هانا آرنت و جنبش سبز
تسلای فلسفه
نیما امامی برگردان: آتنا پژوهش
سخن گفتن درباره این موضوع که آدمی نیازمند کنش است، به چه معناست؟ هانا آرنت (Hannah Arendt) در کتاب: وضعیت بشری بر این نکته تاکید میکند که ما باید همواره میان حوزه «ساختن» و حوزه «کنش» تمایز قائل شویم، توجه به این نکته به خصوص زمانی حایز اهمیت است که بخواهیم در مورد نیروی رهایی بخش جنبش هایی چون جنبش سبز تامل کنیم. آیا آدمیان باید تغییراتی را که خواستار آن هستند، به سازند (Make )، یا آنکه دست به کنش زنند (Act )، تا تغییرات را به منصه ظهور رسانند؟
علاوه بر: ساختن و اقدام به کنش، آرنت تمایز دیگری نیز میان خشونت (Violence ) و قدرت (Power ) قائل میشود. این مفاهیم چه معنایی دارند و تفاوت میان خشونت و قدرت در چیست؟
شعارهای جنبش سبز، منابعی الهام بخش برای تمام دنیا، جواب روشنی به این سوالات همیشگی داده است. با توجه به نقش ژئو پلیتیک ایران، این جنبش, تجربه ای فوق لعاده در راستای دموکراسی است؛ جنبشی که نه توسط نیرویی خارجی بلکه با تکیه بر کنش جمعی مردان و زنان ایرانی شکل گرفته است. اگر چه مردم ایران از ارزش های غربی الهام گرفتهاند، اما جنبش سبز مستقلا پا به عرصه وجود گذاشت. به خصوص ما باید در مقابل شهامت و استقامت مردم ایران سر تعظیم فرود آوریم. به عنوان یاران جنبش ما خواهان عملکرد صحیح آن هستیم. همان گونه که ابن سینا در زمان خود مطرح میکرد،باید خواهان عطوفت در لفاف اندرز و نه خشونت در لوای بی حرمتی بود.
جنبش سبز یاران و هم فکران بسیاری دارد. یکی از آنان، فیلسوف سیاسی هانا آرنت (۱۹۰۶- ۱۹۷۵) است. زنی متفکر و آلمانی - یهودی که از جنگ دوم جهانی جان سالم بدر برد و تمام زندگی اش را صرف تفکر و تامل درباره کنش (Action ) در مواجهه با خشونت کرد. کتابها و مقالات او میتوانند منبع الهام و چراغ راه زنان و مردانی باشد که در دورانی سیاه به سر میبرند.
هانا آرنت
انتخابات ریاست جمهوری
تقربیا یک سال از انتخابات ریاست جمهوری میگذرد. پس از اعتراضات میلیونی مردم ایران در خیابانها جامعه ایران عمیقا دگرگون شده و دیگر بازگشتی به وضعیت قبل از انتخابات متصور نیست. به عنوان مثال، موج تازهای از تبعید، به ویژه در شکل مهاجرت رو به رشد دانشجویانی که ایران را ترک میکنند، شکل گرفته است. فیلم ساز جوانی در نیویورک به من گفت: «گویی بمبی در ایران منفجر شده و هر یک از ما را به سویی پرتاب کرده است.» اما تفاوت چشمگیری میان مهاجرت در گذشته و مهاجرت پس از انتخابات سال پیش وجود دارد. به لطف تحرک فزاینده فیزیکی و سایبری، موج جدید مهاجران همواره با یک پای خود محکم و استوار درایران ایستادهاند. به علاوه، کسانی که به غرب مهاجرت میکنند،بلافاصله با شبکهها و جمعیتهای ایرانی موجود درغرب که در حوزه های گوناگون بسیار کار آمد و پرقدرت هم هستند، ارتباط مییابند. هم زمان، در داخل ایران اعتراضات به اشکال گوناگون ادامه مییابد. اما این دوستان برای یاران خود در ایران چه میتوانند بکنند؟
بدون شک بسیاری از آنان در انتظار جرقهای هستند که جنبش را هرچه بیشتر در مسیر رهایی سوق دهد. اما عطش، هم میتواند انسانها را بیطاقت کند و هم آنها را به سوی کینهتوزی و خشونت سوق دهد. عطش بیش از حد، میتواند قدرت تشخیص را از مردم بازستاند. به این خاطر در ادامه میخواهم به دوتمایز مهم ارائه شده توسط هانا آرنت بپردازم.
