خانه > انديشه زمانه > عقايد دينی > وداع با اسلام فقاهتی | |||
وداع با اسلام فقاهتیاکبر گنجیاشاره: عارفان وقتی تجربههای عارفانه را از سر میگذرانند، تجربهی خود را «تعبیر» میکنند و آن را «مصور» میسازند. اگر این حکم دربارهی عارفان صادق باشد، به طریق اولی دربارهی دیگران صادق است و آنها هم خدایشان را در حد قد و قامت خود بر میسازند. آیتالله علی خامنهای در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، تصویری از خدای خود برساخته و به مخاطبان عرضه کرده است. میگوید: «نظام اسلامی، نظامی مبتنی بر اطاعت از پروردگار و «نقشه و هندسه»ی الهی است. ... آیهی شریفهی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اساس و مبنای نظام اسلامی است. اطاعت از «خط و نقشه پروردگار برای سعادت جوامع انسانی»، مرتبهای بالاتر از اطاعت در مسائل و عبادات فردی دارد و تحقق آن نیازمند تلاش جمعی یک ملت است و «جمهوری اسلامی ایران» نیز نتیجه و تبلور اطاعت از راه و هندسهی الهی است. در نظامهای اجتماعی غلط و غیرالهی، اقدامات فردی نمیتواند کشور و جامعه را به سعادت برساند اما در نظامهای متکی بر نقشهی الهی، تخلفات فردی قابل اصلاح و مشکلات و نقائص قابل رفع است و این واقعیت، اهمیت بینظیر تشکیل نظام مبتنی بر نقشهی الهی را در سعادت ملتها اثبات میکند»1. این تصاویر، نتایج الهیاتی و سیاسی بسیار دارند. مقالهی حاضر به برخی از زوایای این مدعیات خواهد پرداخت. ۴. خدای عارفان: باید شاکر بود که سنت عرفانی مسلمین خدای دیگری را به ما معرفی کرده است. آن خدا، البته خدای نقشهکش آیتالله علی خامنهای نیست. عارفان و فیلسوفان مسلمان، لیس کمثله شی (شوری،۱۱) را محکمترین محکمات قرآن به شمار میآورند. ابنعربی در این خصوص نوشته است: «خدا نه شبیه چیزی است و نه چیزی شبیه اوست. حال چگونه کسی که شبیه اشیا است (یعنی انسان) میتواند کسی را که نه شبیه چیزی است و نه چیزی شبیه اوست بشناسد»2. اگر صورت انسانی (تشبیه خداوند به انسانها) بر امر بیصورت (تنزیه خداوند) افکندن مجاز باشد، آنگاه نوبت آن فرا میرسد که از رحمت، غضب، مکر، انتقام و جباریت او سخن بگوییم. اما اگر خداوند از هیچ جهتی از جهات، شبیه هیچ موجود دیگری نباشد، همانگونه که غزالی گفته است، «اصولاً جمیع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار میروند، مجازی و استعاری میشوند». ملاصدرا در تفسیر آیهی الرحمن الرحیم (فاتحه،۳) نوشته است، با توجه به اینکه انفعالات درونی برای خداوند محال است، رحمت در مورد خداوند در معنای مجازی به کار رفته است[۳]. ملاصدرا آیاتی را که از غضب خداوند سخن گفتهاند، تأویل میکند، برای اینکه تغییر احوال خداوند، به معنای قبول وجوه امکانی در خداوند است، و این با کمال مطلق خداوند تعارض دارد. مطابق قاعدهی فلسفی، واجبالوجود بالذات، واجبالوجود من جمیع الجهات و الحیثیات است. از این رو، وجوه و صفات امکانی، با وجود واجب، سازگار نیست. صدرا کلمهی غضب را دربارهی خداوند، به اعتبار مبادی انفعالی آن، ممتنع به شمار آورده است. غضب به عنوان یک کیفیت نفسانی، بههیچوجه دربارهی خداوند نباید به کار رود4. شیخ مفید هم با مسالهی صورت انسانی بخشیدن به خداوند روبهرو بود. او در خصوص صفت ارادهی خداوند مینویسد: «ان الله تعالی مرید من جهه السمع و الاتباع و التسلیم علی حسب ماجاء فی القرآن ولا