Jan 2008


اين‌سو و آن‌سوی متن (4) کتاب در محاق
شما را هم می‌نويسم

راستی چرا آنها اصرار داشتند و هنوز تلاش می‌کنند که مرا یک چهره‌ی سیاسی کارکشته و خطرساز جلوه دهند؟ من که در آلمان هم به کار کتابفروشی و چاپخانه و مدتی هم مدیریت شبانه یک هتل پرداختم، و حالا هم در راديو زمانه بيش‌تر داستان‌نويسی و کار ادبی می‌کنم، اینجا هم جز نوشتن دغدغه‌ای ندارم و نداشته‌ام، چرا دستگاه‌های تبلیغات رژیم مدام می‌خواهند رابطه‌ی مرا با بچه‌های وطنم قطع کنند؟



اين‌سو و آن‌سوی متن (3) کتاب در محاق
سانسور پلیدترین میراث قابیل

از مقاله محمدرضا پريشی: در جهان داستانیِ منِ داستان نویس، قابیل شخصیتی است که بنا به دلیلی اخلاقی که بر ما نامعلوم است _ و زیاد هم دانستنش مهم نیست _ هابیل را کشت. یعنی تن او را سانسور کرد. او حتی یک نفر _ برادرش _ را نتوانست تحمّل کند. و قتل یا همان سانسور تن به خاطر عدم تحمل یک شخص، واقعاً شوم‌ترین میراثی است که قابیل می‌توانست برای بشریت به جا بگذارد، که گذاشت.



اين‌سو و آن‌سوی متن (2) کتاب در محاق
اراده‌ی درافتادن با سانسور و سرکوب

از متن نامه کانون نويسندگان ايران: بنای کار ما در کانون تقسيم نويسندگان به «چپ» و «راست» و «ليبرال»، مسلمان و غير مسلمان و بهايی و کليمی، مسيحی و زرتشتی نيست، بلکه چنان‌که گفتيم، ملاکِ ما از يک سو، درجه‌ی پايبندیِ نويسنده به اصلِ آزادی و پذيرش و امضایِ منشور کانون و از سوی ديگر، پرهيز از سر سپردگی به قطب‌های قدرت و بی‌اعتنايی و عناد با آزادی‌های اساسی مردم است.



اين‌سو و آن‌سوی متن (1) کتاب در محاق
کتاب در محاق (1)

وقتی آقا محمدخان قاجار به کرمان حمله کرد، بیست هزار جفت چشم از مردمان درآورد تا دیگر نبینند. آنها را نکشت، بلکه کورشان کرد تا دیگر نبینند. سانسور یعنی کور کردن ملت، سانسور یعنی چشم درآوردن، سانسور یعنی بستن چشم ملت و دولت به روی واقعیت‌های تلخ و شیرین، سانسور یعنی قیم شدن عده‌ای بر اکثریت مردم، سانسور یعنی توهین به جامعه و تاریخ، آن هم در قرن بیست و یکم، در زمانه‌‌ی اینترنت که اگر تو در مزارشریف یک کشیده به گوش کسی بخوابانی، صداش در بورکینافاسو می‌پیچد.



اين‌سو و آن‌سوی متن (13)، «شیخ روزبهان را با الف و لام می‌نویسند» احمد بيران‌وند
الف لاااام داستان

وقتی با سیمین دانشور حرف می‌زدم و او خوشحالی‌اش را از دریافت قلم زرین زمانه ابراز می‌کرد، به من گفت که اخیراً داستانی نوشته و کتابش چاپ شده که برایم می‌فرستد. سیمین می‌گفت: «من در این داستان شخصیت‌های بزرگ تاریخ را به شهادت خواسته‌ام و آنها را به حرف آورده‌ام، حافظ، سعدی، خیام، و همه. همه هستند.» می‌بینید؟ این تصویر، زمانی در ذهن مثل چراغ خاموش و روشن می‌شود که یک نویسنده از خود می‌پرسد اگر حافظ الآن اینجا بود چه اتفاقی می‌افتاد؟ من از او چه می‌پرسیدم و او چا پاسخی می‌داد؟



اين‌سو و آن‌سوی متن (12)، «با منطق رويا» تبسم غُبيشی
با منطق رویا

نویسنده یک دام بر سر راه شخصیت‌هاش گذاشته که وقتی از روزمرگی پا به آن می‌گذارند، اسیر سرزمین خواب می‌شوند، و همه‌ چیزشان به هم می‌ریزد. نیمی واقعی، نیمی وهم، همان در سرزمین خواب و رویا باقی می‌مانند. در چنین داستان‌هایی اگر بخش واقعیت آن بلنگد، بخش وهم‌آلود آن نیز خواهد لنگید.
در چنین داستان‌هایی نویسنده تا می‌تواند باید روی رآلیسم اثر با دقت تمام کار کند، از همه چیز، از اشیا، و از هر ترفندی که می‌‌شناسد شهادت‌خواهی کند تا در راست‌نمایی داستان لنگ نزند.



