تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
زبان چپ‌های مذهبی در سال‌های نخست انقلاب - بخش یازدهم و پایانی

جعل تاریخ و تاریخ جعلی

اکبر گنجی

۹- جبهه ی ضد امپریالیستی ضد حقوق بشری: مرور زبان مارکسیست- لنینیست ها و چپ های مذهبی نشان داد که در سال های اول انقلاب آنها علیه لیبرالیسم و حقوق بشر و امپریالیسم آمریکا با آیت‌الله خمینی ائتلافی نانوشته تشکیل دادند. لیبرالیسم را به دشنام تبدیل کردند و حقوق بشر را ایده‌ای بورژوایی به شمار می‌آوردند که می‌خواست جنایتکاران رژیم شاه را از مجازات نجات دهد. همه‌ی چپ‌ها فشار می‌آوردند که هر چه زودتر باید سران رژیم پیشین تیرباران شوند. وقتی صدای نهادهای حقوق بشری بین المللی بلند شد،وقتی بازرگان می‌خواست مانع اعدام هویدا شود تا دادگاهی عادلانه برای او برگزار کند، زبان هتاکی علیه آنها به کار افتاد. زبان آیت‌الله خمینی دلربا بود ، نه زبان حقوق بشری‌ها و لیبرال‌ها.

آیت‌الله خمینی می‌گفت:

«ما مى‏بینیم که مدعیان دمکراتیک- دموکراسى- صحبت مى‏ کنند، ادعا مى‏ کنند لکن مکتبهاى آنها در شرق یک نحو است و در غرب یک نحو؛ در شرق با دیکتاتورى عظیمْ مردم آنجا مصادف هستند و در غرب هم همین طور. ما مى ‏بینیم که بعضى از اشخاص که ادعا مى‏ کنند که ما حقوق بشر را ملاحظه مى ‏کنیم و جمعیت هاى حقوق بشر در طول این پنجاه سال که دولت غاصب پهلوى و پسر پهلوى بر این ملت غلبه کرد و بر این ملت- با غصب- تمام چیزهاى این ملت را برد، در طول این پنجاه سال جوانان ما در حبس ها به سر بردند و چه بسا جوانانى ما داشتیم که در حبس پاى آنها را اره کردند؛ آنها را روى تاوه‏ها بو دادند و تا این زمان آخر هم اینها در حبس بودند، در شکنجه بودند؛ دژخیمان شاهِ سابق آنها را از هستى ساقط کرد، و این مدعیان همراهى با حقوق بشر در این طول مدت ندیدیم که یک صحبتى بکنند، یک استنکارى بکنند. ما دیدیم که، رئیس امریکا- رئیس جمهور امریکا- با این شاه بدبخت، با این شاه سابق ظالم بدبخت همراهى مى ‏کرد و پشتیبانى مى‏ کرد؛ پشتیبانى از دژخیمى که تمام هستى ما را به باد داد. و ندیدیم مدعیان جامعه حقوق بشر استنکار کنند بر رئیس جمهور امریکا. لکن حالا که این دژخیمان به دام ملت افتاده‏اند و ملت مى ‏خواهد از آنها انتقام بکشد، فریاد "وا بشرا" ى اینها بلند شده‏ است! نمى توانم من جز این بدانم که اینها دست نشانده ی دژخیمان هستند. اینها دست نشانده ابرقدرتها هستند؛ نه این که اینها براى حقوق بشر [فعالیت‏] مى‏ کنند. من توقع این را داشتم که جامعه حقوق بشر اگر راست مى‏ گوید و طرفدار حقوق بشر است به ما اعتراض کند که اینها را چرا نگاه داشتید؛ این دژخیمان را باید همان روز اول کشته باشید! نه این که آنها را ما نگاه داشتیم و در حبسها الآن هستند- و حبس هاى ما هم مثل حبس هاى سابق نیست؛ حبس هایى است که در آنها اشخاص به هیچ وجه مورد اهانت، حتى نیستند- این ها به ما اعتراض کنند که چرا اینها را محاکمه کردید! اصلًا معنا ندارد محاکمه مجرم؛ محاکمه مجرم یک امرى است که مخالف با حقوق بشر است؟! حقوق بشر اقتضا مى ‏کند که ما آنها را همان روز اول کشته باشیم براى این که مجرمند، و معلوم است که اینها مجرم هستند. آن که باید براى او وکیل گرفت، آن که باید به ادعاى او گوش کرد، او متهم است نه مجرم. اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند. اینها اشخاصى بودند که در خیابانها مردم را کشته‏اند، زجر دادند، و ذخایر ما را- همه را- با خیانتها از بین برده‏اند. آیا آنهایى که کشته شده‏اند در این خیابانهاى شهرهاى مختلف ایران، اینها بشر نبودند؟ اینها حقوق ندارند؟ ... مدعیان طرفدارى از حقوق بشر نسبت به اینها که کشته شده [اند] چرا طرفدارى نمى ‏کنند؟ چرا به ما اشکال مى ‏کنند که شما چرا دژخیمان را مى ‏کشید؟ ما در عین حال که اینها را- همه را- مجرم مى‏ دانیم و باید فقط هویت اینها ثابت بشود و آنها را باید همین که هویتشان ثابت شد کشت- نصیرى [را] همین که هویتش ثابت‏ شد که نصیرى است باید کشت- مع ذلک چند روز نگه داشتند و محاکمه کردند و اقرارات او را ثبت کردند و او را کشتند. آیا این جامعه حقوق بشر تصور نمى‏ کند که مجرم را باید کشت براى حقوق بشر، براى این که حق خواهى کنیم ما از بشر- بشرهایى که اینها کشتند، زجر دادند، از بین بردند؟ ما اینها را مع ذلک محاکمه مى‏ کنیم و محاکمه کردیم؛ و لیکن اعتقاد ما این است که مجرم محاکمه ندارد و باید کشت. لکن من متأسفم از این که باز غربزدگى در ماها هست، و ما ترس از این داریم که مبادا در روزنامه [هاى‏] غرب چیزى بنویسند و مثلًا مجلات غرب یک کلمه‏اى بنویسند. آنها البته با عدل و انصاف مخالفند و آنها موافق به حقوق بشر نیستند. آنها حقوق اشخاصِ ابرقدرت را حفظ مى‏کنند به اسم حقوق بشر105

