خانه > انديشه زمانه > اندیشمندان فلسفه > جامعهشناسی بدنسازی | |||
جامعهشناسی بدنسازیحمید پرنیانچرا برخی از مردان و زنان جوان به بدنسازی روی میآورند؟ جدا از بررسی بهداشتی و پزشکی پدیدهی بدنسازی، آن را میتوان با رویکردی جامعهشناختی دید و انگیزههای اجتماعی آن را بررسی کرد.
بدنسازی، بزرگکردن عضلههاست. یعنی بدنساز از طریق وزنهزنی و جذب کالری و استراحت، عضلات خود را حجیم میکند و به آنها شکل میدهد. نخستین مسابقات بدنسازی در پایان سدهی نوزدهم برگزار شد. بدنسازها در مسابقات بدنسازی مهارتی را از خود نشان نمیدهند. تنها مهارتی که در اینگونه مسابقات ارزیابی میشود نحوهی نشاندادن عضلات است؛ در واقع، تن بدنساز بیرون از مسابقه شکل گرفته و در طی مسابقه، تن به نمایش درمیآید و بنا بر معیارهای خاصی ارزیابی میشود. اُوگِن سَنداو1 را پدر بدنسازی مدرن میدانند؛ وی بهسال ۱۸۶۷ در کالینینگراد کنونی بهدنیا آمد و میکوشید معیارهای زیباشناختی تنانهی یونان باستان را در تناش پیاده کند. سنداو به موزهها میرفت و از روی تنهای ایدهآل یونان باستان، دستورات بدنسازی مینوشت و آنها را در کتابهای خویش، «نیرومندی و چگونگی دستیابی به آن» و «سیستم تمرین جسمی سنداو» منتشر کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم، شکل ایدهآل تن تغییر کرد و جوانان بیشتر تمایل داشتند تنی بزرگ و نیرومند و پرخاشگر داشته باشند2. اما ایدهآل جدید، تکنیکها و دستگاهها و برنامههای غذایی جدیدی را با خود بههمراه داشت؛ استفاده از هورمون برای رشد عضلات در بین جوانان رواج یافت، و امروز هم بدنسازها کل سال را عضلهآوری میکنند و چندماه مانده به مسابقات با حذف کالریها و افزایش وزنهزنیها چربیسوزی میکنند (که اصطلاحن میگویند «برشزنیِ عضلات»). بدنسازی شباهت زیادی به عمل ریاضتکشی دینی دارد؛ ریاضتکشان، عمدن و با دقت، از خوردن گوشت پرهیز میکنند و برای افزایش حجم بدنشان آسیبهایی به جسمشان وارد میکنند3. نمونههای این کنش دینی را میتوان در بوداییسم و یهودیت و مسیحیت و هندوییسم و اسلام یافت؛ در آموزههای مسیحیت هست که عیسی چهل شبانهروز اعتکاف کرد (یعنی بست نشست) تا از رنج و عذابی که پیدا میشود روحاش را تعالی بخشد. اگرچه هدف ریاضتی که در کنشهای دینی برای تعالی روح و پرهیز از توجه به تن اعمال میشود با هدف بدنسازی متفاوت است؛ ریاضتکشی دینی در جهت فائقآمدن بر محدودیتهای جسمی و تکامل انسان و گاهی هم توبه اجرا میشود. نمونههای ریاضتکشی غیردینیای هم وجود دارد که برای خویشتنشناسی و افزایش خودآگاهی اجرا میشود؛ مراسم موکنی دستهجمعی و «ساندنس»4 از آن جمله است.
اما مخاطبان و تماشاگران مسابقات بدنسازی را نباید از نظر دور داشت؛ آنها به دیدن تنهای اغراقشده و غیرطبیعی میروند. ریشههای تاریخی و جامعهشناختی چنین انگیزهای را میتوان در نمایشدادن انسانهایی دید که خارقالعاده یا کوتوله هستند و یا انسانهایی که روی تنشان خالکوبیهای فراوان دارند5. چنین نمایشهایی صرفن برای ایجاد حالت شوک و شگفتزدگی برگزار میشوند. از همین رو، بدنسازی زنانه بسیار عجیبتر و خارقالعادهتر است. زیرا تن زنان بدنساز فاصلهی بسیاری با ایدههای مسلطِ زیبایی زنانه دارند. البته برخی از فمینیستها از بدنسازی زنانه استقبال میکنند و آن را، در راستای ایدهی «زنان شگفتانگیز»6، برای دستیابی به برابری جنسیتی با مردان سودمند میدانند. انتقادهای دیگری هم به بدنسازی شده است؛ چون بدنسازها برای رسیدن به انگارهی ایدهآل معاصر از تن خود را تحت کنترل شدید قرار میدهند، مارزانو پاریسولی بدنسازها را با افرادی که از بیماری بیاشتهایی روانی رنج میبرند همسو میداند7.
