خانه > انديشه زمانه > خرمگس آتن > زندهباد مردهباد به مثابه معیار اخلاقی | |||
زندهباد مردهباد به مثابه معیار اخلاقیمریم اقدمیaghdami@radiozamaneh.comعادیترین کار یک رئیسجمهور، حکمران، رهبر یا هر مقامی در یک مملکت سخنرانی کردن است. در این سخنرانیها او گزارههای فراوانی را بیان میکند و مردم با این گزارهها موافق یا مخالف هستند. طبق آداب هر جامعه ابراز این موافقتها میتواند با هورا کشیدن، کف زدن، سوت کشیدن، بیان شعارهای مذهبی یا ملی نمایش داده شود. همینطور اگر برای مردم پیامدهای مالی و جانی به همراه نداشته باشد ممکن است مخالفت خود را نیز با هو کشیدن، یا شعارهای مرتبط با موضوع بیان کنند. شکل این کار ممکن است در جوامع مختلف و گروههای مختلف متفاوت باشد و هر فرهنگ و جامعهای متناسب با آداب و رسوم همان جامعه تایید یا عدم تایید خود را ابراز کنند. اما به نظر میرسد چنین واکنشهایی در هر حال وجود دارند.
بررسی این موضوع جالب است که آیا میتوان این رفتار را به دیگر موضوعات نیز تعمیم داد. یعنی فرض کنیم عدهای به عنوان ناظر یا مخاطب در همه جا حضور دارند و با هر عملی که انجام میدهیم ما را هو میکنند یا برایمان هورا میکشند. حال با فرض وجود یک چنین بازخوردی، آیا میتوانیم تایید یا عدم تایید آنها را به عنوان معیاری برای درستی یا نادرستی اعمال و تصمیمهای خود در زندگی محسوب کنیم؟ اگر این نکته را قبول کنیم به نظر میرسد که وجود حتی یک فرد هوکننده یا هورا کش میتواند پایهای برای چارچوب اخلاقی ما باشد. شاید بتوانیم با تکیه بر این معیار عینیت اخلاق خود تامین کنیم. مشکل ذهنگرایی اخلاقی در قسمتهای قبل سری خرمگس آتن به مسئله عینیت اخلاق اشاره شد. نکته مهم در این مبحث آن است که اولا آیا اخلاق میتواند عینی باشد و دوم اینکه در این صورت عینیت اخلاق از کجا تامین میشود. همان طور که دیدیم عینی بودن اصول اخلاقی میتواند بر پایه باور به وجود خدا و دینداری استوار باشد. اما معمای اوتیفرو و انتقادهای مشابهی که به این نظریه وجود دارد، آن را با مشکل روبرو میکند. اما مسئله اینجاست که اگر باور به خدا و دین را کنار بگذاریم، در آن صورت اخلاق را بر چه پایهای باید قرار دهیم تا عینیت آن حفظ شود. مسئله عینی بودن اخلاق از آن جهت مهم است بدون وجود آن اخلاق به اصولی ذهنی تبدیل میشود که تنها میتواند برای یک فرد معتبر باشد. یعنی هر حکم اخلاقی صرفا به عنوان نظر گوینده آن تلقی میشود که نمیتوان درستی یا نادرستی آن را معین کرد. به این ترتیب اگر کسی بگوید مجازات اعدام نادرست است، تنها در حال بیان نظر خودش است و هر فرد دیگری نیز در مقابل میتواند موافق مجازات اعدام باشد بدون اینکه بتوانند با هم به توافق برسند. با قبول ذهنگرایی اخلاقی هر حکمی قابل قبول به نظر میرسد و نوعی پوچ گرایی اخلاقی حاکم میشود که برای هیچ چیز اهمیتی قائل نیست. در این شرایط مردم حتی نمیتوانند با یکدیگر مخالف باشند، زیرا درست و نادرست در این چارچوب معنا ندارد و هرکس میتواند نظر خود را داشته باشد. بر طبق یک دیدگاه ابتدایی ذهنگرایانه، ادعاهای اخلاقی به طور ساده توصیفها یا گزارشهایی از احساسات ما درباره چگونه بودن