خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > الهیات شکنجه، فرهنگ جهانشهری، و عالمان دینی | |||
الهیات شکنجه، فرهنگ جهانشهری، و عالمان دینیآرش سلیمحمید دباشی در نوشته اخیر خود «جنبش سبز بازگشت فرهنگ جهانشهری ماست»1 تلاش کرده است بین آنچه تضاد بین «روشنفکران دینی» و «روشنفکران سکولار» نامیده، آشتی برقرار کند. او معتقد است جنبش سبز در صدد به تصرف آوردن حوزه عمومی و خلق خرد جمعی است؛ اما هشدار میدهد: «ولی در خلق این خرد جمعی، ما در خم کوچه اول به یک بن بستی رسیده ایم که تا از آن عبور نکنیم به جایی که باید -- یعنی به تبیین و تحقیق حقوق شهروندی خودمان در یک جمهوری دموکراتیک -- نخواهیم رسید. این بن بست عبارت است از یک تضاد کاذب و یک خصومت لجوجانه بین عدهای از فرهیختگان ما که خود را «روشنفکران دینی» میدانند و عدهای دیگر که مصرند خود را «سکولار» بنامند--و هیچ کدام از این عزیزان فرهیخته هم حاضر نیست از خر شیطان پیاده شود و حالا حالاها کوتاه بیایید. روشنفکران دینی همانقدر مصرند به دینی بودنشان که سکولارها متعصب هستند در سکولاریشان. این تضاد کاذب ولی لجوجانه منتجه فضای مسدود و محدود استبداد سیاسی و جزم اندیشی فکری در ایران از سویی و سر خوردگی و عناد آنان که از ایران رخت سفر بسته اند از سوی دیگر است.» حمید دباشی سپس به نقد مباحثه نظری بین محمدرضا نیکفر و محسن کدیور پیرامون مقاله «الهیات شکنجه» نیکفر2 پرداخته است. او با تاکید بر این که شاید این مباحثه مهمترین مباحثه نظری سال گذشته بود، از آن با عبارت یک «تضاد کاذب» بین روشنفکران دینی و سکولار یاد میکند. استدلال اصلی دباشی که همان استدلال کدیور هم در نقد الهیات شکنجه نیکفر میباشد این است: نمیتوان از دل خشونت و شکنجه جمهوری اسلامی در زندانها، «الهیات شکنجه» را درآورد و به دین اسلام نسبت داد. چرا که اسلام جمهوری اسلامی (ولایت فقیه) را نمیتوان حقیقت دین اسلام فرض کرد. البته دباشی با اشاره به رساله معروف ماکس وبر که سیاست را انتظام خشونت موجه تعریف میکند، معتقد است حقیقت همه حکومتها در زندان یعنی در ذات نظام سازمان یافته، تجلی میکند. از بعد سیاسی، دباشی و کدیور هر دو نگران انحراف مسایل کنونی جامعه ما و جنبش سبز به دعوای بین دین و بیدینی هستند که نگرانی بسیار بجایی میباشد. کدیور در یک سخنرانی در دانشگاه نورث وسترن3 به نیکفر پاسخ داده است. اما نیکفر در پرسش و پاسخ مفصل «گفتگو درباره الهیات شکنجه»4، هم به شرح و بسط مدعای «الهیات شکنجه» پرداخته و هم به نقد کدیور پاسخ داده است. همچنین کدیور در «نجوایی با روشنفکران جهانشهری»5 و «نقد جهانشهری و سکولاریسم ذهنی»6 مقالهی اخیر دباشی را نقد کرده است. در این نوشتار تمام ارجاعات به «الهیات شکنجه» نیکفر، منبع میباشد. در این سری نوشتار استدلال دباشی و کدیور در رد «الاهیات شکنجه» نیکفر به چالش کشیده خواهد شد. پس از ۱۴قرن و پس از ۳۱سال از عمر حکومتی که در عصر مدرن به نام اسلام شکل گرفت و این همه فجایع هولناک که به بار آورد، به همین سادگی نمیتوان منتقدین را به قرائتهای دیگر اسلام و یا به تعبیر کدیور به اسلام رحمانی حواله داد و خود را راحت کرد. از کجا معلوم که اگر قرائتهای فرضی دیگر به قدرت رسیدند، خود مرتکب فجایعی مانند آنچه با جمهوری اسلامی در تاریخ بشر رخ داد نشوند. اگر چه کدیور به عنوان یک عالم دینی اخیرا اذعان کرده است که اشتباهی اساسی در فهم اسلام رخ داده است، ولی هیچگاه در تلاش نبوده است با این مساله اساسی، اساسی برخورد کند و مدلی جامع پیشنهاد کند. کدیور در نامه سال پیش خود در حمایت از کاندیداتوری آقای موسوی قدمی بس بزرگ برداشت. او اعلام کرد که اجرای احکام قرآن به زمان بعثت محدود میباشد. اما این کافی نیست. چرا که نه تنها احکام بلکه کل شریعت به «زمان» و همچنین «مکان» بعثت (مکه و حومه آن) محدود میشود. پذیرفتن قید « زمان-مکان» در شریعت، پارادایم نوینی خواهد بود در الاهیات که در طول چهارده قرن از دید عالمان دین و قرآن پژوهان مخفی مانده است. به عبارت دیگر باید به قومی بودن رسالت همه پیامبران که در قرآن آمده است ولی مورد غفلت قرار گرفته است، اذعان کرد. هدف این سری مقالهها (به احتمال زیاد ۳ مقاله دیگر) آن است که نشان دهد ریشه اصلی الهیات شکنجه کجاست. علت بسیار عمیق تر از سرزنش قرائت رسمی جمهوری اسلامی از دین و ولایت فقیه میباشد. عمر آن هم، نه ۳۱سال که ۱۴قرن میباشد. لازم به