خانه > انديشه زمانه > خرمگس آتن > خشونت آدمهای خوب | |||
خشونت آدمهای خوبمریم اقدمیaghdami@radiozamaneh.comآیا قتل، شکنجه و خشونت تنها توسط گروه خاصی از انسانها انجام میشود، یا هر کسی تحت تاثیر شرایط قابلیت انجام چنین اعمالی را دارد. آزمایش زندان استانفورد که یکی از جنجالیترین آزمایشهای روانشناسی در چند دهه گذشته است، برای آزمودن و مشاهده چنین رفتارهایی طراحی و اجرا شد.
شبیه سازی زندان «فیلیپ زیمباردو» به همراه گروهی روانشناس از دانشگاه استانفورد در سال ۱۹۷۱ آزمایشی را بر روی گروهی داوطلب از دانشجویان انجام داد. آنها به دو گروه تقسیم شدند. در گروه اول نام افراد را با شمارههایی عوض کردند برای اینکه فردیت آنها را از بین ببرند. بر روی لباسهای آنها روپوش آزمایشگاهی پوشاندند و کلاههایی که فقط دو سوراخ برای چشم داشتند بر سرشان کردند. به این ترتیب تبدیل به «زندانی»های آزمایش شدند و در جایی که دقیقا شبیه زندان طراحی شده بود از آنها نگهداری شد. گروه دیگر هم بهطور مشابه نامهایشان با شمارههایی عوض شد و لباسهایی پوشیدند که نقش «زندانبان» را برای آزمایش بازی کنند. انتخاب دانشجویان کاملا با دقت انجام شده بود؛ همه آنها از لحاظ جسمی و روانی کاملا سالم بودند. حتی این نکته هم از نظر آزمایشگران دور نمانده بود که همه داوطلبها از نظر جنسیت و رنگ پوست یکسان باشند تا عاملی برای رفتار متفاوت آنها با یکدیگر نباشد. همه شرکتکنندههای آزمایش هم میدانستند که در حال شبیهسازی شرایط زندان هستند و هر گروه باید نقش خود را بازی کنند.اما پس از چند روز زندانبانها و زندانیها نقش خود را کاملا جدی گرفتند و رفتارهای خشنی از خود نشان دادند. زندانبانها تمایل داشتند که زندانیها را کنترل کنند به طوریکه شبها مخفیانه آنها را آزار میدادند. در ساعتهایی آنها را تفتیش میکردند و مجازاتهای اضافهای مانند شستن کاسه توالت با دست به آنها تحمیل میکردند. در طول روز هم با داد و فریاد آنها را آزار میدادند، یا وقتی رد میشدند از آنها پشت پا میگرفتند برای اینکه بخندند. در واقع فیلمهای ضبط شده نشان داد که در عرض شش روز رفتار آنها به شدت سادیستی و به راستی آنقدر خشن شده است که آزمایش باید سریعا متوقف میشد. او مجبور شد آزمایش را خیلی از زودتر از موعد دو هفتهای از قبل پیشبینی شده قطع کند. زندانیها و زندانبانها نقششان را بیش از اندازه جدی گرفته بودند و از مرزهای تعیین شده فراتر رفتند. او بعدها با لحن تاسفباری گفت: «این افراد همگی صلحطلب بودند، اما تبدیل به یک مشت نازی شدند!» حال سوال این است که آیا مرز بین صلحطلبی و مانند نازیها رفتار کردن اینقدر باریک است؟ آیا قاتل بالفطره وجود دارد یکی از بزرگترین چالشهای فلسفه معمایی است که با یک پیشگویی باستانی در معبد دلفی مطرح شده است. دستوری که خیلی ساده است: «خودت را بشناس». حال با توجه به این توصیه که بسیار ساده مینماید، آیا واقعا در درون افرادی که اساسا آدمهای خوبی هستند انسانهایی دگرآزار و خشونتطلب مخفی نشدهاند؟ متاسفانه، به نظر میرسد که تفاوت میان این دو رفتار به باریکی یک تار مو است و نه آنقدر زیاد که بسیاری از فلاسفه تصور میکنند. تنها در چند دهه گذشته شاهد آدمهای خوبی بودهایم که جنایتهای جنگ جهانی اول را انجام دادهاند یا مسئول جنایات انجام شده در کورههای آدمسوزی بر علیه دشمنان رایش سوم بودهاند. مسئول اردوگاههای کار اجباری در زمان استالین، یا نسلکشی در رواندا، کامبوج و بالکان بودهاند. این فهرست تمامی ندارد و میتوان صفحههای فراوانی به آن افزود. آیا همه کسانی که مسئول چنین جنایاتی بودند، قبل از اینکه این اعمال را انجام دهند همهگی آدمهای بدی بودهاند؟ این سوالی است که زیمباردو با انجام آزمایش زندان استانفورد سعی داشت به آن پاسخ دهد. نتایج آزمایش نشاندهنده تاثیرپذیری و اطاعت افراد بود وقتی که مورد حمایت اجتماعی، قانونی یا ایدئولوژیک باشند. بر طبق نتایج آزمایش رفتار شرکتکنندهها بیش از آنکه ناشی از چیزی ذاتی و درونی در شخصیت فردی آنها باشد، تحت تاثیر شرایط محیطی قرار دارد. این نتایج با آزمایش میلگرم که در سال ۱۹۶۱ در دانشگاه ییل انجام شده بود سازگاری داشت. استانلی میلگرم» در آن آزمایش که تحت پوشش یک تست حافظه انجام میشد، میخواست این نکته را بررسی کند که افراد چگونه قانع میشوند که رفتارهای خشن نسبت به دیگران انجام دهند. در آن آزمایش فرد مورد آزمایش قرار بود در نقش یک معلم از یک دانشجو آزمون حافظه بگیرد. او باید با هر جواب اشتباه، شرکتکننده آزمون حافظه را با شوک الکتریکی تنبیه کند. در واقع شوکی در کار نبود و همه اینها برای آزمودن رفتارها و واکنش شرکت کنندهها بود که بسیاری از آنها با شنیدن فریادهای دانشجو آزمایش را ترک میکردند. اما آزمایشگر اصلی از آنها میخواست یا دستور میداد که باید آزمایش را ادامه دهند. این آزمایش برای آزمون میزان فرمانبرداری افراد در انجام کارهای غیراخلاقی طراحی شده بود که بیشتر آنها از دستور آزمایشگر اطاعت کردند. آیشمن، زندانبان ابوغریب یا یک آدم عادی آزمایش میلگرم درست سه ماه بعد از شروع دادگاه آدولف آیشمن جنایتکار جنگی جنگ جهانی دوم انجام شد. میلگرم در پژوهشهای روانشناسی خود به دنبال پاسخ به این سوال بود که آیا آیشمن و همدستاناش در جریان هولوکاست قصد و نیت مشترکی داشتند. حداقل در مورد هدفهای هولوکاست. به زبان دیگر آیا یک معنای اخلاقی مشترک بین کسانی که مسئول آن بودند وجود داشت؟ میلگرم به دنبال یافتن شواهد برای این ادعا بود که میلیونها همدست هولوکاست تنها دستورات را اطاعت میکردند بدون اینکه عمیقا از نظر اخلاقی به آن باور داشته باشند. آزمایش میلگرم با اینکه به خاطر انگیزهها و ادعایی که مطرح میکرد بسیار جنجالی و بحثبرانگیز شد، اما به اندازه آزمایش زندان استانفورد که ده سال بعد از آن انجام شد مورد حمله منتقدان قرار نگرفت. در واقع استانداردهای اخلاقی کنونی در روانشناسی دیگر اجازه انجام چنین آزمایشهایی را نمیدهد. ضمن اینکه منتقدان هم ادعا میکنند نتایج این آزمایش میتواند بهراحتی و به صورت غیرعلمی تعمیم داده شود. بدون اینکه به شرایط آزمایش و شخصیت فردی شرکتکنندهها اهمیت داده شود. در واقع در یک زندان واقعی شخصیت فردی هر زندانی عامل مهمی در رفتار او به شمار میرود. این کاملا بر خلاف نتیجه آزمایش است که شرایط زندان به خودی خود رفتار افراد را کنترل میکند. با وجود همه این انتقادها آزمایش زندانی همچنان موضوع بحث مهمی در اخلاق و روانشناسی رفتاری به شمار میرود. وقتی در سال ۲۰۰۴ فجایع زندان ابوغریب فاش شد، آزمایش استانفورد دوباره مورد توجه عمومی قرار گرفت. بسیاری به دنبال یافتن شباهتهای رفتار افراد در آن زندان شبیهسازی شده و این زندان واقعی بودند. یکی از کسانی که از همه بیشتر به جنبههای روانشناختی در پرونده زندان ابوغریب علاقه نشان داد، خود فیلیپ زیمباردو بود. برای ادامه مطالعات خود رابطه نزدیکی با گروه وکیلهایی که دفاع از زندانبانها را بر عهده داشتند برقرار کرد تا به اسناد و گزارشها دسترسی داشته باشد. او بهدنبال این بود که به جای سرزنش و محاکمه چند زندانبان باید کل سیستم را که افراد را وادار به خشونت و شکنجه میکند مورد مواخذه قرار داد. کتاب «اثر لوسیفر: فهمیدن اینکه چگونه آدمهای خوب شر میشوند»، حاصل این مطالعات است. دو راهی شما حال باتوجه به همه بحثها به این سوال پاسخ دهید که آیا هر فرد در شرایط مساعد قابلیت این را دارد که به یک شکنجهگر و قاتل تبدیل شود و اعمال خشونتبار انجام دهد؟ قبل از پاسخ به این سوال انتزاعی، نمونههای دیگری را غیر از آزمایش زندان استانفورد و زندان ابوغریب در نظر بگیرید. برای مثال به مردمی کاملا صلحطلب فکر کنید که بر علیه جنایات و خشونتهای حاکمان خود شوریدهاند و اعتراض میکنند. آیا در راه رسیدن به اهداف صلحطلبانه خود قابلیت این را دارند که اعمالی خشونتبار انجام دهند. یا اینکه اگر روزی پیروز شوند و حاکمیت را به زیر بکشند آیا میتوانند همان جنایات و خشونتها را تکرار کنند. در نقطه مقابل این نکته را در نظر بگیرید که میتوان خشونتهای حاکمیت فعلی را نیز با این توضیح که هر کس در شرایط مساعد قادر به انجام خشونت است توجیه کرد. حال با در نظر داشتن این مثالها به سوال نظرسنجی پاسخ دهید. اگر فکر میکنید این مثالها مناسب نیستند یا مثالهای دیگری در ذهن دارید، در بخش نظرها مثال خود را بنویسید. منابع: One hundred and one ethical dilemmas, Martin Cohen, 2007 Moral Psychology: Empirical Approaches, John Doris & Stephen Stich, Stanford Encyclopaedia of Philosophy, 2006 The Lucifer effect: Understanding How Good People Turn Evil,Philip G. Zimbardo, 2007 در همینه زمینه: • وقتی از اخلاق حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم • چراغی که به خانه رواست • در نظرسنجی برنامه قبل در مورد نجات آدمهای در حال غرق شدن، تا کنون ۹۷ نفر شرکت کردهاند. ۳۰ درصد پاسخ دادهاند ملوان را به بیرون قایق میاندازند. ۴۲ درصد گفتهاند به او کمک میکنند و ۲۸ درصد نیز جواب دادهاند نمیتوانند تصمیم بگیرند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خانوم اقدمی مسئله ای که مطرح کردید همچنان بی جواب است.هنوز هم نمی شود گفت که چقدر از رفتار انسان ذاتی است و چه مقدار آن اکتسابی
-- بدون نام ، Feb 22, 2010به نظرم روی یکی از مشکل ترین و بی جواب ترین مسائل فلسفی انگشت گذاشتید
سلام
-- علی ، Feb 23, 2010ممنون از نوشتتون. هرچند مخالفت با نتایج تحقیقات علمی، اون هم در سطح استانفورد و ییل باید بر اساس تحقیقات معتبر دیگری باشه، ولی من با خوندن این نوشته بلافاصله یاد گاندی یا ماندلا افتادم که هر چند در طول مبارزه بسیار آزار دیدند و موقعیت انتقام یا اعمال خشونت هم براشون فراهم شد ولی نه تنها تبدیل به آدمهای خشنی نشدند بلکه از خشونت ورزی مردم هم جلوگیری کردند.
نمونه دیگه هم مبارزات آزادی خواهانه سیاهان آمریکا بود که در کلیتش با وجود اشخاصی مثل مارتین لوتر کینگ به خشونت نگرایید
به نظر من این خوی حیوانی در همه موجودات کم و بیش وجود دارد و همه در شرایط خاص به خشونت دست می زنند.
-- mansour piry khanghah ، Feb 23, 2010اینکه گاندی ،کینگ و ماندلا توانستند بر اعصاب خود تسلط پیدا کنند،مطمعنا مربوط به تربیت خانوادگی و درک انان از قدرت حاکمه بوده است.اما چرا پس از پیروزی هم حاضر به اعمال خشونت و یا ازار مخالفان نشدند نیز علل روانی و احساس غرور پس از پیروزی و شدت برخورد مخالفان و حمایت مردم از مبارزه مسالمت امیز و روحیه صلح جویی در ان شرایط بود.البته فراموش نشود که شرایط ساسی این سه مبارز انساندوست هم یکسان نبود.
موضوع دیگر اینکه گاندی در اوج نا امیدی مجبور به خشونت علیه خود شد و اعتصاب غذا کرد و حاضر به کشتن خود شد.کینک فرصت ازمودن را نیافت و توسط سفید پوستان کشته شد و ماندلا به خاطر قدرت سفید پوستان بومی شده در افریقا و حمایت اروپا و امریکا از تفاله های نزادپرست و نیز شرایط بد اقصادی، علمی،فرهنگی و از دست دادن توان جسمی و روحی خود در وران طولانی زندان و نیز ترس از کودتا شرایط خاصی را داشت.مخصوصا که بسیاری از سیاستمداران اروپایی و اقای کلینتون خدمت ماندلا رفته و از ایشان دلجویی و قدردانی نمودند و ایشان را در تغییر مسالمت امیز رزیم نزاد پرست افریقا تشویق و یاری دادند.