چیزها در جهان است. بنابراین وقتی من میگویم «قتل نادرست است» به سادگی در حال بیان ناپسند شمردن خودم درباره آن هستم. اما این بسیار ساده است. اگر من بگویم «قتل درست است»، و این توصیف دقیقی از احساسات من باشد، آنگاه آن نیز درست خواهد بود. با این حساب به نظر میرسد که هر گزارهای میتواند درست باشد، بسته به اینکه گوینده آن حکم اخلاقی چه احساسات و رویکردی داشته باشد. این به وضوح نوعی از ذهنگرایی اخلاقی است. با چنین دیدگاهی توافق اخلاقی بر سر یک حکم معین غیرممکن به نظر میرسد، زیرا هر فرد میتواند ادعایی مبتنی بر احساسات خود داشته باشد. بنابراین برای حل این مشکل به شرایط پیچیدهتری نیاز داریم. زنده باد بیاخلاق، مرگ بر اخلاق برای فرار از این ذهنگرایی شاید بتوان از آن مثال آفرینگفتنهای که در ابتدا به آن اشاره کردم کمک گرفت. بر طبق نظر فلاسفهای مانند «ا. ج. ایر» و «لوییس استیونسن» هر حکم اخلاقی که هر کدام از ما میدهیم شبیه همان آفرین گفتنهاست. یعنی وقتی دوستمان به خیریه کمک میکند، میگوییم آفرین چه کار خوبی و البته در بسیاری از موارد این آفرینها یا قیدهای منفی را حذف میکنیم. حتی ان را تعمیم میدهیم و به طور کلی میگوییم کمک به خیریه کار خوبی است. بر طبق یک دیدگاه اخلاقی که «عاطفهگرایی» نام دارد، هر حکم اخلاقی یک نوع هورا کشیدن یا هو کردن است. این حکمها بر اساس احساسات و عواطف ما صادر میشوند. در واقع بیانی هستند از عواطف ما نسبت به آن عمل خاص. به این ترتیب گزارههای اخلاقی بیانکننده رویکردهای عاطفی ما نسبت به یک موضوع هستند. این نظریه تحت تاثیر گسترش فلسفه تحلیلی و پوزیتیویسم منطقی در قرن بیستم توسط ایر در کتاب «زبان، حقیقت و منطق» ارائه شد و استیونسن در کتاب «زبان و اخلاق» آن را گسترش داد. انواع متنوعی از واقعیتها در جهان وجود دارند که به طور عینی درست هستند. عینی بودن این واقعیتها به آن معناست که درستی آنها به ما بستگی ندارد. برخی از این واقعیتها علمی هستند و رویدادها و فرایندها و روابط فیزیکی را توصیف میکنند. واقعیتهای دیگری نیز در جهان وجود دارند و چیزهای اخلاقی را توصیف میکنند که خوب و بد یا درست و نادرست هستند. چنین تصویری از تقسیمبندی واقعیتهای جهان به فیزیکی و اخلاقی میتواند برای عقل سلیم عامه جذاب باشد، اما برای بسیاری از فلاسفه با آن مشکل دارند. به عنوان مثال در دیدگاه عاطفهگرایی اخلاقی حکمهای اخلاقی نمیتوانند درست یا نادرست باشند. زیرا بر خلاف دیگر جملههای زبان که برای بیان واقعیتها و به صورت جملههای خبری بیان میشوند، برخی از جملهها هستند که برای بیان رویکردهای اخلاقی بیان شدهاند. در این جملهها که میتوانند امری باشند یا مثلا شبیه هورا یا آفرین هستند، به نوعی تایید یا عدم تایید از طرف گوینده نمایش داده میشود. گر به زنی که قصد سقط جنین دارد بگوییم لطفا این کار را نکن، در حال بیان رویکرد خود نسبت به سقط جنین همراه با تجویز «سقط جنین نکردن» برای آن زن هستیم. این نوع جملهها درست یا نادرست نیستند، بلکه نشاندهنده رویکرد گوینده آن هستند. برای مثال این گزاره را در نظر بگیریم که «کشتن نادرست است». ما میتوانیم عمل کشتن را با جزئیات ان توصیف کنیم و با ارجاع به تمام واقعیتهای فیزیکی و روانشناختی دلایل وقوع آن را توضیح دهیم. اما وقتی صفت نادرست را به این عمل نسبت میدهیم چه ویژگیها و کیفیات اضافهای به آن میافزاییم؟ ما اساسا میگوییم که کشتن از آن نوع کارهایی است که «نباید انجام دهیم». این بخشی از همه ی چیزهای دیگری است که ممکن است به درستی درباره کشتن بگوییم. یعنی به نظر میرسد برای ما کشتن یک ویژگی ذاتی «نباید انجام شود» دارد. با توجه به عجیب بودن وجود چنین ویژگیای در جهان، فلاسفه پیشنهاد میکنند که مفهوم وجود یک چنین ویژگیهای اخلاقی عینی در جهان را با نوعی واکنش عاطفی به چیزها در جهان عوض کنیم. عاطفهگرایی اخلاقی را به دلیل همان مثال آفرین و زنده باد گفتن نظریه «هورا- هو» هم مینامند. این نظریه میتواند مشکلات ذهنگرایی اخلاقی را حل کند. به این ترتیب که درستی و نادرستی برای یک حکم را با تایید و عدم تایید آن عوض میکند. اما یکی از مهمترین مشکلات عاطفهگرایی آن است که نمیتواند جایگاه خرد و استدلال را در اخلاق توضیح دهد. یعنی وقتی یک عاطفهگرا چیزی را نفی میکند و شما میپرسید چرا دلیلی برای حکم اخلاقی خود ارائه نمیدهد. اما حکمهای اخلاقی احتیاج به دلایلی دارند که از آنها حمایت کنند. وقتی یک عاطفهگرا میگوید «مرگ بر دیکتاتور» و شما بپرسید چرا، اگر بگوید من از دیکتاتورها خوشم نمیآید دلیل قابل قبول و قابل دفاعی برای این حکم اخلاقی نیست. بنابراین به نظر میرسد عاطفهگرایی نیز دیدگاهی نیست که بتوان یک چارچوب اخلاقی قابل اعتماد بر اساس آن ساخت. دوراهی شما حال نوبت شماست که به سوال این برنامه جواب دهید. به نظر شما آیا میتوانیم بر اساس احساسات و عواطف درونی خودمان نسبت به درست یا نادرست بودن اعمال و رفتارهای دیگران حکم دهیم؟
منابع: Entry of 'Emotivism' from The Cambridge Dictionary of Philosophy, edited by Robert Audi A Companion to Ethics, edited by Peter Singer 50 Philosophy Ideas You Really Need to Know, Ben Dupré, 2007 • اخلاق و دین، وابسته یا مستقل |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سئوال کرده اید: به نظر شما آیا میتوانیم بر اساس احساسات و عواطف درونی خودمان نسبت به درست یا نادرست بودن اعمال و رفتارهای دیگران حکم دهیم؟
-- محسن ، Apr 7, 2010خب یعنی باید بر اساس احساسات و عواطف درونی دیگران نظر دهیم؟
این سئوال اساسا اشکال دارد .. وقتی سئوالی درست پرسیده نشود مسلما جوابها هم به تنویر فکر ، کمکی نخواهد کرد
اول باید مشخص کنیم احساسات و عواطف از کجا ناشی میشود؟
و کسانی که در این نظر سنجی جواب داده اند نمیشود از روی احساسات و عواطف خود ، به درست یا غلط بودن اعمال و رفتار دیگران واکنش نشان داد باید بگویند پس افراد ، بر اساس احساسات و عواطف چه کسی باید نظر دهند و قضاوت کنند؟
طبق احساسات افراد معروف؟ طبق عواطف و احساسات جو؟
اگر آنها اشتباه کردند چی؟
یا از روی احساسات و عواطف فلان گروه یا فلان رسانه؟ چرا؟ مگر هر کسی مسئول رفتار و کردار و قضاوتهای خود نیست؟ چرا باید افراد، مسئولیت اجتماعی داشته باشند ولی اختیار بیان احساسات و عواطف خود را نداشته باشند؟