یادآوری است که گفتمان این نوشتارها تنها به قرآن محدود میباشد و بر مبنای دستاوردهای پژوهش چند ساله نگارنده روی قرآن، ارائه میگردد. نتایج نگارنده هم با آقای کدیور همخوانی دارد که در درک ساختاری قرآن (فهم اسلام به عبارت کدیور) اشتباهی اساسی رخ داده است. اما آقای کدیور و سایر عالمان دینی باید خود را آماده پذیرش حقایقی کنند که ممکن است برایشان چندان راحت نباشد. برای انتخاب یک ساختار مطلوب و شسته رفته در این نوشته- با توجه به ۶ مقاله طولانی نیکفر، کدیور و دباشی - وقت زیادی صرف شد. تا این که نگارده رویکرد بهینه برای ساختار این نوشتار را در بستر پاسخگویی به چند پرسش عمده برگرفته از نقد طولانی خلجی و نیکفر یافت: یکم - «کتاب مبین» که در قرآن آمده چیست و آیا براستی کتاب مبین، مبین است؟ (آیا خودش منبع ابهام نیست؟) هدف نوشتار حاضر ارائه پاسخ کوتاه (ابسترکت) به شش پرسش بالا برگرفته از مطالب نیکفر پیرامون «الهیات شکنجه» است. این پاسخها در چارچوب یک مدل ساختاری از قرآن است که نگارنده سالها در آن پژوهش متدیک داشته است. در نوشتههای بعدی شرح و بسط پاسخها و استناد قرآنی آن خواهد آمد. همچنین نقدها و یا پرسشهای احتمالی دیگر، پس از انتشار این نوشتار فشرده، به ارائه بهتر مقالات بعدی کمک خواهد کرد. همانطور که گفته شد در این نوشتار به طور عمد به ارائه پاسخی کوتاه اما «مبین» و آشکار برای هر پرسش بسنده میشود. مطالعه و مرور یک جای لب مطلب توسط خواننده و پرهیز از درگیر کردن خواننده در حاشیهها و زیر نویسهای احتمالی، میتواند به گفتمان کمک بیشتری کند. پرسش یکم - «کتاب مبین» که در قرآن آمده است چیست و آیا براستی کتاب مبین، مبین است؟ در قرآن واژه «کتاب» هم برای خود قرآن به کار رفته است و هم برای لوح محفوظ یا ام الکتاب. قرآن با کمتر از هشتاد هزار کلمه زیر مجموعه لوح محفوظ یا ام الکتاب است که دارای بی نهایت «کلمه» میباشد. چرا که بنابر قرآن تعداد کلمات خدا بی نهایت است. یعنی مواردی که قرآن میگوید همه چیز در «کتاب» آمده است، منظور کتاب مادر یا لوح محفوظ میباشد. بنا بر آیات زیادی از قرآن، هم آیات خدا و هم کتاب خدا که قرآن هم زیر مجموعه آن است، مبین (آشکار) است. قرآن را مشخصا نه تنها مبین که «آسان» هم خوانده است. درباره «کلمه» بد نیست اینجا اشاره شود که خدا پیش از فرستادن آدم به زمین به او «کلمه» را القا میکند. خدا بر خودش «رحمت» را نوشته است (كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ). همه چیز (آفرینش) رحمت است. به عبارت دیگر کردار خدا که رحمت است کلمه خداست. عشق را هم میتوان همان رحمت فرض کرد زیرا که بین زوجین هم رحمت قرار داده است. آری هم ام الکتاب و هم قرآن و سایر کتابهای آسمانی که زیر مجموعه کوچکی از ام الکتاب هستند، مبین میباشند. بدفهمیها به نحوه تدوین مصحف در دست ما بر میگردد و عدم توجه به مخاطب ویژه قرآن. به عبارت دیگر آیات مقیدند به آیاتی که مخاطب را به روشنی و به طور مکرر مشخص کرده است. درک ساختاری قرآن در یک رابطه منظومهای بین تمام آیات همه آیات را مبین میکند. برای مثال فقها در بعضی از موارد کلیدی حتی با چند کلمه از یک آیه (پاره آیه) نتیجه گیری کرده اند؛ که اگر خود همان آیه را کامل خوانده بودند به نادرستی نتیجه گیری خود پی میبردند. در نوشتارهای بعدی این موارد با ذکر نمونههای آن مورد بحث قرار خواهد گرفت. با این حساب حداقل با محسوسات، آیات خدا که رحمت است برای بشر مبین (آشکار) است. برای فهم بیشتر آیات و کشف بیشتر کلمات بیکران خدا در جهت بهروزی و رفاه بیشتر، میبایست در این آیات تفکر و تعقل و تدبر کرد. برای مثال قرآن آنچه خدا آفریده از ستارگان و خورشید و ماه و جنبندگان و گیاهان و زوج بودن خلایق و گوناگونی در زبان و دوستی و عشق بین زوجین و غیره را آیه و نشانه میداند برای اندیشیدن. همانطور که گفته شد شرح و بسط مدعیات این نوشتار و ارجاع آن به آیات قرآن در یک مجموعه نظام وار، در مقالههای تفصیلی بعدی خواهد آمد . اما از آن جا که بحث بی نهایت بودن کلمات خدا، قرآن و آیات آن به عنوان زیر مجموعه ام الکتاب؛ یک بحث کلیدی در فهم مطالب فشرده این نوشتار میباشد، مجبوریم به چند نمونه از این گونه آیات اشارهای داشته باشیم. در زیر چند آیه قرآن که مشخصا آیات خارج از قرآن را معرفی میکند و آنها را نشانه هایی برای خردمندان و دانشمندان و متفکرین میداند، آورده میشود. صدها نمونه از این آیات در قرآن وجود دارد: شورى آيه ۲۹ آل عمران آيه ۱۹۰ فصلت آيه ۳۷ روم آيه ۲۲ رعد آيه ۳ روم آيه ۲۱ پرسش دوم - حل مساله تنش میان دین با صلحورزی و بهروزی چگونه ممکن خواهد بود؟ اما آنچه به طور مختصر پیرامون تنش میان دین با صلحورزی و بهروزی میتوان گفت این است: دین اسلام دین همه پیامبران است و سلیم بودن یعنی در صلح بودن؛ صلح با خود، صلح با دیگران و صلح با طبیعت. یعنی «دین» اسلام و مسلمانی همان صلحورزی است. به عبارت دقیق تر در سمت (وجه) خدا بودن که دین استوار است، همان هارمونی آگاهانه با کل آفرینش (یونیورس) و سنتها و قوانین حاکم بر آن است؛ آنچه از آن با عبارت «تسلیم خدا بودن» هم یاد شده است. بهروزی بشر با کشف بیشتر کلمات بی نهایت خدا از طریق تفکر و تعقل و تدبر در آیات خدا میسر است. اما بعد و جهت خطرناک کشف بیشتر اسرار آفرینش توسط انسان هوشمند، استفاده غیراخلاقی از این دانش است که میتواند به تخریبهای کلان (مثال بمب اتمی) یا نابودی بینجامد . اینجاست که باید عقل بشر را «سلیم» کرد تا بتواند در صلح پایدار بهروزی انسان ادامه پیدا کند. پرسش سوم - موثر اصلی خشونت، آغازگاه الاهیاتی آن است یا شریعت؟ موثر اصلی خشونت شریعت است نه دین. متاسفانه عدم تمایز بین «دین» و «شریعت» موجب خشونتورزی شده است، جایی که الهیات دین غیر از صلحورزی نیست. شریعت هر پیامبر منجمله حضرت محمد خود «وسیله» بوده است برای سلیم کردن قوم خود. شریعت برای زمان و مکان ویژه و مردمی ویژه بوده است. مسلمانی با توجه به پاسخ دوم این نوشتار یونیورسال است ولی شریعت قومی-محلی میباشد. طبق قرآن آفرینش رنگارنگ است. آفرینش اقوام گوناگون با زبانهای گوناگون ناموس آفرینش است. برای هر قومی پیامبری (مربی) از میان همان قوم و به زبان همان قوم برای تربیت و هدایت آن قوم فرستاده است. در مورد حضرت محمد حتی ریزتر و آشکارتر میگوید که خدا در ميان امیین پيامبرى از ميان «خودشان» برانگيخت. حضرت محمد پیام بدیع و نوینی نیاورد و کتابش هم همانطور که بارها در قرآن تاکید شده، تصدیق کتابهای پیشین است. اما پیامش همان پیام یونیورسال سلیم بودن است که توسط پیامبران پیشین هم آورده شده بود. شریعتش که «وسیله» بوده است برای «هدف» سلیم کردن قوم خودش، متناسب با خلق و خو و فرهنگ آن قوم آمده است. بخشی از این شریعت منجمله عبادات و احکام برای «دیسیپلن» مردم قومش بوده است در جهت سلیم کردن آنها. برای درک بهتر میتوان گفت قرآن بیشتر یک جزوه دستورالعمل است (مثل Operation & Maintenance Manual برای یک دستگاه صنعتی) تا یک کتاب نظریه پردازی. این جزوه هم به مرور زمان و در نیاز با مسائل و مشکلات و رخدادها در طول زمانی ۲۳ساله به محتوی در دست ما تکمیل شد؛ اگر چه در قرآن اشاره به مبانی نظری هم برای اجرایی کردن دستورالعملها، در مواری ضرورت پیدا کرده است. در سرتاسر قرآن، خود مخاطبین خودش را به آیات دیگر خدا (آیات آفرینش) ارجاع میدهد و اندیشه کردن در آیات خارج از خودش را توصیه میکند. نه تنها توصیه بلکه در مواری بیشتر از توصیه بازخواست میکند چرا در آیات الهی تفکر و تعقل نمیکنید. حضرت محمد موفق به موحد کردن قوم خود از بت پرستی و شرک شد. اما متاسفانه با وجود تلاشها و مرارتهای بسیار موفق نشد قوم خود را «سلیم» کند. بنا بر قرآن هر موحدی مسلم نیست. حتی یک مورد در قرآن پیدا نمیکنید که خدا قوم حضرت محمد را با ایهاالمسلمون خطاب کرده باشد. یا آنها را با «یا ایهاالذین آمنو» یا با «یا ایهاالناس» مورد خطاب قرار داده است. این که خاندان پیامبر از امام حسین تا کودکان شیرخوارش توسط قوم خودش بیرحمانه به قتل رسیدند و اجسادشان هم زیر سم ستوران له شدند، یک مثال عدم موفقیت پیامبر در مسلمان کردن قوم خودش میباشد. پرسش چهارم - مسئولیت خدا چه میشود: خدای مجرد جبار یلخی نامشروط یا خدای رحمان مشروط؟ (هم آیههای رحمت وجود دارند، هم آیههای نفرت بار؟) همانطور که در بالا اشاره شد خدا بر خودش رحمت را نوشته (كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ) و این کلمات بر هر فعل خدا (در آینده) مقدم است. یعنی عمل خدا مشروط است به کلمات ثبت شده خدا و دلبخواهی نیست؛ اگر چه قدرت آن را دارد که هر کاری در هر زمانی خواست انجام دهد. میتوان گفت خدا برای خودش قانون اساسی برای گسترش رحمت نوشته است که سنتها و قوانین آفرینش را هم شامل میشود. صلح و بهروزی و خیر بشر مستلزم آن است که در هارمونی و یا در جهت این سنتها و قوانین لایتغیر باشد. برای نمونه مواری در قرآن وجود است که خدا درباره یک رخداد جاری میگوید اگر کلمه بر من سبقت نگرفته بود، در این مورد چنین میکردم. خدا جباریت خود را در خلق و ثبت و اجرای قوانین آفرینش نشان میدهد؛ اما دیترمینزمی که لازمه تجلی رحمت اوست در این آفرینش به هم پیوسته و اینتگرال. برای مثال، هر دو نیروی جاذبه زمین و نیروی اصطکاک، در ظاهر بازدارنده و مزاحم میباشند؛ اما برای پرواز پرندگان لازم و رحمت است. درباره آیههای خشن و نفرت بار میتوان چنین گفت: بیشتر این آیهها بر میگردد به برخوردهایی که در زمان و مکان خاص در رویارویی گروههای مختلف مردم مقیم سرزمین حجاز با تازه ایمان آوردهها رخ داد. این گروهها شامل کفار، مشرکین، منافقین و اهل کتاب مقیم میباشند که ایمان آوردگان به حضرت محمد را به عنوان دگراندیش تحمل نمیکردند و مورد تمسخر و تحقیر و آزار قرار میدادند. از آن جایی که «بشارت» و «هشدار» دادن، روش تربیت آن مردم با خلق و خوی نیمه بدوی و خشن بوده است، بسیاری از آیات هشدار است برای ترسانیدن آنها؛ همانطور که آیات بسیاری هم هست برای مژده دادن و تشویق کردن آن ها. روش تشویق و تنبیه هنوز هم در زمان ما کاربرد دارد و در کشورهای مختلف و سازمانها و شرکتها برای مدیریت نیروی انسانی و بهرهوری بیشتر از آن استفاده میشود. هیج جای قرآن آیهای دلالت بر ضرورت تشکیل حکومت توسط حضرت محمد و به نیابت از خدا نیامده است. بر عکس بسیاری آیات حضرت محمد را از «سلطه» بر مردم برحذر داشته و به روشنی تاکید کرده است که حضرت محمد حتی «وکیل» مردم هم نیست. «ولی» و «ولایت» به مفهموم دوستدار و یاور مردم بودن است نه حکومت و سلطه بر مردم. برای مثال حکم کردن به معنای «داوری» است بین مردم نه حکومت کردن بر آن ها. به همه ایمان آوردهها سفارش شده که اگر دو نفر نزد شما برای داوری آمدند بین آنها داوری کنید. حضرت محمد که بنا بر تصریح مکرر قرآن بشری بوده است مانند سایر مردم، از طرف خدا مامور بوده است آنچه را به او وحی میشده است به مردم آشکارا ابلاغ کند و نه بیشتر. همچنین چون یک مربی وظیفه تربیت قوم خودش بر مبنای آن تعالیم را بر عهده داشته است. بر خلاف آنچه فقها میگویند نه تنها سنت پیامبر حجت وحیانی ندارد، که در موارد بسیار رفتار و زیاده رویهای پیامبر در رابطه با قوم خودش از طرف خدا مورد پرسش یا تذکر قرار گرفته است. بنابراین همانطور که در بالا اشاره شد شریعت هر قوم ویژه همان قوم است و «وسیله» بوده است برای دیسیپلین روح و تن آن قوم در جهت سلیم کردن آنها و صلح با خود، صلح با دیگران و صلح با طبیعت. حال چطور میشود برای صدور صلح و سلیم کردن مردمان دیگر کشورها به آنها حمله کرد و با آنها جنگید؟ چطور میشود اسلام و مسلمانی را که «هدف» است، نقض کرد تا شریعت را که «وسیله» است و ویژه قوم هر پیامبر صادر کرد؟ چطور میشود توسط این شریعت به غارت سایر ملل پرداخت؛ آن هم قومی که حضرت محمد خود موفق به مسلم کردن آنها نشد؟ پرسش پنجم - چرا باستی باور کنیم که نگارنده این سطور حجت واقعی دین را در پاسخ به پرسشهای بالا عرضه میکند؟ برای این که مدل ساختاری ارائه شده از قرآن، تبیین بهینه (بیشترین) آیات قرآن است در یک رابطه نظام وار منسجم و در رابطه منسجم و تنگاتنگ با آیات آفرینش، بدون استفاده از حدیث و روایت و شان نزول به معنای رایج آن. یعنی فرمول ساده زیر میشود منبع دانش و معرفت بشر: منبع دانش و معرفت انسان = کتابهای آسمانی + سایر آیات خدا که البته در فرمول بالا مجموع کلمات کتابهای آسمانی شاید به نیم میلیون هم نرسد که در مقایسه با بی نهایت تعداد کلمات خدا ناچیز است. این مدل ساختاری آن قدر قوی است که میتواند تمایز آشکاری بین دین و شریعت ایجاد کند و موجب یک پارادایم شیف شود در دکترین دین و الاهیات. در نتیجه کمک بزرگی خواهد بود به صلح جهانی، که با آزاد کردن فکر جمعیت میلیاردی مسلمانان و در نتیجه صلحورزی و بهروزی و رفاه آنان میسر خواهد بود. با این مدل ساختاری حتی میتوان تلاش کرد خطاهایی احتمالی را که ممکن است در جمع آوری و تدوین آیات قرآن به صورت مصحف در دست رخ داده باشد، فیلتر کرد. چرا که مصحف در دست، محصول کار دو دهه بعد از وفات پیامبر آن هم توسط افرادی کم سواد میباشد. پرسش ششم - تا این رژیم الهی برقرار است، حقیقت الهی همین است (الهیات شکنجه) که بر ما پدیدار میسازد، آیا باید به فکر رژیمی دیگر بود؟ اجازه دهید اول اشارهای داشته باشیم به این که از قرآن نمیتوان حکومت دینی را نتیجه گیری کرد و «دم و دستگاه» فقها را راه انداخت: ۱) اگر این آقایان فقها به واژه «حکم» کردن در قرآن ارجاع میدهند که این حکم کردن «داوری» است نه حکومت کردن. داوری به همه توصیه شده است. اگر دو نفر نزد شما هم آمدند و از شما خواستند بین آنها داوری کنید، توصیه شده بین آنها داوری کنید. این یک کنش فردی شهروندی است در کامیونیتی خودشان. ۲) اگر به «شاورهم فی الامر» در قرآن ارجاع میدهند که این مشورت کردن در کارها بسیار ابتدایی است و نبوغی لازم ندارد. سنت دیرینه قوم قریش بوده است. حتی برای برنامه ریزی یک راهزنی موفق هم مشورت لازم بوده است. قرآن مشورت کردن در کارها را به آنها یادآوری کرده است. ۳) اگر به اطاعت از «اولی الامر منکم» ارجاع میدهند که این اطاعت کردن از مسئولین در یک سازمان، بسیار ابتدایی و عرفی است. یک سرآشپز اولی الامر است برای آشپزهای زیر دست. خواسته به آن مردم بدوی و سرکش نظم بدهد. ۴) اگر به دستگاه اداری پیامبر در مدینه ارجاع میدهند که: ۵) طبق قرآن تعداد کلمات خدا بی نهایت است. کار بشر جستجوگری و کشف این کلمات از روی آیههای آفرینش است. یعنی افزودن بر دانستهها و دانش بشر. و سیستم اداری جامعه و حکومت با این دانستههای نو توسعه پیدا میکند. با توجه به سابقه سی و یک ساله جهل و جنون و جنایت در این رژیم، نگارنده هم بر این باور است که چارهای جز «تغییر» این رژیم نیست. اما تغییر با سرنگونی و اصلاح فرق دارد. هر انقلاب و یا اصلاحی که به «تغییر» نینجامد سراب و فریبی بیش نخواهد بود. کسی میرود، کسی میآید. ما چارهای نداریم که گوناگونی در خلقت (اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ) را بپذیریم و با آن برنامههای خود را هماهنگ کنیم. گوناگونی در فرهنگ و زبان و اختلاف ابدی دیدگاهها جزو اصول و سنتهای لایتغیر الهی است و چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. دمکراسی هم بستر تعادل اختلافات ما خواهد بود نه محو این اختلافات. آزادی هم تا مرز بیکرانگی خدا یک ضرورت است برای رشد و شکوفایی استعدادها و خلاقیت ها. از طرف دیگر با فروپاشی حکومتهای ایدئولوژیک در شرق و پایان دوران دو قطبی در دنیا، و در دهکده جهانی همه کشورها کم و بیش دارند به حاکمیت «دانش» تن در میدهند. این وسط بالا و پایین کردن نرخ بهره و کم و زیاد کردن مالیاتها شده کار اصلی دولت ها. این دانش با تفکر و تعقل در آیات آفرینش (انسان، حیوانات، گیاهان، ستارگان، زمین،.....) توسعه پیدا میکند و با کشف نادانستهها به بسیاری از پرسشهای همیشگی بشر درباره خلقت و غیره هم پاسخهای کامل تری داده خواهد شد. (و هم پاسخ به نیازهای انسان هوشمند و کنجکاو که خود موتور محرک پیشرفت هم میشود). بنابراین طبق قرآن، با توجه به موارد بیان شده در این نوشتار، پیامبر و شرع و منهاج و مراسم و مناسک و .... هر قومی (امتی) هم به خود آن قوم مربوط میشود و کسی نمیتواند ادعا کند مال من بهتر است و سر دیگران را بخاطر آن ببرد. همچنین این رویکرد خداباوران و بی خدایان را در «آیات» آفرینش که برای همه «یکسان» است به هم پیوند میزند. و اندیشهای را ارائه میدهد که میتواند با در نظر گرفتن وضعیت موجود و در وضعیت موجود تغییر ایجاد کند. سرتاسر قرآن پر است از تفکر و تعقل روی آیات آفرینش و کشف کلمات بی نهایت خدا (دانستن نادانسته ها) برای رشد و رفاه و رستگاری. در این افق آزادی هر فرد از مسیر آزادی دیگران (دمکراسی و شرکت خلاق در امور اجتماعی و سیاسی) میگذرد نه ریاضت و رهایی فردی عارفانه. در این افق هر انسان چون خدا «خالق» است و چون خدا «هنرمند» که به بهترین صور خلق میکند نه برده و تسلیم! هدف ما همانا برقراری یک دمکراسی پایدار در ایران است. «تغییر» مرحلهای مسالمت آمیز هم استراتژی بهینه است که «تاکتیک»های مناسب خود را هم مطلبد. در پایان به بحث محوری دباشی و نگرانی وی درباره تضاد و درگیری بین دین باوران و دین ناباوران، «روشنفکران دینی» و «روشنفکران سکولار» بر میگردیم. به گمان نگارنده با مدل ساختاری بالا جایی برای این تضاد باقی نمیماند. چرا که آیات آفرینش برای همه یکسان است. چالش و موتور محرکه همه ما کشف نادانستههای بیشتر خواهد بود نه رسوب کردن در گذشته و غرق شدن و بازی بازی کردن با شریعتی که برای قومی دیگر آمده است. نوع حکومت و دستگاه اداری جامعه هم با دانش بیشتر دائم در حال توسعه و تغییر خواهد بود. در نوشتارهای بعدی به شرح و بسط پاسخهای داده شده به پرسشهای نیکفر و آیات قرآنی آن پرداخته خواهد شد. منابع ۱.