یک مثال ساده دیگر هم میزنم؛ اکثر پدر و مادران وقتی توسط فرزندان خود عصبی و اذیت میشوند،اقدام به خشونت کرده و یا حد اقل توهین و تحقیر را پیش می گیرند.برخی خونسردی را حفظ کرده عاقلانه اقدام به راهنمایی و نصیحت میکنند و برخی نیز از روی ضعف جسمی و یا روحی شروع به گریه کردن و یا لعنت خود می نمایند.این مثال برای این است که بگویم ما اکثرا اموخته ایم که اقدامات خشونت امیز سبک و سنگین و سنگین تر جهت تربیت و یا مجبور کردن طرف مقابل کارا می باشد . این تربیت خانوادگی و اجتماعی به اضافه خوی حیوانی(زنتیک) اکثر انسانها را به کشتن دیگران و اعمال خشونت نسبت به حیوانات و هم نوعان وادار می نماید .موفق باشید
با سپس از طرح این موضوع.
-- amir ، Feb 23, 2010اخلاق ریشهٔ این مساله میباشه. به نظر من در صورتی که انسانها از اصول اخلاقی تبعیت کنند هیچگاه دست به انجام چنین کاری نمیزنند. این مثل این میمونه که یک ماشین کمربند ایمنی داره که شما رو از حوادث دور نگاه داره. و فرضان ماشین شما حرف بزنه. حالا یک روز که شما به هر دلیلی که نخواهید کمربندتن رو ببندین، ماشین شما شروع کنه به ناسزا گفتن و کتک زدن شما. حالا در مورد اینکه آیا کسانی که توی جامعه ایرانی به دنبال آزادی هستند میتونند شکنجه بدند؟ باید بگم: به نظر من اگه اونا به اصول اخلاقی پایبند باشند نمیتونن. مثل مثال ماشین و راننده. که اون ماشین راننده رو کتک بزنه که چرا کمربند نمیبندی؟!
به امید آزادی ایران و ایرانی.
امیر
رفتار غريزي وجود ندارد، همه رفتارهاي ايرادي فراگرفتني هستند. رفتارها دو تشريح را به برمي تابند: روانشناختي و اخلاقي. آنچه كه روانشناسي از انگيزهاي رفتارها بدست آورده است مي تواند درست باشد. اما اين هيچگاه به معنا كنار گذاشتن ارزشداوري اخلاقي نيست. نبايد كسي را كه بخاطر موقعيت ويژه محيطي يا تربيت و آموزش، مرتكب خشونت مي شود، تبرئه نمود. اخلاق در هر حال بايد داوري كند. اين يك پارادوكيسكال است اما از آن گريزي هم نيست.
-- خليل ، Feb 23, 2010ممنون از بحث خوبی که مطرح کردید که به نظرم مخصوصا برای امروز ما مهمه. مطلبی در ادامه این نوشته شما در وبلاگم نوشتم.
-- کافه کلمه ، Feb 25, 2010http://cafekalame.wordpress.com/2010/02/25/48/
مریم ودوستان عزیز
باتشکر از واضح نویسی در مطالبتون.
من فکر میکنم مسئله اشتباه طرح شده است،اگر درست بگویم چکیده مقاله همان عنوان کتاب است"چگونه آدمهای خوب شر میشوند"
آدم خوب-اخلاقی-کیست؟هر فردی است که دایره ممکنات اش را به خاطر اصول اخلاقیش کوچکتر کند.پس کسی را می توانیم دارای فضیلت عدم "شکنجه ی دیگری" بدانیم که در دایره ممکنات اش ،قدرت وتوانایی شکنجه ی غیر باشد ولی او به خاطر پایبندی به اصولش از انجام ان عمل سرباز زند.بدیهی است فردی که توانایی(*) شکنجه را ندارد -چون اخلاق در حوزه افعال اختیاری و ارادی با معناست -نمی توانیم درباره خوب بودن یا نبودن او نسبت به ان عمل وانجام دادن یا ندادنش تصمیم بگیریم(خلاصه :فرض شما غلط است ان فرد خوب -یا بد- نیست)
*منظورم از توانایی نداشتن این است که برای مثال، سیستم قضایی _دولتی با مجازاتها جلوی این خشونت ها را می گیرند وفرد به دلیل ممانعت قانونی چنین عملی را مرتکب نمی شود ونه به دلیل اصول اخلاقیش!(دقیقا به همین علت با شل شدن وحتی تایید در خفا واشکار ِنظامهای توتالیتر-یا در این تحقیق- چنین شاهد تجاوز ،شکنجه،چماق زنی و... هستیم )
-- اسنا ، Feb 27, 2010