پس از واکنش دولت فرانسه به اعدام‌های سریع سران رژیم پیشین، آیت‌الله خمینی به آنها چنین پاسخ گفت:

«خارجی‌ها مى‏گویند حقوق بشر. کدام بشر؟ اینها [اعدام‏شدگان‏] بشر را کشتند، اینها مجرمند، متهم نیستند؛ اینها آدم کشتند. ما از دوستان فرانسوى خود تشکر مى ‏کنیم که از ما در مدت اقامت در آن کشور دوستانه پذیرایى کردند و به من فرصت دادند که از پاریس پیامهاى خود را به ملت عزیز ایران برسانم، ولى از دوستان فرانسوى انتظار نداشتم که به خاطر چند نفر جنایتکار و دزد و مجرم، حقوق بشر را به رخ ما بکشند و در انقلاب اصیل ایران- که به خواست خدا ملتى ستمدیده به نداى حق پاسخ مثبت داده‏اند- به بهانه حقوق بشر ما را مورد عتاب و خطاب قرار دهند. خوب بود حقوق بشر را هنگامى که رژیم فاسد پهلوى زیر پا مى ‏گذاشت و هزارها جوانان این کشور را شکنجه مى‏ کرد و به خاک و خون مى کشید، به کمک ملت مستضعف ایران برمى ‏خاستند و از حقوق بشر دفاع مى ‏کردند، نه این که به خاطر چند جنایتکار و مجرم، که تاریخ بشریت‏ کمتر نظیر آن را به یاد دارد، این چنین به ما حمله کنند. ما چند نفر ضد بشر را کشتیم، حقوق بشر مگر چیست؟ من از ملت فرانسه تشکر مى ‏کنم که به من فرصت دادند تا صداى ملت ایران را به گوش جهانیان برسانم؛ و از کشور آزاد فرانسه پیامهاى خود را به ملتى که ۲۵۰۰ سال زیر یوغ استبداد دست و پا مى ‏زده برسانم تا از استعمارِ سالیان دراز رهایى یابند106

سخنان آیت‌الله خمینی را به تفصیل نقل می‌کنیم تا روشن سازیم همه‌ی ما در سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ از چه زبانی علیه سران رژیم پیشین و حقوق بشر دفاع می گردیم. در سخنرانی دیگری می‌گوید:

«اینهایى که مدعى حقوق بشر هستند و حالا براى امثال هویدا سینه زنى مى‏ کنند و اظهار تأسف و تأثر مى‏ کنند، اینها آیا طرفدار حقوق بشرند یا طرفدار مملکتها و حکومتهاى ابرقدرتند؟ مگر حق بشر این نیست که اگر کسى کسى را کشت قصاص بکند؟ این حق بشر است، حق اشخاصى است که از اولاد او یا از بقایاى اوست که قصاص کند از اینها. لکن عمده این است که این جامعه‏هاى حقوق بشر در خدمت ابرقدرتها هستند با اسم حقوق بشر؛ این جامعه‏هایى که براى حقوق بشر فریاد مى ‏زنند مى ‏خواهند حقوق بشر پایمال بشود، این روزنامه ‏نویسها و مطبوعاتى که به اسم بشر دوستى انتشار این اکاذیب را مى ‏کنند، اینها در خدمت ابرقدرتها هستند، اینها حقوق بشر را پایمال مى‏کنند107