اوجب ذالک من جهه العقول». یعنی: مریدبودن خداوند سبحان، تنها از طریق سمع و لزوم پیروی از نقل پذیرفته میشود، زیرا در قرآن اراده به عنوان یک صفت برای خداوند ذکر شده است، ولی برای اثبات این صفت دلیل عقلی وجود ندارد5. ابوالفتح کراچکی، شاگرد شیخ مفید (متوفای سال ۴۴۹)، در کتاب کنزالفوائد، کاربرد صفت اراده برای خداوند را مجازی، نه حقیقی، به شمار آورده است: «... وان له صفات مجازات و هی وصف الله به نفسه من انه یرید و یکره...»6. اگر صورتافکنیهای انسانی بر خداوند بیصورت، به طور مجازی، روا باشد، در آن صورت عارفان ما چهرهای رحمانی از او به تصویر کشیدهاند. محیالدین عربی در فصوص الحکم به نکتهی نغزی اشاره کرده است: «بدان که رعایت شفقت بر بندگان خدا سزاوارتر است از غیرت در راه خدا. داوود میخواست که بیتالمقدس را بسازد. آن را چند بار ساخت و هر بار ویران شد. به خداوند شکایت کرد. خداوند به او وحی نمود که خانهی من به دست کسی که خونریزی کرده برپا نمیشود. داوود در جواب گفت مگر خونریزی ما در راه تو نبوده؟ خداوند فرمود بلی، ولی مگر آنان بندگان من نبودند؟ ... غرض از این حکایت این است که باید عالم انسان را پاس داشت و برپاداشتنش بهتر از ویرانکردن آن است»7. آری دستان شما خونین است. شما ممکن است با برساختن «خدای نقشهکش» همهی جنایات و شکنجهها و سرکوب را نقشهی او برای حفظ نظام قلمداد کنید، اما اگر خدواند خانهای داشته باشد، خانهی او به دست خونریزان ساخته نمیشود. خدای هر کس، موجودی است در حد وجود او. ابنعربی با توجه به حدیث من عرف نفسه عرف ربه میگوید: «اگر به نفس خودت راه پیدا کردی، میفهمی که تو کیستی و اگر فهمیدی که کیستی، پروردگارت را شناختهای و در این هنگام در خواهی یافت که آیا او هستی و یا نیستی»8. «کسی که قول پیامبر(ص) را که فرمود: خدا آدم را به صورت خویش آفرید (خلق الله آدم علی صورته) و نیز قول او را که فرمود: هر که خود را بشناسد خدا را میشناسد (من عرف نفسه عرف ربه) ... را درک کند، ضرورتاً خواهد فهمید که هر کس نفس خود را این چنین ببیند پروردگار خود را دیده است»9. «هر کس خود را با این معرفت بشناسد پروردگارش را شناخته است زیرا خدا او را به صورت خویش آفریده است بلکه او عین هویت و حقیقت انسان است»10. «منزل الفت عبارت است از نسبت جامع بین حق و خلق و آن همان صورتی است که انسان بر آن آفریده شده است، لذا هیچکس جز انسان ادعای الوهیت نکرده است»11. «اصل علم به خدا، علم به نفس است. بنابر این، علم به خدا همان حکم علم به نفس را دارد»12. آری آنچه شما دیدهاید، نفس خودتان بوده است، نه چیزی دیگر. خدای شما در اندازهی نفس شماست. شما خدایی مطابق نفس خود برساختهاید. در حقیقت، مدعیات شما چیزی نیست جز خود را خدا یافتن، یا خود را خدا قلمدادکردن. اما مولوی به درستی گفته است که خداوند در هیچ یک از این صورتها نمیگنجد: از همهی اوهام و تصویرات دور گاه خورشید و گه دریا شوی اما آن حقیقت بیصورت، از همهی صور میگریزد: بگیر دامن لطفاش که ناگهان بگریزد ۵. نتیجه: استبداد دینی، برای موجهسازی خود، الهیات سازگار با دیکتاتوری برمیسازد. خدایی که در شکنجهگاهها، تیراندازیها، اعدامکردنها، دروغبافیها، اتهامزنیها، سنگسارها، قطع دستها، تازیانهزدنها؛ حاضر و ناظر است و همهی این افعال، نقشه و فعل خود اوست. او مکار و جبار و منتقم مجسم است. اما خدای