردم دریافتم سبک نگارش عمده‌ی این داستان‌ها با هم یکسان هستند: پسر یا دختری به برقراری رابطه با شخص دیگری متمایل است و به شکلی کاملاً اتفاقی این رخداد روی می‌دهد و طرفین درمی‌یابند هرکدام بی‌آنکه دیگری بداند علاقه‌مند به برقراری رابطه با دیگری بوده است.

نخستین‌بار وب‌سایت‌هایی که یاد کردم مروج روابط سکسی خانواد‌گی بودند و این موضوع سبب شد به دلایل گوناگون این موضوع از اقبال ویژه‌ای میان هواداران محتواهای این چنینی برخوردار شوند. به عنوان مثال فرد می‌بیند طعم رابطه با دخترها و زنان دیگر را چشیده، چرا طعم این عمل را با مادر، خواهر یا بستگان نزدیکش نچشد؟ گاه هم فرد امکان رابطه با دختران و زنان دیگر را ندارد و به همین دلیل به برقراری رابطه با نزدیکانش متمایل می‌شود.

اینکه ترویج چنین مسائلی سبب بروز چه مشکلاتی می‌شود به طور روشن در پژوهشی اعلام نشده است، با این همه احتمال می‌دهم اگرچه آمار دقیقی از تجاوزهای خانواده‌گی در ایران اعلام نشده است، اما با گسترش چنین داستان‌هایی میزان آن هرچه هست افزایش بیابد. تغییری که ناخودآگاه در نگاه افراد به نزدیکان مونث‌شان به وقوع می‌پیوندد، زیانبار است. فردی که تاکنون مادر و خواهرش را به چشم «مادر» و «خواهر» نگاه کرده و «دوست‌شان داشته»، اکنون با نگاه جنسی به آنها می‌نگرد و ارزیابی‌شان می‌کند و در ذهنش خیال آمیزش با آنها را در سر می‌پروراند.

وبلاگی که ایجاد کردیم بخشی داشت که از بینند‌گان می‌خواست داستان‌های خود را برای انتشار به ما بسپارند.بخش‌های دیگر ویژه‌ی اشتراک خبرمایه و اشتراک با نامه، نظرسنجی و نمایش آمار بازدیدکنند‌گان بود.در بخش نظرسنجی از بینند‌گان پرسیده بودیم چه چیزی دوست دارند در این وبلاگ باشد؟ فیلم سکسی، عکس سکسی و داستان‌های سکسی خانواد‌گی؟در بخش آمار نیز علاوه بر نمایش تعداد کل بازدیدکنندگان، با استفاده از یک ابزارک تعداد افرادی را که به طور هم‌زمان در حال مشاهده‌ی وبلاگ هستند نمایش دادیم.

نتیجه‌ی کار از همان ابتدا و در تمام زمینه‌ها شگفت‌آور بود. با گذشت چند ساعت از آغاز به کار وبلاگ نزدیک به هزار نفر از این وبلاگ بازدید کردند و رشد بازدیدکنند‌گان آن چنان خیره‌کننده بود که هر دو مبهوت شده بودیم: پس از گذشت یک روز از تأسیس وبلاگ، آمار بازدیدکننده‌ها به دوهزار نفر رسید. در ادامه پنج هزار، هشت هزار و در پربازدیدترین روز بیش از چهارده هزار نفر در یک روز از این وبلاگ بازدید کردند؛ آن هم در حالی که این وبلاگ چیز تازه‌ای نداشت و تنها کپی داستان‌هایی را منتشر می‌کرد که در فضای مجازی پیدا می‌شود و مطمئن هستم تعداد زیادی از این بازدیدکننده‌ها درصد بالایی از نوشته‌ها را پیش از این خوانده بودند. در ضمن آمار چهارده هزار بازدیدکننده در شرایطی به دست آمد که در چند روز پیش از آن تعداد بازدیدکننده‌ها از دوازده هزار نفر در روز پایین‌تر نرفته بود.

