خانه > انديشه زمانه > خرمگس آتن > اخلاق و دین، وابسته یا مستقل | |||
اخلاق و دین، وابسته یا مستقلمریم اقدمیaghdami@radiozamaneh.comکورت وونهگات، نویسنده آمریکایی، در یکی از کتابهایش داستانی از آخرین انسان باقیمانده در جهان روایت میکند. این آخرین بازمانده پس از نابودی همه نسل بشر با یک روبات روبرو میشود که میلیونها سال قبل وقتی در حال انجام یک ماموریت بوده، ماموریتاش نیمهتمام مانده است. سفینهی این روبات که در حال بردن پیام از یک کهشکشان به کهکشانی دیگر بودهاست از کار میافتد و در منظومه شمسی گرفتار میشود.
روبات برای حل مشکلاش با دستکاری در ژنوم نخستیهایی که از اجداد بشر امروزی بودهاند باعث تکامل آنها میشود تا موجودات هوشمندی شوند و بتوانند سفینه او را تعمیر کنند. حالا روبات در مقابل آخرین بازمانده بشر ایستاده و قطعهای در جیب آن انسان است که میتواند سفینه روبات را تعمیر میکند. آخرین بازمانده این کار را انجام میدهد و میپرسد پیغامی که روبات آن را میبرده چه بوده است؟ روبات پیغام را باز میکند و میگوید آن پیغام یک کلمه است: سلام. یعنی تمام تاریخ بشر برای رساندن یک سلام بوده است. مسئله وونهگات آن است که حتی اگر هدف یا موجود هوشمندی در پشت زندگی انسان قرار داشته باشد، لزوما زندگی را معنیدار نمیکند. مشکل وونهگات آن است که شاید وجود یک خالق هوشمند هم تضمینکننده اخلاق نباشد. شاید این داستان خیلی تخیلی و ساختگی به نظر برسد، اما میتوان تمام ساز و کار و برنامهریزیای را که پشت وجود آن روبات و بنابراین کل نسل بشر وجود دارد با یک خدای خالق عوض کرد. در واقع میتوانیم اعتقاد به خدا و دین را با این ماجرا جایگزین کنیم و یک سوال مهم بپرسیم. رابطه دین و اخلاق چیست؟ آیا اخلاق با دین همارز است؟ سوالاتی درباره درست و نادرست، خوب و بد، پرهیزگاری و گناه از نوع موضوعهایی هستند که ممکن است موعظهآمیز و خستهکننده به نظر برسند. اما برای مثال سقط جنین، اتانازی، حقوق بشر، رفتار با حیوانات، پژوهشهای سلول بنیادی و بسیاری از موارد دیگر فهرست بیپایانی از موضوعهای بحثبرانگیز هستند. با توجه به این مثالها سوال آن است که دین و اخلاق چه نسبتی با هم دارند؟ در مورد رابطه دین و اخلاق در دو سطح میتوان بحث کرد. نکته اول آن است که بسیاری از مردم دین و اخلاق را یکسان میدانند. یعنی هرچیز اخلاقی را با دین پیوند میدهند و هر چیز دینی را اخلاقی محسوب میکنند. نکته دیگر مسئله عینیت اخلاق و امکان یافتن بنیانهای اخلاق در دین است. در ذهن میلیونها نفر اخلاقیات به طور جدانشدنیای با دین گره خورده است. یعنی رفتارها و اعمال درست یا نادرست هستند به این دلیل ساده که خدا فرمان داده است. خوب خوب و بد بداست برای اینکه خدا گفته است. در هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام، نظام اخلاقی بر مبنای فرمان الهی استوار است. این خداست که فرمان میدهد و انسان باید اطاعت کند. خدا به بندگان خود مجموعهای از احکام را تحمیل میکند؛ اطاعت از این احکام لازمه رفتار پرهیزکارانه است و نافرمانی گناه به شمار میرود. این دیدگاه با عنوان «نظریه فرمان الهی» شناخته میشود. مسلما یک چنین دستورالعملی از قواعد اخلاقی که با دست خود خداوند نوشته شده است، باید نگرانیهایی را که در مورد دیدگاههای اخلاقی