تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
خوانش «تبارشناسی اخلاق» - بخش یازدهم

چشم‌اندازگرایی نیچه

ترجمه‌ی حمید پرنیان

رساله‌ی سوم، بخش ۱۱ تا ۱۴

خلاصه

زهدپرستان زندگی را «جاده‌ی بی‌راهه‌ای می‌دانند که انسان باید ازش برگردد تا به نقطه‌ی شروع برسد». زندگی را باید با همه‌ی خوشی‌ها و بدی‌هایی که دارد ترک گفت و با آن مخالفت باید کرد. نتیجه‌ی چنین اندیشه‌ای، زندگی زاهدانه خواهد بود. در واقع، خود زندگی زاهدانه هدف نیست بل‌که مسیری است که زندگی را به سمت چیز متفاوتی و به‌تری رهنمون می‌کند.

Download it Here!

زهدگرایی مانند گیاهان خودرو، در همه‌ی زمان‌ها و فرهنگ‌ها سربرآورده و رشد کرده است. باید چیز خوش‌آیندی در این زهدگرایی باشد که این‌چنین جهان‌شمول شده است. زندگی زاهدانه گویی دچار تناقض است: میل و اراده‌ای وجود دارد که می‌خواهد میل‌ورزیدن و اراده‌ورزیدن را متوقف کند و زندگی را به چیزی علیه خودش تبدیل کند. اراده به قدرتی وجود دارد که می‌خواهد بر سراسر زندگی آقایی و سروری کند.

چنین میل و اراده‌ی متناقضی را وقتی در فلسفه مورد بحث قرار دهیم بدل به چیزی مخالف امر واقعی می‌شود و مدعی می‌شود که زندگی امری غیرواقعی است. پس، چنین میل و اراده‌ای اشیا را‌ موهوم می‌داند و انسان و ایگوی انسان را انکار می‌کند. چنین میل و اراده‌ای وظیفه‌ی عقل را محدود به برقراری رابطه با دنیای موهومِ بیرون می‌داند، و عقل نمي‌تواند به حقیقت برسد.

هرچه ما از زندگی زاهدانه بد می‌گوییم نیچه اما یک چیز خوب درش یافته است. نیچه از ما می‌خواهد چشم‌اندازمان را تغییر دهیم تا چیزها را از زاویه‌ی جدیدی ببینیم. این زاویه‌ی دید، همان‌طور که زهدگرایی می‌گوید، عینی نیست بل «ذهنی» است: هیچ ذهنی «ناب و بی‌اراده و بی‌درد و بی‌زمان» نیست. ما فقط می‌توانیم با داشتن یک چشم‌انداز و زاویه‌ی دید، به‌طور ذهنی به چیزها نزدیک شویم.

نیچه می‌گوید «فقط چشم‌انداز برای دیدن وجود دارد، «دانستن»ی وجود دارد که فقط از یک منظر می‌تواند بداند» نیچه با زهدگرایی مخالف است چون زهدگرایی می‌خواهد اندیشه را به‌طور کامل حذف کند. زهدگرایی صرفن یک چشم‌انداز نیست بل تخریب همه‌ی چشم‌اندازهاست.

نیچه بعدن به تضادی که در این گفته‌ی مشهور زهدگرایان یعنی «زندگی علیه زندگی» وجود دارد اشاره می‌کند و می‌گوید «زهدگرایی از غریزه‌ی دفاعی‌ای ریشه می‌گیرد که دربرابر نابودی زندگی است». انسان‌ها بزرگ‌ترین تجربه‌گران هستند و پیوسته در حال کاوش و جستجو هستند و می‌کوشند تا بر خودشان و طبیعت و خدایان سلطه پیدا کنند.

در زهدگرایی، از طریق مبارزه‌ای همیشگی و خودآزاری، انسان خودش را بیمار می‌سازد، و تعجبی نیست که ما زهدگرایی را همه‌جا پیدا می‌کنیم. گرچه زهدگرایی وانمود می‌کند که زندگی را نمی‌پذیرد و انکار می‌کند، اما عمیقن زندگی را تایید می‌کند و با چهره‌ای محنت‌کشیده و بیمار به زندگی «آری» می‌گوید.

نقد

نیچه وقتی اکثریت اروپایی‌های معاصر را «بیمار» می‌داند دارد با زبان استعاره حرف می‌زند. نیچه وقتی در دهه‌ی آخر عمرش داشت «تبارشناسی اخلاق» را می‌نوشت سخت بیمار بود و از میگرن و بی‌خوابی رنج می‌برد و تقریبن نابینا شده بود. با این همه، نیچه خودش را خیلی سالم‌تر از هم‌عصران‌اش می‌دید که بدن‌های سالمی داشتند اما ذهن و روح‌شان بیمار است.

نیچه معتقد است این «بیماری» ناشی از تقلا و شکنجه‌های مداومی است که خودمان درمورد خودمان اعمال می‌کنیم. یعنی زهدگرایان می‌خواهند از طریق شکنجه‌دادن خود و درون‌گرایی به عمق و اخلاق دست پیدا کنند و از حیوانات خودشان را جدا سازند. اما نیچه می‌گوید پیروزی واقعی ان است که زهدگرایان اقرار کنند که خود را شکنجه می‌دهند و زهدگرایی سرشار از اراده به قدرت است.

اگر ما زندگی را رنج بدانیم، زندگی را بدل به چیزی کرده‌ایم که ترحم‌آور است، زندگی را بدل به چیزی کرده‌ایم که انزجارآمیز است. این ترحم‌آوری و انزجارآمیزی همان «بیماری»ای است که نیچه در انسانیت یافته است. از همین بیماری است که خشم و غضب و نیهیلیسم سر می‌زند.