از سوی دیگر، پاریسولی میگوید تن طبیعی از نظر بدنسازها تنی ناقص و ناکامل است و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی بدنسازها را وادار میکند تا تنشان را مطابق آن هنجارها دستکار کنند. هنجارهایی که میگویند مرد بایستی خشنتر، قدرتمندتر، و بزرگتر از زن باشد. در واقع، بدنسازی واکنشی است به بحران موجود در مردانگی. در بدنسازی مردان، برای اینکه عضلهها نشان داده شوند مردان باید موهای سراسر بدنشان را بزنند. از این رو، بدنسازی مردانه با واردکردن انگارهی «تن بیموی مردانه» و زیباییپردازی و بههنجارسازی آن، معیارهای زیباشناختی از تن مردانه را دگرگون کرده است؛ اگر پیشتر موهای سینه نشانهی مردانگی بود، اینک عضلههایی برآمده در تنی بیموی جایگزین آن شده است.
بدنسازی مردانه، تصویر مردانگی را تغییر داده است و «جذابیت» را بازتعریف کرده است؛ حالا دیگر برد پیت، با تنی بیمو، جایگزین آن تصویری از جذابیت مردانهای شده است که زمانی شان کانری نمایندهی آن بود. تصویر مردانگی، بازسازندهی تصویر جوانی و نوجوانی است؛ «اگر رستن نخستین مو بر تن نشانهی ظهور مردانگی باشد آنگاه رشدکردن و زیادشدن موهای تن نشانهی پیری و افزایش عمر است. در فرهنگی که موی بدن بازنمایانندهی مردانگی نیست، دورهی جوانی با زدودن موهای بدن طولانیتر خواهد شد»8. پانوشتها: ۱. مدخل «اوگن سندو» در ویکیپدیا 2. Margo DeMello, Bodybuilding in "Encyclopedia of body adornment". Greenwood Press, 2007. ۳. مدخل «ریاضت جسم» در ویکیپدیا ۴. مدخل «ساندنس» در ویکیپدیا ۵. مدخل «نمایش عجایب» در ویکیپدیا ۶. این ایده را میتوان نزد فمینیستهای آمازونی دید. مدخل «فمینیستهای آمازونی» در ویکیپدیا ۷. به نقل از دیوید رابسون. 8. Immergut, Matthew. "Manscaping: The Tangle of Male Body Hair, Nature and Culture" Paper presented at the annual meeting of the American Sociological Association Annual Meeting, Sheraton Boston and the Boston Marriott Copley Place, Boston, MA, Jul 31, 2008 |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
حمید جان خوشحالم که می بینم هر چه بیشتر جسم و مباحث مربوط به آن و چشم اندازهای مختلف جسم، از مباحث دیسکورسیو، جامعه شناسانه یا فلسفی و غیره، به مرکز توجه شما و دیگر دوستان هم نسل تبدیل شده است. این مباحث اخیرت هر کدام زیبایی و قدرت خاص خویش را داشته است و هر کدام طبیعتا احتیاج به چشم اندازهای دیگر نیز دارند تا طرح مسئله بهتر و عمیقتر شود. برای مثال این موضوع بدن سازی و علاقه به بدن قوی، زیبا در واقع بهترین نمایانگر بحث نارسیسم در جهان مدرن و جوانب مثبت و منفی حالت نارسیستی و متفاخر انسان مدرن است. در این بدن سازی و قوی شدن، کامل شدن به هر شکلی در واقع اشکال مختلف معضل نارسیسم انسان مدرن خویش را نشان میدهد. انسان مدرن قدرت نگاه خویش را از یک شور نارسیستی قوی و متفاخر میگیرد و همین حالت نارسیستی از طرف دیگر نقطه ضعف و معضل او و باعث عدم دست یابی او به رابطه عمیقتر با دیگری و غیر، چه با معشوق، با جسم و احساسات خویش و یا با طبیعت است. ازینرو در بدن سازی هم حالت سالم نارسیستی و میل زیباشدن، قوی بودن خویش را نشان میدهد و توانایی رقابت بهتر در بازی عشق و قدرت زندگی و هم میل تبدیل شدن به خدا ، کامل بودن، بی نیاز بودن به دیگری ، میل چیرگی بر ضعفها و هراسهای خویش و جسم خویش به کمک داروهای بدن سازی و تا حد داغان ساختن جسم خویش خود را نشان میدهد. تبدیل جسم خود به ابژه ارضای خواست نارسیست قهار خویش. شکل دیگر آن حالات سومبی وار زنانی است که سراپای تنشان جراحی زیبایی شده است. از طرف دیگر برای شناخت این حالت نارسیستی و درک بهتر حالات بدن سازی بایستی به رابطه میان بدن ساز و آینه توجه کرد که بدن ساز بخش اعظم وقت خویش را در برابر آن می گذارند تا به بدن مطلوب و یا ایده آل دست یابد. اینجاست که بایستی از خود سوال کرد که این آینه نماینده کیست و در حقیقت «نگاه» کیست. زیرا اگر به رابطه بدن ساز و آینه بنگریم، بدن ساز در آینه تنها به بدن خویش نمی نگرد تا نقاط ضعف و یا قدرتش را ببیند. بلکه در واقع آینه یک نگاهی است که به او میگوید که کجایش را باید تغییر دهد تا به تصویر ایده ال نزدیک شود. آینه نماد محراب مذهبی است که او در برابر چشمانش به ریاضت و غیره دست میزند تا پاک و شکوهمند شود. این رابطه با آینه تبلور دیگر حالت نارسیستی انسان مدرن و بدن ساز است. نگاه درون آینه اما همان نگاه «مادر خیالی» است که بدن ساز در واقع در پی دست یابی به یگانگی با اوست و بدست آوردن تشویق او از طریق ایجاد یک بدن قوی و شکوهمند. بنابراین بدن ساز در حالات بیمارگونه اش در یک رابطه دوگانه شیفتگانه/نفرتی با تصویر خویش و با نگاه در اینه گرفتار است و اگر اینه به او بگوید که چاق شده است از خود متنفر میشود و بیشتر ریاضت میکشد و اگر آینه به او بگوید زیباتر و قویتر شده است، از خود خوشحال میشود. طبیعی است که این آینه تبلور جامعه مدرن نیز هست که خواهان بازدهی مداوم انسان مدرن چون یک اسب سواری در مسابقه هر روزه زندگی است. یک جنبه دیگر اما حالات همواروتیکی در درون این بدن سازی و بازی با تصویر خویش در اینه است. این بدن سازی مالامال از فانتزیهای همواروتیکی نیز هست. در نهایت و در حالت بیمارگونه بدن سازی که شخض خود را با داروها مرتب چنان باد می کند تا قوی و بزرگ نمایانده شود و مثل تصویر ایده ال درون آینه شود، آنگاه بدن ساز مثل اسطوره نارسیست که عاشق تصویر خویش درر اب میشود و برای دستیابی به وصال با تصویر خویش خود را به آب می اندازد و می میرد، همینطور نیز بدن ساز افراطی میخواهد با تصویر ایده ال نهفته در پشت تصویر آینه خویش یکی شود و خود را داغان میکند. یا به زبان دیگر این بدن قوی و شکوهمند در واقع ناتوانی احساسی و ناتوانی تن دادن به تمنای خویش در پی دیگری را نشان میدهد. اینجا بار دیگر با همان حالت و تصویر «دوریان گری» اسکار وایلد روبروییم. جنبه تراژیک /کمیک بدن ساز افراطی این است که میخواهد به عنوان مرد به «فالوس یا تمنا و قدرت» دست یابد اما فالوس هیچگاه دست یافتنی نیست و همان لحظه که شخص خیال میکند او را بدست آورده است،، آن را از دست میدهد. همانطور که بدن ساز وقتی چند روز تمرین نکند بدنش وامیرود و تبدیل به یک بدن چروکیده میشود و به این خاطر بدن ساز مرتب مجبور است به تمرینهای بیشتر و یا استفاده از قرص دست بزند اگر بخواهد به این حس دست یافتن به فالوس به شیوه دروغین دست یابد و خود را کامل و قوی و یا خدا احساس کند. خود را «مرد کامل» احساس کند. جنبه مقابل آن یعنی «زن بدن ساز» و کامل دقیقا عمق مشکل و قدرت تفاوتهای جنسیتی از لحاظ روانی را نشان میدهد. زیرا