حوزه ساختن و حوزه کنش
فکر به وجود آوردن مدینه فاضله از زمان تدوین «جمهوریت» افلاطون، فلاسفه سیاسی را به خود مشغول ساخته است. مفهوم «ساختن» در نزد افلاطون با ایده (Idea) یا فرمی (Form) مرتبط است که در ذهن فرد آدمی - انسان اندیشهورز وجود دارد. انسان اندیشهورز، کسی است که میخواهد اشیا و مقولات را به نظم درآورد تا به تواند آنها را با ایدهآلهای موجود در ذهنش تطبیق دهد. با توجه به چگونگی ساختن خانه بدست یک معمار، این استعاره را بهتر میتوان درک کرد. نقشه خانه از قبل موجود است. تنها کاری که معمار باید انجام دهد، دنبال کردن نقشه و اجرای آن است؛ بدین ترتیب او به نتیجه مطلوب، یعنی ساختن خانه ای واقعی خواهد رسید.
افلاطون رویای عصری را در سرمی پروراند که یا فیلسوفان پادشاه خواهند شد و یا شاهان به کسوت فیلسوفان در خواهند آمد. این در حالی است که برای هانا آرنت، بزرگترین تفاوت میان یک فیلسوف «شاه» و یک رهبر مذهبی از آنجا ناشی میشود که فیلسوفی واقعی مانند سقراط، آرزو دارد که مریدانش (Subjects) به جای پیروی از او، خود مستقلا فکر کنند. سقراط، کسی که همواره بر نادانی خود اصرار ورزید و خواهان بحث با هم نوعانش و شنیدن نظرات شان بود، هرگز نمیتوانست تاج شاهی بر سر گذارد. بنابراین، برای آرنت ایده شاه - فیلسوف، عملا مفهومی دوپهلو یا تناقضی در مفهوم (contradiction in terms) است.
در تاریخ مدرن، استراتژی افلاطونی ایجاد مدینه فاضله نه تنها به ساخت یک شهر بلکه به ایجاد ملل مقتدر و حتی ساخت تاریخ جهان بسط داده شد. این تلاشی خطرناک برای ارائه چیزی چون ماشین ساختن جامعه بینقص، در دنیای عجیب و حیرت آور انسانی است. آیت الله خمینی را میتوان یکی از این سازندگانی (Makers )دانست که آرنت درباره آن ها به ما هشدار میدهد؛ معماری که باور داشت طرح ایجاد دولت فاضله ( Perfect State) را در دست دارد. نقشی که آیت الله خمینی بازی کرد، شبیه به نسخه تحریف شده فیلسوف- پادشاه است که ظاهرا به خاطر وسعت دسترسی اش به عالم مثل، میتوانست اوامر لازم را برای ساختن یک ملت کارآمد و هم آهنگ صادر کند.
مشکل سازترین مسئله در به کارگیری مدرن اندیشه «ساختن» دنیایی آن گونه که فکر میکنیم باید باشد، این است که خلق چنین جهانی همواره با به کار گیری خشونت توام بوده است. روشن فکران حامی انقلاب فرانسه براین باور بودند که برای پختن یک املت چند تخم مرغ را باید شکست. از این رو تخریب و کشتار، برای دست یابی به پیش رفت تاریخی و رهایی، اجتناب ناپذیر است.