علی دباشی، «جنبش سبز بازگشت فرهنگ جهانشهری ماست». سایت جرس، ۹اردیبهشت ۱۳۸۹ ۲. محمد رضا نیکفر، «الهیات شکنجه»، سایت نیلگون، ۱۰ شهریور ۱۳۸۸ ۳. محسن کدیور، «ضرورتهای نخستین مرحله جنبش سبز» سخنرانی دانشگاه نورث وسترن، شیکاگو، ۹ آبان ۱۳۸۸ ۴. مهدی خلجی و محمدرضا نیکفر، «گفتگو درباره الهیات شکنجه» ، سایت رادیو زمانه، ۴ بهمن ۱۳۸۴ ۵. محسن کدیور، «نجوایی با روشنفکر جهانشهری»، سایت جرس، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ ۶. محسن کدیور، «نقد جهانشهری و سکولاریسم ذهنی» سایت جرس، ۳خرداد ۱۳۸۹ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
یکی از نکات محوری انتقادات نیکفر به روشنفکران دینی، که دقیقا به نویسنده این مقاله هم وارد است، این است که روایت مستقر و مسلط از دین با این تفسیر روامدار و آزادیخواهانه ای که شما ارائه می کنید فرسنگها فاصله دارد. اگر اسلام مستقر همین بود که شما در ذهن داشتید که اصلا بین سکولارها و دیندارها تضادی وجود نداشت. نکته این است که ۳۱ سال حکومت جنایت و وحشت بالاخره شما را به این واداشته که روایتی انسانی تر از دین اسلام دست و پا کنید و با روحانیون حاکم وارد مسابقه تفسیر دین شوید و معلوم هم نیست که برنده شوید. بنابرین ما ترجیح می دهیم تا پایان این مسابقات و اعلام برنده نهایی، دین را از عرصه دولت و حکومت خارج کنیم و به جای این مکومت دینی یک دولت سکولار بنا کنیم تا از ریخته شدن خون بی گناهان و تداوم نظام تبعیض تا حد امکان جلوگیری کنیم. شما هم می توانید در یک دولت سکولار به مسابقه تفسیر قرآن خودتان با آخوندها ادامه دهید و در ضمن به خاطر عقایدتان تکفیر و کشته هم نشوید.
-- بهمن ، Jun 14, 2010مشکل اساسی در طرح مباحث در این نوشتار آن است که یک مجموعۀ عظیم متنی که شامل حدیث و تفسیر و کلام نزد فرقههای اسلامی است نظرانداز شده است (با متون فقهی کاری ندارم).
-- ذوالفقار ، Jun 15, 2010دینی که اینهمه متن دارد را نمیتوان با تفسیرهای نوین و مخالف با متون موجود پالایش کرد. دین اسلام با مذهبهای گوناگون و متعارضش تا سدۀ هفتم هجری شکل کامل و نهایی خویش را گرفته است و دیگر نمیشود با آن هیچ کاری کرد.
مسیحیت اگر قابل اصلاح و احکامش قابل تعدیل بود به این خاطر بود که متون اینچنینی نداشت بلکه یک دین عمدتًا شفاهی بود با مقداری متون کلامی (الٰهیاتی) غیر مورد اتفاق.
شما نمیتوانید که اصل جهاد را از اسلام بیرون ببرید زیرا رکن دین است. شما نمیتوانید آیاتی که با صراحت و روشنی فرمانِ کینۀ ابدی نسبت به یهودان و مسیحیان میدهد را از قرآن بیرون ببرید. «لا تتخذوا الیهود والنصاریٰ اولیاء» یک حکم آشکار و روشن و صریح است که با هیچ تفسیری تعدیلپذیر نیست. شما نمیتوانید که حدیث متفق علیه «من ارتد منکم عن دینه فاقتلوه» را تعدیلپذیر کنید و بگوئید که برای همزمانانِ رسول الله بوده است و بشر امروزی حق دارد که دین خودش را آزادانه اختیار کند یا هیچ دینی نداشته باشد. با آیۀ ۲۹ سورۀ توبه چه میکنید که به مسلمانها چنین فرمان داده است: «با کسانی از اهل کتاب که به الله و روز بازپسین ایمان ندارند و هرچه الله و پیامبرش حرام کردهاند را حرام نمیشمارند و دین حق را نمیپذیرند پیکار کنید تا داوطلبانه و فرودستانه جِزیَه (باجِ سرانه) بپردازند». الله و پیامبرش خمر را حرام کردهاند. پس اگر کسی گفت که خمر نیز یک نوشندنی معمولی شبیه همه نوشیددیها است مشمول این آیه است و قرآن میگوید که باید با او جنگید. این احکام را نمیتوان تعدیل کرد.
هیچ مسلمانی از شما نخواهد پذیرفت اگر بگوئید که خطاب آیۀ «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا» به مردم مکه و مدینه یا مردم حجاز یا حتی عربستان بوده است.
بر اساس اینها و دهها موارد دیگر است که من میگویم طرح بحث بهاینگونه که در این نوشتار شده است اِشکال دارد.
خسته نباشید. منتظر ادامه مطلب خواهم بود.
-- بدون نام ، Jun 15, 2010برادر جان بیایید و شجاعت مقابله با حقیقت را داشته باشد. این که آدم سر خودش را کلاه بگذارد دیگر خیلی جالب است:
این اسلامی که شما می خواهید به خورد خودتان و ما بدهید همان "شیر بی یال و دم و اشکم" است که تا بحال در تاریخ دیده نشده است و تا همین اواخر (که شما "روشنفکران دینی" اختراع شدید) هیچگاه سابقه نداشته است.
