خانه > انديشه زمانه > مقالات > زبان آرامش دوستدار | |||
زبان آرامش دوستداراکبر گنجیاشاره: تا کنون سه بخش («دشنامگویی: زبان اسلام فقاهتی بنیادگرا»، «زبان حزب توده، چریکهای فدایی خلق، مجاهدین لنینیست»، «زبان چپهای مذهبی در سالها نخست انقلاب») از مقالههای آسیبشناسی زبانی انتشار یافته است. حال وقت آن است که به زبان روشنفکران معاصر پرداخته شود. معاصر بودن در این نوشته به چه معنا به کار میرود؟ اول- افرادی (اسماعیل خویی، آرامش دوستدار، عبدالکریم سروش، سید جواد طباطبایی، مراد فرهادپور) که در این بخش مورد بررسی قرار خواهند گرفت، همگی در قید حیاتاند. دوم- معاصر بودن به معنای تعلق داشتن به نسل کنونی نیست. طول عمر این افراد، به ترتیب سن، به قرار زیر است: آرامش دوستدار (متولد ۱۳۱۰)، اسماعیل خویی (متولد ۱۳۱۷)، سید جواد طباطبایی (متولد ۱۳۲۴)، عبدالکریم سروش (متولد ۱۳۲۴) و مراد فرهادپور (متولد ۱۳۳۷). همین امر نشان میدهد که آنان به یک یا دو نسل گذشته تعلق دارند. سوم- این گروه از نظر تأثیر اجتماعی، در جایگاه متفاوتی قرار دارند. تعداد آثار، تیراژ کتابها، تدریس در دانشگاه، تعداد شاگردان، شهرت در ایران، شهرت جهانی، مبارژهی با رژیم شاه، مبارزهی با رژیم جمهوری اسلامی و... این افراد را در جایگاههای گوناگون قرار میدهد. داوری در این خصوص خارج از محل نزاع این نوشتار است. چهارم- هر یک از این افراد مریدانی دارند. واکنش مریدان به نقد مراد از سوی دیگران، نیز به نوشتار مستقلی نیازمند است. زبانی که برخی از اینها به کار میبرند، جایگاه بسیار بالایی برای گوینده و جایگاه بسیار پائینی برای دیگران در نظر میگیرد. متفاوتها و رقبا، نه از فلسفه سر در میآورند، نه از علم و هنر و ادبیات و غیره. متفاوتها و ناقدان، غیر منطقی و غیر عقلانی و اخلاقاً ناپذیرفتنی قلمداد میشوند. این زبان، براحتی متفاوتها را نفهم به شمار میآورد. به این مدعیات توجه کنید: هیچ کس (ایرانیها) نفهمیده است که پروتستانتیسم چیست؟ ما نمیدانیم مدرنیته، فلسفه، علم، هنر، ادبیات، روشنگری، دولت، سنت، حکومت قانون، محافظه کاری، و ... چیست؟ روشنفکران ایرانی تاریخ (جهان غرب یا ایران) نمیدانند. البته گویندهای که چنین مدعیاتی را مطرح میسازد، ضرورتاً همهی اینها را میداند، برای این که اگر نمیدانست چگونه میتوانست چنین احکامی صادر کند؟ زبان هم نوعی عمل است. به تعبیر دیگر، افعال گفتاری (speech-acts)، به معنایی که آستین و سرل به کار بردهاند؛ انواع افعال دانسته و خواستهای است که به مدد زبان انجام میگیرد. این یک اصل پذیرفته شده در علوم اجتماعی است که باید دیگری (غربیهها و بیگانگان) را چنان مورد بررسی قرار داد که جنبههای عقلانی رفتارشان آشکار گردد. عقلگرایی به معنای تبیین رفتار آدمیان بر این مبناست که عاملان رویهمرفته (عموماً) عقلانی رفتار میکنند. به تعبیر دیگر، میتوان توضیحی عقلانی از اعمال انسانها با توجه به باورها،علائق، ترجیحات و منافع آنان ارائه کرد. همهی رفتارها عقلانیاند مگر آن که عکس آن تایید شود. تعبیر و تفسیر و تبیین اعمال معنادار عامدانه و قصدی عاملان آگاه، موضوع علوم اجتماعی است. دلایل، موجه ساز اعمال قصدی و نیت مند هستند. دلائل آشکار و پنهان، رفتارها را عقلانی میسازند. در عین حال امکان دارد که فرایندهای استدلالی مسبب اعمال، منطقاً خطا باشند. دیگران عقلانی هستند، چرا که رفتار و گفتارشان قابل فهم است. علوم اجتماعی محدود به تبیین (توضیح دلیلی) نیستند، بلکه از تعلیل (توضیح علی) هم به اندازهی تبیین استفاده میکنند. این توضیح هم ضروری است که ارائهی شواهد از آثار همهی روشنفکران، کاری طولانی، و نیازمند چندین جلد کتاب است. به همین دلیل، چارهای راهی جز انتخاب چند روشنفکر از میان روشنفکران وجود نداشت. ۱- آرامش دوستدار: وی یکی از مخالفان سرسخت «دینخویی» و رژیم حاکم بر ایران است. داوریهای او نسبت به روشنفکران ایرانی و غیر ایرانی، از طریق زبانی صورت میگیرد که آموزنده نیست. ۱- ۱ - دوستدار و سروش: آرامش دوستدار در زمستان سال ۱۳۷۵ نقدی بر قبض و بسط تئوریک عبدالکریم سروش در چشم انداز شمارهی ۱۷ انتشار داد، که عنوانش «نوسازی نادانی برای نادانی نوخواه» بود. در آن مقاله نوشتهست: «اگر سخنان وی [عبدالکریم سروش] را از عناصر مخدوششدهی غربی بزداییم، چیزی جز جنازهی چند فقیه، مفسر و متکلم باقی نمیماند... روال و بیان عبدالکریم سروش «موعظهی علمی» است. با اندکی سختگیری به جا میتوان آن را «روضهخوانی علمی» نامید ...