ذهنگرایانه وجود دارد برطرف کند. در واقع نظریه فرمان الهی میتواند عینی بودن قواعد اخلاقی را تضمین کند. یعنی این تردید ناخوشایند را از میان ببرد که ما به قواعدی پایبند هستیم که ساخته و پرداخته ذهن خودمان است. معمای اوتیفرو اما طبیعتا به این نظریه انتقادهای زیادی وارد است. یعنی بدون وجود خدا، نظریه فرمان الهی فورا در هم میشکند؛ اما با فرض وجود خدا نیز همچنان این نظریه با مشکلاتی جدی روبروست. احتمالا بزرگترین مشکل این نظریه معمای اوتیفرو است که اولین بار حدود 2400 سال پیش توسط افلاطون در دیالوگ اوتیفرو مطرح شد. در این دیالوگ سقراط درگیر بحثی درباره ماهیت تقوا و امرمقدس با مرد جوانی به نام اوتیفرو میشود. آنها توافق دارند که امر مقدس «هر چیزی است که خدا دوست داشته باشد»، اما سقراط سوال مهمی مطرح میکند: آیا چیزهای مقدس، مقدس هستند برای اینکه خدا آنها را دوست دارد، یا خدا آنها را دوست دارد برای اینکه مقدس هستند؟ نظریه فرمان الهی بر سر این دوراهی گرفتار میشود. به عبارت دیگر آیا چیزهای خوب خوب هستند برای اینکه خدا امر کرده است یا اینکه خدا به چیزهای خوب امر میکند زیرا آنها خوب هستند؟ هیچکدام از این دو گزینه برای نظریه فرمان الهی خوشایند نیستند. ابتدا انتخاب اول را در نظر بگیریم. برای مثال قتل نادرست است برای اینکه خدا چنین فرمان داده است، اما ممکن بود همه چیز برعکس باشد. یعنی ممکن بود خدا امر کند که کشتن مجاز یا حتی واجب است و باید انجام شود فقط برای اینکه خدا چنین گفته است. با این خوانش فرمانبرداری دینی بیشتر به یک اطاعت کورکورانه از مرجعیت تبدیل میشود. بنابراین آیا گزینه دیگر وضعیت بهتری دارد؟ واقعا نه. اگر خدا به خاطر اینکه چیزی خوب است به انجام آن فرمان دهد، پس خوب بودن مستقل از خدا میشود. در بهترین حالت نقش خدا از منبع و بنیان امور اخلاقی به یک پیامبر اخلاقی که دستورها را منتقل میکند تقلیل مییابد. پس ما میتوانیم مستقیما به سراغ منبع برویم و واسطه را از سر راه کنار بگذاریم. حداقل در نقش قانونگذار، به نظر میرسد که به چنین واسطهای نیازی نیست. البته این انتخابی آسان برای آنهایی نیست که به دنبال خدا هستند تا تضمینکننده اخلاقشان باشد. ایمان فراتر از اخلاق یک دفاع معمول در مقابل معمای اوتیفرو پافشاری بر آن است که «خدا خوب است» و بنابراین فرمان شر نمیدهد. اما این استدلال خطر دور یا ناسازگاری دارد. اگر «خوب» به معنای «امر شده از جانب خدا» باشد، «خدا خوب است» گزارهای بیمعنا خواهد بود. معنای این گزاره چیزی شبیه این خواهد بود که « خدا انگونه است که خودش فرمان دهد.» شاید نکتهی امیدوارکنندهتر، معنا کردن گزاره به این صورت باشد که « خدا (همارز) خوب است» و بنابراین فرمانهای او به طور اجتنابناپذیری خوب خواهند بود. اما اگر خدایی و خوبی یک چیز باشند، « خدا خوب است» به وضوح بیمحتوا ست؛ با این حساب این گزاره هیچ محتوای جدیدی اضافه نمیکند و ما در واقع در یک دور افتادهایم. مدافعان نظریه فرمان الهی از آن به عنوان یکی از روشهای اثبات وجود خدا استفاده میکنند. با این استدلال که اخلاقیات و دستورالعملهای اخلاقی وجود دارند و تنها نامزد برای نقش قانونگذاری که منشا صادرکننده فرمانهای اخلاقی است، خداست. بنابراین خدا وجود دارد. اما فلاسفهای مانند