دیگری هم وجود دارد که آدمیان را آزاد آفرید تا بندهی دیگری نباشند، و آنان که پردههای حجاب از پیش چشمانشان کنار رفته بود، جبار نبودند و نیستند. دان کیوپیت گفته است: «چیزی که تاکنون توانسته است اسلام و مسیحیت را حفظ کند سنت عرفانی آنهاست. البته سنت عرفانی هیچگاه سلطه و سیطره نیافت، بلکه همیشه عاملی بود برای تعدیل، اعتراض و اصلاح»13. به نظر کیوپیت، «عرفان امری سیاسی است»14. او سنت عرفانی را بهترین ابزار برای مبارزهی با کاپیتالیسم و بازاریکردن کل قلمروی زندگی به شمار میآورد. او سلطهی فقیهان را به زیان دین و نافی آزادی آدمیان معرفی میکند. فقها دین را به آییننامهی حزبی فرو میکاهند. میگوید: «عارفان در سنت قدیمیتر رادیکالیسم دینی قرار دارند که به عیسی و پیامبران قبل از او بر میگردد و همیشه به دین واسطهمند و تأخیر انداختن نامحدود رستگاری در نظامی که از این تأخیر سود میبرد، معترض بودهاند»15. «نوشتهی عرفانی، مثل ساختارشکنی ... نتیجهاش اضمحلال یا برچیدهشدن همهی اصول، سلسلهمراتب، معیارها، و بنیادها و در نتیجه ذوبکردن همهچیز در نبود - یعنی پیوستار سیال و یک سطح – است»16. به گمان او مشکل از آنجا ناشی میشود که «مردم به خدا عینیت میبخشند و نظامهای دینی که بسیار سودجو هستند از زودباوریشان بهرهبرداری میکنند و همین که چنان نظامی تأسیس شد، این نظام منافع خود را در آن میبیند که مردم را زودباور و سادهلوح نگهدارد»17. خدای فقیهان درست همانند پادشاهان خودکامهی دنیوی رفتار میکند. وداع با اسلام فقاهتی، وداع با خدایی است که فقها برساختهاند. اما وداع با خدای فقیهان، وداع با دینداری نیست. عارفان، خدای دیگری را به دینداران معرفی کردهاند. اگر خدایی وجود داشته باشد، که دارد، آن خدا موجودی متشخص، انسانوار و پادشاه جهان نیست که نهتنها خود جبار است، بلکه جباران را هم بر مومنان مسلط کرده باشد. خدای فقیهان، برساختهای است سازگار با استبداد دینی، و موجهساز نظام سلطانی خودکامه. به سرعت عصبانی و خشمگین میشود. رفیقباز و پارتیباز است. حیلهگر و مکار است. اما معلوم نیست چرا این خدایی که اجرای شریعت (احکام فقهی) تا این حد برای او مهم و اساسی است، همهی ابنای بشر را رها کرده و فقط به شیعیان ایران چسبیده است؟ مدعای نوشتار حاضر این است که به نام فقه، یا حتی عرفان، نمیتوان عقلانیت را تعطیل کرد. تعطیل عقلانیت انتقادی گشایندهی اشکال متنوعی از راههای خطرناک است. به عنوان مثال، ایمانگرایی کیرگگور دینداری را عملی ذاتاً غیر عقلی و غیر اخلاقی به شمار میآورد. دیندار شدن نزد وی، مستلزم رابطهی تن به تن با خداوند است. مطابق پروژهی ایمانگرایی او، کاملاً امکانپذیر است که خداوند برای اثبات ایمان، از مومن بخواهد که به عملی غیراخلاقی مبادرت ورزد. کیرگگور مدعی بود که خداوند از ابراهیم درخواست کرد تا برای اثبات ایماناش دست به کاری غیراخلاقی (کشتن فرزندش) بزند. ناقدان پرسیدهاند: آیا معیاری برای تمایز ابراهیم از یک قاتل وجود دارد؟ یعنی آیا درستی عمل را میتوان با دلیلی موجه ساخت یا در اینجا تفاوت چندانی مابین شهسوار ایمان و اهریمن وجود ندارد؟ چگونه میتوان مطمئن شد که ما واقعاً در معرض امتحان الهی قرار گرفتهایم؟ اگر فردی چون آیتالله خمینی احساس کند مجاز است چند هزار زندانی را قتل عام کند، چون خدا به او چنین امر کرده است، چه باید کرد؟ به رهبران جمهوری اسلامی بیاندیشید که همگی فکر میکنند - یا قلمداد میکنند - که در معرض امتحان الهی قرار گرفتهاند و قتل عام مردم را با دستور خداوند و نقشههای او موجه میسازند18. به همین دلیل برخی از فیلسوفان دین گفتهاند: «اگر من به شما بگویم که خداوند به من فرمان داده تا کلیهی اعضای کلیسای پرسبیری را به قتل برسانم، بدیهی است که شما در مکاشفهی من شک خواهید کرد چرا که معتقدید خداوند هرگز چنین فرامینی به من نخواهد داد»19. اساساً تجربهی عرفانی، تجربهی رویارویی با امر بیصورت است، نه دریافت دستور قتل عام. هر حکم سرکوبی (زندان، شکنجه، ترور، اعدام، و ...) برساختهای انسانی است، نه محصول تجربهی عارفانه (یا هر تجربهی دیگری). درست است که تجربهی تفسیرناشده وجود دارد، اما تجربهی آشکارگی خداوند را نمیتوان، قتل و شکنجه «تعبیر» کرد. نه تجربهی خداوند، تجربهی میدان جنگ است، و نه جمهوری اسلامی، نقشه و هندسهی خداوند. پانوشتها: ۱. رجوع شود به اینجا ۲. ابنعربی، الفتوحات المکیه ،بیروت، دارصادر، جلد ۱، ص ۱۱۹. ۳. محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، انتشارات؟؟؟؟؟، جلد اول، صص ۶۸ - ۶۹. ۴. تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بیدار، جلد اول، ص ۱۴۳. ۵. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص ۱۹. ۶. ابوالفتح کراچکی، کنزالفوائد، به تحقیق شیخ عبدالله نعمه، چاپ بیروت، سال ۱۴۰۵، ج ۱، ص ۲۴۱. ۷. محیالدین عربی، فصوص الحکم، فص حکمت نفیسه در کلمات یونسیه، تصحیح ابوالعلاء عفیفی، ص ۱۶۷. ۸. الفتوحات المکیه، جلد ۱، ص ۶۹۵. ۹. الفتوحات المکیه، جلد ۱، ص ۲۵۶. ۱۰. فصوص الحکم، جلد ۱، ص ۱۲۵. ۱۱. الفتوحات المکیه، جلد ۲، ص ۱۰۲. ۱۲. الفتوحات المکیه، جلد ۳، ص ۱۲۱. ۱۳. دان کیوپیت، عرفان پس از مدرنیته، ترجمهی اللهکرم کرمیپور، مرکز مطالعات و تحقیقات، ص ۱۳۷. ۱۴. پیشین، ص ۱۴۴. ۱۵. پیشین، ص ۱۶۸. ۱۶. پیشین، ص ۲۰۱. ۱۷. پیشین، ص ۲۱۹. ۱۸. سخنان آیتالله جنتی را در پانوشت ۶ از نظر گذراندیم. اینک نظرات دو تن دیگر از آنها را پی میگیریم؛ آیتالله محمد صادق (محیالدین) حائری شیرازی، نمایندهی ولی فقیه در استان فارس، نمایندهی استان فارس در مجلس خبرگان رهبری، در شبکهی خبر صدا و سیما گفته است: «ولی فقیه، نگاه نکنید که او سرش عمامه است و عمامه نرم است و میتوانید بهاش کله بزنید؛ پشت سر این امام زمان است، اون فولادیست. سر خودتان خرد میشود. وقتی پشتوانهی مردمی اینها به صفر برسد، یقین بدانید نیروی قوهی قضاییه بزرگترینهای اینها را میگیرد و هیچ اتقاقی هم نمیافتد. من میخوام یک مثال بزنم برای شما. موسی خیابانی دستگیر شد، تمام کوچههای شهرهای دور و نزدیک ما، سیاه شد ازین شعار: موسی خیابانی را آزاد کنید، یک نفر، نه اذیتاش کردند، نه کاری، فقط به دلیل اسنادی که همکاری با روسها داشتند؛ با این اسناد دستگیر شد. گروهکها این قدر موقعیت داشتند که یک نفرشان را نمیتوانستیم کاری بکنیم اینها در یک راهپیمایی برخورد کردند و مردم را کشتند. آقای سید حسین موسوی تبریزی دادستان بود. عصر اینها را دستگیر کرد، شب کشتهها و اعدامشدههای اینها رو، ۳۰ نفر را پشت رادیو گفت. هیچ اتفاقی هم نیافتاد. به خاطر چی؟ به خاطر اینکه کشتندشون. مردم هرچی از اینها کشته بدهند، به نفع شان است، نیروی انتظامی از اینها، بکشند از نیروی انتظامی، به نفع توست. وقتی که، دستگیرکردن بد است، بازداشتکردن، همهی اینها بد است. مظلوم نکنید دشمنتون را. این [ولی فقیه] پشتوانهای دارد، از این که از راه اطاعت خدا و اطاعت رسول به ولایت رسیده، نیاز ندارد که به وسیلهی قدرت سرکار باشد. اما جاهای دیگه، که ولایت را از راه زور و زر و تزویر بهدست میآورند، ولو این که عنوان ولی امرشان را از قرآن گرفته باشند، نیاز دارند با قدرت حاکمیت امنیتی خودشان را اداره کنند. کشور شما نیاز به این نیست که ولی فقیه را با نیروی امنیتی حفظاش کنیم، مردم نیرویاش هستند، مردم با آن هستند». رجوع شود به این لینک. سید حميد روحانی، مورخ درباری جمهوری اسلامی، در مصاحبه با يک نشريهی متعلق به بسيج دانشجويی با اشاره به اعدامهای سال ۱۳۶۷ خاطر نشان کرد: «جریان سال ۶۷ اینگونه بود که منافقینی که در زندان بودند به شکل تاکتیکی اعلام توبه کردند. پس از پذیرفتن آتشبس که منافقین به ایران حمله کردند اینها هم در زندان آشوب کرده و شروع کردند به آتش زدن زندان و اینکه آنها که میرسند به تهران، کار را یکسره کنند! امام هم فرمود آنهایی که بر سر (موضع) هستند مهدورالدمند و باید محاکمه و مجازات شوند و آن اعدامها توانست چشم فتنه را دربیاورد و ریشهی آن جریان را بخشکاند. من فکر می کنم در فتنهی اخیر هم اگر یک چنین برخورد قاطع، جدی و انقلابیای انجام نشود، این مشکل ادامهدار میشود». ۱۹. یک مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفهی دین، ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، ص ۲۳۹. بخش پیشین • خدای نقشهکش و هندسهساز |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
از آقای گنجی به خاطر نوشته های قوی و صریحشان بسیار متشکرم.
-- نادر ، Feb 27, 2010فکر می کنم بعضی مسایل فلسفی تحت عنوان خدای عارفان ذکر شده که خوب بود سرفصل مناسب تری برای این بخش انتخاب می شد.
جوامع بشری در هر زمانی و هر مکانی یک موجود قهاری به نام خدا برای خودشان ساخته اند تا از او فرمان ببرند. اکثریت جامعه همیشه نیاز به آن دارد که از یک قهاری فرمان ببرد تا بتواند که خودش نیز بر زیردستانش قهاریت کند. توجیه قهاریت فقط با اطاعت از یک خدای قهار امکان پذیر است. خدا قهار است. ما نیز قهاریم. فقهای شیعه یک علی برای خودشان ساخته اند که تیغ می کشید و هرکه مخالف فکر او است را به هزاران می کشد. فقیه شیعه اگر این علی نداشت نمی توانست که جنایت بزرگ ضد بشری سال ۱۳۶۷ را بیافریند. اکنون نیز برای توچیه تقلب بزرگ ۲۲ خرداد ۸۸ نیاز به یک خدای مکار نقشه کش دارد و این را برای خودش ساخته است. این خدای بی رحم آدمخوار را نخستین بار سلاطین صفوی در ایران ساختند و تا امروز برای ما مانده است. مؤسساتی نیز دارد که علاوه بر مؤسسه ولایت فقیه عبارت است از چاه پردرآمد جمکران، گنبد پردرآمد امام رضا، گنبد پردرآمد معصومه قم، گنبد پردرآمد شاه چراغ، و صدها گنبدک دیگر. درآمد جمکران و امام رضا و معصومه در سال سر به آسمان می زند، ولی این همه درآمد که با فریب و نیرگ از جیب مردم فریبخورده بیرون کشیده می شود به کجا می رود و چه کسانی بر میدارند و با آن چه می کنند؟ ببینید که تلویزیون جمهوری اسلامی چه اندازه تبلیغ می کند که به امام رضا بروید به چاه جمکران بروید به معصومه قم بروید. همه اش برای آن است که مردم بروند و پول ببرند و به آنجاها بریزیند برای فقیهان.