عبدالکریم سروش با چه تصور یا زرنگی کودکانهای ما را جمعاً و خودش را شخصاً به معنای فرهنگی لفظ واجد علم و چیره بر قواعد و ابزار آن میداند»1. «هیچ یک از آنها، اعم از آن که مجتهد شبستری نام داشته باشد یا عبدالکریم سروش، تاکنون نتوانسته حتا در یک مورد منحصر به فرد ادعای خود را ثابت کند. عبدالکریم سروش با تز نوساختهاش که وحی پس از رسیدن به محمد و انتقال آن توسط او ماهیت الاهیاش را از دست میدهد، بارقهای تازه از نبوغ خود نمیدرخشاند، بلکه حرفی نسنجیده و بیارزش میزند ... اگر میدان این آرتیستبازیها را از عبدالکریم سروش بگیرند، چه هنرنمایی دیگری میتواند از خود نشان دهد»2. «پرداختن به مستورههای «روشنفکری اسلامی» چون عبدالکريم سروش، به تحولاتِ ديدگاههای آنها و مسايلشان را من برای خودم زايد و اتلافِ وقت میدانم ... با وجود اين که شرافت و صداقتِ انديشمندیاش ايجاب میکند از دورهی عضويتش در شورای انقلاب فرهنگی گزارشی مبسوط در اختيار ما بگذارد، خاموشی میگزيند. چه بسا «تفکّرِ قبض و بسطی» يعنی گنگی، نابينايی و ناشنوايی در برابر حقايقِ تلخ ... اين که او جرأت ذهنی هم ندارد از خاتم الانبياييی محمد فهمی جز فهمِ همهی مسلمانان جهان داشته باشد، کاملاً قابل فهم است ... بايستی به خطايی که در استکهلم از من سرزده اذعان نمايم: در استکهلم پس از سخنرانیام در پاسخ کسی که نظر مرا دربارهی او پرسيد، به نادرستی و ناروايی او را شارلاتان خواندم. بنابراين در اينجا کتباً و رسماً از او پوزش میخواهم و حرفم را پس میگيرم»3. «وقتی «سروشها» به این دلیل که دین را الاهی و اخروی میدانند ـ به این تشخیص البته پس از ویرانسازی ایران به دست دین خود رسیدهاند - ... و به این منظور به دورکیم و مانندهایش متوسل میشوند، یا تقلب میکنند یا آنها را درست نمیفهمند. در وضع کنونی، افاضات «باکرهی» عبدالکریم سروش کتابخوانها را بههیجان میآورد. سی چهل سال پیش همین اثر را سخنان نادانپسند جلال آلاحمد داشتند ... لابد سی سال طول خواهد کشید تا ما بفهمیم حرفهای عبدالکریم سروش به همان اندازه از نظر علمی پرت و از نظر دینی بیسامان است که حرفهای جلال آلاحمد بوده»4. ۱ – ۲ - دوستدار و احمد فردید: «احمد فردید سانحهای آدمی وار بود که همه چیز منفی از دروغ و ریا گرفته تا پلیدی و خبث طینت و جنونی از تیز هوشی مخرب داشت ... او انتلکتوئلی بود جداً دیوانه ... هیچ کس در افسارگسیختگی ذهنی به گرد پای او نمیرسید ... فقط یک مخبط وسواسی [بود] ... ناتندرستی ذهنی او در آشفتهگوییهای فلسفیاش تقویت میکرد ... مردی بود میان همکارانش منفور ...«حسین نصر ... یکی از پایهگذاران اعمال دنکیشوتی فیلسوفانه از نوع متقلبانهاش بود. با معرکهگیری و شامورتیبازی فکری، در اندک زمانی مشهور میشد»5. ۱ – ۳ - دوستدار و میشل فوکو و آیتالله شریعتمداری و بازرگان: «میشل فوکو اولین فیلسوف مهمیست که در چندماههی پیش از بروز انقلاب اسلامی دوبار به ایران سفر میکند. بار اولش برای ملاقات با آیتاله شریعتمداری به قم میرود. مترجمش مهدی بازرگان بوده است. مجسم کنید در نظرتان مثلث آیتالله شریعتمداری، میشل فوکو و مهدی بازرگان را در قم! اولی آخوند مهمیست میانهرو که دلیل حق اختیار چهار زن عقدی به مرد مسلمان را در این میبیند که مرد از نظر جنسی از زن قویتر است! لابد چهار بار! دومی متفکریست که به زعم او یکی از وسیلههای قدرت، یا در واقع اِعمال قدرت و حصول آن در غرب، سکسوالیته بهمنزلهی معیار و مولد حقیقت بوده است. سومی فیزیکدانیست در فرانسه درسخوانده، استاد فیزیک در دانشگاه تهران و متخصص ترمودینامیک در این رشته. با چنین تخصصی از قرار توانسته درجهی گرمای آتش جهنم را به دست آورد»6. ۱ – ۴ - دوستدار و هابرماس و ریچارد رورتی رضا داوری و مجتهد شبستری: «چه لزومی داشته که یورگن هابرماس به ایران برود؟ میشود مارتین هایدگر را بعنوان نازی مجرم شمرد، و به دعوت دستگاه خاتمی، او که دست پرورده و مورد اعتماد خمینی مزور و جانی کم نظیر بوده، به تهران رفت؟ [اگر او نمیرفت] ریچارد رورتی نیز به ایران نمیرفت ... هابرماس به ترتیب از رضا داوری، نوچه و محرر پیشین احمد فردید، نام میبرد و از عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری .. که هرمنوتیست از آب درمیآید و بدینگونه لابد تطهیر میشود ... از همهی اینها که گفته شد، یعنی از روشنفکران دینی به نمایندگی «مارتین داوری»، «کارل سروش»، «هانس گئورک شبستری» که توجه یورگن هابرماس را به گونهای جلب یا در وهلهی اول جلب کردهاند میتوان گذشت ... آنچه دربارهی یورگن هابرماس گفتم طبیعتاً در مورد ریچارد رورتی نیز کلاً صدق میکند ... چون او آمریکاییست نسبت به هابرماس اروپایی سادهدلتر و خوشباورتر است»7. ۱ – ۵ - دوستدار و ادوار سعید و جلال آل احمد: «تز جلال آلاحمد، با توجه به ادعاهایی که او برخلاف ادوارد سعید نکرده، از تز این آخری اصلاً دستکمی ندارد، گذشته از آن که به سبب قدمتش اورژینالتر است. ادوارد سعید یک پدیدهی «خاورمیانهیی ـ آمریکایی» است ... این که چرا کتابی چون شرقشناسی تا این حد در آمریکا معروف شده که نویسندهاش را بعنوان منتقد جامعهی آمریکایی در کنار چامسکی نشاندهاند، من آن را از جمله حمل بر سطحی و سادهدلبودن آمریکاییها میکنم و حمل براین که آمریکا از نظر فرهنگی مستقیماً جامعهای است بسیار جوان، و در نتیجه به همان اندازه گشاده در برابر پدیدههایی که سابقهاش را نزد خودش ندارد و نمیشناسد»8. ۱ – ۶ - دوستدار و شیرین عبادی: «شیرین عبادی ... نه میداند اسلام چیست و نه دموکراسی. آن اولی را میتوانست با اندکی کنجکاوی از مصباح یزدی و محسن کدیور یاد بگیرد»9. ۱ – ۷ - دوستدار و عباس میلانی: «کتاب تجدد و تجدد ستيزی در ايران از عباس ميلانی از هر نظر چيزی جز درس و مشقِ بد يادگرفته و بد نوشته شده نيست، و بیمايگیها و غلط اندازیهای معمای هويدا را میتوان در آن بازشناخت، در ظرف يک سال پنج بار به چاپ رسيده است. موضوع و دعویِ کتاب اين است که مُدرنيته را ما خود داشتهايم و پايهگذارانش ابوسعيد ابوالخير، عطار و بيهقی بودهاند. انگار مدرنيته مکتب يا دورهای است با آغاز و پايانِ قابل تعيين که پايهگذار داشته باشد، و انگار ما اصلاً میتوانستهايم مُدرنيته به خودمان ديده باشيم، که حالا پايهگذارانش را نزد خودمان کشف کنيم. ادعای کتاب عباس ميلانی دربارهی مدرنيتهی «خودمانی» حتا از تزِ «پروتستانتيسم اسلامی» هم مضحکتر است ... مدرنیتهی عباس ميلانی در واقع پريشانگويی است ... از مدرنيته در ايران اسلامی سخن گفتن در واقع هذيانگويی است و بس. اما با چنين ادعايی در مورد فرهنگ ما، عباس ميلانی نه تنها ثابت میکند که نمیداند مدرنيته چيست ــ از اين لحاظ ايرادی هم به او نمیتوان گرفت ــ بلکه اين را نيز قطعی میکند که او عرفانِ ديرپا و سختجانِ فرهنگ خودش را نيز نمیشناسد»10. ۱ – ۸ - دوستدار و ملی – مذهبیها: «اسلام مانند آدمی است که ياد نگرفته است درست راه برود، در نتيجه دائما به هر کسی و هر چيزی تنه میزند. از جمله به سوسياليسم، به دمکراسی و حتا به سرمايهداری. بهترين روش آن است که آدم خودش را از زير لوای اسلام درآورد و به سرمايهداری پناه برد [برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب] پيش از انقلاب افتضاح، پس از انقلاب افتضاحتر. به همين سبب اين هر دو مقوله همکار فطریاند ... آن عقلگرایی دورههای نخستين اسلام در واقع ناقصالعقلگرایی بوده است ... بنيادگرايان را بايد تنبيه و تربيت کرد ... ملی ـ مذهبی ملغمهای است از بلاهت و وقاحت. مارکسيستها رقيب ملی ـ مذهبیها در سياست هستند»11. ۱ – ۹ - دوستدار و مولوی: «مولوی خود، بر خلاف خیام، معجون بیمانندیست از عامی و عارف، از توده و «روشنفكرش» با هم. بنگرید در داستانهای عوامپسند و خواصشكن او، به ویژه در متلها