هدف (End) خلق آرمان شهر یا حاکمیت خداوند برروی زمین، وسیله (Means)را توجیه میکند. و کسانی که با ایده آل درحال ساخت، سازگاری و انطباق ندارند باید به خاطر هدف از سر راه برداشته شوند. ایده ساختن پیش رفت، وقتی وارد خطرناکترین مرحله خود می شود که با توهم دیگری به نام جبر تاریخی ترکیب شود. هر زمان که قرار شد تاریخ «ساخته» شود، مثلا توسط روس ها وتحت فرمان استالین، یکی از نتایج اجتناب ناپذیرش نابودی تکثر انسانها جهت ایجاد یگانگی (Unity) و ترقی بود. پس به جای ایجاد حکومت خدا و یا بهشت کمونیستی، پادشاهی اهریمنی با حمایت هم پیمانانی فریب کار، شکل گرفت، که در پی سلطه بر هم نوعان خود بودند.
وضعیت بشری (Human Condition)
در کتاب: وضعیت بشری، آرنت چنین بحث میکند که انسانها (Men) و نه انسان (Man)، بر زمین سکونت دارند و در این عالم زندگی میکنند. این واقعیت، به تکثر (Plurality) اشاره دارد. چگونه انسانها میتوانند یک پارچه و متحد، بدون نابودی یا سرکوب گوناگونی خود، دست به کنش جمعی زنند؟ پاسخ آرنت به این سوال، ریشه در فهم و درک او از مسئله کنش دارد؛ مقولهای که او قاطعانه آن را از «ساختن یا ایجاد کردن» جدا میکند.
حوزه کنش، در اندیشه آرنت، با آزادی و تکثر در هم تنیده است. آزادی، توانایی و ظرفیت انجام کاری نو، کنش به شیوه ای غیرمنتظره، از طریق ابراز عمومی ( Public Expression) عقاید جدید است. از آنجا که نظرات متفاوت و فراوانند، کنش تنها زمانی امکان پذیر است که با احساس تساهل و مدارا در برابر دیگران همراه گردد. پیش فرض این تفکر، درک و تشخیص این مسئله است که انسانهای منطقی میتوانند، هم نظر نباشند اما با این وجود در صلح با هم زندگی کنند. اما از آن جا که کنش عمیقا با آزادی و تکثر انسانی در هم تنیده است، ما هرگز دقیقا از پیا مدهای این درهم آمیختگی با خبر نیستیم. بنابراین، کنش اساسا با رفتار صرف، که قابل پیش بینی است و خود به خود اتفاق می افتد، متفاوت است. هیچکس نمیداند نتایج کنش چه خواهد بود هیچ کنشگری توانایی کنترل پیامدهای اعمالش را ندارد.
تاکنون شیوه مقاومت در جنبش سبز پرهیز از خشونت و هم پرهیز از انحصار طلبی ( Inclusive) بوده است. تنوع فزاینده و ناگهانی طرفداران آن، بسیار نوید بخش بوده و هست. با این وجود، چنین جنبشهایی میتوانند عملا به اشکال انحصار طلبانه ای هم درآیند، تقلیل یافته و فروکش کنند. ایرانیان نباید لزوما به تاریخ ملتهای دیگر مراجعه کنند، تا این نکته را دریابند. انقلاب سال ۱۹۷۹ به تکثر مردمی که برای آزادی بیشتر به پا خواسته بودند وقعی ننهاد و به تحمیل وحشیانه هویتی عمومی منجر شد؛ هویتی که با یک گفتمان مذهبی انقلابی برای همه شهروندان تعریف میشد. همان گونه که کانت میگوید: « وای بر قانونگذاری که بخواهد از راه زور حکومتی در راستای اهداف اخلاقی تاسیس کند؛ چرا که در راه تحقق این منظور، وِی نه تنها به چیزی کاملا متضاد دست خواهد یافت بلکه دولت خود را تضعیف کرده، امنیت آن را به مخاطره خواهد انداخت.
