خانه > رضا دانشور > May 2008 | |
May 2008روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و نهم کاکلیها ژنرال فرانسه را با خود بردند«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و نهم: کلمات از دهان ژنرال نوظهور و غیرمنتظره هستند. و حالا که چشماش بالاخره به ژنرال ماتسو افتاده، میگوید همه چیز خراب شد. کمونیستها مملکت را فلج کردند. من دیگر فرمانده هیچ چیز نیستم. بنابراین خودم را کنار میکشم و چون خودم و خانوادهام در معرض تهدید هستیم به پناه به خانهی شما آمدیم تا ببینیم بعد چه تصمیمی بگیرم. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و هشتم این رسم رفاقت نیست!«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و هشتم: آنچه از این حکایتها، تاریخها و قصهها به ما ربط دارد، نه اسمها، که معناها هستند، و اینجا معنای عامِ جمله بندیت این است که شانس جنبشها و انقلابها و ملتها، که اغلب در وجود یک گروه، یک فرد، یک رهبر و مرد سیاست، متبلور میشود، همیشه در خطر این هست که وسط هیاهو و جنون جمعی، خودخواهی و جاه طلبی، جهل و تنگ نظری، نادیده گرفته شود، نادیده بماند، و صدایش ناشنیده گرفته شود و بخت، از دست برود. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و هفتم هر رژیمی روزی خواهد افتاد«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و هفتم: همیشه موقع سقوط هر رژیمی، لحظههایی هست که قدرت، بیصاحب و سرگردان، توی هوا چرخ میخورد تا آن کسی که باهوشتر است، آن را به چنگ بیاورد. بعضی وقتها هم کمهوشیِ همه مدعیان رهبری نقش بخت و اقبال را زیاد میکند و قدرت، میشود همان کفترِ قصههای قدیمی که از خستگی یا از روی شامه حیوانیاش روی سر بویناک حسن کچلِ تازه از راه رسیدهای مینشیند. گفتوگو با خسرو موریم، از شاهدان عینی جنیش می ۶۸ ـ بخش دوم و پایانی «میرفتم کلاس درس را بههم میزدم»خسرو موریم در بخش دوم خاطرات خود از جنبش ماه می ۱۹۶۸ میگوید: «میرفتیم سر کلاس و به دانشجویانی که با هزار زحمت آمده بودند و میخواستند درس بخوانند میگفتیم: «محتوای درس شما بورژوایی و بیفایده است و برای چرخاندن جامعهی سرمایهداری است.» بعدها برای خودم هم عجیب بود که چگونه در آن زمان یکتنه میرفتم و کلاس را به نوعی بههم میزدم.» روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و ششم پیروزی به قیمت خون، یک شکست است«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و ششم: فرانسه دیگر از آشفتگی خسته است. بیمارستانها پر از مجروح است. بیکاری مردها را در خانه کلافه کرده است. بحثهای سیاسی بین خانوادهها شکاف انداخته است. بچهها شروع کردهاند به بیادبی و نافرمانی از والدین، به خصوص رفتار دخترهای جوان بسیار گستاخانه شده است. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و پنجم «دیدار به قیامت، دوگل»«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و پنجم: ۲۰ سال بعد، همه مفسرها در تجزیه و تحلیل حرفهای دوگل به این نتیجه رسیدند که یکی از روشنبینانهترین سخنرانیهای او بوده و این موضوع مرا به یاد سخنرانیهای بختیار انداخت که در شرایطی کمابیش مشابه، یک ملت دستخوش شورِ انقلابی، سخنان مردی را که از مردم فرصت میطلبید تا در آرامش و تعقل، راه زندگی آینده جامعه را انتخاب کنند، نشنیدند. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و چهارم رزمندگان سوربن با ارههای برقی«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و چهارم: امروز دهقانهای سرتاسر فرانسه هم به اعتصابات و تظاهرات پیوستند. تمام روز کارگران تحت رهبری سندیکاها در صفوف منظم، بدون اینکه هیچ برخوردی با پلیس داشته باشند، در خیابانها رژه رفتند. غروب، دانشجوهای خستهی دیشب، بیثمر کوشیدند بقیه کارگرها را از گوشه و کنارِ خیابانها جمع کنند و با خودشان به «گارِلیون»، محلی که پلیس به آنها اجازه تجمع داده بود، ببرند. گفتوگو با خسرو موریم، از شاهدان عینی جنیش می ۶۸ ـ بخش نخست «انگار نه انگار که جهان دارد تغییر میکند»خسرو موریم، یکی از شاهدان عینی در جنبش ماه می در خاطرات خود از آن ایام میگوید: «جالب این است که جوانهای ایرانی که در کنفدراسیون فعال بودند، حتی آنهایی که در جنبش ۶۸ شرکت داشتند، وقتی که وارد فضای بحثهای ایرانیِ کنفدراسیون میشدند، به نظر میآمد که تمام آن چیزهایی که در این خیابان، در فرانسه میگذرد، برای دانشجوی انقلابی، به کلی از بین میرفت.» روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیست و سوم همه منتظر تصمیم دوگل«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیست و سوم: دانشجوها در خیابانها با هوپ هوپ هوپ مشهورشان شعار میدهند و میدوند. تا دیشب تعدادشان را در پاریس پنج هزار نفر برآورد کردهاند. چندین جا با پلیس درگیر شدهاند. لات و لوتهای حومهها، بین دانشجوها زیادتر شدهاند و ظاهراً میگویند خرابکاریها و ماشینسوزیها کار آنهاست. به هرحال، در آتش زدن آشغالهای خیابان، همه با هم اشتراکِ مساعی دارند! آشغالهای انبوه را میسوزانند و دود و آتش و بوی گند، همه جا بلند است. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیستودوم می ۶۸ در دموکراسی اتفاق میافتاد«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیستودوم: در روزهای اوج پیروزی برای دانشجویان و عقبنشینی کامل قدرت دولتی، این رهبری دانشجویان بود که خودآگاهی و خرد شگفتآور جنبش را توسط «کوهن بندیت» در مقالهی معروفش در «نوول آبزرواتور» نشان داد. هرجا که تصادم ممکن بود به خونریزی منجر شود، یکی از طرفین با مانوور ماهرانهای خودش را عقب کشید. مکالمه و گفتوگوی رییس پلیس با رهبران اصلی دانشجویان هیچوقت قطع نشد و... روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیستویکم پاریس تعطیل و شایعههای داغ«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیستویکم: شمع نایاب شده، جلوی فروشگاهها صفهای طولانی کوتاه نمیشوند، هرکدام از افراد خانواده در یک صف ایستادهاند، کارگرهای حمل و نقل اعتصاب کردهاند، آذوقهها درانبار کشتیها دارند میپوسند. سر در ساختمان نیروی دریایی پرچم قرمز افراشته شده، در همهی ادارهها، مدرسهها، کارخانهها، «کمیتههای عمل» امور را در دست گرفتهاند، وزرا وزارتخانهها را ترک کردهاند، آبدارچیها امر و نهی میکنند و... روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز بیستم بندیت حراف و گستاخ«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز بیستم: پرداختن به طرح چهرهی بندیت، نه به خاطر پیروی از کیش شخصیت و قهرمانسازی، بلکه از این روست که ویژگیهای یک جنبش، کم و بیش در شخصیتهای برجستهاش متبلور است و نحوهی عمل آنها در پیروزی و شکست آن تاثیر دارد. مسیر حرکت و سلوک سیاسی بندیت به گونهای نمادین هویت جنبش می ۶۸ را بازمینماید. توازی ویژگیهای شخصی او را با خطوط اصلی و مهم جنبش ماه می در چند مورد مرور میکنیم. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز نوزدهم دانیل کوهن بندیت، رهبر جنبش بیرهبر«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز نوزدهم: بین رهبریهای متعدد گروههای متعددی که جنبش می ۶۸ را شکل دادند، نام یکی بیشتر که به گوش میخورد و در تمام مباحث مربوط به این جنبش به ذهن متبادر میشود و آن اسم «دانیل کوهن بندیت» است که مطالعهی سلوک سیاسی او در زندگینامهاش، ما را به قلب مسایل دنیای معاصرمان میبرد؛ از جنگ جهانی دوم تا امروز. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز هجدهم از چشم آمریکایی: نمایشی رؤیایی علیه جامعهی نمایش«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز هجدهم: وقتی کاسترو فرانسوی میگوید کارگرها مجبورند ساعت ۸ کارشان را شروع کنند، دوست همراه خانم غر میزند که وقتی دانشجو بوده، هر روز ساعت ۶ به سوربن میرفته و همهی مردم دنیا ساعت ۸ سر کارشان هستند، اینکه دیگر اعتراض ندارد. این دوست عضو نهضت مقاومت بوده و زنش، زندانی اردوگاه نازی در دوران جنگ، و دخترشان الان توی سوربن دارد از حقوق زنها و کارگرها دفاع میکند. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز هفدهم شهر فرنگ« روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز هفدهم: اینجا پارلمان است. این نمایندههای راست و چپاند که تو سروکلهی هم میزنند. بعد هم خود طرفدارهای حکومتاند که یقهی همدیگر را پاره میکنند. یک دوست ژنرال دوگل مبارزه نامدار نهضت مقاومت است. دارد پشت بلندگو گریه میکند. نخستوزیر به حزب کمونیست میگوید، دیگه از شما توقع نداشتم. فرانسوا میتران، رییسجمهور آینده، سخنرانی میکند که آقای پمپیدو چرا نمیروی کنار و به خبرنگار جواب میدهد، من برای حکومتکردن آمادهام. ژنرال دوگل از تو اتاق خوابش پیغام میدهد، با اصلاحات موافقم، با شلوغ بازی نه! گفت وگو با یدالله رؤیایی - بخش دوم و پایانی: «ما برای تفاهم شعر نمیگوییم»یدالله رؤیایی در قسمت دوم گفت و گویش با زمانه میگوید: «ما بایستی از این به بعد ژانرها را فراموش کنیم. ژانر رمان، قصه، شعر، نمایشنامه، یادداشت و هرچیزی که با کلمه نوشته میشود. این باید آنقدر برای ما مهم باشد که بشود در مجموع نویسش، «اکریتور»، نوشتن. من مدتها است که دیگرروی جلد کتاب نمینویسم این شعر هست یا این قصه هست؛ نباید نوشت. این نوشته است. یعنی ژانرها معمولاً محدود میکنند و دست کم میگیرند کار نوشته را. به همین جهت همه اینها برای من نوشتن است. امروز وقتی که من یک نامه را مینویسم، همانقدر برای من نویسش هست که شعر. یک قطعه یا یک یادداشت.» روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز شانزدهم سه تفنگدار در تلویزیون«روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز شانزدهم: سخنرانیها در سوربن قطع نمیشود. شطی از کلمه، مفهوم و صدا، تراکت، مصاحبه، سخنرانی از کارتیه لاتن راه افتاده و از طریق آنتنها سرتاسر فرانسه را سیلِ کلمه و به دنبالش اعتصاب فرا گرفته است. تاتر ادئون را که سمبل فرهنگ و کاخ روشنفکری مملکت است، دانشجویان اشغال کردهاند و بالای سردرش نوشتهاند: «اقتدارِ تخیل، تخیل قدرت را در دست میگیرد». روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز پانزدهم «همهی ما، لاتها هستیم!»«روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز پانزدهم: یاد روزی میافتم که دوستی نامهای از کردستان برایم فرستاده بود، حاوی این خبر که دارد در قلب انقلاب جهانی زندگی میکند. چون فکر میکرد ایران سال ۶۰، قلب انقلاب جهانی است، کردستان قلب انقلاب ایران است، سنندج قلب انقلاب کردستان است و کوچهی سیروس، جایی که او ساکن بود، قلب انقلاب سنندج است. این دوست الان با قلب بیمار، در قلب مادرید، توی یک گلفروشی فکسنی، دارد پیر میشود و فکر میکند انقلاب ایران قلب تمام ناآرامیهای دنیای کنونی است و باعثاش، اشتباهات خودش است. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز چهاردهم آغاز پیروزی شکستخوردگان«روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز چهاردهم: سعی میکنند بندیت را از بازی کنار بگذارند. نمایندههای دانشجویان نمیپذیرند و بالاجبار توافقی حاصل میشود که سیزده ماه می چهل سال پیش، روز همبستگی ملی کارگران و دانشجویان و راهپیمایی بزرگ، ساعت یازده و نیم شب پمپیدو، نخست وزیر با چهره دهاتی خوشقلب همیشه خندانش به تلویزیون می آید و اعلام میکند که همه خواسته های دانشجویان را به عنوان رییس دولت قبول دارد. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز سیزدهم «تاریخ کنار ماست!»«روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز سیزدهم: اینها البته درسهایی است که قدرتمندان یکهتاز امروز ما باید از دموکراسی یاد بگیرند؛ حتا اگر دموکراسی دست راستی گلیست باشد که به این موضوع، به موقعش برمیگردیم. اما ساعت دو، وقتی مقدمات فرمان صادر میشود و حرکتهای پلیس شروع میشود، حتا فرماندهان هم دیگر جلودار افراد پلیس نبودند. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز دوازدهم پیش به سوی سوربون«روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز دوازدهم: میدان و خیابانهای اطراف، از سرهای جوان سیاهی میزند. همه با هم بحث میکنند. یکی فریاد میزند بروید به بیمارستان سنت آنتوان، آنجا رفقای زخمیشان بستری شدند. از سر و چشم به خاطر گازهای اشکآور یا از دست و پا و دنده به خاطر باتوم و لگد. دیگری فریاد میزند؛ پیش به سوی زندان سانته. شعار آشناست. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز یازدهم پاریس، منظره شهری بمباران شده را دارد«روزانهها»، خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز یازدهم: برای اولین بار تلویزیون دولتی، برای اولین بار که تاکنون تحت سانسور چشمش را به روی حوادث بسته بود؛ تصویر خرابیها و انبوه سنگهای کنده شده از کف خیابان، مجروحین، پروفسور مونو، برنده جایزه نوبل را در حین حمل برانکاد و کمک به دانشجویان مجروح نشان میدهد. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز دهم رشد بوتههای سیاست با گلهای سرخ«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز دهم: روی زمینهای که اعتراض به شکل موزیک و پوشیدن لباسهای متفاوت و جور واجور خودش را نشان میداد، بوتههای سیاست شروع کردند به روییدن و بیشتر با گلهای سرخ. تخم این گلها را باد از چین، کوبا، بولیوی، آفریقا، الجزیره، آمریکا و ویتنام آورده بود و باغبانهایی هم پیدا شده بودند که آبیاریشون کنند. باغبانهایی از همه رنگ و با قیافههایی یکی نقیض دیگری. گفت وگو با یدالله رؤیایی - بخش اول: «پستمدرن چیزی جز مدرن بودن نیست»یدالله رؤیایی در قسمت اول گفت و گویش با زمانه میگوید: «برای اینکه آدم پستمدرن باشد، چارهای جز مدرن بودن ندارد. پستمدرن یعنی مدرن بودن، یعنی در حالتی یکی میخواهد پستمدرن باشد که میخواهد مدرنتر از مدرن باشد. به هر حال این را میگوییم که ما همیشه چارهای جز مدرن بودن نداریم؛ وگرنه این اسم گذاشتنها بیهوده و باطل است. بهخصوص که هیچ فیلسوفی، هیچ متفکری، هیچکس تعریفی از پست مدرن نداده است» روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز نهم بگذار با جوانیام خوش باشم«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز نهم: راک، الویس پریسلی، بودی هالی، چاک بـری و هم دورههایشان که فقط ستایش زیبایی، جوانی و خواهان لذت بردن از عشق و زندگی گذرا بود و گویای این که «کاری به کارم نداشته باش؛ بگذار با جوانیام خوش باشم» در عرض سه چهار سال با انقلاب پاپ موزیک و نیوفولک ابعاد تازهای پیدا کرد. مسایل جهانی مثل جنگ، استعمار و مذهب و بیعدالتی اقتصادی به آن راه یافت. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز هشتم میخواستند آرمانشان را زندگی کنند«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸- روز هشتم: توی راهروهای پیچدرپیچ متروی زیرزمینی پاریس سکوت عجیبی است. ازدحام مردم بیسابقه است. رفت و آمد با اتومبیل ناممکن است. مخصوصا که اگر ماشینات را یکجایی پارک کنی، خطر آتش گرفتن، شکستهشدن یا برای ساختن سنگر خیابانی بهکار رفتن خیلی زیاد است. دانشجویان شعار میدهند: «زندانی سیاسی آزاد باید برگردد». نه این نیست سادهتر است: «رفیقهامون رو ول کنین، رفیقهامون رو ول کنین». روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز هفتم طبیعت نه نوکر درست کرده، نه ارباب«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز هفتم: پسرک میگوید: «ما مخالف قدرت معلمهاییم.» یکی از بچههای میز بغل میگوید: «تا قدرت را چه معنی کنی.» دوراس فقط به او لبخند میزند. شش دانگ حواسش به پسرک