یا در تشبیهها و تمثیلهای جنسی او، در پورنوگرافیهای او در مثنوی «معنوی». همه برایش وسیلهی شیرفهم كردن عوام و خواص باهم بوده است. اما انتخاب این وسایل توسط مولوی باید چنان لودهندهی ذهن بازاری او باشد كه ذهن او آیینهای از مایه وریهای بازار فرهنگی ماست. با مهارتی كه میتوانست حسادت عبید زاكانی را برانگیزد، مولوی تخیل جنسی را تا مرز پورنوگرافیهای مادی و معنوی در جفتشدن مرد «شیرافكن» با زن خلیفه، آمیزش خاتون و كنیزش با چارپای زبان بسته، یا لواط با این یا آن مخنث و انواع دیگر كنشهای جنسی ـ و طبعاً برای ذوق و سلیقهی ما شرقیهای خاورمیانه یی غالباً خندهآور ـ پیش میبرد، تا سپس با نتیجهگیریهای لاهوتی از كششها و كنشهای عشقی ما چشم بصیرت آدمی را بر نزهت ایمانی و روحانیاش بگشاید»12. ۱ – ۱۰ - آرامش دوستدار و سید جواد طباطبایی: «زرنگتر از این گروه کسانی هستند که بیسر و صدا به ایدههای کتاب و نوشتههای دیگر نویسندهاش با چنان مهارتی دستبرد زدهاند که تقریباً همه فهمیدهاند. از جمله یکی از آنان که به شهادت آشنایان و دوستانش در زمان تحصیل در پاریس از خوانندگان پروپا قرص امتناع تفکر در فرهنگ دینی (الفبا، پاریس ۱۳۶۱ - ۱۳۶۳) بوده، در کتابی که سه سال پیش در تهران به چاپ رسانده ترکیب مفهومی «امتناع تفکر» را به لباس مبدل «امتناع اندیشه»(؟) از آن خود شناسانده و از این جعل معیوب در همان ابتدای کتابش پردهبرداری کرده است»13. پانوشتها: ۱- آرامش دوستدار، «نوسازی نادانی برای نادانی نوخواه»، چشمانداز، شماره ۱۷، زمستان ۱۳۷۵. رجوع شود به اینجا. ۲- رجوع شود به اینجا. ۳- رجوع شود به اینجا. ۴- رجوع شود به اینجا. ۵ - رجوع شود به اینجا. ۶- رجوع شود به اینجا. ۷- رجوع شود به اینجا. ۸- رجوع شود به اینجا. ۹- رجوع شود به اینجا. ۱۰- رجوع شود به اینجا. ۱۱- رجوع شود به اینجا. ۱۲- رجوع شود به اینجا. ۱۳- آرامش دوستدار، درخششهای تیره، چاپ سوم، کلن ۲۰۰۷، ص ۲۱. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقای گنجی محترم: یکی از کسانی که تحت تاثیر فکر آقای دوستدار قرار گرفت هستم. تاثیر ایشان علارغم افراد مورد نظر شما، ضد مرید و مرادی بود. درست همان مبحثی که دستکم برای من برای اولین بار، چون پیروی از یک ایده و یا عقیده با عنوان«خوی دینی» شکافته شد. احترامی که به کار ایشان میگذارم به همان دلیل تشریح و تبیین خودیابی در فرهنگ از ابتدا دینیمان که منحصر به اسلام نمیشود بوده.
-- بدون نام ، May 22, 2010شکی نیست که من توان فهم بسیاری از مباحث مطرح شده از طرف ایشان را نداشتم و هنوز هم در بسیاری از موارد چنین است. ولی دلیلی هم ندارم که از جمله نقش تاریخی عبدلکریم سروش را در سرکوب دانش و دانشگاه نادیده بگیرم.
شما هم آزادهگی را در «خود نهگوسفند دیدن» تشریح کردید. من قصد خوردهگرفتن از شما را ندارم، چرا که واقعیت را گفتید. با ما حتا از گوسفند قربانی هم پستتر برخورد میشود.
آقای دوستدار تزِ جدیدی ارائه نمود که یکتا است. بدین معنا که تاریخا؛ نه دین، بلکه دینخویی را مشکل ما ارزیابی و تکوین نمود. گمان نکنم این حق را بتوان از ایشان صلب کرد که با مروجین دینخویی برخورد کنند.
آرامش دوستتدار را در گوگل اسکالر جستجو کنید. اگر حتی یک تالیف از ایشان یافتید!
-- میم ، May 22, 2010آقای گنجی باز هم اشتباه گرفته. آرامش د. اصلاً یک روشنفکر نیست. چه روشنفکری که حتی یک تالیف ندارد.
سخن آقای گنجی این نیست که آرامش دوستدار سخنی ندارد و یا حق ندارد که از مروجین دین خویی انتقاد کند. سخن بر سر زبان ایشان است و ادعایی که در قضاوت شان نسبت به دیگران دارد. همانگونه که در مقاله آمده، گویا آرامش دوستدار جامع الکمالات است و دیگران باید با معیار او محک بخورند. من نیز از علاقمندان سخن دوستدار در مورد دین خویی و تیوری امتناع تفکر او هستم ولی زبان متکبرانه و خود حق بینانه او همواره برایم آزار دهنده بوده است. این چیزی است که هم قدرت آموزندگی دوستدار را به حداقل می رساند و هم توجیه خودش را برای خوانندگان نقاد مشکل می سازد و هم مغایر تواضع علمی ایشان است.