در سخنرانی دیگری همان دروغ های پیش از انقلاب را تکرار می‌کند که در ۱۵ خرداد رژیم شاه پانزده هزار تن را کشت و در چند ماه انقلاب هم بیشتر از شصت هزار نفر را کشته است. در حالی که کل کشته شدگان از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ کمتر از چهار هزار نقر بود. چون کسی وجود نداشت که ساواک پای او را اره کرده باشد، می‌گفت اگر او پیدا شود، باید به او اجازه داد تا پای اره کننده را اره کند. می‌گفت مقتضای حقوق بشر این است که اگر شکنجه شدگان بخواهند، باید بتوانند شکنجه گران را به همان نحو شکنجه کنند. می‌گوید:

«گاهى به بهانه حقوق بشر از این اعدام هایى که در ایران شده است انتقاد مى‏کنند، و این را یک امر خشونت‏آمیز مى‏ دانند...اینها خشونتهایى که در عصر این پدر و پسر بود نادیده گرفتند. در ۱۵ خرداد قریب پانزده هزار نفر را آنها کشتند...این طرفدارهاى حقوق بشر، این پانزده هزار جمعیتى که در یک روز کشته شد اینها را مثل اینکه بشر نمى‏دانند...و این شصت هزار نفر یا بیشتر ى که در این چند صباح، در این چند ماه، از ایران کشته شد، اینها اصلًا به روى خودشان نمى ‏آوردند که این کارها شده است...اگر آن آدمى که پایش را ارّه کردند پیدا بشود، پاى او را به حسب حکم شرع باید ارّه بکند؛ قصاص. اگر آن آدمى را که آن جور شکنجه کردند الآن ما پیدا کنیم و ببینیم که مى‏ خواهد این هم تقاص کند، ما به او اجازه مى‏ دهیم که برود تقاص کند. این براى حقوق بشر است. خوب، این بشر حق دارد، آن بشر هم حق دارد... اینهایى که ادعاى حقوق بشر مى ‏کنند و براى القانیان هیاهو مى ‏کنند و یا براى هویدا هیاهو مى ‏کنند، اینها هستند که حقوق بشر را پایمال دارند مى‏ کنند...این هویدا پانزده سال، یا سیزده سال تقریباً نخست وزیر بود و تمام جنایات گردن نخست وزیر است. ما هر نخست‏وزیرى که در آن عصر [منصوب‏] شده، اگر پیدا کنیم مثل شریف امامى ، مثل بختیار - محکوم به قتلند اینها. بختیار خودش اقرار کرد که به امر من قتل واقع شد. اینها عامل قتلند به این طور که وادار کردند به قتل عام. جمعیت اینها مفسدند؛ اینها فاسدند. ما براى حقوق بشر این کار را داریم انجام مى ‏دهیم. و این جمعیتى که صدا بلند مى ‏کنند که حقوق بشر، حقوق بشر، اینها عمال استعمارند. اصلِ این جمعیت هایى که در امریکا، یا در جاهاى دیگر، درست شده است به عنوان جمعیت حقوق بشر، جمعیت کذا و کذا، اینها را- همه- آنها درست کرده‏اند براى اینکه حقوق بشر را ضایع کنند...از این به بعد باز یک قدرى تخفیف داده شده است، که به آن حدّت نباشد. بعدها هم زیادتر تخفیف داده مى ‏شود...حدود الهى براى حفظ حقوق بشر است. حق بشر را اسلام دارد ادا مى ‏کند. شما که فریاد حقوق بشر مى‏ زنید مى ‏خواهید حقوق بشر را ضایع کنید و پایمال کنید108

اعدام سران رژیم پیشین، عطش انتقام همه را سیراب می‌کرد. رژیم شاه ژاندارم آمریکا در منطقه و عامل امپریالیسم بود. برای مبارزان دهه ی پنجاه مجازات سران رژیم و مبارزه ی با امپریالیسم مهم بود، نه حقوق بشر و دموکراسی. آنها ، لیبرال‌های مدافع حقوق بشر را هم نوکران امپریالیسم قلمداد می‌کردند. مارکس هم گفته بود:109

Force is the midwife of every old society pregnant with a new one. It is itself an economic power

آرنت که مستقیماً از سرمایه‌ی به زبان آلمانی به انگلیسی این سطر را ترجمه کرده است،

به جای Force از کلمه‌ی Violence استفاده کرده است. اولی را می‌توان به «زور» ترجمه کرد و دومی را به «خشونت». بدین ترتیب معنای سخن مارکس چنین است:

«خشونت قابله‌ی هر جامعه‌ی کهنی است که جامعه‌ی نوینی را آبستن است»[110].

۱۰- زبان و جعل تاریخ: تاریخ محصول افکار و گفتار و رفتار آدمیان است. در عین حال نوع دیگری از جعل تاریخ هم وجود دارد. توصیف و تبیین تاریخ گذشته، عملی انسانی و متکی بر پیش فرض‌ها، پیش انگاشت‌ها و پیش داوری‌هاست. البته مورخان کوشش می‌کنند تا از طریق همدلی تاریخ را بازسازی کنند. یعنی در مقام فهم و توصیف به گونه ای با فاعلان گذشته روبرو می شوند که اگر اینها هم به جای آنها بودند، همان اعمالی را انجام می‌دادند، که آنان از خود بروز دادند. اما تاریخ ایدئولوژیک هم نوع دیگری از جعل تاریخ است.