روبهروش است که در ضمن، پسر زیبایی هم هست و دارد میگوید: «یک معلم قدرت این را دارد که آدم را تنبیه کند. اما ما قدرت نداریم از او بخواهیم دلیل کارش را بگوید.» روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز ششم اختراع نوجوانی«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز ششم: وقتی مردها از جبههها و اردوگاه های اسیران به خانههایشان برگشتند، یک دوران استثنایی زاد و ولد و رشد جمعیت آغاز شد که نتایجش از سال ۶۵ شروع شد به آشکار شدن. دانشگاه ها کفاف دانشجویان را ندادند و دیدیم در فرانسه به همین دلیل دانشگاه «نانتر» را ساختند که کانون شورش شد و یکی از مدرنترین و بزرگترین دانشگاههای زمان خودش در اروپا بود. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز پنجم اعتراض، خشونت، ایدئولوژی«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز پنجم: سالهای ۶۰، سالهای شورش سیارهای است. سرتاسر زمین دارد زیر و رو میشود و ماه می فرانسه، نماد و نمایشش است. امروز برای ما نگاه به این نمایش میتواند زمینهای برای تفکر، سنجش، مقایسه و آموزش مفاهیمی باشد که گذشت زمان به آنها محک زده است و گاه به صورت مضحکی عوضشان کرده است؛ یا بیش از پیش، آنها را پذیرفته و جا انداخته است. حتی میتواند سؤالهای جالبی برایمان طرح بکند. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز چهارم سیاه برای مردن در پاریس«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز چهارم: اولین اعتراضات وقتی شروع شد که عمو سام از میان آفیشهای بزرگش، انگشتش را به طرف جوانها دراز کرد و آنها را صدا کرد برای جنگ ویتنام. و در فرانسه دولت برای جنگ الجزایر شروع کرد به سربازگیری. و پاسخ نهایی جوانها این بود: برای چه بیایم آدمها را تو خانه خودشان بکشم. قصه از اینجا شروع میشود. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز سوم نه تعلیمات، نه تنویر افکار، نه شوخی سیاه نیشدار«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز سوم: صفوف هر دو طرف خیابان از ۴۰ سال پیش آمدهاند. از نظر من آن طرفیها، اسمشان گروه شرق است. یک جورهایی مثل لباس شخصیهای امروز خودمان هستند. آمدهاند حساب اعتصابیون نانتر را برسند. پلیس را که دیدهاند، بیشتر هم شیر شدهاند. هر مملکتی لباس شخصهای خودش را دارد. یک روز پیراهنقهوهایهای هیتلر هستند؛ یک روز پیراهنسیاههای موسیلینی. اما اینها از آن شیک و پیکهاش هستند. هر چند پنجه بوکس و چاقو همه جا یکی است. روزانهها؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز دوم بدو رفیق، دنیای کهنه پشت سرت است«روزانهها» خاطراتی از ماه می ۱۹۶۸ - روز دوم: ۴۰ سال پیش در خود فرانسه هم اول ماه می با امروز تفاوتهایی داشت: آن روز تظاهرات روز کارگر، بعد از ۱۴ سال ممنوع بودن، برای اولین بار آزاد شده بود. دولت دوگل اجازه داده بود که مردم به دعوت سندیکاهای کارگری به خیابان بیایند و در این جشن سنتی شرکت کنند. اما گردباد حوادثی که از ۹-۸ سال پیش در تمام دنیا چرخیده بود و هر کجا نظم مستقر دنیا را از جا جنبانده بود، از راه رسید و بساط شادی پاریسیها را به هم ریخت ... و اولین حادثه ماه ی را که میرفت تا همه جنبشهای فکری و فلسفی و سیاسی بعد از جنگ را در خودش متبلور کند، افتتاح کرد! «روزانهها»؛ خاطرات ماه می ۱۹۶۸، روز اول هتل فلاکتبه مناسبت فرا رسیدن چهلمین سالگرد ماه می ۱۹۶۸، برنامه جدیدی داریم به نام «روزانهها» که رضا دانشور تهیه کرده است و بصورت روزانه، خاطراتی را از آن دوران و آن جنبش مطرح میکند: همین چهل سال پیش بود که همهمان زنده بودیم. محصلهای جوانی بودیم. پولهای تو جیبیمان را روی هم گذاشته بودیم و در یک ساختمان مشکوک و درب و داغون، اتاقی اجاره کرده بودیم برای همه کارهای ممنوعمان و اسمش را گذاشته بودیم هتل فلاکت. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|