-- حسین سرامد از افغانستان ، May 22, 2010به عقیده من دوستدار در کنار میرفطروس شاید از تنها روشنفکرانی باشد که نظریه درستی از مذهب و انقلاب ایران ارائه داده اند. این دو پژوهشگر ماهیت روشنفکران دینی را به خوبی به نمایش گذاشتند و کمک بزرگی برای شناحت سروش ها و ...به منتقدان کرده اند.
-- حهانگیر ، May 22, 2010آقا یا خانم بی نام
-- بهمن ، May 23, 2010باز هم طبق معمول اصل مدعای گنجی را نگرفتید. صدبار توضیح داد و باز هم خواهد داد که در این سلسله مقالات به «زبان» و «لحن» افراد می پردازد و نه محتوای آنها. هر آنچه که شما در مورد دوستدار گفتید به محتوای نوشته هایش بر می گردد. بعید می دانم که کسی چیزی از این فرد خوانده باشد و از لحن تحقیر آمیز و مغرورانه و توهین آمیز این آدم تعجب نکرده باشد. گفتید که تحت تاثیر تفکر ایشان قرار گرفتید. به من بگویید که چگونه می شود چنین مصاحبه ای را خواند و تاثیری بجز احساس ترحم برای مصاحبه کننده و توصیه به مصاحبه شونده به مراجعه به روانپزشک گرفت:
http://www.arashmag.com/content/view/731/47/
بنده از آن دوست بی نام که تحت تاثیر آقای دوست دار بوده اند دو سوال دارم
-- ممدآقا ، May 23, 20101. چرا فکر می کنیم اگر بخشی از رفتار یک آدم (سروش، دوستدار، نصر و ...) نقد شد (تازه این هم نقد نیست، فقط جمع آوری فرمایشات است) همه حیثیت وجودی او انکار شده است؟ نمی شود آقای دوستدار یا سروش آثار بسیار مثبتی داشته باشند ولی جاهایی پرت و پلا هم گفته باشند؟
2. بنده مدیون آقای دکتر سروش هستم، ولی پیشاپیش می دانم در شماره های بعدی گنجی چه نقل قول های وحشتناکی از سروش خواهد آورد، در حالی که می دانیم به احتمال بسیار خود آقای گنجی هم بسیار تحت تاثیر سروش بوده است، ولی این به آن ربط ندارد! با این وجود به نظر من این قصه سروش و انقلاب فرهنگی که به آن اشاره فرمودید کم کم دارد می شود ابزار سرکوب سروش. اگر کسی درد فهمیدن داشته باشد توضیحات مفصل سروش کفایت می کند که به فکر آینده باشیم.
جسارتا، اگر آقای دوستدار در نفی مرید و مراد بازی کوشش کرده اند دستشان درد نکند ولی انگار خیلی روی شما موثر نبوده است
ضمنا، خدابیامرز روزنامه شرق سابق، در یکی از ضمیمه هایش که درمورد علم بود فهرست نظریات چرندی که بزرگان دنیای علم گفته اند را منتشر کرده بود. طبیعی است وقتی شما بدانید نیوتن غیر از آن کارهایی به آن مشهور است تئوری هایی داشته است که الان مسخره به نظر می رسد، یا جناب کریک کاشف دی ان ای معتقد است سیاهان نژاد پست هستند چیزی از ارزش کاری که کرده اند نمی کاهد.
با تشکر از نتبرداریها و یاداوریهای آقای گنجی، نوشتههای آقای دوستدار ،دوست داشتنی هستند ولی در مورد مولوی کمی بی انصافی کردند.
-- ایراندوست ، May 23, 2010متاسفانه قلم روشنفکران ما چه مذهبی چه غیر مذهبی پر از خشونت است.تعداد کسانی که این طور نیستند اندک است وغالبا متهم به محافظه کاری می شوند.آقای گنجی به کارتان ادامه دهید.
-- بدون نام ، May 23, 2010آقای گنجی به نظر من با وارد کردن زبان آقای دوستدار در کنار دشنامهای امثال مطهری وخمینی و همسان گرفتن نثر فاخروتربیت شده دوستدار با زبان خود رو و دهاتی حوزوی و مردرندانه آخوندهای مدعی روشنفکری بدلایلی از عدالت در گفتار خارج شده است.
-- ardavan ، May 23, 2010آقای گنجی
-- دارا ، May 23, 2010از اینکه خوانندگان را ناخواسته با آقای دوستدار و دیدگاه هایشان آشنا میکنید از شما سپاسگزارم.
آقای بهمن
-- جهانگیر ، May 23, 2010به نقل از شما آقای گنجی " در این سلسله مقالات به «زبان» و «لحن» افراد می پرداز". من فکر نمی کنم که آقای گنجی ویتگنشتیان ایرانی ها شده و به فلسفه زبان روی آوردند.
قصد گنجی درست بررسی محتوی نوشته های دوستدار است. برای دوستدار فرهنگ قبل از اسلام ایران مهم است و درست همان فرهنگی که روشنفکران مذهبی ( گنحی ها ) از آن وحشت دارند و نمی خواهند از این فرهنگ چیزی باقی بماند.