کیرکهگارد در این بحث مسئله ایمان را وارد میکنند. فرض اصلی برای این فلاسفه آن است که خدا همواره فرمان به نیکی میدهد و برطبق همین فرض مسئله ابراهیم و امرخدا به قربانی کردن فرزندش را مطرح میکنند. چیزی که خدا از ابراهیم خواست با اصول اخلاقی عادی و روزمره انسانی سازگار نیست. اما بنا به ادعای مدافعان نظریه فرمان الهی، فرمان خدا فراتر از اخلاق انسانی است و بشر لزوما قادر به فهم آن نیست. دوراهی شما حال نوبت شماست که به سوال این برنامه پاسخ دهید. آیا اینکه باور داشته باشید جهان منشایی مادی و طبیعی دارد، یا در مقابل دیندار باشید و به خدا باور داشته باشید میتواند در میزان پایبند بودن شما به اخلاق تفاوتی ایجاد کند؟
در واقع سوالهای جانبی چنین بحثی آن است که آیا بیخدایان میتوانند موازین اخلاقی داشته باشند یا اینکه اخلاق لزوما مخصوص دینداران است؟ در نقطه مقابل آیا همواره پایبندی به اخلاقیات نشانه دیندار بودن است؟ آیا اخلاق بدون دین میتواند وجود داشته باشد یا این وجود دین و اعتقاد به خداست که اخلاق را عینی میکند؟ و در آخر سوال مهم آن است که هنجارهای اخلاقی از کجا میآیند و بنیان آنها بر چه چیزی استوار است؟ منابع: Being Good: A Short Introduction to Ethics, Simon Blackburn, 2001 Philosophy in Practice, Adam Morton, 1996 Practical ethics, Peter Singer, second edition 1993 50 Philosophy Ideas You Really Need to Know, Ben Dupré, 2007 نتایج نظرسنجی برنامه قبل • در نظرسنجی برنامه قبل 61 نفر شرکت کرده اند. سوال این بود که آیا با این توجیه که انتشار یک متن، عکس، یا فیلم ممکن است به سلامت روانی و اخلاقی جامعه آسیب بزند، اجازه داریم جلوی انتشار آن را بگیریم؟ 13 درصد جواب مثبت داده اند. 56درصد گفته اند این کار مجاز نیست و 35 درصد آن را وابسته به شرایط موجود دانسته اند . |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
در حالت کلی باید گفت که بستگی به فرد دارد، باورها فقط گفتارهاست، عملکردهاست که باید مبنای قضاوت قرار بگیرد. اما نکته ای که هست، بی خدایان اخلاق مدار، در حالت ماکزیمم رعایت اخلاق، باعث «جامعه» بهتری می شوند، حال آنکه دین، ادعای این را دارد که هم برای «جامعه» بهتر دستور دارد، هم برای «رشد شخصیت» برنامه دارد. من با این مباحث این روزها خیلی درگیرم و با دوستان بحث می کنم. دوست دارم مطالب بیشتری در این مورد در رسانه ها کار شود چون دغدغه جوانانی است که در حال گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن اند
-- سعید ، Mar 22, 2010اگر باور کامل و به روز باشد فرد دیندار با اخلاق تر است.
-- حامد ، Mar 22, 2010فارغ از این که گزاره های اخلاقی چه ریشه ای دارند می توان گفت معنا دار دانستن جهان ضمانت اجرایی بیشتری برای اخلاق فراهم می کند تا بی خدایی ...
-- احسان ، Mar 22, 2010کلیه خدایان قبل از یهوه (که بنا به موقعیت تغییراتی متفاوت و حتا متضاد مییافت)، پدر مسیح و الله هم، از اهورا مزدای یکتا گرفته تا سنگ و آب و درخت و حیوان و سایر تابو مقدسات ساخته کشش به و یا وحشت از نیروهای طبیعی و روابط اجتماعی ساخته ذهن بشر بوده و هست. بعنوان مثال آنکه الله را رئوف میفهمد و آنکه او را سرکوبگر میشناسد در واقع ذهنیت خود را بیان میکند.