برای آن که جنبش سبز به نوعی ناسیونالیسم کور تنزل پیدا نکند، طرفداران آن باید این واقعیت را در نظر داشته باشند که بدون اعتقاد به اصول آزادی و تکثر هیچ کنش واقعی وجود نخواهد داشت.
یک ایران آزاد، دولت- ملتی خواهد بود که در آن، افراد ملت نه با هیچ قومیت یا مذهبی، بلکه با شهروند بودن شان تعریف و مشخص میشوند. ایران آزادی که به تفاوت میان انسانها احترام میگذارد، از حقوق تمام اقوام و افراد، همجنسگرا و یا دگرجنسگرا، مسلمان یا بیخدا، مرد یا زن، جوان یا پیر، حمایت میکند. این،ایرانی است که هویت های چند گانه شهروندان در آن میتواند از طریق کنش های شان شکوفا شود؛ سرزمینی که در آن افراد بر مبنای شخصیت شان مورد قضاوت قرار خواهند گرفت و نه بر اساس مذهب، زبان، جنسیت و یا هر مقوله ای از این دست. چنین آرمانی گرچه بسیار دور از واقعیت روزمره به نظر میرسد، اما میزان احترام به آن است که کیفیت کنش جمعی مردم را افزایش خواهد داد. گهگاه، زبانی که ایرانیان به کار میگیرند، ناامید کننده است. برای مثال وقتی که برخی با لحنی تبعیض آمیز در مورد اعراب، افغان ها و یا اقوام دیگر صحبت میکنند. با این همه نشانه های امید بخشی نیز وجود دارند؛ مانند ابراز همبستگی با زندانیان کردی که اخیرا اعدام شدند؛ یا واکنش ها در حمایت از مجید توکلی دانشجوی جوانی که زندان بانان برای تحقیر او عکسش را با حجاب چاپ کردند: بلافاصله گروه زیادی ازمردان حامی وی، در اعتراض به دستگیری مجید و هم در اعتراض به نگاه حقارت آمیز نسبت به زنان، تصاویر با حجاب خود را در سایت ها منتشر کردند.
خشونت و قدرت
بدون تردید، ایرانیان به حق این سوال را مطرح خواهند کرد که با توجه به استفاده گسترده حکومت از سرکوب و خشونت، کنش چگونه امکان پذیر خواهد بود؟ برای پاسخ به این سوال عمیق، بار دیگر به هانا آرنت رجوع میکنیم، اما این بار نه جهت دریافت اندرز بلکه برای شنیدن حرف هایی تسلی بخش، برای کسانی که در زندان ها به سر میبرند و هم برای عزیران شان، فلسفه جز کلماتی تسلی بخش چیز زیادی برای عرضه ندارد. در تفکر آرنت، تسلی، را میتوان در تمایزی که او میان قدرت و خشونت قائل میشود، دریافت؛ او در کتاب وضعیت بشری (۱۹۵۸) و با توضیحات بیشتر در در کتاب در مورد خشونت(۱۹۷۰)، به آن پرداخته است.
خشونت برای بقای جمهوری اسلامی همواره حیاتی بوده است. کشتن شهروندان بیگناه درخیابانهای تهران، این خشونت را در عریان ترین، تهدید آمیزترین و ملموس ترین شکل آن به نمایش گذاشت. افزون بر آن، امروزه ما میدانیم که مردم ایران قادر به انجام تظاهرات مسالمت آمیز و نا فرمانی مدنی در سطحی وسیع هستند. تفاوت میان این اعتراضات با اعتراضات در گذشته در این نیست که این افراد و یا نارضایتی ها وجود نداشتند، بلکه در این است که مخالفت ها حالا آشکارا و به نحوی بارزتر بیان شده و معترضان با خشونت مسلط بر جامعه درگیر شدهاند. قدرت معترضان، نقطه مقابل خشونت حکومتی است.