این نکته هم بد نیست بدانید که در روزها و ساعت‌هایی تعداد افرادی که به طور هم‌زمان در حال مشاهده‌ی وبلاگ بودند به عدد قابل تأمل شصت نفر رسید. پس از ثبت رکورد چهارده هزار نفر بازدیدکننده، وبلاگ مسدود شد و بازدیدکننده‌های آن افت کرد. با این حال به کمتر از دوهزار بازدیدکننده در روز نرسید؛ آماری که یک‌دهم آن آرزوی بسیاری از وبلاگ‌نویسان است.

در این مدت بیش از چهارصد نفر مشترک خبرمایه‌ی وبلاگ شدند که به وسیله‌ی فیدبرنر تأمین می‌شد و تعداد مشابهی هم از خبرمایه‌ی خود وبلاگ مشترک شدند که در مجموع افرادی را که از طریق خبرمایه به‌روزرسانی‌های وبلاگ را دنبال می‌کردند به بیش از هشتصد نفر رساند. بیش از سیصد و پنجاه نفر هم مشترک ای‌میلی وبلاگ شدند تا نوشته‌ها را با نامه دریافت کنند.به این دلیل که نشانی ای‌میلی که فرستنده‌ی این ای‌میل‌ها بود، ای‌میلی بود که دوستم درست کرده بود، عده‌ای به این ای‌میل‌ها پاسخ می‌دادند و درخواست داستان‌های بیش‌تر، عکس، فیلم و معرفی وب‌سایت‌های سکسی می‌کردند.

به‌روزرسانی وبلاگ را برای مدتی متوقف کردیم تا تأثیر آن را بر آمار و واکنش بازدیدکننده‌ها ببینیم. نتیجه آن شد که آمار در همان حدود دوهزار بازدیدکننده‌ی ثابت باقی ماند. با این حال روزانه ای‌میل‌هایی دریافت می‌کردیم که محتوای اعتراض‌آمیز داشتند و شکایت می‌کردند اگر وبلاگ می‌خواست به‌روز نشود چرا آنها را سر کار گذاشته‌ایم. در این میان یک داستان هم دریافت کردیم که ادعا می‌شد واقعی و تجربه‌ی نویسنده‌ی آن است. با این حال آن را منتشر نکردیم؛ چه، قصد من از ابتدا این بود که در مسیر تحقیق محتوایی تولیدی به مجموعه‌ی فضای مجازی اضافه نشود و از همان چیزهایی که وجود دارد استفاده کنیم.


ای‌میل‌هایی هم بود که درخواست دختر می‌کردند و در یک مورد فرستنده خواسته بود اگر دوجنسه‌ای سراغ داریم به او معرفی کنیم. ای‌میلی هم بود که فرستنده به حال شخصیت اصلی یکی از داستان‌ها غبطه خورده بود که چطور توانسته با زن‌عمویش رابطه برقرار کند. چون فکر می‌کرد ما نویسنده‌ی آن داستان هستیم پرسیده بود چگونه می‌تواند این کار را انجام دهد؟ به این ای‌میل پاسخ دادم و از او خواستم این فکر را از سر بیرون کند و این داستان‌ها خیالی است. یک ای‌میل جالب هم دریافت کردیم که فردی ادعا می‌کرد ۵۰ ساله است و منتظر مرگ، و وبلاگ ما او را سرحال آورده و برای‌مان آرزوی تندرستی و شادی کرده بود. به این ای‌میل نیز پاسخ دادم و برای فرستنده‌اش آرزوی تندرستی کردم و او را از نومیدی و فکر مرگ نهی کردم.