-- ذوالفقار علی ، Feb 27, 2010از هزار و دویست سال پیش که خدای ما مورد چالش متکلمین قرار گرفته است بیش از هفت هزار جلد کتاب در اثبات وجود این خدا نوشته شده است و هنوز هم نوشته میشود ولی یک کتاب هم تا امروز نتوانسته که وجودش را اثبات کند. تنها کاری که کرده اند آنکه نظام مقدس جمهوری اسلامی هرکه درباره وجود این خدا شک کند را اعدام میکند تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند. خدا برای آنها دکان درآمد است و اگر تو مردم را درباره اش به شک اندازی درب این دکان پردرآمد تخته خواهد شد. و این همه دستگاه پرتجمل ملایان برچیده خواهد شد و دیگر چه کسی زندگی انگلی داشته باشد و برای مردم دروغ ببافد و سلطنت دینی بکند؟ اینها مردم را میکشند یا زندانی میکنند تا مال بیشتر از فریبخوردگان بگیرند و سلطنت کنند. بنگرید به ثروتهایشان!! همه را از جیب مردم فریبخورده بیرون کشیده اند. الهیاتی که اینها ساخته اند الهیات فریب و نیرنگ است، الهیات دروغ سازی و جهالت پروری است برای آنکه مردم فریب بخورند و پول بدهند. تا فقیه وجود دارد این خدای ساختگی که فقیهان ساخته اند نیز با قدرت تمام بر مردم عوام فرببخور سلطنت میکند. کنار زدن این خدای ساختگی مستلزم برچیده شدن دستگاه فقهاهت است. تا فقیه هست آفریدگار جهان نخواهد توانست که در جامعه تجلی یابد. زیرا هر لحظه که تجلی کرده خدای ساختۀ فقیهان او را به شمشیر زده و کشته است.
خردورزی و اندیشۀ فقاهتی دو مقولۀ متضاد هستند. فقیه دشمن خرد است و از این رو از علوم انسانی می ترسد. اگر مردم به خود آیند دیگر نمی توان که مالهاشان را به نیرنگ از جیبهاشان بیرون کشید و به جیب فقیه سرازیر کرد.
جناب گنجی نوشتار بسیار متین و عقلانی است .فقط بعد خواندن آن فکرم رفت سراغ غزوات رسول اکرم و کشور گشایی چهار خلیفه راشدین. آیا خدا و تفکر پشت سر این جنگها خدای فقها بوده یا خدای عرفان؟
-- homayoun ، Feb 28, 2010از اکبر گنجی میپرسم با استعدادی که در متون ابراهیمی از نظرگاه متنی هست ایا خدای فقیهان به متن نزدیکتر نیست؟اخوندهای ایرانی خیلی شبیه اخوندهای یهودی هستند.این دو هر دو به استعداد متن قران و تورات بوجود امده اند.
خدای عارفان هم البته میتوان ازمون کرد.اما خمینی خود مدعی عرفان بود.البته از اشعارش پیداست هیچ تجربه عرفانی نداشته است.برعکس مولوی.احتمالا او فقط یک مفسر کلاسیک متون عرفانی است نه تجربه گر ان.
-- حسین ، Mar 5, 2010اما در هر صورت خدای متشخص انسانوار استعداد متن قران و تورات است.لیس کمثله شی یک ایه تنزیهی و کثیری ایات تشبیهی هم در مقابلش هست.مثل امدن خدا جا ربک و املایکه صفا صفا و همچنین ایه خلقت انسان به دو دست که درقران امده.ومشکل مفسرین این بوده اگر دست نشانه اراده است پس چرا به دو دست که نشانه انسان است اشاره کرده است؟مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ
انسان های دانشمند نميتوانند پاسخ بسياری از سؤالات افرادی راكه به مقامهای علمی بالا نرسيده اند بدهندچون آنان مسائلی را ميدانند كه ديگران نميدانند.
-- بدون نام ، Mar 6, 2010