گنجی کار ارزشمندی میکند که به ما نشان میدهد ریشه بی اخلاقی زبانی ما کجاست. زبان آقای دوستدار در مقایسه با بقیه ملایمتر است تا جایی که گاهی معلوم نیست زشتی از کلام آقای دوستدار است یا از آنچه توصیف میشود. مثلا اگر نشان دهیم که کسی ذهن آشفته و ناسالم دارد و حرفهایش بی ربط و غیر منطقی است آیا بیان "نا تندرستی ذهنی" و "آشفته گویی" همچنان توهین آمیز است؟
حاشیه: تا اینجا همه این سری از مقالات گنجی را خوانده ام. برنده بلا منازع فحاشی و بی انصافی تا اینجای کار شریعتی هست.
-- ثابت ، May 23, 2010آقا بهمن، تنها از ما آدمهایی که تفاوت بین یک متفکر و آدم (نه انسان!) را نمیشناسیم بر میآید که همه را «آدم» بدانیم. گفتم «ما » که مبادا "زبان"ام را «متفرعنانه» بنامید.
-- بدون نام ، May 23, 2010در ضمن اقای آرامش دوستدار خود با همین شیوه سخن میگوید. ایشان هرگز خود را بالای این فرهنگ قرار ندادند.
زنجیرهای محکم آموزه های دینی پیچیده شده به پاهای گنجی، به وی اجازه نمیدهند تا از دایره معینی که تقدیر برایش تعیین کرده است، فراتر رود. درواقع این همان سرنوشت محتومیست که روشنفکران دینی به آن گرفتار شده اند.
-- علی کبیری ، May 23, 2010آرامش دوستدار هم حدود سه سال پیش وپس از ملاقات با گنجی درپاریس وگرفتن عکسهای یادگاری بااو، با توجه به واقعیت بالا، بازبان نرم وملاطفت آمیز ونیز منطق گفتاری مثبت در منفی، به گنجی و رهروان راه سیاسیش یاد آور شد که «...در اين بيست و هفت سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد، ما دنبال هر کسی که کورسويی در دل جمهوری اسلامی نشان داده، با اميدهای واهی و ابتدايی راه افتادهايم. همکاری و همبستگی با اکبر گنجی طبيعتاً موجه است. اما من گمان میکنم که دنبال او راهافتادن، يا درستتر بگويم، او را دوره کردن، بيشتر به زيان اوست تا به سود ما...»
http://news.gooya.eu/politics/archives/050714.php
آیا آن نظر درست نبود؟ ازدرست هم درست تر بود. حال گویا گنجی برای تلافی هم که شده باشد، میخواهد باآوردن چند نمونه ناقص از گفتارهای او، مقام علمی اورا در پیشگاه عوام خُرد سازد. ولی برخلاف تلاش گنجی دراین مورد، اکنون دراین لحظه های بحرانی تاریخی "آرامش دوستدار" و افکار ونظرات میهن دوستانه اش به عنوان راهنما درمقابل دیدگان بصیر مبارزان راه آزادی ودمکراسی، قرارگرفته است. با امتنان از گنجی.
دوست گرامی میم، من به توصیه شما در گوگل گشتم وبر خلاف نظر شما آقای آرامش دوستدار چهار کتاب دارند، ملاحظات فلسفی در دین و علم، درخشش های تیره، امتناع تفکر در فرهنگ دینی، و خویشاوندی پنهان، و اتفاقن او پاشنه آشیل تفکر دینی را هدف گرفته. گنجی جان برای بد کسی تبلیغ کردی ! این آدم اساس تفکر دینی را بدرستی با «پرسشگری و آزاد اندیشی» هدف گرفته.
-- homayoun ، May 23, 2010من اگر اجازه داشته باشم موردی را بیان کنم که در عین اینکه خوراک زهر آگینی برای حسین شریعتمداری است، جمع چند تمثیل از چهار فردیت تاریخیمان را پیش رو میگذارد. قضاوت هر یک از ما به این تمثیلها احتمالا متفاوت خواهد بود.
-- بدون نام ، May 24, 2010کورش کبیر را کم و بیش میشناسیم ولابد هر یک به صورتی. آقای دوستدار تحقیق وسیعی در مورد این شخصیت تاریخی انجام داده اند.
خانم عبادی او را بنیانگذار حقوق بشر و در موقع دریافت جایزه نوبل، خود را دختر او نامید. اخیرا احمدی نژاد هم به نوعی او را از افتخارات ملت ایران ( یعنی خود و همراهانش) نامیده. آقای ...، در جوار شخصیتهای دیگر تاریخی خود را با نام او نیز معرفی میکند.
هر ایرادی خواستید به زبان من بگیرید. میگویم: در واقع احمدی نژاد و ... دزدان سر گردنهاند و خانم عبادی تمثیلپرستی قهار است. چندی پیش ایشان آیت الله منتظری را پس از مرگ ایشان پدر معنوی خود نامید، در عین حالیکه در زمان حیات ایشان اطلاعی از «ماهیت» ایشان نداشته است.
حال اگر با طبعی طنز گونه به رابطهی این افراد با هم و کورش کبیر بنگریم چه میبینیم؟ و آیا زبان طنز باید سرکوب شود؟
این وضعیت فرهنگی ما همان خودشیفتهگی مورد نظر آقای دوستدار نیست؟
1- آقای گنجی ، از سیاست و ملزومات آن به دور افتاده اید.
-- ناظر ، May 24, 20102- زبان بعضی از آقایان ( از جمله آقای دوستدار ) که نام برده اید ، آن چنان دارای اشکال نبوده است که قابل ملاحظه و قابل انتقاد از جانب شما باشد.