دیدگاه‌های متعددی برای داستان‌ها نوشته شد. عده‌ای داستان‌ها را خوانده بودند و فکر می‌کردند نوشته‌ی نویسنده‌ی وبلاگ است و به حال او غبطه می‌خوردند. عده‌ای هم داستان‌ها را می‌خواندند و اعلام می‌کردند دروغ است. آن‌چه برای من شگفت‌آور بود که وقتی یک دختر- یا فردی که هویتش را دختر اعلام کرده بود- ابراز دیدگاه می‌کرد، آن‌گاه بود که هجوم پیشنهادها برای برقراری رابطه به سوی او سرازیر می‌شد. در یک مورد هم دختری با ای‌میل به دوستم پیشنهاد برقراری رابطه‌ی جنسی داده بود. او هم در چند ای‌میل با وی گفت‌وگو کرده بود. پس از مدتی تصمیم گرفتم به ای‌میل‌ها سر بزنم. وقتی متوجه این موضوع شدم از او خواستم دیگر شیطنت نکند و گفت‌وگوهایش را با وی متوقف کند.

در میان دیدگاه‌ها افرادی بودند که می‌ترسیدند از اینکه دیگران بفهمند که آنها در ایران زندگی می‌کنند. افرادی هم بودند که با ای‌میل واقعی- یا ای‌میلی که به نظر می‌رسید واقعی است- دیدگاه خود را ابراز می‌کردند. در مواردی شماره‌ی تلفنی هم از خود می‌گذاشتند. در یک مورد نیز فردی پیشنهاد سکس ضربدری داده بود و اعلام کرده بود اگر کسی حاضر به این کار است با شماره‌اش تماس بگیرد.

نظرسنجی هم به نوبه‌ی خود نتایج جالبی داشت. بازدیدکننده‌ها بیشتر خواهان فیلم سکسی بودند و رتبه‌ی دوم را برخلاف انتظار من داستان سکسی خانواد‌گی با اختلاف کمی از رتبه‌ی نخست احراز کرده بود. رتبه‌ی سوم هم از آن عکس سکسی بود. در میان نظرهایی که غیر از موارد یادشده بود، عده‌ای پاسخ‌های نظرسنجی را نوشته بودند و عده‌ای ناسزا گفته بودند.

پس از وقفه‌ای که ایجاد کردیم دوباره وبلاگ را با یک پیام مبنی بر اینکه از این پس روزانه وبلاگ را به روز می‌کنیم به روز کردیم و دلیل این وقفه را مشغله ذکر کردیم. پس از آن تلاش برای یافتن داستان‌های تازه با معیارهای یادشده نتیجه‌ی چندانی به دنبال نداشت و پس از قراردادن چند داستان دیگر تصمیم گرفتیم چند عکس را هم برای سنجش واکنش بازدیدکنند‌گان در وبلاگ قرار دهیم. هرچند دیدگاه قابل توجهی برای این عکس‌ها بیان نشد، اما ای‌میل‌هایی دریافت کردیم که برای‌مان عکس فرستاده بودند و خواستار آن بودند تا در وبلاگ منتشر شود.

از انتشار آنها- به همان دلیل که داستان‌های تازه را منتشر نکردیم- اجتناب کردیم. در این میان ای‌میلی هم دریافت کردیم که اعتراض می‌کرد اگر می‌خواهیم برایش عکس بفرستیم این کار را نکنیم و فقط داستان بفرستیم. به دلیل عدم دسترسی به اینترنت پرسرعت نتوانستیم در وبلاگ یادشده فیلم قرار دهیم و پس از آن وبلاگ را متوقف و احتمالاً در روزهای آینده آن را حذف خواهیم کرد.

نگاه

آن‌چه در میان تمام رویدادهای یادشده مشترک بود، ولع بی‌پایان مخاطبان برای دریافت مطالب تازه‌تر بود و اشتهای شهوانی آنها به هیچ وجه پایانی نداشت. درک بازدیدکننده‌ها از اینترنت هم پایین بود. در فرم ابراز دیدگاه وردپرس گزینه‌ای هست که با تیک‌زدن آن دیدگاه‌های تازه به ای‌میل واردشده ارسال می‌شود. افرادی این جمله را- احتمالاً- به خیال اینکه دیدگاه‌های تازه به ای‌میل‌شان ارسال شود در متن دیدگاه کپی کرده و دیدگاه را ارسال کرده بودند و عمده‌ی نشانی‌های ای‌میل www داشت.