جنبش سبز، حد نهایی قدرت در برابر یک دیکتاتور است: همه در برابر یک نفر. افراطیترین نوع خشونت زمانی است که یک دیکتاتور رو در روی یک ملت قرار میگیرد: یک نفر علیه همه. دقیقا مشخص نیست که طیف بندی جامعه ایران چگونه است و چه درصدی از مردم طرفدار جنبش سبز هستند.با این همه، بدون وجود همه مردم، چه آنها که امروز از جنبش سبز حمایت میکنند چه آن ها که با آن مخالفت می ورزند، هیچ آینده ی نوید بخشی وجود ندارد. تظاهرات آرام سبزها در مراسم عزاداری و ادای احترام به از دست رفتگان و وعده شروعی دوباره، همان چیزی ست که هانا آرنت قدرت می نامد. قدرت در اختیار یک شخص یا تعدادی از اشخاص نیست، بلکه بنا بر تعریف، متعلق به گروه متنوعی از افراد است که دست به دست هم داده اند. قدرت نه بر زور، بلکه بر توافق، قانع سازی اندیش مندانه و آگاهی دهنده استوار است.
در شرایط کنونی توانایی رژیم ایران در به کارگیری قهر بسیار بیشتر از مخالفانش است. در وضعیت خشونت دربرابر خشونت، جنبش سبز محکوم به شکست خواهد بود. تنها شانس این جنبش، در تقابل با قهر و خشونت حکومت، تداوم کنش جمعی است. گرچه به کارگیری خشونت میتواند موثر باشد و قدرت ایجاد شده توسط جنبش سبز را نابود کند، اما هرگز نمیتواند اقتدار لازم جهت مشروعیت بخشی به حاکمیت را کاملا ایجاد کند. حتی اگر جنبش سبز توانایی حرکت آنی نداشته و یا تمام قدرت خود را از دست بدهد، نباید برای سیراب کردن عطش آزادی خواهی خود، جامی لبریز از بیرحمی و شقاوت را سر کشد.خشونت هرگز جانشینی واقعی برای قدرت نمیتواند باشد.
درک هانا آرنت از مسئله «قدرت» شبیه چیزی است که مارتین لوتر کنیگ از آن به عنوان «قدرت روحی» یاد میکند، و در تمایز با زور فیزیکی است که آرنت آن را خشونت مینامد. بیایید امیدوار باشیم که، کاربرد وحشیانه خشونت توسط حکومت نشانه بی قدرتی آن است، و بیایید امیدوار باشیم که امید ما سرانجام پیروز خواهد شد. قدرت هم مانند امید شکنده است و در رویارویی با خشونت میتواند بیدفاع شود. شاید انتظار داشتن جامعهای دموکراتیک به زودی تحقق پذیر نباشد، اما بدون شک شور و اشتیاق برای کسب آزادی در قلب میلیونها نفر شعلهور خواهد بود؛ تا روزی که همه ما دست در دست هم کلمات مدافع بزرگ جنبش حقوق مدنی، دکتر مارتین لوتر کینگ، را با هم فریاد زنیم:
«سرانجام آزاد شدیم، سرانجام آزاد شدیم، خدای را سپاس، ما سرانجام آزادیم»
پانوشتها:
۱) ترجمه مقاله The Consolation of Philosophy: Hannah Arendt and the Green Movement بر روی سایت تهران ریویو به تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
2-The Human Condition,1958
3-Isharat va Tanbihat, vol. 4, ninth class, Ch. 23
4-Men in Dark Times,1955.
5-Republic, book V
6-For Arendt on Socrates, see The Life of the Mind Vol.1, 1978
7- also see: Thomas Hobbes, Leviathan, Part IV
8- Immanuel Kant, Religion within the bounds of reason, part IV, book 3
9- The Human Condition (1958) and more elaborately in On Violence (1970).
10- Martin Luther King, Jr,: “I have a dream”, delivered 28 August 1963, at the Lincoln Memorial Washington D.C.
|