در این جا تاریخ به گونه‌ای بازسازی می شود که با ایدئولوژی مقبول کنونی سازگار در آید. زبان دشمن تراش و دشمن ساز که دوستان پیشین را به دشمنان کنونی تبدیل می‌کند،با جعل تاریخ، دشمنان کنونی را به دشمنان پیشین مبدل می سازد. زبان قدرت نابود کننده، وقتی با کسی اختلاف نظر پیدا کند،کل سوابق او را انکار خواهد کرد و حکم حذفی کنونی را به کل تاریخ سرایت می دهد تا دیگری را از تاریخ حذف کند. به عنوان نمونه به نامه ی برکناری آیت‌الله منتظری بنگرید که در آن آیت‌الله خمینی ضمن فراموش کردن تمام سخنان پیشین‌اش، خود را از ابتدا مخالف آیت‌الله منتظری قلمداد می‌کند. در ابتدای نامه گفته می شود که به این دلائل صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده ی نظام را از دست داده اید. بدینترتیب،تایید صلاحیت و مشروعیت آیت‌الله منتظری تا صدور نامه ی برکناری، شرط لازم این حکم است. اما مسأله ی کنونی ناظر به تاریخ ایدئولوژیکی است که آیت‌الله خمینی در این حکم بر می سازد. می‌نویسد:

«از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می سپارید صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده ی نظام را از دست داده اید...والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید...والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم...ولله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم... تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام... از خدا می‌خواهم...صبر و تحمل عطا فرماید... تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد111

حکم نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان و سخنرانی آیت‌الله خمینی پس از قرائت حکم بازرگان موجود است و نشان می دهند که این گزارش، گزارشی تماماً ایدئولوژیک از تاریخ دهه ی اول انقلاب ایران است. درباره‌ی بنی صدر هم خاطرات ناطق نوری حاکی از حمایت آیت‌الله خمینی از اوست، تا جایی که هاشمی رفسنجانی و خود ناطق نوری سخنان تندی خطاب به آیت‌الله خمینی بیان کرده بودند. می‌گوید:

«مرحوم شهید بهشتی و آقای هاشمی و آقا [آیت‌الله خامنه‌ای] چندتا نامه به امام نوشتند و از امام درخواست کرده بودند اجازه بدهید ما دنبال کارهای طلبگی برویم و حکومت هم دست بنی صدر و عواملش باشد. روز عاشورا بنی صدر در میدان آزادی صحبت کرد. پای صحبت ایشان روز عاشورا طرفدارانش سوت و کف زدند. محرم سال ۵۹ در مسجد بزازها صبح ها منبر می رفتم. بالای منبر با عصبانیت خطاب تندی به امام کردم و گفتم:"حضرت امام این که نمی شود روز عاشورا در کشور علی بن ابیطالب و حسین بن علی در میدان آزادی کف و سوت باشد. یا به ما بگویید خفه شویم یا به او بگویید خفه شود.» سپس پای منبر دعوا شد که به زد و خورد انجامید. من در جریان برخورد با بنی صدر خیلی صریح و یکی از خط شکنان بودم...آقای هاشمی چند دفعه این اختلافات را با امام در میان گذاشته بود و امام به ایشان فرموده بودند:"بروید به فکر آخرت باشید". ایشان عصبانی شده بود و به امام گفته بود:"همه اش که ما نباید فکر آخرت باشیم یک خورده شما هم به فمر آخرتتان باشید»[112].

به همان ترتیبی که استالین خود را نزدیک ترین فرد به لنین قلمداد می‌کرد،دستگاه سلطانی کنونی هم مبلغ این افسانه است که آیت‌الله علی خامنه‌ای نزدیک ترین فرد به آیت‌الله خمینی بود،او جانشین برحق خمینی و ادامه دهنده ی راه اوست. مریدان آیت‌الله خامنه‌ای که می‌دانند تحولات پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ توهمات درباره‌ی رهبری را دود کرد و به هوا فرستاد، زبان ایدئولوژیک را به کار انداخته اند تا جهانی مطابق زبان مداحی بسازند. آنان از یک سو،از رهبری و مدیریت مدبرانه ی مقام معظم رهبری در کنترل فتنه افسانه سازی می‌کنند، و از سوی دیگر، گذشته ی چهره های شاخص جنبش سبز را چنان به تصویر می کشند تا نشان دهند که از ابتدا هم آنها فنته گران منافقی بیش نبوده اند که اینک ماهیت حقیقی خود را برملا کرده‌اند.