چرا چنین زن پرتوانی بیش از هر چیز خنده دار و یا ترس آور است، اما قدرتمند و یا جذاب نیست. زیرا زن به عنوان «نماد فالوس و یا نماد عشق و تمنا» بیانگر عشق گمشده ای است که هیچگاه کامل بدست نمی اید ولی انسان مرتب در پی اوست. قدرت زنان بر مردان نیز از این برمیخیزد که مردان فکر یا خیال میکنند با بدست آوردن زنان در واقع به فالوس و تمنا دست می یابند، به بهشت گمشده دست می یابند. به این دلیل نیز بدن سازی میکنند که بهتر به او دست یابند، اما این تصاحب مطلق ناممکن است، همانطور که بدن کامل و مطلق ناممکن است. اما زنی که حال میخواهد او نیز مثل مرد « صاحب فالوس و تمنا» شود، بدن قوی و کامل شود، آنگاه ناممکنی این تلاش خود را به صورت این زن/مردنمایان تراژیک/کمیک نشان میدهد. حالت زیبای زندگی در این است که هر مردی میتواند به عنوان سمبل قدرت همزمان تن به عشق نیز بدهد و به قدرت عاشقانه یا ترکیب قدرت زنانه و مردانه دست یابد و یا زن میتواند بالعکس به عشق قدرتمند و ناتمام دست یابد. اما این تفاوتهای جنسیتی عمیق پیش شرط بازی عشق و قدرت زندگیند و نفی انها و یا عدم قبول ناممکنی دست یابی کامل به آنها باعث میشود که نارسیسم سالم به نارسیسم و بدن سازی خطرناک و بیمارگونه ای تبدیل شود و ما شاهد بدنهای قوی و بسیار بزرگ، عضلانی و ماوراء انسانی باشیم، اما در نگاه و حالتشان در بسیاری موارد روحها و انسانهای ترسان از زندگی انسانی و از هراسهای وجودی انسان، هراسان از عشق و زندگی نمایان است. در این معنا بدن سازان مدرن مانند مد جراحی پلاستیک مداوم مدرن بهترین نماد معضل جامعه و انسان مدرن هستند کهه همه کار می کند که زیبا شود، سالم و قوی شود، پولدار شود تا به عشق و فالوس دست یابد و همزمان نمیخواهد و یا نمیتواند به عشق و نیازش به دیگری تن دهد و بنابراین به یک جسم قوی اما تراژیک/کمیک تبدیل میشود یا در واقع ناتوان و از درون زشت و پیر.
-----------------
داریوش عزیز
واقعن ممنونم که توجه نشون دادی و رویکرد روانکاوانه رو تا حدی باز کردی. متاسفانه زبان فارسی تا به حال به این موضوع نپرداخته (اگر هم پرداخته باشه از چشم منی که علاقمند به این مباحث بودم دور مونده). این مباحثی که شما مطرح کردید نیاز هست که در زبان فارسی مطرح بشه. و با این که بحث نوشتار من جامعه شناختی بود اما شدیدن احساس می شه رویکرد روانکاوانه و روانشناختی. خوش حال می شم اگر وقت بذارید و حوصله کنید نگاه تون رو بیشتر باز کنید و خوانندگان رو بی نصیب نذارید.
به ترین ها
-- dariush baradari ، Mar 1, 2010حمید
شما با چه اجازهای در رسمالخط فارسی دست میبرید و برای نمونه اصطلاحاً را مینویسید اصطلاحن؟ به هم زدن و آشفتن خط یک زبان بزرگترین خیانت به آن است. فرهنگستان زبان تنوین را به شکل رسمی هزارساله رایج در فارسی تصویب کرده بعد شما سرخود در خط ما دست میبرید؟ این چه کاری است؟
-- مهران ، Mar 1, 2010چه آسمانو ریسمانی به هم بافتی جناب پرنیان
-- آرش ، Mar 1, 2010منع مقاله شما ویکی پیدیاست؟
-- hasan ، Mar 1, 2010حمید عزیز و داریوش عزیز ممنون
-- خشایار ، Mar 2, 2010گوز چه ربطی داره به شقیقه؟ بدنسازی پدر همه ورزشهاست، ریاضت کشی و معرکه گیری و فمنیستس و این حرفا رو از کجات در آوردی؟ شرط میبندم همیشه میخواستی بدن بزرگ و قشنگی داشته باشی ولی هیچ وقت نتونستی!
-- سروش ، Mar 4, 2010