-- بدون نام ، Mar 22, 2010در واقع این اخلاق فردی و اجتماعی است که همچون گذشته نیروی اعتقادی و یا دینی را میسازد و آن را چون ابزار مورد نیاز بکار میگیرد.
هميشه فكر مي كردم رعايت اخلاق در افراد بي دين به علت خردگرايي چشم گير تر باشه اما به تجربه ديدم كه در خيلي از موارد هيچ تفاوتي بين دو گروه دين دار و بي دين وجود نداره !
-- محسن ، Mar 23, 2010داستایوفسکی : "اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است ".
-- Alireza ، Mar 23, 2010وقتی واقعا خدایی وجود نداره دینداران با اخلاق در واقع فریب خوردگانی هستند که در عصر مدرن به زودی متوجه اشتباه خود می شوند و در صدد انتقام گیری و شکتن تمام اخلاقیات برخواهند آمد(نمونه جامعه فعلی ایران). در واقع دین فریبی در عصر حاضر راه مناسبی برای برقراری جامعه اخلاقی نیست و می تواند آثار سوء و بسیار خطرناکی داشته باشد
-- ارشیا ، Mar 23, 2010جواب به سوال شما به دو چیز بستگی دارد اول اینکه یک تا تعریف اخلاق چه باشد؟ خیلی از کارها از دید من اخلاقی است که از دید دیگری ممکن است اخلاقی نباشد. تا تکلیف معنای این کلمه در سوال مشخص نشود اصلا نمی توان به این سوال جواب داد.
-- بدون نام ، Mar 24, 2010حال فرض می کنیم که منظور شما از اخلاق آن اخلاقی باشد که در هر ایدوالوژی خاص برای آن تعریفی مشخص وجود دارد باشد. مثلا مسلمان به اخلاقی که در اسلام او برایش تعریف شده معتقد باشد و یا آن مادی گرا نیز به اصول اخلاقی که برایش محترم است عمل می کند یا خیر.
در این صورت موضوع این سوال اینگونه عوض می شود که آیا آن فرد به انچیزی که اعتقاد دارد ایمان عملی هم دارد یا خیر.
چون واقعیت این است که اکثریت مردم به انچیزی که در نظر اعتقاد دارند در عمل و وقتی که منافع شخصی مطرح می شود عمل نکرده و در واقع ایمان عملی ندارند. چون کسی که ایمان عملی به هرچیزی( اخلاق خدایی یا مادی) داشته باشد به آن حتما عمل خواهد کرد.
در هرصورت به نظر من سوال شما را باید اینگونه عوض کرد که آیا به نظر خواننده آنهایی که ادعا می کنند دیندارند در ادعای خود صادق هستند یا آنهایی که می گویند معتقد به دنیایی مادی ولی با اخلاق.
با تشکر از نویسنده محترم
-- stma12000@yahoo.com ، Mar 24, 2010به نظر من اخلاق به دیداربودن یا نبودن ربطی ندارد
با تشکر از نویسنده محترم
-- بدون نام ، Mar 24, 2010به نظر من اخلاق به دیداربودن یا نبودن ربطی ندارد
به نظر میرسد بشر اهل معامله است مهمتر از خود خدا معاد است . یعنی اگر بشر بداند خدا هست اما معاد را برگزار نمیکند برای خدا تره هم خرد نمی کند. قاعدتا باید دینداران نیکوکارتر باشند.
-- بدون نام ، Mar 24, 2010اما چه خوب میشد با تعریف شاخص های کمیتی قابل محاسبه دانشمندان افراد و جوامع مختلف را در این زمینه مقایسه می نمودند و به یک نتیجه علمی میرسیدند.
به نظر من اخلاق به دینداربودن یا نبودن ربطی ندارد
-- بدون نام ، Mar 24, 2010zeinab
ضمن تقدیر از نویسنده مطلب که به شیوه کاملا حرفه ای در بر انگیختن اندیشه ها تلاش دارد . با توجه به موضوع مطروحه به نظر بله بی خدایان و بی دینان نیز میتوانند قائل به اخلاقیات هستند و در جوامع کم نیستند کسانیکه از دینداران و خدا پرستان از نظر اخلاقی پیشتر هستند .