3- در حال حاضر ، نیرو ها را بیشتر پراکنده
می کنید تا جمع آوری . ( از آثار بند 1 )
4- هنوز هیچ کدام از آقایان ( از جمله آقای گنجی ) و خانم های آغازنده و پیگیر انقلاب ، کتاب کارکرد خود را ننوشته اند . انتظار بسی طولانی شده است .
1- آقای گنجی ، از سیاست و ملزومات آن به دور افتاده اید.
-- ناظر ، May 24, 20102- زبان بعضی از آقایان ( از جمله آقای دوستدار ) که نام برده اید ، آن چنان دارای اشکال نبوده است که قابل ملاحظه و قابل انتقاد از جانب شما باشد.
3- در حال حاضر ، نیرو ها را بیشتر پراکنده
می کنید تا جمع آوری . ( از آثار بند 1 )
4- هنوز هیچ کدام از آقایان ( از جمله آقای گنجی ) و خانم های آغازنده و پیگیر انقلاب ، کتاب کارکرد خود را ننوشته اند . انتظار بسی طولانی شده است .
با سلام
-- امین ، May 24, 2010اینکه اندیشمندان زبان تیزی دارند شکی در آن نیست و حتی باید جاهایی آن را اجتناب ناپذیر دانست.و این خیلی خوب است که کسانی هرازگاهی بر این انگشت بگذارند و اندرزی دهند.
نا گفته هم نماند که این، از ارزش کارهای کرده هیچ کس کم نمیکند و فراموشمان نشود که در عالم اندیشه این همگانند که اندیشه را میسازند و نه افراد. در دنیای اندیشه ها تنها میشود نقد کرد نه رد یعنی هیچ کس را نمیشود حذف نمود. میزان اثر بخشی را هم حواله به تاربخ باید کرد که با قضاوتهای ما کاری ندارد.
خواندن این مقالهی سه سال پیش آرامش دوستدار دربارهی اکبر گنجی نیز خالی از فایده نیست.
http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/4/
-- بدون نام ، May 24, 2010آقای بهمن،
-- سرچشمه ، May 24, 2010با سپاس از لینک مصاحبه باید بپرسم که تاکی ما ایرانیها باید خود را در محضورات اخلاقی و کلامی ووو ... قراردهیم و خود و بقیه را از ابراز عقاید باز داریم؟ من دوستدار را نمیشناسم ولی پاسخهای کوتاه و صریحش را مشکل کار نمی بینم. تا آنجا که بیاد دارم همیشه این فرهنگ و کلام و مغلطه های اسلامی بوده است که افکار و گفتارمردم را در محدوده مشتی ادعاهای دینی محبوس کرده، آنهم محدوده ای که محتوای بیدر و پیکرش هیچ نه ثابت شده و نه ثابت خواهد شد.
من نمیفهمم آقای اکبر گنجی با این سلسله مقالات چه هدفی را دنبال میکند؟ اصلا رادیو زمانه چه نکتهی مهمی در این نوشتهها یافته که اینهمه جا به آن اختصاص میدهد؟ آیا آقای گنجی میخواهد بگوید چون همهی ما زبان خشنی داریم، رفتارمان هم خشونتآمیز شده است؟ یا برعکس چون رفتار خشنی داریم روی زبانمان هم تاثیر گذاشته است؟ یا شاید هم هر دو به موازات هم؟ اصلا مگر مشکل ما اینهاست؟ اتفاقا «فرهیختگان» و «نخبگان» ما که در اکثریت قریب به اتفاق خود در نان قرض دادن به هم ید طولایی دارند و از این بابت نمیتوان به آنان ایراد زیادی گرفت. منتها هر کس این کار را در محدودهی همقبیلهایها و همکیشان خود میکند. اصلا فرض کنیم همهی این قبایل با هم متحد شوند و همهی ما آدابدان و با نزاکت شویم و با نرمی زبان عشق سخن بگوییم. مگر در چنین حالتی، «نادانی»، «عوامفریبی»، «دورنگی»، «فرصتطلبی»، «پریشانگویی»، «ریاکاری»، «پلیدی»، «فرومایگی»، «حسادتورزی»، «واقعیتگریزی»، «تظاهر به همهچیزدانی» و ... که در میان ما ایرانیان بیداد میکند، از میان میرود؟ اساسا چرا باید چنین واژگانی را مذموم و قبیح دانست هنگامی که واقعیتی را توصیف میکنند؟ هر چه باشد این واژگان هر کدام معنایی دارند و برای توصیف شخص یا حالت یا خصلت یا رویکرد یا خلقیاتی به کار میروند و گرنه زبان انسانی اصلا آنها را نمیآفرید. رفتارها و گفتارهای انسانی که همه خوب و منطقی و زیبا و ستودنی نیستند.
-- بهرام ، May 24, 2010ضربالمثلی است که میگوید: بچه را باید به اسمش صدا کرد. حالا روشن نیست چرا آقای گنجی این سخن آرامش دوستدار را که فلان دیدگاه عبدالکریم سروش را «موعظهی علمی» یا بهمان دیدگاه آدمی چون احمد فردید را «افسارگسیختگی ذهنی» خوانده است، به عنوان نمونهای از زبان تند و خشن برجسته و سرزنش میکند. شاید آقای گنجی فکر میکند اگر دوستدار به عوض چنین صراحتی، نقد خود را در لفافهای از تعارفات رایج و مرسوم میپیچید و به سیاق دیگر «فرهیختگان» این آب و خاک، چند مدال افتخار هم به سینهی سروش و فردید میزد، آدم مودبی میبود و با «زبان علمی» سخن گفته بود. واقعیت این است که ما خیلی بیش از لطافت زبانی، به صراحت و شهامت نظری احتیاج داریم.