در زبان یا گفتمان علی خامنه‌ای، مخالفان(متفاوت ها: دگراندیشان و دگرباشان) معنایی جز دشمن ندارد: پایگاه دشمن،عوامل آگاه و ناآگاه دشمن،تهاجم فرهنگی دشمن، شبیخون فرهنگی دشمن، ناتوی فرهنگی، فتنه ی دشمن،پول های دشمن،طرح های دشمن،دستکش مخملی دشمن، دستکش چدنی دشمن،خواص دشمن، عوام دشمن، بیداری در برابر دشمن، خواب رفتن در برابر دشمن113. آیت‌الله خامنه‌ای مسئولان دوران گذشته را دشمن قلمداد می‌کند تا حذف آنها را ساده سازد. تفاوت نگرش او با نگرش حافظ قابل توجه است که می‌گفت:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

استناد ما به زبان آیت‌الله خمینی و خامنه‌ای در این جا به معنای آن نیست که آنان را تحت عنوان چپ ها طبقه بندی کرده ایم. هدف فقط نشان دادن آن بود که زبان هتاکی چه پیامدهایی- از جمله در تاریخ نگاری یا تاریخ سازی- دارد.


پاورقی‌ها:

۱۰۵- سخنرانی رادیو- تلویزیونی، ۲۱/ ۱/ ۱۳۵۸.

۱۰۶- سخنرانی ۲/۲/ ۱۳۵۸ .

۱۰۷- سخنرانی ۴/۲/۵۸ .

۱۰۸- سخنرانی مورخ ۲۵/۲/۵۸ .

در این سخنرانی آیت‌الله خمینی به حکم مورخ ۲۴/۲/۱۳۵۸ خود اشاره می‌کرد که در آن نوشته بود:

«آقای دادستان دادگاه انقلاب اسلامی[مهدی هادوی]. در غیر از دو مورد زیر:

یک- کسی که ثابت شود آدم کشته است؛
دو- کسی که فرمان کشتار عمومی‌داده است و یا مرتکب شکنجه ای شده که منجر به مرگ شده باشد،

هیچ دادگاهی حق ندارد حکم اعدام صادر کند و نباید اشخاص در غیر از دو مورد مذکور اعدام شوند. تخلف از این امر جرم است و موجب قصاص.روح الله موسوی خمینی» ( صحیفه ی امام، جلد ۷ ، ص ۲۷۴).

مهندس بازرگان نیز چون دیگران، آمارهای نادرستی از تعداد کشته شدگان به دست رژیم شاه ارائه می‌کرد و اعدام شدگان در ۵۰ روز اول انقلاب را در مقابل کشته شدگان به دست رژیم شاه،ناچیز قلمداد می‌کرد. در دوازده اردیبهشت ۱۳۵۸ ضمن مصاحبه با یک خبرنگار فرانسوی گفت:

«آنچه برای ما ایرانیان قابل درک نیست این احساسات[مثبت] و طرفداری است که مطبوعات غربی به سود خائنان و جنایتکاران کشور ما نشان می دهند. خائنان و جانیانی که به جابرانه ترین و وحشیانه ترین صورت، مدت ۲۵ سال یا بیشتر در این کشور حکومت کردند. در عین حال اگر شمار اعدام های دادگاه های انقلاب را که به ۶۰ نفر هم نمی سرد با تعداد بیش از ۱۰۰ هزار نفری که طی حکومت شاه کشته و شکنجه شدند، مقایسه کنیم توجیه رفتار مطبوعات غربی مشکل تر خواهد شد...در حال حاضر دولتی قانونی بر سر کار است و حالت انقلابی و روحیه ی انقلابی همچنان باقی است. ملتی کشته داده، زخمی‌داده و غارت شده...توقع دارد که هر چه زودتر به پاکسازی محیط اجتماعی خود بپردازد» (کیهان،۱۲/۲/۱۳۵۸، ص۵).

۱۰۹-Karl Marx, Capital, Modern Library Edition, p.۸۲۴.

۱۱۰- دو مترجم فارسی کاپیتال، جمله ی مارکس را به نحو زیر به فارسی برگردانده اند:

زور، مامای هر جامعه‌ی کهنی است که آبستن نو است (کارل مارکس ، سرمایه ، ترجمه ی ایرج اسکندری، جلد اول، انتشارات فردوس، چاپ دوم ۱۳۷۹، ص ۸۵۲).

قدرت قابله ی هر جامعه‌ی کهنه‌ای است که آبستن جامعه ای نو است (کارل مارکس ، سرمایه ، نقدی بر اقتصاد سیاسی، جلد یکم ،انتشارات آگاه ،ص ۸۰۳).

۱۱۱- خاطرات آیت‌الله منتظری، صص ۳۷۶- ۳۷۵.

۱۱۲- خاطرات حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، جلد اول، صص ۲۱۶ – ۲۱۵.