در آمار وردپرس بخشی هست که نشان می‌دهد بازدیدکننده‌ها روی چه چیزهایی در وبلاگ کلیک کرده‌اند. روزانه در این بخش علاوه بر کلیک‌های پرتعداد روی ابزارک خبرمایه و اشتراک نامه، ده‌ها کلیک هم روی ابزارک تعداد افراد برخط ثبت می‌شد؛ گویی امید داشتند با کلیک روی این ابزارک محتواهای تازه بیابند. نوعی بی‌پروایی و علاقه‌ی وحشیانه به اینگونه محتواها در فضای دیدگاه‌ها و ای‌میل‌ها وجود داشت که گاه مرا می‌ترساند و در نهایت دید مرا نسبت به فضای مجازی تصحیح کرد. فکر نمی‌کردم استقبال از این محتوا چنین پرشور باشد و دل‌خوش به مبارزات فضای مجازی بودم. حال آنکه نمی‌دانم بازدیدکننده‌هایی که خاموش بودند و تنها مشاهده می‌کردند و بدون ابراز دیدگاه یا ارسال ای‌میل می‌گذشتند از چه گروهی هستند؟

تحلیل

وقتی به موارد یادشده نگاه می‌کنم و به دلیل آنها فکر می‌کنم نکات جالبی به نظرم می‌رسد. در همه‌جای دنیا این پدیده وجود دارد؛ مجله‌ها، وب‌سایت‌ها، شبکه‌های ماهواره‌ای و گروه‌هایی در شبکه‌های اجتماعی مجازی وجود دارند که هرزه‌نگاری می‌کنند. این هرزه‌نگاری به شیوه‌های گوناگون عکس، فیلم و داستان نمود دارد. به طور مشخص اطلاع دارم در ایالات متحده علاوه بر وجود مجله، کتاب‌هایی به فروش می‌رسند که از داستان‌های سکسی تشکیل شده‌اند.

نظارتی غیر از هرزه‌نگاری و سوءاستفاده از کودکان به طور رسمی بر این محتواها وجود ندارد و در نتیجه انسدادی در مسیر دسترسی به آنها وجود ندارد. هم‌چنین به دلیل امیال طبیعی انسان این محتواها خواهان زیادی دارد که در نتیجه‌ گردش مالی فراوانی را برای تهیه‌کنندگان این آثار ایجاد می‌کند. به این موارد اضافه کنید آزادی روابط پسر و دختر و آزادی نسبی روسپی‌گری را؛ به عنوان مثال در کشور هلند این موضوع به عنوان شغل رسمی پذیرفته شده است.

در ایران اما پس از انقلاب وضع فرق کرده است. کودکان دختر و پسر تا پیش از ورود به دبستان باهم در کودکستان‌ها هستند، اما با ورود به دبستان، از هم جدا می‌شوند و هریک با جنس خود زند‌گی می‌کند. این مورد سبب می‌شود علاوه بر بروز بحران در دبیرستان‌ها (به ویژه پسرانه و هم‌جنس‌‌گرایی پسرانی که به جنس مخالف گرایش دارند ولی راهی برای ارضای میل جنسی خود پیدا نکرده‌اند) و پادگان‌ها (تا جایی که در غذای سربازها موادی ریخته می‌شود که از میل جنسی افراد بکاهد)، نوجوانان به این دلیل که از ابتدا با جنس مخالف خود به طور طبیعی زند‌گی نکرده‌اند و جنس مخالف خود را به عنوان یک هم‌کلاسی و نه محلی برای تخلیه‌ی میل جنسی نشناخته‌اند، با برقراری یک رابطه با جنس مخالف به سرعت به بالاترین سطح رابطه- آمیزش- برسند و شاید اصلاً از ابتدا رابطه را برای این آغاز کرده باشند.


