خانه > انديشه زمانه > اندیشمندان فلسفه > فلسفهی مرگ | |||
فلسفهی مرگحمید پرنیانفرض کنید تا یک ساعت دیگر زنده نیستید. دیگر برای شما بیمعنی است که برای آیندهتان برنامهریزی کنید. آیندهی شما مانند کودکی است که زندگیاش را شما دارید شکل میدهید؛ دوست دارید کودکتان شاد باشد و برای خودش کسی بشود تا بهاش افتخار کنید، و او هم به شما علاقه داشته باشد. مرگ، به همهی این برنامهها پایان میدهد؛ اگر مرگ بهمعنی نابودی باشد، پس از نظر اکثر ما مردن چیز بسیار بدی است. بخش نخست کتاب «فلسفهی مرگ» تاملی فلسفی دربارهی مرگ است. این کتاب نمیخواهد بگوید که مرگ گذاری است به زندگی پس از مرگ، نمیخواهد بگوید که مرگ ادامهی زندگی ما است. بل استیون لوپر1 خیلی صریح ادعا میکند که مرگ پایان زندگی است. لوپر در مقدمهی کتاب ۲۶۴ صفحهایاش مینویسد: «حتی کسانی که به زندگی پس از مرگ ایمان دارند نیز باید به دلالتها و معانی نابودی بیاندیشند. نابودی به آنها خواهد گفت که چرا زندگی جاودان اینقدر برایشان مهم است: این تنها راه خلاصشدن از شر نابودی است.» وقتی میمیریم، از چیزهای خوبی که لذتآور بودند محروم میشویم. اما اگر مرگ، چیزهای بد را از ما بگیرد چه؟ کسی را فرض کنید که عزیزش را از دست داده و بسیار خراب و محزون است، یا کسی که از بیماری لاعلاج و کشندهای رنج میبرد، آیا آنوقت باز هم میگوییم مرگ چیزهای خوب را از ما میگیرد و مرگ چیز بدی است؟ پس میتوان به این نتیجه رسید؛ اگر مرگ بتواند ما را از شر زندگی بد رها سازد چیز خوبی است و اگر ما را از زندگی خوب محروم سازد چیز بدی است. لوپر مدعی است اکثر تئوریهایی که دربارهی مرگ پرداخته شدهاند از این نتیجهگیری دفاع میکنند.
بخش نخست این کتاب «مردن» نام دارد که عمدتن به دیدگاه اپیکور، فیلسوف یونان باستان، میپردازد؛ «اپیکور میکوشد ما را متقاعد سازد که میل به جاودانگی را از کله بیرون کنیم و فکر نکنیم که مرگ به ما آسیب خواهد رساند. از دید اپیکور خیلی سخت است که بفهمیم آیا مرگ به انسان زیان خواهد رساند یا نه؛ تنها زمانی مرگ میتواند کسی را آسیب بزند که وی زنده باشد. در صورتی که اگر کسی مرده باشد دیگر زنده نیست. هم یافتن چنین فردی خیلی سخت است و هم فهمیدن اینکه آیا مرگ برای وی آسیبرسان بوده است یا نه.» اگر بودن را مساوی زندهبودن بگیریم آنگاه لازم است که دربارهی «زندهبودن» بحث کنیم و مشخص کنیم که زندهبودن یعنی چه. فصل دوم کتاب «فلسفهی مرگ» به همین موضوع میپردازد. اگر ما بمیریم و قلبمان را در بدن دیگری پیوند بزنند، آنگاه میتوانیم بگوییم هنوز زندهایم و وجود داریم؟ بخش سوم کتاب دربارهی این بحث میکند که مرگ چیست. در این فصل، لوپر به ما نشان میدهد که مرگ چه تفاوتی با پیرشدن دارد. همچنین با رویکردی تحلیلی، معانی «مرگ» را روشن خواهد ساخت؛ آیا مرگ، روند مردن است؟ یا وضعیتی است که قربانی در روند مردن وارد آن میشود. آیا مرگ، دائمی است؟ اگر هست، پس این دوباره-زندهشدنهایی که پزشکان گزارش دادهاند چیست؟ زندهبودن دانهها تا زمان بهار، تا وقتی رشد کنند دچار وقفه است؛ یا حتی تخمک قورباغهها و انسان که یخ میزنند و پس از بازشدن یخشان زندگیشان جریان پیدا میکند. پس زندگی میتواند دچار وقفه شود و بعد جریان پیدا کند. «روند زندهبودن میتواند دچار وقفه شود و بعد جریان یابد. اما اگر روند مرگ کامل اتفاق بیافتد زندهشدن غیرممکن است.» بخش چهارم کتاب «فلسفهی مرگ» به دیدگاه اپیکور باز میگردد که مرگ نمیتواند به کسی آسیب برساند. «اگر وجودنداشتنِ پیش از تولد برای ما بد نبوده است و اگر وجودنداشتنِ پس از مرگ هم مانند وجونداشتنِ پیش از تولد است، پس وجودنداشتنِ پس از مرگ هم برای ما بد نیست». ولی چون مرگ، ما را از هستی به ناهستی گذار میدهد سخت خواهد بود که بفهمیم آیا این گذردادن سخت است یا نه یا رخدادهای پس از مرگ برای ما دشوار خواهد بود یا نه. «تنها چیزی که از دیدگاه اپیکور آسیبرسان است دردی خواهد بود که متحمل خواهیم شد، تازه آن را هم نمیشود تجربه کرد.» بخش پنجم و ششم، به چالشهایی میپردازد که بخش چهارم ایجاد کرده است؛ چیزی به ما آسیب میرساند که برخلاف علایق و منافع ما باشد، و زمانی زندگی ما آسیب خواهد دید که چیزی آن را بدتر از آنچه هست کند. بر همین اساس، لوپر به مفهوم «بهزیستی» میپردازد. «آنهایی که از آسیبرسانبودن مرگ دم میزنند، آسیب را به درد فرومیکاهند: یعنی مردن ما را از دردکشیدن آزاد میسازد، و آنوقت به ما دیگر آسیبی نخواهد رسید. اما این برداشت از درد، خیلی سادهاندیشانه است. برخی هم میگویند مرگ ما را آسیب میزند چون ما را از خوبیها محروم میسازد.» بخش ششم به معمای زمانمندی اپیکور اختصاص دارد؛ «آسیبرساندن در ظرف یک زمان مشخص روی میدهد؛ یعنی بدترشدن وضعیت ما نیازمند گذشتن مقدار زمان مشخصی است. این پیشفرض اپیکور اشتباه است، زیرا حتی اگر زمانی هم وجود نداشته باشد که زندگی ما در ظرف آن زمان بدتر شود، باز هم مرگ میتواند آسیبرسان باشد.» بخش هفتم و هشتم و نهم کتاب «فلسفهی مرگ» به این میپردازد که آیا خودکشی و قتل شفیقانه و سقط جنین نادرست است یا نه؛ «نادرستبودن قتل با آسیبرساندن در ارتباط است، نتایجی که تا الان دربارهی مرگ گرفتهایم در مورد قتل هم صادق است. اما اگر مرگ برای ما بد نباشد آیا میتوان نتیجه گرفت که قتل نیز از نظر اخلاقی ایرادی ندارد؟ پاسخ به این سووال نیاز به تفکر دقیقی دارد.» لوپر سه دیدگاه را در اینباره طرح و نقد میکند: «دیدگاهِ آسیبرسانی میگوید قتل نادرست است چرا که وقتی کسی را میکشیم به وی آسیب میرسانیم. دیدگاه رضایتی میگوید فرد اساسن صلاحیت این را ندارد که به کشتهشدن خویش رضایت بدهد. دیدگاه سوم، سوژه/ارزش، میگوید که قتل نادرست است زیرا سوژهای که کشته میشود از ارزش ذاتی برخوردار است.» لوپر در نقد دیدگاه سوم مینویسد: «وقتی میگوییم که فرد فرد انسانها از ارزش ویژهای برخوردارند، بیدرنگ با معماهایی از این دست روبهرو میشویم: چه تعداد گوسفند ارزش برابری با یک انسان دارد؟ اگر ارزش دو نفر دوبرابر ارزش یک نفر باشد، آیا مجازیم برای نجات دو نفر یک نفر را بکشیم؟» لوپر بعد دیدگاه چهارمی را مطرح میکند و از آن دفاع میکند: «دیدگاه ترکیبی مانند دیدگاه سوژه/ارزش نمیگوید که افراد از ارزش ویژهای برخوردارند. مانند دیدگاه رضایتی هم نیست که میگوید چون گزینهی کشتهشدن را برای مقتول فراهم نکردهایم پس قتل نادرست است. و نه مانند دیدگاه آسیبرسانی است که میگوید چون قتل به مقتول آسیب میرساند پس قتل نادرست است.» پانوشت: ۱. استیون لوپر، استاد فلسفهی دانشگاه ترینیتی است. Steven Luper, The Philosophy of Death, Cambridge UP, 2009, 264pp. ISBN 9780521709125. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اصولا درباره مرگ و قتل از «آسیب» سخن گفتن نابجا است. آسیب یعنی آنچه که دردی در کسی ایجاد میکند و آن کس پس از آن برای مدتی از وجود آن درد در خودش یا از رنجش روحی ناشی از آن درد رنج میکشد .