هاشمی رفسنجانی در ۲۵/۱۱/۱۳۵۹ نامه ی تند و گلایه آمیزی به آیت‌الله خمینی نوشته و تقریباً او را به حمایت از بنی صدر متهم کرده است. به متن زیر توجه کنید تا معنای جعل تاریخ بهتر درک شود:

«امام و رهبر و مرجع تقلید عزیز و معظم. به نظر می‌رسد در ملاقاتهای معمولی، به خاطر کارهای زیاد و خستگی جنابعالی، فرصت کافی برای طرح و بحث مطالبی اساسی که داریم به دست نمی‌آید، ناچار چیزهائی که تذکرش را وظیفه تشخیص می‌دهم تحت عنوان: النصیحه لائمه المؤمنین در این نامه بنویسم؛ خواهش می‌کنم توجه فرمائید و در ملاقات بعدی جواب لطف کنید: یک- یکسال پیش پس از انتخابات ریاست جمهوری نامه‌ای به خدمتتان نوشتیم که نسخه‌ای از آن ضمیمه این نامه است. شما در بیمارستان قلب بستری بودید و ملاحظه حال شما مانع تقدیم نامه گردید، خواهش دارم، اول نامه را ملاحظه نمائید و سپس این یکی را. دو- احساس می‌کنم که روابط و ملاقاتهای ما با جنابعالی، صورت تشریفاتی به خود می‌گیرد و محدودیتهایی در طرح و بحث مطالب - من جمله خوف از این که جنابعالی موضع‌گیری سیاسی و رقابت تلقی کنید- به وجود آمده و من خائفم که این حالت خسارت بار باشد. سه- تبلیغات متمرکز مخالفان - که از مقام رسمی و تریبونهای رسمی در رُل مخالف و اقلیت سخن می‌گویند- و نصایح کلی و عام جنابعالی و سکوت و ملاحظات ما که علل موضع‌گیریها را روشن نکرده‌ایم، وضعی به وجود آورده که خیلی‌ها خیال می‌کنند ما و طرف ما بر سر قدرت اختلاف داریم و دو طرف را متساویاً مقصر یا قاصر یا ... می‌دانند. ما برای حفظ آرامش نمی‌توانیم مطالب واقعی خودمان را بگوئیم و جنابعالی هم صلاح ندانسته‌اید که مردم را از ابهام و تحیر درآورید. خود شما می‌دانید که موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما، دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است، بعد از پیروزی معمولاً ما مسامحه‌هائی در این گونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید، اما نظرات شما را با تعدیل هائی اجرا می‌کردیم؛ شما اجازه ی ورود افراد تارک‌الصلوة یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمی‌دادید، شما روزنامه آیندگان و ... تحریم می‌کردید، شما از حضور زنان بی‌حجاب در ادارات مانع بودید، شما از وجود موسیقی و زن بی‌حجاب در رادیو تلویزیون جلوگیری می‌کردید؟ همین‌ها موارد اختلاف ما با آنها است. آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بی‌طرف بگیرید؟ آیا بی ‌خط بودن و آسایش طلبی را می ‌پسندید؟ البته اگر مصلحت می‌دانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگوئید. آیا رواست که همه گروه دوستان ما به اضافه اکثریت مدرسین و فضلاء قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنی صدر در یک طرف و جنابعالی موضع ناصح بی‌طرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت می‌کند؟ چهار- ما جایز نمی‌دانیم که میدان را برای حریف خالی بگذاریم و مثل بعضی از همراهان سابق، قیافه بی‌طرف بگیریم و به اصطلاح جنت مکان و بی‌آزار و زاهد جلوه کنیم، به خاطر حفاظت از خط اسلامی انقلاب در صحنه می ‌مانیم و از مشکلات، مخالفتها و تهمتها نمی‌هراسیم و به صلاحیت رهبری جنابعالی ایمان داریم، ولی تحمل ابهام در نظر رهبر برایمان مشکل است. مگر این که بفرمائید، همین ابهام صلاح است. احتمال این که این ابهام در رابطه با خطوط سیاسی و فکری جاری و خطی که در ارتش تعقیب می‌ شود، آثار نامطلوبی در تاریخ انقلابمان بگذارد، وادارم کرد به عنوان وظیفه روی این مطالب، صراحت و تأکید داشته باشم و امیدوارم مثل همیشه این جسارت را ببخشید. پنج- قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنی‌ صدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که ما برای اجرای آن تلاش می‌کنیم و اکنون هم بر همان نظر هستیم و شما فرمودید ریاست جمهوری مقام سیاسی است و کاری دستش نیست؛ امروز ملاحظه می ‌فرمائید که چگونه در کار کابینه و ... می‌تواند کارشکنی کند و چگونه با