این در تقابل با شرع و عرف شرایطی را ایجاد می‌کند که همه‌روزه پزشکان متخصص بیماری‌های زنان مواردی را برای ترمیم پرده‌ی بکارت می‌پذیرند. جدایی دختر و پسر باعث شده است علاوه بر تشدید میل دو جنس به یکدیگر به دلیل دوری از هم، در زمان‌های آغازین کنار هم قرار گرفتن پسر و دختر در اجتماع، در محیط کار ازجمله در دانشگاه شرایط نابسامانی به وجود بیاید که گاه خنده‌دار هم می‌شود؛ صحنه‌هایی که احتمالاً در هیچ‌جای دنیا دیده نمی‌شود؛ انواع دست‌وپا گم‌کردن‌ها و هول‌شدن‌ها و کارهای عجیب از جمله مواردی است که نسل امروز با آن آشنایند. هرچند با گذر زمان این موضوع عادی می‌شود اما به دلیل تشدید میل جنسی، موارد پرتعدادی از برقراری روابط جنسی پیش از ازدواج میان دانشجویان- به ویژه در شهرستان‌ها- دیده می‌شود که به دلیل تقابل با شرع و عرف، مشکلاتی را برای جوانان ایجاد می‌کند.

دوری از جنس مخالف و عدم وجود امکان برای تخلیه‌ی میل جنسی باعث شده است اشتها نسبت به محتوای مستهجن- لابد به منظور ارضای شخصی میل جنسی- زیاد شود. این اشتها خود را در خیابان با متلک‌انداختن پسران به دختران و به اصطلاح «نخ‌دادن» و «عشوه‌ریختن دختران» برای پسران و شمار روبه افزایش تجاوز نشان می‌دهد. در این میان وضعیت نامناسب اقتصادی هم تأثیرگذار است. افرادی که توان برگزاری مراسم ازدواج و تأمین اقتصادی زند‌گی را ندارند و به دلایل گوناگون خواهان برقراری روابط آزاد جنسی نیستند مخاطبان احتمالی چنین محتوایی هستند. آنها که سن‌شان بالا می‌رود بدون آن‌که خانواده تشکیل داده باشند.

در کنار این عامل به دلیل انواع پدیده‌های محرک و مسائل تغذیه‌ای- تزریق هورمون‌ها به مواد خوراکی و تغییر عادات غذایی- سن بلوغ پایین آمده است و فاصله‌ی بین بلوغ تا ازدواج زیاد شده است که خود، زمینه‌ساز بروز چنین شهوت جمعی‌ای در جامعه شده است.

راه حل

درمان چنین حسی و تقلیل میزان آن به حد معمول راه حل‌های بنیادینی می‌طلبد که در ابتدا باید آنها را در حل معضلات اقتصادی جست‌وجو کرد. با حل معضلات اقتصادی و آموزش می‌توان در جهت ریشه‌کن‌کردن فرهنگ‌های نادرست کوشید تا برای ازدواج مانعی وجود نداشته باشد؛ دختر و پسری که به یکدیگر علاقه‌مند می‌شوند مجبور نباشند رضایت عالم و آدم را برای این موضوع فراهم کنند و آشنایانی را که سال‌هاست ندیده‌اند به مراسمی پرخرج و مجلل دعوت کنند و برای رسیدن به یکدیگر هفت‌خوان رستم را پشت سر بگذارند؛

هم‌زمان مدارس باید مختلط شوند؛ با این آزادی که هرکس می‌خواهد به مدارس تک‌جنسیتی برود تا نگاه دختر و پسر به یکدیگر تصحیح شود؛ مسائل جنسی هم‌گام با رشد جسمی کودکان، نوجوانان و جوانان باید به آنها آموزش داده شود و روابط دختر و پسر آزاد باشد تا مسئله‌ی جنسی به یک مسئله‌ی عادی تبدیل شود؛ قوانین مربوط به ازدواج و طلاق باید تصحیح شوند و آموزش‌هایی برای چگونگی رفتار پس از ازدواج به زوج‌ها داده شود تا این آموزش‌ها همراه با مشاوره‌های دائمی باعث کاهش مشکلات درون خانواده شوند که این، خود به پای‌بندی زن و مرد به یکدیگر کمک قابل توجهی خواهد کرد.