اسلام واقعی (مخصوصا شیعه) همان اسلام مصباح یزدی است. همه هم این را می دانند. منتها افرادی مثل مصباح یزدی شجاعت آن را دارند که هم در ظاهر و هم در باطن یک جور باشند. اما شما (که در اعماق دل به تناقض رسیده اید) سعی در سیاست کج دار و مریز دارید:
از یک طرف دلتان مدرنیته می خواهد، از طرف دیگر جرات بریدن از اسلام را ندارید. ضمیر نا خود آگاه شما به علت سالها شست و شوی مغری همان مصباح یزدی است بنابراین ضمیر خودآگاهتان توانایی بریدن از اسلام را ندارد. به همین دلیل دائم در حال پنچر گیری از اسلام هستید. تا جایی که حالا شریعت را در پای دین قربانی می کنید. انصافا این دین بی شریعت همان شیر بی یال و دم نیست؟!
این ترس بریدن از اسلام را من هم تجربه کرده ام. هنوز هم مقداری از آن با من است و می دانم که تا آخر عمر هم رهایم نخواهد کرد. ولی لااقل شجاعت آن را دارم که فاش بگویم که آن چه از کودکی در ذهن ما تزیق کرده اند مطالب کهنه ای است که هیچ کاربردی در دنیای امروز ندارد. مذهب به راستی افیون توده هاست.
دلیل "سالها مطالعه" شما در قران و اسلام تربیت زمان کودکی شما و آموزش جامعه بوده. وگرنه چرا دنبال عرفان سرخپوستی نرفته اید؟
دریافتن این که اسلام و قران برای زندگی پیچیده امروزی نا کارآمد هستند نیازی به "سالها مطالعه" ندارد. از همان اولش هم واضح است. اسلام برای یک سرخپوست همان قدر مردود است که آیین سرخپوستی برای یک مسلمان.
این که مردم از فهم حقیقتی به این واضحی عاجزند هنوز هم مرا متحیر می کند.
-- آریا ، Jun 18, 2010ذوالفقار
-- بی نام ، Jun 18, 2010جناب
گرچه کتب و متون بسیار زیاد در اسلام وجود دارد که به صراحت احکام دینی و جزایی اسلامی را مشخص کرده ولی اینها در زمان و مکان خود تحول پذیرند. چرا؟
چون برای مثال اصلی است که دزد باید مجازات شود در زمانی که زندان وجود ندارد دو حکم وجود دارد
1.بخشش
2. مجازات (که نتواند دیگری مرتکب این جرم شود یعنی مال دیگری را بدزدد)
ولی در زمانی که زندانی وجود دارد شکل مجازات(فروع آن) تغییر میکند و بجای بریدن دست دزد او راهی زندان میشود.
این به هیچ وجه خلاف دین نیست هیچ یک از اصول دین را تغییر نمیدهیم که اسلام آمریکایی یا غیره نام داده شود بلکه این همان اسلام محمدی است در شرایط و زمان دیگر.
مانند این اسب که گفته شده باشد سوار اسب شوید و بروید فلان شهر. خوب ما ولی سوار ماشین(فروع) میشویم و با آن به فلان شهر میرویم(اصل).
در مورد آیه 29 سوره توبه اینها مطلقآ حکم ابدی نیستند این آیه در باره سپاه روم نازل شد که جنگی با مسلمانان داشتند هیچ دلیلی ندارد که این حکم ابدی و شامل حال اهل کتابی شود که هیچ جنگی با مسلمانان نداشته و ندارند.
ارتداد نیز بیش از اینکه عقیدتی باشد سیاسی بوده در زمان پیامبر و خلفای راشدین قبایلی از عرب که اسلام آورده بودند بر علیه حکومت اسلامی شورش کردند و ادعای دین. کسی صرفآ بخاطر دگراندیشی مجازات نشد..
در اسلام دگراندیش، کافر، مشرک اهل کتاب بی دین با دین... همان حقوق را دارد فروع مجازاتهای اسلامی نیز برای زمان ومکان خود عادلانه و عاقلانه بوده اند آنچه که ما میخواهیم هم چیزی جز اسلام نیست که به آن اسلام آمریکایی یا غیره میگویند ..
به بی نام عزیز:
لطفا حرف توی دهن قران نگذارید. اگر منظور قران رومیان بود، می گفت رومیان ولی چی گفته؟ گفته "ا کسانی از اهل کتاب که به الله و روز بازپسین ایمان ندارند و هرچه الله و پیامبرش حرام کردهاند را حرام نمیشمارند و دین حق را نمیپذیرند ...". خودش کلی توضح داده که دیگر جای تفسیر برای امثال شما نباشد.
یا اگر جایی گفته «من ارتد منکم عن دینه فاقتلوه»، اگر مورد استثنایی بود، خودش می گفت. پس وقتی نگفته یعنی چی ...؟
این ادعایی که شما دارید غیر مستقیم دلیلی بر نادانی صاحب قران است زیرا شما ادعا می کنید که گوینده همه جوانب امر را در نظر نگرفته و در حالی که فقط عده خاصی را در نظر داشته، حکمی کلی داده و همه آیندگان را به دردسری عظیم انداخته.
کی از ماست مالی بر این متن کهنه دست می کشید؟ اگر مراد شما رها کردن همه چیز اسلام و قران و تنها چسبیدن به "اصول" است، بفرمایید اسلام اختراعی شما چه مزیتی بر اعلامیه حقوق بشر دارد؟ این به قول شما اصول را که همه دین ها و ایداولژی ها قبول دارند. پس حرف اسلام شما چیست؟ فرق آن با سایر مکاتب چیست؟ همین یک دلخوشی که من مسلمانم؟!