استفاده از مقام، مجلس و دولت و نهادهای انقلابی را تضعیف می‌کنند و ما فقط می‌توانیم دفاع کنیم؛ چون تضعیف متقابل را با گفتن نواقص رئیس جمهور صلاح نمی‌دانیم و همان دفاع هم مشاجره تلقی می ‌شود و بحق مورد مخالفت جنابعالی قرار می‌گیرد و آتش بس می‌ دهید و خودتان هم دفاع لازم را نمی ‌فرمائید که: اختلاف دو بینش است که یک طرف مصداق اسلامش غضنفرپور و سلامتیان و سعید سنجابی و طرف دیگر رجائی و گنابادی و منافی و موسوی و ... می‌ باشند. شش- در خصوص جنگ و فرماندهی ارتش، مطالب و احتمالات زیادی داریم. فرماندهی به خاطر ناهماهنگی و وحشت از نیروهای خالص اسلامی، مایل است نیروهای غیر اسلامی را در ارتش حاکم کند - که منافع مشترک پیدا کرده‌اند- و نیروهای خالص دینی را یا منزوی و یا منفصل نماید. خلبان شیرودی که سمبل ایمان و شجاعت و تلاش است، در پادگان ابوذر به من می‌گفت که امروز ایمان می ‌جنگد نه تخصص و می‌خواهند دست مؤمنان را کوتاه کنند، ایشان همراه و همرزم خلبان شهید کشوری و خلبان شهید آشوری است. وحشت داشت و به من گفت پیامش را به شما بگویم و ضبط هم شده؛ احتمال اینکه مدیران جنگ به علل سیاسی طالب طولانی شدن جنگ باشند، وجود دارد و این احتمال تکلیف‌ آور است. احتمالاً آقای بنی ‌صدر به منظور تضعیف دولت و شاید – بعضی ها هم باشند- برای اجرای منویات آمریکا و ... مخصوصاً کمبود مهمات و اسلحه قابل توجه است. در این مورد لازم است، جنابعالی سریعاً فکری بفرمائید و بهتر است در یک جلسه طولانی و محرمانه با دوستان مورد اعتماد ارتشی نظیر صیاد شیرازی، نامجو، سلیمی، شیرودی و ... با حضور ماها در خدمتتان بحث و تصمیم‌گیری شود.هفت- ما "حزب جمهوری اسلامی" را با مشورت با شخص جنابعالی و گرفتن قول مساعدت و تأیید غیر مستقیم - من شخصاً در مدرسه علوی با شما در این باره مذاکره کردم- تأسیس کردیم و با توجه به این که قانون اساسی، تعداد احزاب را پذیرفته فکر می‌کنیم یک حزب اسلامی قوی برای تداوم انقلاب و حکومت اسلامی ضرورت دارد و جنابعالی هم روزهای اول در تهران و قم مکرراً تأیید فرمودید - ممکن است فعلاً فراموش کرده باشید- و اکنون اعتبار حزب از نفوذ شما تغذیه می‌شود - غیر مستقیم- ولی رنگ حمایت از روزهای اول کمتر شده. میل داریم لااقل در جلسات خصوصی نظر صریحی بفرمائید. اگر مایلید ما حزب را کنار بگذاریم، ما را قانع کنید و اگر لازم می‌دانید که حزب بماند باید جور دیگری عمل بشود و اگر همین‌گونه که عمل می‌فرمائید، مصلحت است ما را قانع کنید تا ما هم دوستان حزبی را قانع کنیم. هشت- اینجانب که جنابعالی را مثل جانم دوست دارم و روی زمین کسی را صالح‌تراز شما سراغ ندارم، گاهی به ذهنم خطور می‌کند که تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیت و صراحت لازم را - که از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده- در موارد فوق‌الذکر ضعیف ‌تر از گذشته نشان می ‌دهید، بسیاری از مردم هم متحیریند که چرا امام قاطع و صریح در این مسائل سرنوشت‌ساز صراحت ندارد. خدای نخواسته اگر روزی شما نباشید و این تحیر بماند، چه خواهد شد؟ واقعاً و حقاً ما انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم می‌دانید صراحتاً امر بفرمائید که مطیعیم؛ ما انتظار نداریم که نصایح ذووجوهی از رسانه‌های جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمائید. نه- آخرین مطلب - که در ترتیب مطالب جایش اینجای نامه نیست- اینکه ما پس از پیروزی آقای بنی‌ صدر برای این که ایشان خیالش از جانب ما راحت باشد، ایشان را به ریاست شورای انقلاب برگزیدیم و به جنابعالی پیشنهاد نیابت فرماندهی کل قوای ایشان را دادیم که سریعاً تصمیم بگیرند و کار کنند، اما ایشان به اینها هم قانع نشد و مرتباً کمبودها را متوجه ما می‌کرد و می‌گفت: "من می‌خواهم کار کنم ولی نمی‌گذارند"، در مرکز قدرت بود و دیگران را مقصر معرفی می‌کرد و امروز هم می‌بینید نقش اقلیت مخالف را. پس چه باید کرد؟ با سپاس و معذرت. اکبر هاشمی رفسنجانی. ۲۵/۱۱/۱۳۵۹.»

