خانه > انديشه زمانه > مقالات > هماهنگی و همستیزی گزارههای دینی | |||
هماهنگی و همستیزی گزارههای دینیمحمدرضا نیکفر۵۸. در اسلام همانند مسیحیت و دینهای تودهگیر دیگر، در این مورد که گزارهای را یک گزارهی حقیقی دینی تلقی کنند، فقط با توجه به آن گزاره به تنهایی تصمیم نمیگیرند. نظریهی هماهنگی حقیقت هیچ گزارهای در تنهایی مطلق خود مابازایی ندارد، یعنی به واقعیتی اشاره نمیکند. "واقعیت" ترکیب خاصی از گزارههاست، دنیایی است که کلیت آنها ایجاد میکند. به سخن دیگر در اینجا به شکل بارزی چارچوب طرح حقیقت آنی است که در بحث در مورد برداشتهای مختلف از حقیقت، نظریهی "هماهنگی" خوانده میشود. بر اساس نظریهی "هماهنگی" حقیقت، در موردِ هیچ باوری، آنسان که نظریهی انطباقی میگوید، جداگانه تصمیم گرفته نمیشود که آیا با واقعیت مطابقت دارد یا نه؛ اصل همیشه این است که درمینگرند آن باور تا چه حد با دیگر باورهایی که با صفت حقیقی ممتاز شدهاند، هماهنگ است. عدم تعین سیستم گزارهای R تشکیل شده است از گزارههای R1 تا Rn. پاسخ اینکه چرا Rm درست است، این است که زیرا R، آن هم به این دلیل که Rm به Rl یا مجموعهای از گزارههای دیگر چون Rl، Rk و Rj برمیگردد که هر کدام از طریق یک یا چند گزارهی عضو مجموعهی R مستدل میشوند. البته همهی گزارهها همارز نیستند. این اما گزارههای برتر و به بیانی دیگر بنیادی را قایم به ذات نمیکند. هیچ گزارهای استقلال ندارد. یک نکتهی مهم دیگر این است: نفس وجود هماهنگی میان گزارههای R مجموعه را به تمامی متعین نمیکند. این امکان وجود دارد که R* خود را R حقیقی بخواند و این R* تشکیل شده باشد از مجموعهای از Rها به جز گزارههایی چون Rp و Rq. ستیزهای درونی R* به جای اینها گزارههایی چون R*p و R*q را مینشاند. R* بدون رقیب نیست، رقیبهایی دارد چون R** که به جای گزارههایی چون R*p و R*q حاوی گزارههایی چون R**p و R**q است. R* و R** با هم وجوه مشترکی دارند، اما در عین حال ممکن است با هم بستیزند، در مورد دینها حتّا سختتر از آن هنگامی که با هم خویشاوند نیستند. زنجیرههای گزارهای همانند R* و R** را در مورد دینها، آن چنانکه در جهان اسلام رایج است، مذهب مینامیم. در این پهنه هیچ نیازی به فرض وجود یک زنجیرهای مادر به صورت R وجود ندارد. آنچه موجود است همواره به صورت R* و R** است. مجموعهای از وجوه مشترک اعتقادی و تاریخی و در سبک نگاه میان جریانهایی چون R* و R** وجود دارد که باعث میشود آنها شعبههایی از یک جریان تلقی شوند، جریانی که R ِ مطلق پنداشته میشود. چنین چیزی اما وجود ندارد. فقدان سازگاری منطقی انشعابها در جریانهای ایدئولوژیک به خوبی نشاندهندهی آناند که هیچ ایدئولوژی در درون خود به لحاظ منطقی سازگار نیست. جریانی چون R دچار انشعاب میشود: از آن مثلا R* و R** بیرون میزنند. تفاوت این دو نخست بر سر مسئلهی P است: یکی بر مینهد که R*p و دیگری R**p. این دو گزاره یکدیگر را پس میزنند، چیزی که در مورد شیعه و سنی بر سر مسئلهی جانشینی پیغمبر میبینیم: R*p = محمد علی را بهعنوانِ جانشین بلافصل خود تعیین کرده است. گرد این دو گزاره، R* و R** شکل میگیرند. جریان پیش از انشعاب را R مینامیم (چیزی که دیگر بعد از انشعاب وجود ندارد و نبایستی برای آن وجودی مثالی قایل شد). این R، هم R*p و هم R**p را برمیتابد، بدین جهت است که میگوییم از سازگاری درونی برخوردار نیست و به هر حال آن استعداد را دارد که از آن جریانهای ناسازگار بیرون زنند. سازگاری درونی ایدئولوژیها نه از نوع منطقی، بلکه از نوع هرمنوتیکی است. هم R* و هم R** تفسیرهایی با سازگاری درونی از مقولهها و حادثههای R عرضه میکنند و بدون گسست معنایی به R*p یا R**p راه میبرند. داستان هر دوی آنها یکدستی معنایی دارد. هر دوی آنها بر مبنای گزارهی نقطهی انشعاب کل داستان را بازنویسی میکنند تا این یکدستی تضمینشده باشد. موضوع ستیزها در مورد دینها چالشهایی که در گزارههای همستیزندهای چون R*p یا R**p متبلور میشوند، از نوعی نیستند که مستقما باری معرفتی و جهانشناسانه داشته باشند. دعواها معمولاً بر سر تلقی از مقدسان و موضوع جانشینی بنیانگذار دین است. این امر خود دلیلی بر آن است که گزارههای جهانشناسانه، در نظام گزارههای دینی فرعی هستند. دین بر آنها کنترل هرمنوتیکی دارد، و این کنترل چنان نیست که نتوان در قالب یک دین به دو گزارهی جهانشناسانهی متناقض نرسید. تمام بحث دوستدار در مورد امتناع تفکر در فرهنگ دینی بر تصور دیگری از دین استوار است، بر این تصور که دین، جهانشناسی منسجم فرسختی را عرضه میکند و تمامیتخواهی آن در اعمال چیرگی مطلق بر فرهنگ، موفقیت تام دارد. دوستدار فصلها و انفصالها را نمیبیند. به همین جهت است که تقسیم بندی او از فرهنگ چنین است: دینی و غیر دینی. در آن نمیاندیشند، در این میاندیشند. در واقعیت نه فرهنگ دینی وجود دارد، نه فرهنگ غیر دینی، بدان صورت نابی که دوستدار تصور میکند. فرهنگ مدرن، که گویا "غیر دینی" است، از مجموعهای از انفصالهای درون فرهنگ پیشامدرن دینی حاصل شده است. اصالت خود را دارد، اما چیزی از حقانیت آن کاسته نمیشود، اگر ریشههای آن را در درون انفصالهای قرون وسطا بدانیم. بخش پیشین • انفصال و استقلال نسبی مقالها و وجود امکان برای اندیشیدن |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
یک استدلال دقیق همراه با نگرشی تاریخی، یک ترکیب درخشان از منطق و هرمنوتیک در همه کارهای دکتر نیکفر. سپاس
-- امین ، Dec 7, 2010