يادنامه
بی‌بهانه در "جاده"‌ی رادی

استادم، رفيقم، اکبر رادی، يکی از بهترين نمايشنامه‌نويسان وطنم درگذشت. چند روزی لال شده بودم، و هيچ نمی‌توانستم بگويم. عزادار بودم، در سوگ انسان نازنينی بودم که بوی انسانيت آنتوان چخوف در نوشته‌ها و رفتارش مرا مست می‌کرد. نيستم که بی‌بهانه به خانه‌اش بروم، سراغش را بگيرم، چهره‌ی خندانش را ببوسم. فقط می‌توانستم نامه‌ای بهش بنويسم که همين چند خط را نوشتم. همين.



نامه
آری بهانه است

از نامه اکبر رادی: عباس خوب من! آیا تو هیچ عصرانه‌ی پاییز به گورستان رفته‌ای؟ آیا در شب گورستان به ماه شکسته نگاه کرده‌ای؟ و آیا کنار یک قبر گشوده بدل به موج شده‌ای؟ و توی آن غارهای بی‌تاریخ لُملُمه‌ی کرم‌های وحشی را بر تن ایوب دیده‌ای؟ و ابراهیم را که دشنه بر گلوی فرزند می‌کشید؟ و آن مرد ناصری را که پابرهنه به جلجتا می‌رفت و صلیبی بر دوش می‌داشت؟ اینان اولیای خدا بودند که در آزمایش رنجبار او صبورانه رنج بردند و امتحان دادند. آیا محبت خدا رنج است؟



برنامه پنجاه و چهارم، اين‌سو و آن‌سوی متن
در هر ستون نوشتن رازی هست

يداله رويايی شاعر بزرگ معاصر، ضمن نامه ای که به من نوشته، خاطره ای نقل می کند که: یادم افتاد که زمانی با شاملو، برای شرکت در کنگرۀ نظامی (گنجه ای) ، به رم رفته بودیم . بهار ۱۳۵۴ بود. بعد از اتمام کار کنگره، به پیشنهاد او هفته‌ای به گشت و گذار ماندیم. روزها و شب‌های ما به پرسه در کوچه‌های رم و بارهای ونیز، در کافه‌ها و یا در هتل، به مستی و بی خبری می‌گذشت ، با ویسکی، و آذوقه‌ای از تریاک و هروئین که با خود برده بودیم، و یک "ذخیره‌ی احتیاطی" از شیره‌ی ناب. و یا مخدرات دیگر، گاهی هم از نوع علیایش: با دلبرکانی نه چندان غمگین.



همين گفتگوی ساده - 3: نيثن گونزالس
آزادی؛ بدون دخالت بيگانه

کار زمانی می لنگد و به مسیر اشتباه می افتد که نیروهای بیگانه نظیر روسیه، بریتانیای کبیر، فرانسه و آمریکا شروع به دخالت می کنند. هدیه ای که ما می توانیم به رژیم ایران بدهیم این است که بگوییم ما خواستار تغییر رژیم هستیم، و همین بهانه ای برای رژیم ایران خواهد شد که به مردم ایران بیش‌تر فشار بیاورد. هرگاه دشمن خارجی برای ایران وجود داشته رژیم ایران قوی تر شده چرا که بقای رژیم بر همه چیز ارجحیت پیدا می کند و هدف می شود.



همين گفتگوی ساده - 2: نيثن گونزالس
گفتگو با ايران

نيثن گونزالس در مورد ايران به راديو زمانه می گويد: «خیلی مهم است که بفهمیم این جمعیت بسیار جوان هستند و اکثراً تحصیل‌کرده. بنابراین ما نباید این جمعیت را علیه خودمان بسیج کنیم؛ به خصوص که دوست‌دار آمریکا هستند. من جوانی را در ایران ملاقات کردم که می‌گفت: «من از دولت و رژیم ایران متنفرم؛ اما اگر زمانی آمریکا به ایران حمله کرد، علیه آمریکا جنگ خواهم کرد» این همان چیزی است که رژیم ایران می‌خواهد و همان چیزی است که آمریکا باید از رخداد آن پرهیز کند.»