راستی ممنون از ذوالفقار
-- آریا ، Jun 18, 2010آریا
-- بی نام ، Jun 18, 2010ممنون از پاسخ شما
1. در تفسیر طبری در باب آیه 29 سوره توبه نوشته شده که درباره سپاه روم نازل شد.. اینکه میگوید آنانی که خدا و روز قیامت باور ندارند.. نشان میدهد که در نظر قرآن آنان اهل کتاب واقعی نیستند چرا که اهل کتاب به خدا و روز قیامت باور دارند..
2. در قرآن تغریبآ همیشه افراد و گروهها با صفات خود نام برده میشوند. ولی این بدین معنی نیست که ما بدون در نظر گرفتن شرایط نزول و عملکردی که موجب این حکم شد آن را کلی بدانیم چنانکه در طول تاریخ نیز یهودیان و مسلمانان در صلح با هم زندگی میکردند با اینکه به قول شما یا آن دوست دیگر گفته شده که اهل کتاب را باید کشت .. این منطق درستی نیست هر متنی را باید با در نظر گرفتن شرایط پیدایش آن بررسی کرد که انصاف رعایت شود. و اینکه شما میفرمایید اسلامی که من میگویم اختراعی است مگر در چندین آیه قرآن حقوق دگراندیش اعم از کفار و مشرکین و اهل کتاب ... به رسمیت شناخته نشده است؟ مگر در آیه 256 سوره بقره (که برخلاف تصورات در زمان قدرت اسلام یعنی مدینه نازل شد) گفته نشده که در پذیرش دین اجباری نیست؟ بنا بر منطق شما یعنی منطقی که شرایط نزول آیات را در نظر نمیگیرد، هم اسلام گفته در اسلام اجبار نیست هم گفته اجبار است!! هم گفته با کافرانی که با شما نمیجنگند نجنگید و هم گفته با هر کفاری که هرجا یافتید بجنگید!! خیر اینطور نیست، هر آیه مورد خود را داشته آیه ای که درباره متجاوزین کفار بوده شامل حال هر دگراندیشی نمیشود
3. در مورد حدیثی که ذکر کردید من نمیدانم این از روایات معتبر اهل تسنن میباشد ولی به روایات معتبر اصولآ میتوان اعتماد کرد ولی انتظار اینکه این سخن عینآ همان سخن پیامبر یا خلفای راشدین است دور از عقل است. چرا که روایات (اولین جمع آوری ها یا به قلم کشاندن آنان) 100 تا 150 سال بعد از دوران حیات آنان جمع آوری و نوشته شد. بدین خاطر انتظار اینکه چرا این را گفت یا نگفت درست نیست. ولی به طور کلی صحیح است و این روایات به احتمال زیاد به جنگهای رده برمیگردد.
4. لزومی ندارد که برتری حقوق بشر و اسلام را مقایسه کنیم. اسلام در زمان خودش قوانینی برای زندگی مسلمانان قرار داده که چنانکه گفتم در اصول آن دارای مشکلی برای امروزه نیست مشکل این است که زمان و مکان تغییر یافته وشکل قوانین نیز باید تغییر کنند. من اصولآ قوانین را به طور سکولار ترجیح میدهم به حقوق بشری که از دین استخراج شده باشد حتی اگر عینآ همان باشد..
سلام بر همه دوستان و تشکر از کامنت های شما. دارم بخش دوم مقاله را کامل می کنم و یکی دو روز دیگه برای نشر می فرستم. کامنت های دوستان در نظر گرقته شده است.
اما اینجا بد نیست به کامنت دوست گرامی ذوالفقار اشاره ای کنم آنجا که نوشته است:
"هیچ مسلمانی از شما نخواهد پذیرفت اگر بگوئید که خطاب آیۀ «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا» به مردم مکه و مدینه یا مردم حجاز یا حتی عربستان بوده است. "
دوست گرامی یک نکته محوری در بحث ما این است که نمی توان بر مبنای یک آیه نتیجه گیری کرد مانند هر متن دیگری که نمی توان با یه جمله نتیجه گیری کرد. اینجا که شما یک قسمت از آیه را هم آورده اید نه تمام آیه را. آیه 158 سوره اعراف این است:
«قُلْ» يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِـي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ«رَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ» الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
«بگو» اى مردم من پيامبر الهى به سوى همه شما هستم، همان (خدايى) كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست، خدايى جز او نيست، كه زنده مىدارد و مىميراند، پس به خداوند و فرستادهاش، «پيامبر امى»، كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد باشد كه هدايت يابيد.
همین «قل» اول آیه مخاطب را نشان می دهد. همان مردمی که پیامبر می رفت سر کوچه و یا توی مسجد آیه را برای آن ها می خواند. می گوید برو بگو ای مردم...
وقتی شما خطاب به جمعیتی سحنرانی می کنید و می گویید ای مردم، این همه مردم جهان نیست. جمعیا می تواند اشاره به همه عشیره ها باشد. چون بعضی قبول نداشتند پیامبر از عشیره خودشان نباشد.
همین آیه را اگر ادامه بدهید می بینید می گوید نبیی «امی» حال اگر بروید آیه 28 سوره جمعه را بخوانید می گوید خدا از میان امیین رسلی امی را برایشان فرستاد. یعنی اینجا حتی دقیق تر مخاطب پیامبر را روشن می کند.
امیین
حال آیات شوری: 7 و انعام :92 که گفته مخاطب قرآن عربی اهالی مکه و حومه آن می باشند.
البته خواهید دید که در این باره دلایل و آیات دیگری هم هست. از جمله این که همه پیامبران از میان امت و قوم خودشان و به زبان قوم خودشان آمده اند.
-- آرش ، Jul 5, 2010