اساسا من از آقای گنجی میپرسم، اگر کسی در این معرکه بخواهد موجوداتی چون حسین طائب و سعید مرتضوی و حسین شریعتمداری را توصیف کند، آیا مجاز است آنان را «خونباره» بخواند یا اگر این کار را بکند حرمت قلم را شکسته و پا از دایرهی ادب بیرون نهاده است؟ اگر کسی نهج البلاغهی امام اول شیعیان را با شهریار ماکیاولی مقایسه کند، یا آموزههای اخلاقی علیبن ابیطالب و ایمانوئل کانت را برابر بداند، آیا میتوان او را آدمی «پریشانفکر» خواند یا نه؟ آیا میتوان آدمی مانند آیتالله مطهری را که دربارهی آمدن امام زمان «استدلال عقلی» میکند، فردی «خرافی» دانست و سخنانش را «روضهخوانیعلمی» نامید یا نه؟ آیا تاسیس دانشکده «امامزمان شناسی» در جمهوری اسلامی را میتوان تلاش اذهانی بیمار و افرادی مخبط برای پوشاندن لباس علمی به تن اسلام دانست یا نه؟ یک گزارشگر «مودب» باید در توصیف حاکمان و کارگزاران رژیمی که در زندانهایش تا حد پارگی مقعد به دختران و پسران جوان تجاوز میشود و سپس برای لاپوشانی این فجایع پایینتنهی آنان را میسوزانند و اجسادشان را در بیابانها میاندازند، از چه «واژگان فاخری» سود جوید؟
زمانی تئودور آدورنو در سرزنش قصور روشنفکران آلمانی در جلوگیری از برآمد نازیسم گفته بود: «پس از آوشیتس، سرودن شعر بربریت است». حالا حکایت آقای گنجی است که نه فقط سی سال پس از عروج هیولای اسلامگرایی در ایران که حتا یک سال پس از «کهریزک»، احساس نیاز به بلاغت و نزاکت میکند!
آقای بهمن بنا به توصیه شما که آقای دوستدار بخاطر پاسخ هایش به مصاحبه با آقای قلیچ خانی باید به روانپزشک مراجعه کند. آیا زبان شما در این جمله فرقی با زبان آقای دوستدار دارد؟ من که فرقی نمی بینم بین این دو زبان!!!
-- بدون نام ، May 25, 2010زبان آرامش دوستدار
سلام
اقای گنجی لطفن نظری دوباره به نوشته ی مقاله یتان بیندازید. ایا این مقاله ی شماست یا اقای دوستدار؟
در پس از مقدمه یا توضیح مقاله ی بالا از بند شماره ی ۱ تا شماره ی یعنی پایان مقالبند شماره ی۱۰فقط نوشته های دوستدار با ذکر منبع است.
تا بند های ذکر شده نوشته های اقای گنجی در چهار توضیح است. سه توضیح اول نه ربطی به کار دوستدار دارد نه تحلیل زبانی نوشته های ان. فقط در توضیح چهارم اقای گنجی توضیح درباره ی زبتن و علت تحلیلشان اورده اند. اولن که این توضیح باز هیچ تحلیل محتص زبانی کتب دوستدار نمی باشد دوم اینکه این توضیح بحض چهارم نیز هر خواننده و نویسنده ای می تواند انرا از هر کتاب زبان شناسی یا فلسفی غیره ترجمه یا گرد اوری کند.
پرسشم از اقای گنجی اینست که ایا ایشان مقاله ی بالا را براستی نوشته اند؟ با سپاس که فرصتی فراهم اورند باری دیگر نوشته های دوستدار را بخوانیم. انهم با تیتر زبان ارامش دوستدار. بد نبود ارامش دوستدار در پایین نوشته هایش این تیتر را می اورد که زبان اوست. در پایین کتاب ها و مقالات اگر اقای گنجی توجه کنند نوشته شده است< نویسنده ارامش دوستدار. معمولن نویسنده با زبان می نویسد.
پایدار باشید
-- علیرضا ، May 27, 2010علیرضا
من به عنوان یک خواننده معمولی نظرم این است که آقای دوستدار در ابتکاری که از ما ایرانی ها انتظار نمی رود نطریه ای ارائه داده اند که به گفته منتقدین واقعی حرف های زیادی برای گفتن دارد و نظریه ای جدید و متفاوت است. در میان روشنفکرانی که جز بازگویی و انتقال نظریات روشنفکران غربی کار دیگری نکرده اند قابل تقدیر است.
-- هاشم ، Nov 26, 2010در ضمن ارائه نظریه همیشه کار دشواریست چون یک خطر بزرگ است و مطمئنا مخالفان زیادی خواهد داشت و نشان از قدرت آقای دوستدار است که دست به خلق زده بجای بازنویسی...
حال اگر نقدی به هر جنبه ای از نظریه ایشان وارد است باید در فضایی مثبت و محترمانه و علمی بیان شود تا انگیزه ای شود برای ادامه راه ایشان و زمینه ای برای کار روشنفکران دیگر تا آنها هم دست به ابداع و خلق راهکارهایی برای جامعه مریض ما بزنند. و ترس از بیان دیدگاه های شخصی خود نداشته باشند.