پایبندی به اخلاقیات بر گرفته از نظام هنجاری و ناهنجاری آن جامعه نشات میگیرد که در طول مسیر زندگی فردی به مرور کسب میگردد.پس نشانه دیندار بودن آن فرد نیست.
-- ناشناس ، Mar 24, 2010اخلاق بدون دین همیشه میتواند وجود داشته باشد .در زمانیکه قانون روابط و بایدها و نبایدها موجود نبوده دین در جایگاه هدایتی قرار داشته است .چرا که هنجارهای اخلاقی از بایدها و نبایدها ی جوامع برخواسته اند .اگر دقت کنید امری در یک محیط پسندیده و در محیطی ناپسند محسوب است (فارغ از بحث دینی و مذهبی ).
و در آخر کلام :
جوامعی نیازمند اعتقاد و ایمان به خدا و ابزاری به نام دین هستند چون هنوز آن آگاهی لازم و رشد را ندارند بدون موضوع مقدس خود قوانین ارتباطی را تدوین کنند .
اخلاقیات امروزه حاصل تجربه بشر در طول تاریخ اجتماعی زیستنش می باشد، اخلاقیات در واقع رفتارهایی را شامل میشود که انسان در زندگی های گروهی دریافته است این رفتارها برای بقایش مفید هستند و در صورت انجام رفتاری غیر از آن بقایش در خطر می افتد، و به نوعی انجام این رفتارها هم در انسانها باعث احساس مفید بودن و لذت ایجاد میکند. که در جوامع مختلف هم اخلاقیات متغیر بوده است، زمانی در قبیله ای رفتاری اخلاقی محسوب میشده در حالیکه همان رفتار در قبیله ای دیگر ممکن است غیر اخلاقی به شمار می رفته است،
-- شیرین ، Mar 24, 2010اخلاقیات کلی و تعریف شده مثل ایثار و یا بد بودن ;کشتن اعضای یک جامعه و هموطن همیشه و در همه جوامع رفتاری مفید محسوب مشیده پس این نوع رفتارها در همه جا پسندیده و اخلاقی محسوب میشود.
همیشه کسانی هم هستند که مقید به اخلاقیات تعریف شده یک جامعه نیستند پس برای جلوگیری از ضررهای احتمالی که توسط آن اشخاص به جامعه وارد میشود قوانین شکل گرفتند.
ولی در کل انسان اگر تمایل به انجام رفتاری داشته باشد که در جامعه اش غیر اخلاقی محسوب میشود به نوعی خودش را توجیه و راضی به انجام آن رفتار میکند، چه دیندار چه بی دین.
فرضا من اگر ترسی از گرفتار شدن در دام قانون نداشته باشم و موقعیتی نیز باشد که با کشتن فردی ثروت هنگفتی را مالک شوم اگر این تمایل تصاحب ثروت در من شدید باشد خودم را بهر نحوی شده توجیه میکنم تا آن شخص را بکشم. واکنش من الان که بی دین هستم با زمانی که دیندار بودم هیچ تفاوتی ندارد، چون با بی دین شدن من شخصیت من تغییر نکرده بلکه فقط آگاهی من نسبت به دین بیشتر شده.
در زندانها ایران پر از خلافکارانی است که شدیدا معتقد به خدا و پیغمبر و ائمه هستند و خود را نیز محق میدانند، مواد مخدر فروش برای لو نرفتن نذر امام حسین میکند و به پلیسی که دستگیرش میکند به چشم دشمن می نگرد و دوست یا همسایه ای که او را لو میدهد را خائن می نامد.
پس دین و یا بی دینی هیچ نقشی در انجام رفتار اخلاقی ندارد و انسانها همیشه رفتاری را انجام میدهند که فکر میکنند با انجام آن رفتار در درجه اول وضیعیت بقایشان و بعد از آن کیفیت زندگیشان بهتر میشود.
اینکه بعضی میگویند یک شخص بی دین چه دلیلی دارد که نیکوکاری کند در واقع نشان از نداشتن آگاهیش از روحیات انسانها و نشناختن انسانها هست.