-- ذوالفقار ، Apr 5, 2010آدم وقتی میمیرد دیگر وجود ندارد تا مفهوم «آسیب» دربارهاش صدق کند.
مرگ یا قتل به زندگی خاتمه میدهد. زندگی اگر ارزش برای ادامه یافتن داشته باشد مرگ یا قتل به کسانی آسیب زده است که پس از مردن یا کشته شدنِ این فرد زندگی میکنند و از وجود او محروم شدهاند، یعنی از لذتی که بودنِ او برایشان ایجاد میکرده است محروم شدهاند. مثلا، بوعلی سینا مرگش به ما آسیب زد، زیرا اگر بیشتر زنده مانده بود تولیدات علمی بیشتری داشت و سود بیشتری به بشریت میرساند. ولی خودش با مردنش هیچ آسیبی ندیده است. در اینجا «آسیب» بهمعنای «ممانعت از لذت» یا «نابود کردنِ لذت» است. کسی که آن ذلت از او گرفته شده است رنج میبرد پس او آسیب دیده است. باز هم کسی که مرده یا کشته شده است آسیب ندیده است. در ندیجه، مرگ برای کسی که مرده یا کشته شده است هیچ آسیبی در بر ندارد زیرا او دیگر زنده نیست.
در هر صورت خدا به همه طول عمر عنایت فرماید..
-- مغموم ، Apr 5, 2010Marg payane kabutar nist,nist?Marg haghast amma na be daste khode adam!Marg agar mard ast gu nazde man ay ta dar aghushash begiram tang tang!Mohem nist nist ke marg che zamani miayad mohem anast ke vaghti miayad man anja nistam!!tamamie sokhanane naghze bala va dah ha mesle aan ke dar ghoran ,mesle anke kolle nafsen zaeghatal mowt va ya dar enjil torat va digar ketab haye asemanio gheire asemanie ghabele tabiro tafsir amade ast hamegi neshan az ahamiate be sezaye marg baraye ensan darad.be ghole martin heideger hame proje ha va tarh afakania haye ensan ya dasein nime tamam mimanad bejoz yeki,MARG!!bashar hamvare az marg be hezaran dalil vahshat dashte va hame chareh andishi haye ablahanei ham ke karde ast baraye pishgiri az voghue aaan ya be takhir andakhtane aan bude astke namovafagh minamayad.hame methology bashar dabare marg ham hekayat az hamin dadard amma chare chist?nothing!!yani da vaghe bejoz inke tasavor konim ke safhe zendegi manande safhe shatranj ast va har kasi chand ruze nobate oost va faghat be baazi bepardazim charei digari vojud nadaran amma tanha ghesmate shaadi bakhshe ghazie hamn ast ke az ghole voody alen naghl kardam ke mohem nist ke marg che zamani miayaad mohem anast ke hengami ke marg miayad man anja hozur nadaram ,yani dar vaghe righe rahamat ra sar keshideim,agar mahali budo forsati ke ghesmate dovomi ham khaham nevesht ke amigh tar va falsafi be maghule marg bepardazam.M.H.Fard
-- Dr M.H.Fard ، Apr 6, 2010پاراگراف آخر به نظر ناتمام می آید: عنوان می کند که دیدگاه چهارمی معرفی شده و تصریح می کند که این دیدگاه با سه دیدگاه دیگر تفاوت دارد، اما توضیحی در مورد چگونگی این دیدگاه چهارم نمی دهد.
درباره مرگ: اگر زندگی را به عنوان فرصتی یکباره برای تجربه جهان و ایجاد تغییراتی ماندگار و/یا لذت بردن از «موجود بودن» در نظر بگیریم، مرگ به عنوان پایانی بر این فرصت یکباره قابل توصیف خواهد بود. بنابر این مرگ چه بصورت ناخواسته و ناشی از حوادث خارجی و چه بصورت ارادی (در مورد خود یا دیگری) اتفاق بیفتد، تنها به عنوان پایانی بر این فرصت یکباره می تواند در نظر گرفته شود. از این نظر باعث مرگ دیگران شدن از لحاظ اخلاقی و انسانی به هیچ صورتی نمی تواند موجه شناخته شود، اما خواست مرگ خویشتن (به عنوان پس زدن خود خواسته فرصت زندگی) در چارچوب آزادی انتخاب انسان قابل درک و پذیرش است.
-- شبیر ، Apr 7, 2010Great, I never knew this, thanks.
-- Prostate Gland Problems ، May 30, 2010