از نظر نیچه، این‌که «حقیقت مطلق» و «عینی‌گرایی» اسطوره هستند نباید ما را فریب دهد که فقط یک شیوه‌ی درست برای فهمیدن حقیقت وجود دارد. «حقیقت مطلق» مثل تابلویی است که بر دیوار است؛ هرکسی از زاویه‌ی دید خودش دارد تابلو را می‌بیند و می‌فهمد. اما تفسیری که نیچه از حقیقت مطلق دارد بیش‌تر شبیه دیدن مجسمه است؛ هیچ‌کس از هر جایی که ایستاده است و از آن‌جا دارد مجسمه را می‌بیند نمی‌تواند مدعی باشد که کل مجسمه را دارد می‌بیند. ما باید قدم بزنیم و دور مجسمه حرکت کنیم تا ابعاد مختلف آن را ببینیم.

چشم‌اندازگرایی نیچه سده‌ی بیستم و به‌خصوص اندیشه‌ی پست‌مدرن را شدیدن تحت تاثیر قرار داد.

Share/Save/Bookmark

http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals


بخش پیشین
زهدگرایی؛ به هیچ اراده داشتن

نظرهای خوانندگان

شما بیماری نیچه را خیلی ساده گرفتید "نیچه وقتی در دهه‌ی آخر عمرش.... سخت بیمار بود و از میگرن و بی‌خوابی رنج می‌برد " نیچه در آخر عمرش جنون داشت و بصورتی که در هنگام انتقال نیجه با قطار از ایتالیا به Basel این نابفه را با طناب به در واگن بسته بودند. نیچه از سیستم برده داری پشتیبانی می کرد و اولین دولت دموکراتی تاریخ، دموکراسی آتنی، را بزرگترین فاجعه برای بشریت نامیده است. نیچه در نامه ی از به فروش نرفتن کتاب "چنین گفت زرتشت" گله و شکایت می کند. نیچه در این نامه همچنین خبر می دهد که فقط صد نسخه از این کتاب به فروش رفته است و " این صد نسخه را پیروان واگنر ( موسقی دان ضد یهود آلمانی - نویسنده ) و ضد یهودیان خریده اند " . فیلسوف در این کتاب که در ایران نیز حوانندگان زیادی دارد بدترین توهین ها را به یهودیان کرده است. نیچه نظر خود را در باره یهودیان در کتاب "چنین گفت زرتشت" چنین بیان می کند : " آن چیز رایج و متداول ملقمه ای است از اراذل، در این ملقمه هم چیز درهم و برهم است مقدسان و پست فطرتان، اشراف زادگان و یهودیان و تمام حیوانات از کشتی نوح" ( چنین گفت زرتشت - بخش 4، گفتگو با شاهان). اصطلاحات ( ناسزها و دشنام ها ) ضد یهودی در این کتاب بطور مستقیم به یهودیان نسبت داده نشده است، اما خوانندگان قرن 19 خیلی زود متوجه شدند که منظور فیلسوف از " لاشخوران، دزدان و جمع کنندگان لباس های کهنه" یهودیان هستند( چنین گفت زرتشت - بخش 4 ، گدا اختیاری ). برای فیلسوف یهودیان آت و آشغال فروش هستند: " این زائد ها ثروت انبار می کنند و فقیر تر می شوند و قصد رسیدن به قدرت را دارند، خیلی فقیرند این پول دار ها "( چنین گفت زرتشت - بخش 1، بت های جدید). برای نیچه رم سزار بعد از پذیرفتن دین مسیحیت دیگر رم سابق نیست: " رم به یک جهارپا ( حیوان ) نزول کرد" ( در اینجا نیچه فرقی مابین مسیحیت و دین یهودیان نمی گذارد ) و فیلسوف حتی ادعا می کند که "خود خدا یک جهوده" ( چنین گفت زرتشت - بخش 4 ، گفتگو با شاهان ). نیجه از زبان پیغمبر انسان دوست ایرانی، از زبان زرتشت، به یهودیان حمله می کند. نیچه در این کتاب از نام زرتشت برای یهود ستیزی سوء استفاده کرد.
از:
http://www.chubin.net

-- چوبین ، Aug 17, 2010

با درود مجدد
در باره بیماری نیچه توجه شما را به این مطلب از زبان یک پزشک که متاسفانه منبع آنرا به خاطر ندارم جلب می کنم: در اوائل سال 30 قزن گذشته در یک بیمارستان در شمال شرق آلمان یک بیمار بستری می شود. دکتر بخش بیمارستان از شغل مریض سوال می کند و بیمار جواب می دهد که من ناشر هستم و بیشتر کتاب های نیچه را چاپ می کنم. پزشک در حواب به بیمار می گوید که من ( پزشک) نیچه را می شناسم، نیچه مریض من بود. پزشک ادامه می دهد که زمانی که من بعنوان یک پزشک جوان در بیمارستان مشغول بکار شدم روزی با رئیس بیمارستان یک بیمار را معاینه کردیم. پس معاینه و بیرون آمدن از اتاق مریض رئیس بیمارستان به من گفت که بیمار نیچه فیلسوف است و به مرض سفلیس مبتلاست.

-- چوبین ، Aug 18, 2010

پس لابد جنون نیچه هم محصول تعمقات و تفکرات فلسفی نبوده است بلکه حاصل سفیلیس مزمن بوده است

-- ممدآقا ، Aug 18, 2010

ممنون آقای پرنیان من از این سری ترجمه شما خیلی استفاده کردم. در درکم از فلسفه نبچه خیلی کمک کرد بی صبرانه منتظر سه قسمت بعدی هستم.

-- آرش ، Aug 18, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)