رجوع شود به اینجا.

۱۱۳- آیت‌الله خامنه‌ای، از همان ابتدای انقلاب، از همین زبان استفاده می‌کرد. در پائیز ۱۳۵۸ طی یک سخنرانی در مشهد گفته است:

«امروز باید بپذیریم، قبول کنیم، باور کنیم که دولت‌های سلطه‌جوی غربی بفکر آنند که سیاست این انقلاب را و این ملت را در یک انزوای عظیم قرار دهند، ما امروز باید منتظر آن باشیم که جلادان و جهان‌خواران و سلطه‌ جویان، این سگهای ولگردی که از اطراف این سفره گسترده‌ی بی صاحب به کنار رانده شده‌اند در فکر ضربات انتقامی باشند...امروز هم خط امام است که راه نجات و رستگاری ملت ماست. اما تفاوتی که با گذشته کرده این است که در گذشته گروه‌های مختلفی به روشنی و به راحتی و با جرات و گستاخی، این خط را رد می‌کردند. اما امروز پیدایش جریان سیاسی نفاق، موجب آن می ‌شود که گروه‌های مخالف، آن را صریحاً و قاطعاً رد نکنند، بلکه بگویند ما در خط امامیم. حتی کسانی را دیدیم و شناختیم که ایدئولوژی امام را قبول نداشتند، ایدئولوژی اسلامی را قبول نداشتند، ولی خود را در خط امام می‌دانستند. گروهها همه مدعی خط امام اند...آن آقایانی که در کسوت روشنفکری، فرهنگ پنجاه ساله ی گذشته را باز هم می‌خواهند نگه دارند و احیا کنند، ما می‌دانیم که از کجای این خط ناراضی‌اند. و آن کسی که در کسوت انقلابی می‌خواهد پس مانده‌های تجربه‌ی غلط درآمده‌ی قدرتهای شرقی را به اینجا بکشاند، ما می ‌فهمیم از کجای این خط ناراضی است. چرا حرف دلشان را نمی‌ زنند؟ چرا بی خود بهانه ‌گیری می‌کنند؟...امام معتقد است به حمایت از همه‌ی جنبشهای ضد امپریالیستی ولو غیر اسلامی است...خیانت نکنند، توطئه نکنند، با ماسک انقلاب و شعار انقلابی، ضد انقلاب عمل نکنند. در معرکه‌های دشمن پدید آورده و در آتش‌های دشمن افروخته آتش افروزی نکنند و شرکت نکنند. صادقانه بگویند ما ایدئولوژی این ملت را قبول نداریم، اما در کنار این ملت می جنگیم، ملت با آنها آشتی خواهد کرد. برادران و خواهران، این را توجه داشته باشید هرگز با یک فرد معتقد به مارکسیسم به عنوان این که به مارکسیسم معتقد است ما الان نمی جنگیم، به جرم عقیده‌ی او، اور ا نمی‌ کوبیم عقیده‌ی او مال خودش، مخالفت ما با آن گروه‌هایی که نام مارکسیست روی خودشان گذاشتند، به خاطر مارکسیست بودنشان نیست، اگر توطئه نکنند، اگر در معرکه‌ها و آتش‌های دشمن افروخته شرکت نکنند، با آنها مخالفت نمی‌کنیم...ما با اصحاب ایدئولوژی‌های غیر اسلامی بخاطر دارا بودن ایدئولوژی غیر اسلامی هیچ جنگی نداریم. توطئه نکنند، در صف دشمنان ما قرار نگیرند، به طرف ما تیر پرتاب نکنند. ما هم به آنها تعرضی نخواهیم داشت. این صادقانه‌ ترین و منصفانه ‌ترین تعهدی است که یک ملت می‌تواند در مقابل جمعی که ایدئولوژی او را قبول ندارد،‌ بگوید و بکند.»

رجوع شود به اینجا.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
زبان چپ‌های مذهبی در سال‌های نخست انقلاب - بخش دهم

نظرهای خوانندگان

از این بخش از نوشته آقای گنجی که زیرش هیچ کامنت مخالف و در عین حال منطقی نیامده می شه استنباط کرد که کامنت های معترضانه بخش های پیش ریشه در جایی داشته اند. این بخش از نوشته آنقدر قاطع و مستند و بدون برداشتهای دلخواهانه است که هواداران خمینی و خامنه ایی هم که حتمن کم نیستند نمی توانند اعتراضی به گوشه ای از آن بکنند مگر اینکه بخواهند خودشان را احمق نشان بدهند. اینجاست که تفاوت بحثی که مبنای منطقی و درست دارد با بحثی که مبنایش بازیگری های سفسطی است دیده می شود.

-- بدون نام ، May 21, 2010

سوت زدند و كف زدند ....ببينيد عوام با چه دلائل مسخره ای فريب ميخورند.مگرسوت و كف زدن گناه است؟

-- بدون نام ، May 21, 2010

هیچ گروه چپی به غیر از توده ایها و اکثریت طرف خمینی را نگرفت و شعار همه سازمان های چپ از همان سال 57 و 58 شعارزنده باد آزادی بود

-- بدون نام ، May 30, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)