دوست عزیز خرمگس جان ،ضمن تشکر، لازم است چند نکته را مختصرا عرض کنم: در زمان سقراط دانش بشری با گفتمان، تفکر و اندیشه سوفسطائیان آلوده شده بود، یعنی اینکه آنها روش و نحوه تفکر و گفتگویی را ابداء و اختراع کرده بودند که آنرا سفسطه نامیده اند و با آن تمام پدیده های عالم هستی را محک میزدند. آنها با طرح سوالات و معماهای مختلف سعی در به چالش کشیدن همه چیز داشتند. هیچ امری و اصلی دیگر محترم شمرده نمیشد.از دیدگاه آنان حقیقت توهمی بیش نبود. صاحبان این علم همچون وکلا با گرفتن پول بیشتر حقیقت را باطل و مظلومی را ظالم جلوه میدادند. فساد و هرج و مرج بیداد میکرد. هنر بزرگ سقراط طرح چارچوب و اصول منطق به عنوان روش و مبنای صحیحتر اندیشیدن و تفکر برای نزدیک شدن یا لمس حقیقت بود. سقراط مبتکر روش طرح سوال نبود چرا که سوفسطائیان خود استاد طرح سوالات و معماهای گوناگون بودند، بلکه سقراط با روش مباحثه و گفتگوی مبتنی بر منطق ، تلاش میکرد بی اساس بودن رابطه بین پدیده ها و موضوعات موجود در سوالات آنان را به چالش بکشاند و بر بی اساس بودن آنها صحه بگذارد. این تلاش سقراط با هدف نجات جامعه بیمار و افت زده آتن بود. گرچه سقراط خود از همه این دانش بیزار و بری بود ولی گاه در کشاکش این تبادل نظرات و منازعات علمی خود نیز گرفتار معماهای مبتنی برمقایسه بین غیر متشابهات و متناقض و یا غیر مرتبط میشود.
-- Morid ، Mar 24, 2010این سوال و سوالات مشابه هر از گاهی از بایگانی تاریخ اندیشه بشری بیرون آورده میشود و موضوع کتاب و نشریاتی میشود. هدف اساسی از طرح سوال فلسفی و یا انتزاعی : معلوم شدن مجهولات، شناخت پدیدهها، کشف حقیقت، تسکین الام و درد بشر و در نهایت سعادتمندی بود. سقراط در جواب شاگردانش که میگفتند با این کتابها و اندیشه ها و علوم چه باید کرد ، گفت دوستان عزیز و گرامیم، شوق و ذوق شما را مبینم و میدانم، این دانش، کتب و هر چه متعلق سوفسطائیان است، گر چه بسیار زیبا هستند ولی همه را باید دور ریخت چرا که مبنا و اساس آن برای کشف حقیقت ، پاسخی برای مجهولات و سعادتمندی نیست. باید طرحی نو در انداخت و از نو شروع کرد گر چه راه بسیار و صعب باشد. دوستان عزیز، فلسفه امروز گرچه بسیار گسترده و متنوع تر از زمان سقراط شده است ولی عاری و بری از آفت های سفسطه گونه نیست. در ارتباط دادن مفاهیمی چون خدا ، هستی ، خلقت ، انسان و مضامینی چون اخلاق ، دین ، ایمان بایستی ارتباط منطقی آن لحاظ و تعریف شود. به عنوان مثال منظومه شمسی و اردک تعاریف مختلف خود را دارند همچنین ارتباط ساختاری و مفهومی هم دارند ، برای درک بیماری آفت منقار اردک، لزوم ارتباط آن با منظومه شمسی گر چه میتواند بحثی زیبا و شیرین ایجاد کند ولی از منطق سقراطی به دور است و کمکی به پیدا کردن علت بیماری اردک مثال ما نمیکند. سوال فلسفی همچون درد اردک مثال ما بی جواب مانده و میماند. مرید، از هلند .
اگر خدايي در كار نباشد،پس هدف از زندگي اخلاقي چيست؟يعني اين چه هدفي است كه آدم بيدين براي آن متعهد و مقيد به اخلاق ميشود؟
-- هدهد ، Mar 24, 2010