در مورد جزئیات راه حل‌ها بحث‌های فراوانی می‌توان انجام داد، اما این بحث‌ها فایده‌ی چندانی ندارند. چه، در فضای فعلی جامعه‌ی ایران و با این حاکمیت نمی‌توان به تحقق هیچ‌یک امید داشت. تنها فایده‌ی این پژوهش کوشش برای بلندکردن صدای زنگ خطری است که مدت‌هاست در حال نواخته‌شدن است و گوش شنوایی برای آن نیست؛ زنگ خطری که همین حالا هم در آمار بالای وبلاگ‌هایی با داستان‌های سکسی به شدت به صدا درآمده است؛ زنگ خطری که هرازگاه با مطرح‌شدن خبر تجاوزهای وحشیانه بلند می‌شود و برخوردهای سرکوبگرانه با آن صورت می‌گیرد و دوباره صدایش خفه می‌شود تا حادثه‌ی بعدی؛

زنگ خطری که اعلام می‌کند وضعیت جنسی در جامعه‌ی ایران امروز بحرانی است و این بحران با افزایش کنترل‌های مذهبی و جداسازی هرچه‌بیش‌تر دختر و پسر، ‌بیش‌تر می‌شود؛ تا جایی که در ایران شهر قم بیش‌ترین آمار جست‌وجوی واژه‌ی «سکس» را دارد. (آمار از گوگل‌ترندز) به گفته‌ی یکی از دوستانم که نصب‌کننده‌ی ماهواره است، خانواده‌هایی هستند که زنان آن آن‌چنان حجاب سفت و محکمی داشته‌اند که فقط یک چشم‌شان معلوم بوده ولی از وی خواسته‌اند کانال‌های سکسی را برای‌شان ردیف کند.

همه‌گی فیلم «مارمولک» را به کارگردانی کمال تبریزی و نویسند‌گی پیمان قاسم‌خانی به یاد داریم. مسجدی که رضا مارمولک- با بازی درخشان پرویز پرستویی- در کسوت یک روحانی به آن می‌رود دو شخصیت مذهبی دارد. یکی از آنها پسری دارد که مجبورش کرده قرآن را حفظ کند. در صحنه‌ای از فیلم، این پسر در باغی با دختری مشغول گفت‌وگو است که رضا مارمولک آنها را می‌بیند. پسر هول می‌شود و توضیح می‌دهد که قصدش ازدواج است و کاری نکرده و گناهکار نیست. رضا مارمولک به او می‌گوید: «پسرجان، کیفت را بکن ولی اسراف نکن!»

نقل به مضمون

حال، در شرایطی که با این قوانین و لایحه‌ی حمایت از خانواده و حاکمیت دینی، امکان تغییرات اساسی نیست باید این راهبرد را در پیش گرفت که «کیفت را بکن، ولی اسراف نکن!»

پی‌نوشت:

احتمالن افرادی هستند که این نوشته را خوانده‌اند و می‌خواهند بدانند نشانی وبلاگ یادشده در این گزارش چیست. از دادن نام این وبلاگ معذورم. با تجربه‌ای که داشتم، دریافته‌ام تعداد افرادی که اصولاً به منظور رسیدن به محتواهای مورد نظر خود، چنین نوشته‌هایی را هم یافته‌اند و تا به انتها آنها را خوانده‌اند کم نیست و از این بابت خوشحالم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)